MaSoUd MLV
عضو جدید
رؤیای من
رؤیای من
در همین سوی وقت، که تنم
با عقربهی ساعت نمیچرخد،
چرخ میخورد دور ِ نیمهی دیگر ِ زمین:
در خیابان ِ سیزدهسالگی ِ تمام زنان جهان دراز میکشم
مانند نامی فراموش شده
میغلتم بر عبور ِ گردوهایی که قرار است
آیندهی پستانها را
در تکرار ِ عشقی مکدر، دستآموز کند.
رؤیای من
شکل ِ واقعیتِ من است؛
چرا که هست، مثل خودم
که هستم
در شادی ِ میان ِ دو خالی
در مرزِِِ جاری میان ِ زبان و پوست
که درس ِ اول ِ آهستگی ست
در دایرهای از شتابِ خواهش.
رؤیای من
در تکهای از چیزی که حوصلهی وقت را خلاصهی شوق میکند
آینهای میسازد
رو به سکوتِِ هرگز
و شادی ِ همیشه؛
و من میان ِ همهی آینهها پیدا میشوم
و راز ِ شدن را در واژهای مییابم
که از خالی، خیال میسازد.
رؤیای من
در همین سوی وقت، که تنم
با عقربهی ساعت نمیچرخد،
چرخ میخورد دور ِ نیمهی دیگر ِ زمین:
در خیابان ِ سیزدهسالگی ِ تمام زنان جهان دراز میکشم
مانند نامی فراموش شده
میغلتم بر عبور ِ گردوهایی که قرار است
آیندهی پستانها را
در تکرار ِ عشقی مکدر، دستآموز کند.
رؤیای من
شکل ِ واقعیتِ من است؛
چرا که هست، مثل خودم
که هستم
در شادی ِ میان ِ دو خالی
در مرزِِِ جاری میان ِ زبان و پوست
که درس ِ اول ِ آهستگی ست
در دایرهای از شتابِ خواهش.
رؤیای من
در تکهای از چیزی که حوصلهی وقت را خلاصهی شوق میکند
آینهای میسازد
رو به سکوتِِ هرگز
و شادی ِ همیشه؛
و من میان ِ همهی آینهها پیدا میشوم
و راز ِ شدن را در واژهای مییابم
که از خالی، خیال میسازد.