رد پای احساس ...

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
چون دفتر شعر- خط به خط - عاشق بود
آن روز - درست یا غلط - عاشق بود
آشفته نشد، جار نزد ، شعر نگفت،
دیوانه نبود که ، فقط عاشق بود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چشمهايت را نقاشي کشيدم ..

و هر شب از دلتنگي هايم با او حرف ميزنم

و چشمهايت در نقاشي ..

آرام آرام گريه ميکند !!!
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]به غیر از آنکه بشد دین و دانش از دستم[/FONT]
[FONT=&quot]بیا بگو که زعشقت چه طرف بربستم[/FONT]
[FONT=&quot]اگر چه خرمن عمرم غم تو داد برباد[/FONT]
[FONT=&quot]به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم[/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند ...

چشمانم بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد ...


دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم بوده خرد شده...

و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته شده است ...


 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست
خام بودم پخته شدم سوختم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یک روز رسد غمی به اندازه کوه... یک روز رسد خوشی به اندازه دشت... افسانه زندگی چنین است گلم ... در سایه کوه باید از دشت گذشت
 

FahimeM

عضو جدید
خاطرات

باز در چهره خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستی سوزت

باز من ماندم و یک مشت هوس
باز من ماندم و یک مشت امید
یاد آن پرتو سوزنده عشق
که ز چشمت به دل من تابید

باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد ترا نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفان بود

یاد آن شب که ترا دیدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانه عشق

یاد آن بوسه که هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
یاد آن خنده بیرنگ و خموش
که سراپای وجودم را سوخت

رفتی و در دل من ماند به جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشک
حسرتی یخ زده در خنده سرد

آه اگر باز بسویم آیی
دیگر از کف ندهم آسانت
ترسم این شعله سوزنده عشق
آخر آتش فکند بر جانت

فروغ فرخزاد
 

سیّد

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می خوای بگی ما اومدیم از یه نسل وحشی ؟
پس یه نگاهی بنداز به تخت جمشید
داری اسم ایران و بد جلوه میدی
که اسمت رو بزرگ بنویسن رو جلد سی دی ؟
دارم هدفتو تو دفترم می نویسم
می دونم که واسه چی ساختی فیلم سیصد
می دونم دلت ساخته شده از سنگ و سرب
جای اینکه با هنر بسازی فرهنگ صلح
توی این تیرگی روابط هوای مه آلود
می خوای که ماهی بگیری از آب گل آلود
ولی به تو میگم اینو با زبان اصلیم
که ایران ، هرگز نمیشه تباه و تسلیم
خدا به تو داده ، دو تا چشم بینا
ببین کتابهای سعدی و ابن سینا
یا به فردوسی و خیام ، یا مولانا رومی
همیشه توی تمدن ما بالا بودیم
ولی یاس نمیتونه ساکت شه
اسم ایران بازیچه ی یه مشت ناکس شه
هدفتو پاره میکنم با تیغ ایمان
تو کی هستی که بگی از تاریخ ایران
 

سیّد

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
واسه سه دیقه تو دلت را بده مارو
ما رو
تا من نشون بدم ایرانو رابطه ها رو
ها رو
اینا حرفای امروز و دیروزه برپا
ایران شده اسیر یه ویروس مرگبار
دیگه احتیاجی به حرفای سیاسی نداریم
دیگه به دشمنای خارجی نیازی نداریم
یه جنگ روانیـه حالا داخل ایرانـه
همه افتادیم به جون هم ، عاقل و دیوانه
با تنی خسته ، کوفته ، خشکیده ، میری
تا با مشکلات زندگی کشتی بگیری
وقتی می بینیم همو یه مشتی یار و یاور
وقتی رفتی میبندیم به فش خوارو مادر
نگاه ما به هم شده مثل قاتل
توجه نمیکنیم دیگه به حس باطن
دیگه دور و بر ماها پره حزب باده
هست باهات ، اگه داشته باشی استفاده
چه دخترا که تا میشنون اسم تاجر
میگن این بهترین کس واسه ازدواجه
عشق چیه بابا ؟! ... این حرفارو ولش
عشقو دیدی برسون سلام ما رو بهش
چه پدرا که به زیر بار هزینه رفتن
بچه ها فک میکنن پدرا وزیر نفتن

