زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

yasse_sepid

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگران فردایت نباش

خدای دیروز و امروز ، خدای فردا هم هست

ما اولین بار است بندگی میکنیم ولی او بی زمانی است که خدایی میکند !

اعتماد کن به خدایی اش …
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز






هیچ انسانی با حس تنفر به دنیا نمی آید ،
تنفر از دیگران بخاطر رنگ پوستشان یا وضعیتشان یا بخاطر دینشان
لابد مردم نفرت ورزیدن را آموخته اند ، و اگر آنها بتوانند نفرت ورزیدن
را بیاموزند پس می توان به آنها عشق ورزیدن را نیز یاد داد
چرا که قلب آدمی با عشق انس بیشتری دارد تا به تنفر .



نلسون ماندلا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
برو تو اشپزخونه
یه لیوان بردار !
بوسش کن
نازش کن
حالا بندازش زمین ...
چیشد !!!
شکست ؟؟؟
حالا برو ازش معذرت خواهی کن
برو بگو ببخشید که شکستمت عزیزم
چیشد !!!
اون لیوان درست شد ؟؟؟
فقط یکم مراقب رفتارمون باشیم...
 

(M&M)

کاربر بیش فعال
نگران فردایت نباش

خدای دیروز و امروز ، خدای فردا هم هست

ما اولین بار است بندگی میکنیم ولی او بی زمانی است که خدایی میکند !

اعتماد کن به خدایی اش …

خیلی ازت ممنونم از مطالبی که میذاری. خیلی تامل برانگیزن.
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز





همیشه لازم نیست چهره ای زیبا داشته باشی

یا صدایی دلنشین

همین که قلبت زیبا باشد

قلبت زیبا ببیند
، کافیست

داشتن قلبی زیبا تا اندازه ای خاص هست

که بتوانی خیلی ها را مجذوب خود کنی
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
کارهایی هست که دیگران هم می توانند انجام دهند ،
آن را انجام نده.
حرفهایی هست که دیگران هم می توانند بزنند ،
آن را بیان نکن
و چیزهایی هست که دیگران هم می توانند بنویسند ،
آن را ننویس!
کاری را بکن که فقط تو می توانی انجامش بدهی ...



"آندره ژید"
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
داستان واقعی از یک دانشجوی خانوم که ماه گذشته بر اثر تصادف با کامیون در گذشت

اسم او سیما بود، بصورت پاره وقت در یکی از شرکتهای ارتباطی مشغول به کار بود.که آنجا با یکی از همکارانش به نام محمد آشنا شده بود.


آنها دوعاشق به تمام معنا بودند و در طول روز از طریق همراه با هم صحبت میکردند.


سیما برای اینکه ارتباط بهتر و هزینه کمتر سیم کارت خود را عوض کرد و از اپراتوری که محمد استفاده میکرد سیم کارت تهیه نمود، تا هردو از یک اپراتور استفاده نمایند


خانواده سیما از علاقه این دو نسبت به هم با خبر بودن و محمد نیز ارتباط نزدیکی با خانواده سیما داشت (به خاطر عشقش)


سیما بارها به دوستش و خانواده اش تو صحبتهاش گفته بود که دوست دارم اگه مردم گوشیم رو باهام دفن کنید.


بعداز فوت سیما هرکاری میکردن تا تابوت سیما رو بلند کنند و مراسم تشییع را بجا آورند تابوت از جایش کنده نمیشد.
خیلی از حاظرین اقدام به بلند کردن تابوت نمودن ولی هیچکس نتونست تابوت را بلند کند.


در نهایت با یکی از دوستان پدر سیما تماس گرفتن که این قدرت را داشت که با روح مردگان ارتباط برقرار میکرد.

او چوب دستی خود را برداشت و با خود شروع به صحبت کردن نمود.وپس از دقایقی گفت که این دختر خواسته ای داشته که هنوز انجام نشده.


که در این وسط دوست سیما گفت که او همیشه میگفت که گوشیم رو همراهم دفن کنید.سپس گوشی رو در تابوت کنار سیما گذاشتن و به راحتی تابوت را بلند کردند.


همه حضار در مراسم از این اتفاق عجیب و باور نکردنی در تعجب بودند.



پدر سیما در مورد فوت دخترش چیزی به محمد نگفته بود چون آن در مسافرت بود


محمد پس از چند روز به مادر سیما زنگ میزنه و میگه که من دارم بر میگردم میخوام برام یه غذای خوشمزه درست کنی ضمنا به سیما هم چیزی نگو چون میخوام سوپرایزش کنم.


پس از اینکه محمد برگشت خبر فوت سیما را به او می دهند.

