داستان واقعی و دردناک

Eshgh Khoodayi

عضو جدید
کاربر ممتاز
این داستان
رو از جایی برنداشتم و کپی نکردم
حقیقتی از گذشتگانه
حدود چهل ،پنجاه سال پیش
دو برادر بودن
که برادر بزرگه ،کوچیکتره رو با خودش به شکار میبره
یه بار با همدیگه رفتند به شکار گرگ
لانه گرگ رو پیدا میکنن
هر کاری میکنن نمیتونن بگیرنش
برادر بزرگه میاد چشم هشت الی نه تا از بچه هایی گرگ میدوزه!!!
و با سوزن میزنه وسط چشمشون کورشون میکنه
تا به این طریق گرگ بگیرن
سرش رو ببرند دویست تومن بگیرن
(اون موقع پول زیادی بوده)
جالب آخرشم نتونستن بگیرنش
و یه چایی دیگه
گله آهوها داشتن میامدن آب بخورن
برادر بزرگه نمیذاره و قبل از اینکه آب بخوره
تیری میزنه تو چشم آهو و میکشنش
بعد لاشش رو میبره جا داداش کوچیکتره
که بالایی کوه داشته این منظره و نگاه میکرده
داداش کوچیکتره گفته:حداقل میگذاشتی آب بخوره بعد میزدیش
گفته: نه اون وقت فرار میکرد
برادر کوچیکه همونجا توبه میکنه و دیگه دنبال دنبال برادر بزرگش نمیره
بعد سالها
برادر بزرگ چشمش عفونت میکنه
هر کاری میکنن خوب نمیشه
دکتر،عمل و...
و چشمهاش کور میشه
حدود بیست و پنج سال کور بوده و با همون حالم از دنیا میره
تعریف میکردن که گریه میکرده که تلویزیون ندیدم
حسرتش به دلش موند...
چون اون موقع ها تازه تلویزیون سیاه و سفید اومده بودش
فکرشو بکن شوخی نیست
بیست و پنج سال کور باشی،زجر بکشی
یه لحظه چشمهاتو ببند
بیست و پنج دقیقه نه سال!
با چشم بسته راه برو بعد میفهمی چه زجری کشیده!!!
در ضمن من خودم این بنده خدا رو دیدم
کور کرد کور شد
نامردی کنیم نامردی میبینیم
و...
مواظب اعمالمون باشیم
اینها نشانه هایست برای گروهی که می اندیشند
 
آخرین ویرایش:

هاشمیان20

عضو جدید
جالب بود، ایرانی ها روانی شدن.
من بچه بودم 90 درصد کودک های محله مون که تازه جز مناطق متوسط به یالا بود با سنگ و چوب دنبال سگ و گربه میکردن.
انگار حیوان آزاری تو خون این ملت رفته.
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
دقیقا همینطور هست.
دارمکافات همین جاست.باید یقین داشته باشیم که خیر و شرتو زندگی دنیوی ما تاثیر داره.حالا جهان آخرت بماند....
 
بالا