هرکس اسم خودشو بغل کرده
اینا پیشرفت نیست ، اینا عقب گـــــرده
 

سیّد

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آخه بابا باغت آباد منو درکم کن
نگو جلو راه واستادي آقا حرکت کن
تو اينجا نشستي واسه اينکه جوابمو بدي
پايينو نگاه نکن چشم پر از آبمو ببين
اگه نيازمند بودي تو هم مي شدي يه کنه
ببين اسم بدشانس روي پيشوني منه
عصبانيم يه زلزلة ده ريشتره توم
چرا اون با يقة بسته و ته ريش بره تو ؟
همينا مي تونه جووناي ما رو پير کنه
حدس زدي يه روزي پيشش کارت گير کنه
تا که مي رسه به منه بدبخت آواره
ميگي الان نه باشه بعد وقته ناهاره
بيا يه کار خيري بکن توي روزت
امضاتو نمي خوام بذارم توي موزه
نگو مدارکت ناقصه تو فردا بيا
همه چيزو کامل کن و بعد وردار بيا
واسه استخدام دقت کن به ضابطه ها
بايد داشته باشي پنج سال سابقه کار
نمي خوام داد بزنم الکي شلوغ بکنم
بگو پنج سالو من از کجا شروع بکنم

منو داري مي بيني که از اين زمونه سيرم
از همه جا بريدم و يه جوون پيرم
کوله بارمو مي بندم و شبونه ميرم
به خاطر تو ديگه کارم تمومه بي رحم
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]
[/FONT]
در این شبهای بی یاری

که من هستم و بیداری !

کنون باید بباری ابر !

دلم خسته ست و بی ابری

که شاید بشکند بغضش ببارد اشک . . .

دلم خسته ست و بیمارست چنان

که گویی سالهاست مرده ست


و بر نعشش نمی باران نباریده ست
 

afson jon

اخراجی موقت
جلوتــــر نـَـیا
خاکِـستر می شَـوی
اینجــــــ ـــ ـا
.
.
دِلــــی را
ســوزانده انـــد..
 

afson jon

اخراجی موقت
وقتي تـَمامـــِ شير ها پاکـَتے اند ..
وقتے هَمــِ پَلنگــــــــ ها صورتے انــــد ..
وقتے کــِ دوپينگـــــ ــــ ــ پهلوان ميــ ســـازد
ایــــراد مگیــــر .. عشق ها هَــم ساعتـــے اند ..
 

afson jon

اخراجی موقت


مرا به سکوت میخوانی؟
"حرمت" را بهانه می کنی؟!
"آن ها"شکسته اند
کاش این بهانه ها را
کمی خودت می فهمیدی!
دلم زیادی می سوزد برایت
تو دوست داشتن را با چیزی اشتباهی گرفته ای!
کاش "زود" بفهمی
آخر من "دیر" می بخشم....
 

afson jon

اخراجی موقت
نمی دانم روزگارم چگونه خواهد شد
ولی خبر موثق دارم
که خورشید هر روز
بجای من حنابندان دارد....
سفید به من می آید
کفن هم....!
 

afson jon

اخراجی موقت
عطر این روزها،فقط برای همین روزهاست
زمانه تکرار نمیشود
رود ها به کوه باز نمی گردند
با بال شکسته نمی توان پرواز را آموخت
ابری که گریست دیگر گریسته
و دلی شکست دیگر شکسته است
تنها می توانی،
خرده هایش را جمع کنی
تا مبادا در پای "او" فرو رود.....






 

afson jon

اخراجی موقت
بیا بیخیال باشیم!
در روزگار چرخش های نامروتانهِ180درجه!
در روزگاری که دوستی ها رنگ ِ نفرت به خود میگیرند،
رویای آرامش که در بیخیالی جان میگیرد
غنیمتی است!
دوستی ها،چنگی به دل نمی زنند این روزها...

(برای کسی که روزی تشنه بود!)
 

afson jon

اخراجی موقت
زمانه ایست
به هر کجا که زنگ می زنی،
کسی جواب نمی گوید
تمام مشترکان خاموشند
و هیچ مشترکِ مورد ِنظری،
نمی خواهد در دسترس باشد
در این روزها،
تنها قلب ها در دسترسند
برای شکستن!

:heart::heart::heart:
 

afson jon

اخراجی موقت
دگر دنیا خداحافظ
نمی خواهم عذابت را
نمی خوانم دگر غصه
ز هر سطر کتابت را
دگر دنیا خداحافظ
بمان با مردم پستت
بمان با آن کسانی که
پُرند از خفّت و ذلت
دگر دنیا خداحافظ
دلم را با خودم بُردم
برو همراه آن رذلان
بخند از اینکه من مُردم
دگر دنیا خداحافظ
ببر از یاد خود من را
که من بُردم ز پیش تو
غم دل ، زخم این تن را
 

afson jon

اخراجی موقت

و روزی در همین نزدیکی ها
کسی که مثل همه بود،
در چشمانم قلابی انداخت...
و قلبم را ربود....
و حالا
از مچ دستانم
آرزوی ِباران ِخون می آید!
به خاطر ِ ربوده شدن ِ قلبم!
رگ ها،غارت شدند و لبخندها اشک