محمد فکر میکرد که دارن با او شوخی میکنن و از آنها خواست که به سیما بگن از اتاق بیرون بیاید.چون برای او چیزی رو که دوست داشته سوغاتی آورده.
و دست از مسخره بازی دربیارن.

خانواده سیما برای اثبات صحبتهاشون فوت نامه سیما رو به اون نشون دادن (محمد با صدای بلند شروع به گریه کردن نمود)

سپس گفت که این غیر ممکنه چون من دیروز با اون صحبت کردم و ما همچنین با هم در ارتباطیم.


محمد شروع به لرزیدن نمود.

یکدفعه گوشی محمد شروع به زنگ خوردن نمود
نگاه کنید:این سیماست که تماس میگیره؟؟!
(گوشی رو به خانواده سیما نشون داد)

گوشی رو بر روی بلنوگو باز نمود و با سیما صحبت کرد.
همه داشتن به مکالمه آن دو گوش میکردن



صدا بلند و واضح و بدون هیچ گونه تشویش وصاف بود


اون صدای سیما بود!!
هیچ کس بجز سیما نمی تونست از این خط استفاده نماید، زیرا سیم کارت را با سیما دفن نموده بودند؟


همگی شوکه شده بودند.
دوباره دنبال دوست پدر سیما که میتونست با ارواح ارتباط برقرار کنه فرستادن.او هم ریس شرکت ارتباطی که سیما در آنجا کار میکرد دعوت به عمل آورد و هردو 5ساعت
جلسه گرفتند تا ببینند این مساله چطور ممکنه.


و سپس کشف کردن که:





ایرانسل




بهترین آنتن دهی را دارد


از خوندن این داستان از شما ممنونم


شما مثل من غافلگیر شدید


حالا نوبت شماست که دیگران را غافلگیر کنیدs
 

shiba.s.a

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
ﺍﺑﺎﺩﺍﻧﻰ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻭﺑﺎﻣﺎ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻪ : ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻢ ﺑﺎﺷﻤﺎﺑﺠﻨﮕﯿﻢ .
ﺍﻭﺑﺎﻣﺎ : ﭼﻨﺪﻧﻔﺮﯾﺪ؟
ﺍﺑﺎﺩﺍﻧﯽ : ﻣﻮ ﻭ ﺩﻭ ﺗﺎﮐﻮﮐﺎﻡ ﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻮﺍﻡ.
ﺍﻭﺑﺎﻣﺎ : ﺷﻤﺎ 6 ﻧﻔﺮ، ﻣﺎ 4ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯﯾﻢ . ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻣﯿﺠﮕﯿﺪ؟
ﺍﺑﺎﺩﺍﻧﯽ : ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻮﻡ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻡ .
ﺑﻌﺪﺍﺯﺩﻗﺎﯾﻘﯽ ﺍﺑﺎﺩﺍﻧﻰ ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺖ ﻭﮔﻔﺖ : ﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﺟﻨﮕﯿﻢ .
ﺍﻭﺑﺎﻣﺎ : ﺗﺮﺳﯿﺪﯾﺪ؟
ﺍﺑﺎﺩﺍﻧﯽ : ﻧﻪ ﻭﻟﮏ ﺟﺎ ﺑﺮﺍﯼ شﺩﻓﻦ 4 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﻧﻔﺮ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ


 

مارجين

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
نحوِه رو بـوسی عید:
اولی:
به به به سال نو مبارک
دومی:
سلام سال (مـاچ) نو (مـاچ) شما هم (ماچ) مبارک




دیشب به مامانم میگم منو بفرست خونه شوهر خودتو راحت کن !
میگه اولا کسی از جونش سیر نشده بیاد تورو بگیره

دوما حق الناسه ما خودمونو راحت کنیم دیگران رو ناراحت !
الان تنهای سوالی که پیش میاد اینه که شما خواهر گمشده ندارین ؟



شروع رسمی ترم در سایت دانشگاه: ۱۵ بهمن
حضور دانشجویان سر کلاس ها: ۱۰ اسفند
تعطیلی قبل از عید: ۱۵ اسفند
شروع کلاس ها بعد از عید: ۱ اردیبهشت
پایان کلاس ها: ۲۰ اردیبهشت
سر جمع ۲۵ روز



 

مارجين

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
.
“نوکوشیمورو” چیست !؟
نام دختری ژاپنی ؟ نام همسر پادشاه چین ؟
نام عمه سوسانو !؟
نه دوستان


ندای مضطرب یک جوان مشهدی سوار بر پشت موتورسیکلت دوستش میباشد
و منظورش اینست که من را به کشتن ندهى !



 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز





هرگز این چهار چیز رو درزندگیت نشکن !

اعتماد
، قول ، رابطه و قلب

زیرا اینها وقتی میشکنند صدا ندارند

اما درد بسیاری دارند !

چارلز دیکنز
 
بالا