onia$
دستیار مدیر تالار مدیریت
رمز موفقیت: خلاقیت استیو جابز یا واقعبینی ووزنیاک
مترجم: مریم رضایی
منبع: Wall Street Journal
وقتی افرادی که با هم کار میکنند و اهداف مشترکی دارند، در مورد نحوه رسیدن به این اهداف به توافق نمیرسند، شرایط بدی پیش میآید. مشکل در واقع این است که این افراد در مورد اهدافشان به یک شیوه فکر نمیکنند.
برخی افراد به گفته روانشناسان «تمرکز پیش رونده» دارند، یعنی اهدافشان را به عنوان فرصتهایی میبینند که اگر به آن دست یابند، موفق شدهاند. اما برخی دیگر بیشتر «تمرکز پیشگیرانه» دارند، یعنی فکر میکنند اگر به اهدافشان نرسند، شکست خوردهاند. افرادی که تمرکز پیش رونده دارند، سرشار از حس موفقیت و انگیزه هستند و بیشترین تلاش خود را برای رسیدن به هدف به کار میگیرند؛ اما افرادی که تمرکز پیشگیرانه دارند، فقط به فکر انجام وظایف محول شده هستند، از هر گونه خطر و اشتباه دوری میکنند و ویژگی آنها به گونهای است که دیگران میتوانند برای پیشبرد یکنواخت کارها روی آنها حساب کنند.
تمرکز غالب شما، هویت شما را به عنوان یک کارمند یا حتی شریک زندگی شکل میدهد. اگر تمرکز پیشرونده دارید، معمولا فردی خوش بین، باانگیزه و با اعتماد به نفس هستید. بنابراین کارتان را به سرعت و خلاقانه انجام میدهید و فرصتها را جذب میکنید. ممکن است در کارتان اشتباه کنید؛ اما این اشتباه را مبنای پیروزیهای بزرگ قرار میدهید.
اگر تمرکز پیشگیرانه دارید، فردی واقع بین و حتی کمی بدبین هستید. انتقاد – نه تشویق – به شما انگیزه و انرژی میدهد. هیچ چیز مانند وجود احتمال شکست انگیزه شما را از بین نمیبرد، اما در عوض سنجیده و با دقت کارمیکنید. کارهای شما از قبل برنامهریزی شدهاند و اتلاف وقت نمیکنید. بنابراین، فرصتها را جذب نمیکنید؛ اما در اجتناب از حوادث بد، بسیار خوب عمل میکنید.
حال چه اتفاقی میافتد اگر با فردی همکار باشید که تمرکز متفاوتی با شما داشته باشد؟ یکی از شما میخواهد نوآوری داشته باشد و دیگری نگران خطرات خروج از قلمرو تعیین شده است. یکی از شما فکر میکند باید به دنبال روشهای جدید ارتباط با مشتری باشید و دیگری معتقد است بهتر است که روابط را با مشتریان فعلی تقویت کنید. یکی از شما هیجان دارد که محصول تازه را هر چه سریعتر و پیش از رقبا وارد بازار کند و دیگری فکر میکند این محصول به آزمایشهای بیشتری احتیاج دارد. با اینکه هر دو این افراد خواهان بهترین نتیجه برای تیم و کل شرکت هستند؛ اما تمرکز متفاوت آنها باعث میشود وقت و انرژی سازمان را به هدر دهند و تقابل غیرضروری در محیط کار ایجاد میکنند؛ چون مدام بر سر اینکه کدام یک درست میگوید بحث و جدل صورت میگیرد.
نکته اینجا است که به محض اینکه شما و همکارتان بدانید که در مورد نحوه رسیدن به یک هدف مشترک رویکرد متفاوتی دارید، دیگر بر سر اینکه حق با کدام است بحث نخواهید کرد؛ البته رسیدن به این نتیجه کار آسانی نیست. در این شرایط، به ارزش نظرات همکارتان پی میبرید.
بهترین مشارکتها به گونهای است که بین پیش بردن کارها و پیشگیری از ریسکها توازن ایجاد شود؛ چون هر دو برای موفقیت یک سازمان لازمند – درست مثل همکاری استیو جابز که فردی خلاق و رویایی بود با استیو ووزنیاک که تحلیلگرا بود و به جزئیات توجه میکرد.
مترجم: مریم رضایی
منبع: Wall Street Journal
وقتی افرادی که با هم کار میکنند و اهداف مشترکی دارند، در مورد نحوه رسیدن به این اهداف به توافق نمیرسند، شرایط بدی پیش میآید. مشکل در واقع این است که این افراد در مورد اهدافشان به یک شیوه فکر نمیکنند.
|
تمرکز غالب شما، هویت شما را به عنوان یک کارمند یا حتی شریک زندگی شکل میدهد. اگر تمرکز پیشرونده دارید، معمولا فردی خوش بین، باانگیزه و با اعتماد به نفس هستید. بنابراین کارتان را به سرعت و خلاقانه انجام میدهید و فرصتها را جذب میکنید. ممکن است در کارتان اشتباه کنید؛ اما این اشتباه را مبنای پیروزیهای بزرگ قرار میدهید.
اگر تمرکز پیشگیرانه دارید، فردی واقع بین و حتی کمی بدبین هستید. انتقاد – نه تشویق – به شما انگیزه و انرژی میدهد. هیچ چیز مانند وجود احتمال شکست انگیزه شما را از بین نمیبرد، اما در عوض سنجیده و با دقت کارمیکنید. کارهای شما از قبل برنامهریزی شدهاند و اتلاف وقت نمیکنید. بنابراین، فرصتها را جذب نمیکنید؛ اما در اجتناب از حوادث بد، بسیار خوب عمل میکنید.
حال چه اتفاقی میافتد اگر با فردی همکار باشید که تمرکز متفاوتی با شما داشته باشد؟ یکی از شما میخواهد نوآوری داشته باشد و دیگری نگران خطرات خروج از قلمرو تعیین شده است. یکی از شما فکر میکند باید به دنبال روشهای جدید ارتباط با مشتری باشید و دیگری معتقد است بهتر است که روابط را با مشتریان فعلی تقویت کنید. یکی از شما هیجان دارد که محصول تازه را هر چه سریعتر و پیش از رقبا وارد بازار کند و دیگری فکر میکند این محصول به آزمایشهای بیشتری احتیاج دارد. با اینکه هر دو این افراد خواهان بهترین نتیجه برای تیم و کل شرکت هستند؛ اما تمرکز متفاوت آنها باعث میشود وقت و انرژی سازمان را به هدر دهند و تقابل غیرضروری در محیط کار ایجاد میکنند؛ چون مدام بر سر اینکه کدام یک درست میگوید بحث و جدل صورت میگیرد.
نکته اینجا است که به محض اینکه شما و همکارتان بدانید که در مورد نحوه رسیدن به یک هدف مشترک رویکرد متفاوتی دارید، دیگر بر سر اینکه حق با کدام است بحث نخواهید کرد؛ البته رسیدن به این نتیجه کار آسانی نیست. در این شرایط، به ارزش نظرات همکارتان پی میبرید.
بهترین مشارکتها به گونهای است که بین پیش بردن کارها و پیشگیری از ریسکها توازن ایجاد شود؛ چون هر دو برای موفقیت یک سازمان لازمند – درست مثل همکاری استیو جابز که فردی خلاق و رویایی بود با استیو ووزنیاک که تحلیلگرا بود و به جزئیات توجه میکرد.