دفتر خاطرات زنگ تفریح (دانشگاه)

مجتبی اس

عضو جدید
سلاممممممممم سلامممممممممم

گفتم یه تاپیک بذارم هر کی هر خاطره ای از دانشگاه مخصوصا کل کل کردانا پسرا با دخترا و بالعکس و حال گیریاشونو بیان بگن یه ذره بخندیم :D
 

botany

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام تاپیک جالبیه..
اول خودت تعریف کن تا ما یادمون بیاد....
 

مجتبی اس

عضو جدید
یه بار با بچه ها شرط بندی کردیم گفتیم هر کی سطل آشغالیو با جارو بردار بره دور تا دور دانشگاه بچرخه
سال 84 50 تومن شرط بستیم هیشکی نرفت
یکی از بچه ها که خیلی با تریپ و با کلاس بود رفت برداشت شروع کرد به ذور زدن
آقا ما دنبالش راه افتادیم و میخندیدیم
هر کی میرسید از دخترو پسر یه چیزی می گفت خلاصه اون روز انقدر خندیدیم که مردیم آخه دو سه تا ازین شرط ها گذاشتیم:D
یادش بخیر
 

beso

اخراجی موقت
یه بار توی کلاه کاپشن یکی از بچه ها لیوان چایی که خوردم و گذاشتم... بعد یه کاغد درست کردم توش نوشتم پوچ


طفلی اصلا نفهمید .... توی کلاس کلی هم راه رفت ...

اینقد همه بهش خندیدن

بعد که کلی سوژه شد تازه دوگولش افتاد.... می خواست منو بکشه ... :)
 

"Coral"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه بار با یکی از دوستام رفتم سر کلاس فیزیکش...از خدا که پنهون نیس از شما چه پنهون یه استادی داشت وحشتناک جدی و بد اخلاق...
یه چند دقیقه ای که گذشت یه بحث علمی شروع شد و منم با کلی ادعا شروع کردم جواب دادن و استاد بیچاره هی منو نگاه میکرد و فک میکرد من کدوم یکی از دانشجوهاشم...حرف من که تموم شد یکی از پسرا شروع کرد به صحبت کردن...استاد بیچاره هنوز تو کف این بود که من کیم...حواسش نبود که پسره داره میحرفه گفت یه لحظه....اسمتون چیه؟؟؟خانوم کی؟؟؟؟
کلاس رفت رو هوا...پسره که داشت توضیح میداد بیچاره سرخ شد از خجالت...استاد تازه فهمید جای این که منو مخاطب قرار بده پسره رو مخاطب فرار داده...ما تا نیم ساعت میخندیدیم
 
آخرین ویرایش:

botany

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترم اول که بودیم و هنوز همکلاسی هامون رو نمیشناختیم، سر یکی از کلاس ها استاد شروع کرد به حضور و غیاب و این اسم رو خوند: آقای نیما ... و در میان تعجب همگان یکی از دخترا دستش رو بالا برد:surprised: و بعدش ما اینجوری:biggrin: شدیم، استاد بعد از خوندن چندتا اسم دیگه گفت خانوم نیما ... و یکی از پسرا دستش رو بالا برد و ما دیگه اینجوری
شدیم.
 

botany

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه خاطره یادم اومد گفتم اینجا بنویسمش...:)
ترم 1 که بودیم توی کلاس شیمی عمومی استاد مشغول درس دادن بود که متوجه شد یکی از پسرا داره با گوشیش ور میره و با یه لحن شوخی_عصبانی گفت: این گوشی رو بزار اونور، پرتشششش کن...هنوز جمله تموم نشده بود که گوشی محکم به طرف استاد پرتاب شد،
ما اینجوری :eek::surprised: بعدش هم اینجوری
شانس آورد به استاد نخورد، خورد به دیوار ... ولی استاد ریلکس نگران گوشی بود که یه وقت خراب نشده باشه...:surprised: اینم همکلاسی و استاده ما داشتیم؟:D
 

