داستان مردی که سگ شد

zina20

عضو جدید
از کرامات امام جعفر صادق ع
علی بن حمزه می گوید : با جمعی در حضور جعفر بن محمد عازم بیت الحرام بودیم پس از مدتی راهپیمایی خسته و ناتوان در زیر درخت خشک و بی برگی برای استراحت نشستیم . ناگاه لبهای مبارک امام صادق ع به حرکت در آمد و مشغول دعاهایی شد که ما مضمون آن را درک نمی کردیم سپس اشاره به درخت نمود و فرمود ای درخت ما را از روز ی ای که خدا در تو قرار داده است بهره مند ساز . ناگاه درخت به سوی حضرتش متمایل شد و برگهایش سبز و رطب تازه به بار آورد. امام صادق ع خطاب به همسفرانش فرمود : با نام خدا از میوه های این درخت میل کنید .پس همگی از آن تناول نموده و آن رطب ها را بهترین آنها یافتیم در این میان جملگی از حضرت تشکر کردیم و دانستیم که خداوند به برکت آن امام معصوم درخت خشک را سر سبز و بارور نموده است ولی یک نفر عرب این کار را سحر و جادو گری خواند و گفت : تا کنون چنین سحر بزرگی را ندیده بودم ! امام صادق ع با زبان نرم و لحنی مهربان به او گفت : ای عرب ! این کار ما سحر نیست بلکه خداوند دعای ما را مستجاب می کند ولی آن مرد لجوج هم چنان در امامت و کرامت روشن امام تشکیک و اظهار بی ادبی می کرد. حضرت فرمود : ای عرب ! ما اگر از خداوند بخواهیم که تو را مسخ نموده و به صورت دیگری در آورد اجابت می شود ! مرد عرب گفت : اگر راست می گویی این کار را بکن ! پس امام اراده ای فرمود و خداوند آن عرب را بی درنگ به صورت سگ ممثل نمود! راوی می گوید: من به دستور امام عرب مسخ شده را تعقیب کردم و دیدم او را که به سوی خانه اش برگشت و بچه هایش را دیدم که چگونه او را با چوب و سنگ می زدند و از خانه اش بیرون می کردند ! او که همچون سگ شده بود و زوزه می کشید و پارس می کرد و عاقبت به کنار امام آمد و به عنوان استرحام و عذر خواهی اشک می ریخت و خودش را در خاکها می غاطاند تا آنکه آن امام مهربان دست به دعا بلند کرد و خداوند توانا وی را به صورت اول باز گردانید ! آنگاه امام فرمود: ایا ایمان آوردی او گفت : بلی ، بلی یابن رسول الله هزار بار ایمان آوردم.
http://it-rayaneh.blogfa.com :gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

bahman.eng

عضو جدید
از کرامات امام جعفر صادق ع
علی بن حمزه می گوید : با جمعی در حضور جعفر بن محمد عازم بیت الحرام بودیم پس از مدتی راهپیمایی خسته و ناتوان در زیر درخت خشک و بی برگی برای استراحت نشستیم . ناگاه لبهای مبارک امام صادق ع به حرکت در آمد و مشغول دعاهایی شد که ما مضمون آن را درک نمی کردیم سپس اشاره به درخت نمود و فرمود ای درخت ما را از روز ی ای که خدا در تو قرار داده است بهره مند ساز . ناگاه درخت به سوی حضرتش متمایل شد و برگهایش سبز و رطب تازه به بار آورد. امام صادق ع خطاب به همسفرانش فرمود : با نام خدا از میوه های این درخت میل کنید .پس همگی از آن تناول نموده و آن رطب ها را بهترین آنها یافتیم در این میان جملگی از حضرت تشکر کردیم و دانستیم که خداوند به برکت آن امام معصوم درخت خشک را سر سبز و بارور نموده است ولی یک نفر عرب این کار را سحر و جادو گری خواند و گفت : تا کنون چنین سحر بزرگی را ندیده بودم ! امام صادق ع با زبان نرم و لحنی مهربان به او گفت : ای عرب ! این کار ما سحر نیست بلکه خداوند دعای ما را مستجاب می کند ولی آن مرد لجوج هم چنان در امامت و کرامت روشن امام تشکیک و اظهار بی ادبی می کرد. حضرت فرمود : ای عرب ! ما اگر از خداوند بخواهیم که تو را مسخ نموده و به صورت دیگری در آورد اجابت می شود ! مرد عرب گفت : اگر راست می گویی این کار را بکن ! پس امام اراده ای فرمود و خداوند آن عرب را بی درنگ به صورت سگ ممثل نمود! راوی می گوید: من به دستور امام عرب مسخ شده را تعقیب کردم و دیدم او را که به سوی خانه اش برگشت و بچه هایش را دیدم که چگونه او را با چوب و سنگ می زدند و از خانه اش بیرون می کردند ! او که همچون سگ شده بود و زوزه می کشید و پارس می کرد و عاقبت به کنار امام آمد و به عنوان استرحام و عذر خواهی اشک می ریخت و خودش را در خاکها می غاطاند تا آنکه آن امام مهربان دست به دعا بلند کرد و خداوند توانا وی را به صورت اول باز گردانید ! آنگاه امام فرمود: ایا ایمان آوردی او گفت : بلی ، بلی یابن رسول الله هزار بار ایمان آوردم.
http://it-rayaneh.blogfa.com :gol::gol::gol::gol::gol::gol:
مرسی دوست عزیز
 

Similar threads

بالا