رابرت لوئیس استیونسُن (1850-1894)

Campus

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
رابرت لوئیس استیونسُن (به انگلیسی: Robert Louis Stevenson) نویسنده اسکاتلندی قرن نوزدهم بود. شهرت داستان دکتر جکیل و آقای هاید این نویسنده به حدی است که نام آن در زبان انگلیسی به صورت ضرب المثل در آمده است. دیگر رمان معروف او جزیره گنج است.



«رابرت لوئيس استيونسون» مقاله نويس شاعر و داستانسراى اسكاتلندى است كه به خاطر داستان هاى ماجراجويانه اش صاحب شهرت است. قهرمانان داستان هاى او معمولاً دست و پنجه نرم كردن با خطرات و ناشناخته ها را به زندگى عادى و روزمره روزگار خود ترجيح مى دهند. «استيونسون» كه علاقه زيادى به تحليل شخصيت دارد در رمان «ماجراى عجيب دكتر جكيل و آقاى هايد» به معروف ترين مطالعه خود در تحليل عميق شخصيت دست مى زند. داستان هاى او معمولاً در فضاهاى رنگارنگ اتفاق مى افتند و هميشه احتمال وقوع يك حادثه خطرناك يا مواجهه با يك نيروى ماوراءالطبيعه يا موجودى عجيب الخلقه وجود دارد. او كه در داستان هايش مخالف هرگونه واقع گرايى (رئاليسم) بود در جواب منتقدان خود اظهار مى داشت كه «ميل به كسب تجربه» وسوسه پنهان هر خواننده اى است كه در چنين داستان هايى بيش از ديگران سيراب مى شود.«رابرت لوئيس بالفور استيونسون» (Robert Lewis Balfour Stevenson) در ۱۳ نوامبر ۱۸۵۰ در ادينبورگ به دنيا آمد. پدرش «توماس استيونسون» مهندسى موفق بود كه وسيله اى به نام «مارين دينامومتر» را براى انداره گيرى قدرت امواج اختراع كرد و مادرش «مارگارت بالفور» نام داشت كه فرزند يك كشيش اسكاتلندى بود. اين دو غير از «رابرت» صاحب فرزند ديگرى نشدند.
«استيونسون» به واسطه مشغله پدر و مادرش بيشتر زمان خود را با پرستار خود «آليسون كانينگهام» گذراند و بعدها به پاس زحمات او رمان «باغ اشعار يك كودك» را كه در سال ۱۸۸۵ منتشر شد به او تقديم كرد. «كانينگهام» زنى پرهيزگار و صاحب اعتقاد بود و تحت تاثير او دعا و عبادت روزانه به بخش ثابتى از زندگى «استيونسون» بدل و بعد ها در بسيارى از اشعارش متبلور شد.

استيونسون از اوان كودكى از بيمارى سل رنج مى برد و از همان ابتدا بيشتر زمان خود را در رختخواب به استراحت و داستان سرايى مى پرداخت و اين در حالى بود كه هنوز خواندن نمى دانست.

«استيونسون» اولين داستان خود را با تمى تاريخى در سن ۱۶ سالگى منتشر كرد. در سال ۱۸۶۷ براى تحصيل در رشته مهندسى به دانشگاه ادينبورگ رفت اما ابتلايش به مرض سل او را از ادامه راه پدر بازمى داشت و به همين دليل به رشته حقوق تغيير مسير داد و در سال ۱۸۷۵ به كانون وكلاى اسكاتلند خوانده شد. او در آن زمان پيش نويس و فرم بندى يكى از رمان هايش را به پايان برده بود و تا همان زمان نيز چندين مقاله و داستان كوتاه براى مجلات نوشته بود كه اولين آنها در مجله دانشگاه ادينبورگ و بعد در «پورتو فوليو» به چاپ رسيده بود. در تلاش براى بازيافتن سلامتى خود «استيونسون» سفر را آغاز كرد و بلندى هاى اسكاتلند و مناطق بسيار ديگرى از قاره را زير پا گذاشت.

اما سفرهاى دريايى معمولاً براى او خالى از دشوارى نبود. او در نامه اى كه در طول سفرش از درياى اطلس نوشته است، مى گويد: «حس عجيب و نسبتاً ترسناكى مرا فرا گرفته از اينكه دريا پشت سر من است و هيچ اميدى در مقابل وجود ندارد. صادقانه بگويم در اين لحظه خالى از هر احساس پشيمانى، اميدوارى، ترس يا هر ميلى هستم. تنها وسوسه يك بطرى شراب ناب است كه مرا به مقاومت وامى دارد.» پس از اين سفر استيونسون مدت طولانى را در كشورهاى گرمسير گذراند و همه اين تجربيات دستمايه بسيار مناسبى براى نوشتن به شمار مى آمد.
در ميان آثار محبوب «استيونسون» كه انديشه و تخيل وى را تحت تاثير قرار داده بود مى توان به «هملت»، «شكسپير» و «برگ هاى چمنزار» والت ويتمن و آثار الكساندر دوما نام برد. «استيونسون» ماجراى سفر خود با قايق از فرانسه و بلژيك را در سال ۱۸۷۸ تحت عنوان «سفر درون مرزى» به چاپ رسانيد و پس از آن براساس تجربيات سفر پياده خود به سراسر فرانسه «سفرهايى با الاغ در سرونس» را منتشر كرد. «استيونسون» در خلال اقامتش در فرانسه با زنى به نام «فانى واندرگريفت اوسبورن» آشنا شد كه متاهل و صاحب دو فرزند بود. پس از آشنايى «فانى» كه ۱۰ سال از «استيونسون» بزرگتر بود به كاليفرنيا رفت تا از شوهرش جدا شود و «استيونسون» نيز به دنبال او به ايالات متحده رفت و با يكديگر ازدواج كردند. «فانى» كه استيونسون او را «الهه زيبايى ناآشنا» مى خواند به همراه او مدتى را در «كاليستوگا» گذراندند و سپس به اميد يافتن آب و هوايى بهتر مسافرت هاى خود را آغاز كردند. «استيونسون» براى اولين بار با خلق داستان احساسى و پرماجراى «جزيره گنج» طعم شهرت را چشيد و شخصيت هاى آن داستان از قبيل آن ناخداى يك پاى كشتى به نام «لانگ جان سيلور» در ذهن بسيارى از خوانندگان ماندگار شد.«باغ اشعار يك كودك» نيز با موفقيت مواجه شد و اشعار اين اثر در ميان عامه مردم به ترانه هايى محبوب بدل شد. «ربوده شده» و «ماجراى عجيب دكتر جكيل و آقاى هايد» از آثار بعدى او هستند كه دومى براساس يك روياى شبانه نوشته شد و خلق و چاپ آن تنها ۱۰ هفته به طول انجاميد. تم شخصيت واقعى رمان «دكتر جكيل و آقاى هايد» الهام بخش بسيارى از نويسندگان شهير به مانند «مارى شلى» در رمان «فرانكشتاين»، «هانس كريستين اندرسن» در «جوجه اردك زشت»، «فئودور داستايوفسكى» در «جنايت و مكافات» و «فرانتس كافكا» در «مسخ» شد. اين نويسنده بزرگ در ۳ دسامبر ۱۸۹۴ در اثر خونريزى مغزى در «وايلاما» ديده از جهان فرو بست. آخرين اثر او «سد هارميستون» ناتمام ماند. اما به اعتقاد همگان اين اثر شاهكار است. او در جايى مى نويسد: «اكنون اين منم بر فراز بلندى ها، زندگى هرگز به اين دلپذيرى نبوده است. اينجا قله كوه است و ديگر جز آسمان جان پناهى نيست. مى خواهم نفس عميق بكشم و بر تختى مجلل از ابرها به خواب روم.»

آثار:


  • ۱۸۸۳ - جزیرهٔ گنج
  • ۱۸۸۳ - پیکان سیاه
  • ۱۸۸۵ - پرنس اوتو
  • ۱۸۸۶ - دکتر جکیل و آقای هاید(یکی از داستان‌های کلاسیک ژانر علمی-تخیلی)
  • ۱۸۸۶ - فرزند ربوده شده
  • ۱۸۸۹ - ارباب بالانترا
  • ۱۸۹۲ - مرده دزد
  • ۱۸۹۳ - کاتروینا
  • ۱۸۹۶ - سد هرمیستون


گوگل هم به مناسبت 160 (یکصد و شصدمین) سال تولد او لوگوی خود را تغییر داد:


منابع:

كد - لینک:

http://fa.wikipedia.org http://www.shafighi.com http://www.google.com http://en.wikipedia.org


 
بالا