آمیتیس19

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند هفته قبل جلوی دانشکده علوم پایه یکی ازمون پرسید دانشکده علوم پایه کدومه؟
منم یه آدرس پیچیده بهش دادم و فرستادمش دانشگاه رو دور بزنه!
 

niki kiyani

عضو جدید
شما ها کلاس میرین یا میدون جنگ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:D
 

!!!H$

عضو جدید
تو دانشگاه ما دختر پسرا با هم خوبن،فقط استادارو میچزونن:biggrin:
 

الهام مجهول

عضو جدید
استاد سرکلاس میخواست درمورد تجارت جهانی بگه که ایران خودش بکشه نمیزارن توی این بازار که یه سرش مثلا کلاس ماست و سر دیگش درد دانشگاه راه نمیدن
من هم رله گفتم استاد چرا اینقدر زور میزنه دست فروشی کنه که کلاس رفت رو هوا ....
 

Tinoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
استاد داشت فیزیک مبحث فنرهارودرس میداد
من یه صدای دررفتن فنرتوگوشیم داشتم استادتافنروکشیدمنم اون صداروپخش کردم کلاس منفجرشد
بعدکلاس همه وایستاده بودن که آهنگوواسشون بلوتوث کنم
یادش بخییییییییییر
 

chemblog

عضو جدید
من یه خاطره داشتم از خارج دانشگاه دیگه با اجازتون همین جا نوشتمش
چند وقت پیش تابستون با 3 تا از دوستام رفتیم پارک ازادی شیراز (جاتون خالی خیلی خوش گذشت) شام رو به یکی از همین فست فود های کنار پارک رفتیم.دو تا از دوستام که از همون اول همبر سفارش دادن منو و یکی دیگه از دوستام که داشتیم لیست غذاها رو نگاه می کردیم چشمون به هات داگ افتاد .ما هم که تا حالا هات داگ نخورده بودیم گفتیم سفارش بدیم ببینیم چیه این هات داگ که این قدر ازش تعریف می کنن.بله این شد که با هم رفتیم برای سفارش طرف پرسید تنوری می خواید یا ساده .ما دوتا چشمون 4 تا شد موندیم چی بگیم ولی از اونجایی که من زیاد تمایلی به ضایع شدن ندارم سریع خودمو جمع و جور کردم گفتم ساده.یه ربع ساعتی نشستیم تا بالاخره غذای ما رو اوردن.غذا رو که گذاشتن رو میز این بار چشامون شد 6 تا.ساندویجه سه برابر ساندویج های معمولی بود منو دوستم به هم نگاه می کردیم نمی دونستیم چی بگیم اون دو تای دیگه هم که داشتن رو ما می خندیدن و هی متلک بارمون می کردن.خلاصه با تمام همتی که از خودمون نشون دادیم بیشتر از یک سومشو نتونستیم بخوریم.
موقعی که داشتیم شاممونو می خوردیم من حواسم بود بعضی ها که شامشون رو می خوردن می رفتن دستشویی کنار در ورودی دستشونو با مایع می شستن.مایع دستشوییه خیلی بوش خوب بود.بعد که ما هم غذامونو خوردیم دوستام از مغازه رفتن بیرون من گفتم شما برید تا من دستمو بشورم بیام.من که حسابی از بوی مایع دستشوییه خوشم اومده بود کلی ازشو ریختم رو دستم چشتون روز بد نبینه هر کار کردم اب از شیر دستشویی بیرون نمی اومد حالا یک دقیقه پیش هم یکی قبل من رفته بود دستشو شسته بود...به شیره نگاه کردم دیدم یه شکل عجیبی داشت تا حالا از این شیر ها تو هیچ خونه ای ندیده بودم .من یواشکی و اروم اروم بدون این که کسی بفهمه از مغازه با دستاس پر از مایع رفتم بیرون و خودمو به چمن های پارک رسوندم بدون این که دوستام بفهمم دستمو با چمن ها پاک کردم. فردا شب از قضا باز رفتیم پارک ازادی و شام رو خواستیم بریم رستوران بعد از کلی جر و بحث بالاخره دوستامو راضی کردم تا بریم همون فست فود دیشبی.رفتیم سفارش دادیم پشت میز نشستیم من تمام حواسم به شیر دستشوییه بود تا بالاخره یکی رفت دستشو بشوره.الان که یادم میاد نمی دونم وقتی اون صحنه رو دیدم چجوری جلو خودمو گرفتم که نخندم.شیر دستشویی چشم الکترونیکی داشت از اینایی که دست زیرشون میگیری خودش اب ازش میاد
:D
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من یه خاطره داشتم از خارج دانشگاه دیگه با اجازتون همین جا نوشتمش
چند وقت پیش تابستون با 3 تا از دوستام رفتیم پارک ازادی شیراز (جاتون خالی خیلی خوش گذشت) شام رو به یکی از همین فست فود های کنار پارک رفتیم.دو تا از دوستام که از همون اول همبر سفارش دادن منو و یکی دیگه از دوستام که داشتیم لیست غذاها رو نگاه می کردیم چشمون به هات داگ افتاد .ما هم که تا حالا هات داگ نخورده بودیم گفتیم سفارش بدیم ببینیم چیه این هات داگ که این قدر ازش تعریف می کنن.بله این شد که با هم رفتیم برای سفارش طرف پرسید تنوری می خواید یا ساده .ما دوتا چشمون 4 تا شد موندیم چی بگیم ولی از اونجایی که من زیاد تمایلی به ضایع شدن ندارم سریع خودمو جمع و جور کردم گفتم ساده.یه ربع ساعتی نشستیم تا بالاخره غذای ما رو اوردن.غذا رو که گذاشتن رو میز این بار چشامون شد 6 تا.ساندویجه سه برابر ساندویج های معمولی بود منو دوستم به هم نگاه می کردیم نمی دونستیم چی بگیم اون دو تای دیگه هم که داشتن رو ما می خندیدن و هی متلک بارمون می کردن.خلاصه با تمام همتی که از خودمون نشون دادیم بیشتر از یک سومشو نتونستیم بخوریم.
موقعی که داشتیم شاممونو می خوردیم من حواسم بود بعضی ها که شامشون رو می خوردن می رفتن دستشویی کنار در ورودی دستشونو با مایع می شستن.مایع دستشوییه خیلی بوش خوب بود.بعد که ما هم غذامونو خوردیم دوستام از مغازه رفتن بیرون من گفتم شما برید تا من دستمو بشورم بیام.من که حسابی از بوی مایع دستشوییه خوشم اومده بود کلی ازشو ریختم رو دستم چشتون روز بد نبینه هر کار کردم اب از شیر دستشویی بیرون نمی اومد حالا یک دقیقه پیش هم یکی قبل من رفته بود دستشو شسته بود...به شیره نگاه کردم دیدم یه شکل عجیبی داشت تا حالا از این شیر ها تو هیچ خونه ای ندیده بودم .من یواشکی و اروم اروم بدون این که کسی بفهمه از مغازه با دستاس پر از مایع رفتم بیرون و خودمو به چمن های پارک رسوندم بدون این که دوستام بفهمم دستمو با چمن ها پاک کردم. فردا شب از قضا باز رفتیم پارک ازادی و شام رو خواستیم بریم رستوران بعد از کلی جر و بحث بالاخره دوستامو راضی کردم تا بریم همون فست فود دیشبی.رفتیم سفارش دادیم پشت میز نشستیم من تمام حواسم به شیر دستشوییه بود تا بالاخره یکی رفت دستشو بشوره.الان که یادم میاد نمی دونم وقتی اون صحنه رو دیدم چجوری جلو خودمو گرفتم که نخندم.شیر دستشویی چشم الکترونیکی داشت از اینایی که دست زیرشون میگیری خودش اب ازش میاد
:D


خیلی باحال بود داداش...کلی خندیدم................:biggrin::biggrin:
 

AM.N

عضو جدید
بعداز امتحانات بود که نمره یکی از درسارو گرفتیم اما متاسفانه استاد نمره کم داده بود! هرچی اعتراض زدیم پرسوجو کردیم تا استادو پیدا کنیم فایده ای نداشت! تا یه چیزی به ذهنم رسید بعداز اینکه پرسیدم استاد کی میاد دانشگاه؟! به دوستم گفتم اگه من فرصت نکردم بیام دانشگاه تو بهم اطلاع بده تا به گوشیت تماس بگیرم و با استاد صحبت کنم اما اونم توی این وضعیت حساس با یکی از بچه ها همدست شدو خلاصه فیلم همانا تقلید صداهم همانا...! کلی التماسو خواهش از کسی که فکر میکردیم استاد:biggrin:خلاصه بعد از این همه شوخیو خنده دوباره که دوستم تماس گرفت موفق شدم واقعا" بااستاد صحبت کنم...
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعداز امتحانات بود که نمره یکی از درسارو گرفتیم اما متاسفانه استاد نمره کم داده بود! هرچی اعتراض زدیم پرسوجو کردیم تا استادو پیدا کنیم فایده ای نداشت! تا یه چیزی به ذهنم رسید بعداز اینکه پرسیدم استاد کی میاد دانشگاه؟! به دوستم گفتم اگه من فرصت نکردم بیام دانشگاه تو بهم اطلاع بده تا به گوشیت تماس بگیرم و با استاد صحبت کنم اما اونم توی این وضعیت حساس با یکی از بچه ها همدست شدو خلاصه فیلم همانا تقلید صداهم همانا...! کلی التماسو خواهش از کسی که فکر میکردیم استاد:biggrin:خلاصه بعد از این همه شوخیو خنده دوباره که دوستم تماس گرفت موفق شدم واقعا" بااستاد صحبت کنم...

چه حالی ازت گرفتن خیلی خنده داربوده قیافه تو ودوستات دیدنی بوده تو هی خواهش میکردی اونا هی تو دلشون بهت میخندیدن:D
 

AM.N

عضو جدید
خب بیکارن عزیزم! کار که ندارن! فقط بذاریشون واسه این مسخره بازیا........!
 

AM.N

عضو جدید
خواهش میکردی اونا هی تو دلشون بهت میخندیدن:D[/QUOTE]
آره دیگه
چه حالی ازت گرفتن خیلی خنده داربوده قیافه تو ودوستات دیدنی بوده تو هی
چکار کنیم دیگه! واقعا" مسخره بود!لامسب خیلی شبیه استاد حرف میزد :razz:
 

Hosse!N_206

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه دختری یهویی وارد کلاس شد و شروع کرد 4-5 صندلی ردیف اول رو برا دوستاش رزرو کرد!!!
کلاس شماره 702 رو با 703 اشتباهی اومده بود !!!
.
.
.
استاد و ما هم اینجوری شدیم !:surprised:
 

AM.N

عضو جدید
اونجا حتما" غیر انتفاعی مهر بوده!!!چون همیشه یا صندلی کم میاد یا جاتو میگیرن یا اشتباهی وارد کلاسی دیگه میشن!!!:D
 

AM.N

عضو جدید
ای شیطون...! استاد بیچاره مات مونده چکار کنه.کلاس یکی دیگه این همه جوابو کل کل با استاد بایدم شک کنه!اونم واسه اولین برخورد با استاد!!!
 

درکه

عضو جدید
ترم گذشته بنده حقیر مقداری تیپ مثل استاد محترم بود یعنی تیپ رسمی کیف مرتب شکیل بود اول ترم بچه گفتن بیا بریم سر کلاس بچه مدیریت تو نمی شناسن ما به شما می گم استاد شماره کلاس ما این بچه مدیریت نشستن من گفتم باشه یکی از بچه در زد گفت ببخشی استاد ما معماری هستیم استاد با شما کار داره بنده خدا استاد اومد یه هم من تحویل گرفت معذرت خواهی الان کلاس جمع جور می کنم بعد از 15 دقیقه استاد اومد گفتم ببخشی کلاس من تموم شده بفرمائید سر کلاس من به خودم امید وار شدم قیافه استاد دارم اینقدر اون روز خندیدم
 

Similar threads

بالا