 

afson jon

اخراجی موقت
عشق هم عشق قدیم - نه کلک بود وریا
عاشقی قیمت داشت - قیمتش جان شما
به رفاقت سوگند - ارزشی دیگر داشت
نه رفيق امروز - نه رفيق فردا
بخدا رنگ نبود - جای نیرنگ نبود
اگرم رنگی بود - بود همرنگ خدا
پیره مرد سوگندش - بود آن ریش سپید
شیر مادر هم داشت - قیمت شیر بها
حرف دل هرچه که بود - به خدا زیبا بود
در سکوتش هم بود - اثر ذکر و دعا
می شود امروز هم - همچنان دیروز شد
می شود اما که - از کجا یا به کجا ...
 

afson jon

اخراجی موقت


هیچ هوایی این روزها
عطر تن کلام تو را ندارد
میشود کمی عمیق تر نفس بکشی؟
میتوانی کمی هم برای دل ِ من لبخند بزنی؟
بهانه می خواهم برای ادامه راه....
بهانه چیز کمی به نظر می رسد
اما
من این چیز کم را ندارم ...!
و هی خودم را گول می زنم ...!
 

afson jon

اخراجی موقت
حکایتـــــ من
حکایت‌‌ ماهی تُنگ شکستـــه ایســـت
که روی زمین دل دل می زند ..
و حکایتــــــ تو
حکایت پسرک شیطان تیر کـــــمـان به دستی
که نفس های او را شـــــماره می کند ..
 

afson jon

اخراجی موقت



شاید این فاصله هرگز به رسیدن نرسد
شاید این کال ترین قصه به چیدن نرسد
بال پروازی اگر هست به سوغات بیار
مگذار این تن از قفس به پریدن نرسد
از تن خسته من بی تو در این غربت سرد
سایه ای ماند که شاید به تپیدن نرسد
رفته ای زود بیایی تو اگر
خنجری هست که شاید به بریدن نرسد
 

afson jon

اخراجی موقت


یادت می آید از تفنگ بادی ات می ترسیدم؟!
من هنوزم هم همان دخترک ترسو هستم!
که از ترس احساسات ِ ناگفته ام،
پشت این واژه ها پنهان می شوم.....
دردیست بزرگ، این که
تنها راه فریادت، در واژه باشد!
 

afson jon

اخراجی موقت
دختـرک رفت ولی زیر لب این را می گفت: ___________________

_______________________________ " او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! " ___________________

_____________ پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود: _______________________________

_____________________ مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! ___________

_________________________________________ عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز ــــــــــــــــــــــ


 

afson jon

اخراجی موقت


و.....
امروز سالگرد مرگ خنده هایم است
روزی که لبخند را از روی لبانم ربودی
من محو نگاهت شدم و تو آرام زهر خندی زدی
حس انتقام در تو جوشید
و ان روز....
و امروز نگاهم را به گلهای قالی میدوزم...
وشرنگ عشق را لا جرعه سر میکشم
به یاد آخرین دیدار....
روزی زمین انتقام مرا از تو خواهد گرفت
بسان همان روز که رهایم کردی
و من........
در آسمان ها تو را جستجو میکنم
زمین میخندد
پایکوبی میکند........
چون تحمل حجم اندوه مرا نداشت
منتظرت میمانم بر بال ابرها......
 

afson jon

اخراجی موقت
و من تک تک فریاد تو را در بند هستی میشنوم...این تویی که مرا به سوی خود میخوانی...در شگفتم که چرا نگاهت بارانیست...وچشمان تو جادوی سکوت نجیبانه ات است در برابر سختی روزگار و یک عشق زنگار زده...چشمان خیست را میبوسم که به من قدرت عاشق شدن را داد...
 

afson jon

اخراجی موقت
زندگی میکنم...
یعنی مجبورم زندگی کنم....
زیستن بی تو سخت است...
در نابترین لحظاتم جریان داری....



و من به گناه دلبستن به تو معترفم....
زیستن به یاد تو شاید جالب تر باشد
دیشب خوابت را دیدم...
در تحقیر زبان دیگران میسوختم..و
تو انگار نه انگار که مرا میشناسی...
چون بیگانه ای از کنارم عبور کردی و من...
نبض احساسم را در نفسهای تو شنیدم...
گریه امانم را برید
کابوس تو اشک را در لانه چشمانم نشاند..
و در بیداری
تو کنارم آرمیده بودی
آرام و بی احساس....
 

afson jon

اخراجی موقت


شنیدم صدای زمزمه ات را در گوش باد
چه کر کننده بود خنده های مستانه ات
بوی نرگس ها هوش از سرت برده بود
و تو سر به هوا چشمانت را به میخک های باغچه دوخته بودی
وایییی شنیدم که تو نیز میروی تا به خاطرات کودکیت بپیوندی
کاش قسمتی از کودکیت بودم ویا شاخه رز سرخی بودم در دستان شوخ تو
صبحانه ام را با بوسه های کوچکت میل میکردم و
تو چون آهو بره ای کوچک در آغوشم میخوابیدی
چه آرامشی بود خوابیدن در آغوش تو
در بستری از گرمای عشق
کاش کودک بودیم ....
کاش........
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا