خواهش میکنم کمکم کنید زندگیم در حال نابودیه.

وضعیت
موضوع بسته شده است.

queen72

عضو جدید
سلام دوستان
من مدت یک سال ونیم پیش ازدواج کردم
بامردی که عمیقا دوستش داشتم والانم دوستش دارم

همسرم مرد بسیار زحمت کش و با وفایی هستن و به شدت منو مورد لطف ومهربونی خودشون قرار میدن هرچی بخوام برام فراهم میکنن و بسیار بمن احترام میزارن

پدرشوهرم به شدت مرد مهربان ومظلومی هستن و بمن خیلی ارادت دارن
مادرشوهرم هم ادم خوبی هستن
تمام مشکل من همسر برادر شوهرم یعنی جاری بزرگ تر منه
من فقط یک جاری دارم وخواهرشوهر هم ندارم
جاری من ازمن 9سال بزرگتره .......خیاطی میکنه و به شدت بمن حسادت میکنه تاجایی که باعث بهم ریختن زندگی من میشه
راستش من اخرین فرزند خانواده وتک دختر هستم و برادرهام قبل از ازدواج خیلی روی من حساس بودن تا باادم خوبی ازدواج کنم
خداروشکرهم الان از زندگی وشوهرم خیلی راضی هستم
اما جاری من که ازهر لحاظی ازمن پاییین تره انقدر بمن حسادت میکنه که خدارو شاهد میگیرم هربار میبینمش همون شب منو شوهرم باهم دعوامون میشه
من از اون زیباترم....قد بلندتری دارم....وضعیت مالی خانواده ام خیلی بهتره....برادرهام منو همیشه ساپورت میکنن
من دانشجوهستم و اینده خوبی دارم
اما جاری من زیر دست نامادری بزرگ شده ..صورت زیبایی نداره و مادر وپدرش ازهم طلاق گرفتن
من خیلی سعی کردم که به اون نزدیک بشم ومثل خواهرنداشته ام دوستش داشته باشم اما اون دائما ابروی منو میبره

مثلا شله زرد نذری میبره دم خونه پدر ومادرم با کلی تزیین زیبا اما مادرم توش چندتا سوسک پیدا میکنن اما برای حفظ ابروی من نمیذارن پدرم بفهمه
چون پدرم خیلی روی من حساسن
ازمن پیش مادرشوهرم بدگویی میکنه.....حتی .دعا توی کیف شوهرم گذاشته بوده
حتی یکسری بامن نشست و انقدر ازشوهرم بد گفت که نزدیک بود من ازشوهرم طلاق بگیرم مثلا بمن گفته بود شوهرم قلیون میکشه و قبلا دوست دختر داشته
درحالی که بعد ازچند ماه من فهمیدم شوهرم پاکتر از این حرفاست و حتی نمیتونه به یک مورچه ازار برسونه
تو جمع منو مسخره میکنه وبلند بلند میخنده
امامن همیشه احترام شو نگه داشتم
انقد ادم پست و نظر تنگیه که حتی به لباس وشال و کفش من حسادت میکنه ومیره عین همونهارو میخره
من واقعا دیگه نمیتونم تحملش کنم
ازطرفی شوهرمو خیلی دوست دارم ازطرف دیگه زندگیم رو تموم شده فرض میکنم چون جاری من نمیزاره اب خوش ازگلوم پایین بره
نمیتونم رابطم رو باهاش قطع کنم چون پدرشوهر ومادرشوهم ناراحت میشن اما بااین وضع هم نمیتونم دیگه ادامه بدم

خواهش میکنم منو راهنمایی کنید وبگید چکارکنم....
من هربار که این موضوعات رو باشوهرم مطرح کردم فقط منو بوسیدن واظهار شرمندگی کردن وخواستن که تحمل کنم
اما من واقعا تحملم تموم شده تروخدا بگید با این ادم حسود چکارکنم.....ابرو و زندگیم درخطره
 
آخرین ویرایش:

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مگ تو ی خونه زندگی میکنید؟؟

ب نظرم زیاد خودتونو درگیرش نکنید....اصن بهش کم محلی کنید...

خداروشکر اصله کاریاک شوهرتون و مامانو باباش هستن ک خوبن....

ب خاطر کسی ک ارزشه فک کردن نداره زندگیتونو نابود نکنید...

فقط بسپریدش ب خدا....

و همیشه مسائل رو با حرف زدن حل کنید..مثلا اگ حرفی درمورد شوهرتون شنیدین هیچ وقت عجولانه قضاوت نکنید.....

امیدوارم زودتر ب ارامش برسید....

موفق و خوشبخت باشید...
 

queen72

عضو جدید
مگ تو ی خونه زندگی میکنید؟؟

ب نظرم زیاد خودتونو درگیرش نکنید....اصن بهش کم محلی کنید...

خداروشکر اصله کاریاک شوهرتون و مامانو باباش هستن ک خوبن....

ب خاطر کسی ک ارزشه فک کردن نداره زندگیتونو نابود نکنید...

فقط بسپریدش ب خدا....

و همیشه مسائل رو با حرف زدن حل کنید..مثلا اگ حرفی درمورد شوهرتون شنیدین هیچ وقت عجولانه قضاوت نکنید.....

امیدوارم زودتر ب ارامش برسید....

موفق و خوشبخت باشید...

نه اما خونه جاری من جای خونه پدرشوهرمه و من هربار برم خونه پدرشوهرم ناخواسته ایشونو میبینم

من سعی میکنم بیخیال بشم و ریلکس برخورد کنم
و ازاین موضوعات به هیچکس هیچی نگفتم حتی مادرشوهرم خبرنداره چون نخواستم اوناناراحت بشن
اماهربار یک تیکه جدید یک طعنه جدید ..ازبس هیچی نگفتم وسکوت کردم همه فکرمیکنن مشکل ازمنه
دیگه خسته شدم نمیتونم کوتاه بیام که اون هرکار دوست داشت بکنه
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه اما خونه جاری من جای خونه پدرشوهرمه و من هربار برم خونه پدرشوهرم ناخواسته ایشونو میبینم

من سعی میکنم بیخیال بشم و ریلکس برخورد کنم
و ازاین موضوعات به هیچکس هیچی نگفتم حتی مادرشوهرم خبرنداره چون نخواستم اوناناراحت بشن
اماهربار یک تیکه جدید یک طعنه جدید ..ازبس هیچی نگفتم وسکوت کردم همه فکرمیکنن مشکل ازمنه
دیگه خسته شدم نمیتونم کوتاه بیام که اون هرکار دوست داشت بکنه

فک نمیکنید وقتش شده ک ب مادرشوهرتون بگید؟

البته اگ برخوردش مثه ی سنگ صبور و راهنما باشه...ن اینکه بخاد زندگیه برادر شوهرت از هم بپاشه..

شوهرت راهنماییت نمیکنه؟؟ک چیکار کنی؟؟

ب نظرم خوب نیس انقد تو خودت بریزی....خیلی بده....

خداروشکر ک خونه هاتون جداس......

جاریتون بچه دارن؟؟شما چطور؟؟
 

fateme_003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوست گلم تو زندگیتو بخاطر یه ادم بی ارزش از دست نده مطمئن باش اون اینکارو میکنه که تو زندگیت خراب بشه پس با کوچیکترین مشکلت با همسرت یاخانوادش اون خوشال میشه همیشه سعی کن خودتو خوشبخترین ادم جلوش جلوه بدی
من یه دوست داشتم که اونم همین مشکلو داشت با شوهرش حرف زد و وقتی شوهرش دید حق با اونه به مادر وپدرش قضیه رو گفت و بعدشم ارتباطشو با پدر مادرش کمتر کرد و مواقعی میرفتن خونه مادر شوهرش که مطمئن بودن جاریش اونجا نیست و حتی تو جمع هم اگه بود سعی میکرد کم محلی کنه بهش
شما هم مواظب رفتارت باش ممکنه از روی نجابتت سکوت کنی ولی گاهی سکوت بهترین عکس العمل نیست
توکل به خدا باشه
 

queen72

عضو جدید
فک نمیکنید وقتش شده ک ب مادرشوهرتون بگید؟

البته اگ برخوردش مثه ی سنگ صبور و راهنما باشه...ن اینکه بخاد زندگیه برادر شوهرت از هم بپاشه..

شوهرت راهنماییت نمیکنه؟؟ک چیکار کنی؟؟

ب نظرم خوب نیس انقد تو خودت بریزی....خیلی بده....

خداروشکر ک خونه هاتون جداس......

جاریتون بچه دارن؟؟شما چطور؟؟

من بچه ندارم چون هنوز درس میخونم اما جاری من یک پسر 5ساله داره

مادرشوهرم یک رفتار میانه داره هیچوقت ازهیچکس طرفداری نمیکنه که رابطه ها خراب نشه
میدونم اگه بهش بگم کاری از پیش نمیبره البته بعضی وقتها از رفتارهای جاری من پیشم درد ودل میکنه اما من همیشه شنونده بودم و هیچی نگفتم میترسم همونطور که پیش من از جاریم میگه پیش جاریم هم ازمن بگه
درکل نمیخوام زندگی جاریم بهم بریزه من همیشه دعا میکنم انقد از زندگیش راضی باشه که اصلا بمن حسادت نکنه میترسم بااین کارم شوهرش از زندگی زده بشه
من فقط میخوام بیخیال من بشه و انقدر ابرو منو نبره
 

queen72

عضو جدید
دوست گلم تو زندگیتو بخاطر یه ادم بی ارزش از دست نده مطمئن باش اون اینکارو میکنه که تو زندگیت خراب بشه پس با کوچیکترین مشکلت با همسرت یاخانوادش اون خوشال میشه همیشه سعی کن خودتو خوشبخترین ادم جلوش جلوه بدی
من یه دوست داشتم که اونم همین مشکلو داشت با شوهرش حرف زد و وقتی شوهرش دید حق با اونه به مادر وپدرش قضیه رو گفت و بعدشم ارتباطشو با پدر مادرش کمتر کرد و مواقعی میرفتن خونه مادر شوهرش که مطمئن بودن جاریش اونجا نیست و حتی تو جمع هم اگه بود سعی میکرد کم محلی کنه بهش
شما هم مواظب رفتارت باش ممکنه از روی نجابتت سکوت کنی ولی گاهی سکوت بهترین عکس العمل نیست
توکل به خدا باشه

یعنی شما میگین من رابطه ام رو باهاش قطع کنم؟؟؟ بنظرشما این راه خوبیه؟؟
 

-anjel-

عضو جدید
دوست عزیز به نظر من بهترین راه اینه که یک روز پدر و مادر همسرتون رو دعوت کنید خونتون، همسرتون هم باشه. با آرامش، مهربونی تمام، لحن آروم و قشنگ همه چیز رو تعریف کنین، بعد احساس خودتون نسبت به این قضیه رو هم براشون بگین و ازشون راهنمای بخواین، بگین من هر چی شما بگین گوش میکنم، اگه خودتون جای من بودین چطور با این مشکل کنار می اومدین؟
 

queen72

عضو جدید
دوست عزیز به نظر من بهترین راه اینه که یک روز پدر و مادر همسرتون رو دعوت کنید خونتون، همسرتون هم باشه. با آرامش، مهربونی تمام، لحن آروم و قشنگ همه چیز رو تعریف کنین، بعد احساس خودتون نسبت به این قضیه رو هم براشون بگین و ازشون راهنمای بخواین، بگین من هر چی شما بگین گوش میکنم، اگه خودتون جای من بودین چطور با این مشکل کنار می اومدین؟
مادرشوهرم یکی به نعل میزنه یکی به میخ
میدونم که حق بمن نمیده و میگه بیخیال و ولش کن......همین...کار دیگه ای نمیکنه
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من بچه ندارم چون هنوز درس میخونم اما جاری من یک پسر 5ساله داره

مادرشوهرم یک رفتار میانه داره هیچوقت ازهیچکس طرفداری نمیکنه که رابطه ها خراب نشه
میدونم اگه بهش بگم کاری از پیش نمیبره البته بعضی وقتها از رفتارهای جاری من پیشم درد ودل میکنه اما من همیشه شنونده بودم و هیچی نگفتم میترسم همونطور که پیش من از جاریم میگه پیش جاریم هم ازمن بگه
درکل نمیخوام زندگی جاریم بهم بریزه من همیشه دعا میکنم انقد از زندگیش راضی باشه که اصلا بمن حسادت نکنه میترسم بااین کارم شوهرش از زندگی زده بشه
من فقط میخوام بیخیال من بشه و انقدر ابرو منو نبره


ب نظرم دوسته فاطمه کار درستی کرده...

حرفاشم منقطی بود..

امتحانش ضرری نداره.....چون همونطور ک میگی فک نمیکنم مادرشوهرت ادمه دو ب هم زنی باشه....

خودتو اذیت نکن...توکلت ب خدا باشه...

ایشالا ک همه چ درست میشه دوسته گلم
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یعنی شما میگین من رابطه ام رو باهاش قطع کنم؟؟؟ بنظرشما این راه خوبیه؟؟

با جاری اره....

انسانه عاقل با کسی ک بلای جونشه و هر آن ممکنه زندگیشو ب هم بریزه قطعه رابطه هم میکنه....

البته این قطع رابطه میتونه با کم دیدن یا سعی در ندیدنه طرفم باشه.....
 

fateme_003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مادرشوهرم یکی به نعل میزنه یکی به میخ
میدونم که حق بمن نمیده و میگه بیخیال و ولش کن......همین...کار دیگه ای نمیکنه[/QUOTE
ببین گلم اگه بگه هم بیخیال و ولش کن خیلی بهتر از اینکه ندونه وبخواد در مورد تو اظهار نظر کنه...اینجوری تو خودتو پیش مادر شوهرت بد میکنی چون اون بنده خدا که نمیدونه چی بین تو وجاریت بوده....ولی وقتی بدونه چی بینتون میگذره اگه یبارم با جاریت تند برخورد کردی طرف تورو میگیرن نه اون
در کل چه مادر شوهر گلی داری قدرشو بدون
 

queen72

عضو جدید
میترسم به مادرشوهرم بگم باور نکنه......چون مثلا اون دعای تو کیف شوهرم و اون سوسک توی شله زرد رو فقط من و خانوادم دیدیم و هیچ مدرکی بعد ازاین همه مدت برای اثبات حرفمون نداریم
و مثلا حرفهایی که زده خب زده تموم شده رفته پی کارش حرفاشو که ضبط نکردم
چطوری بهشون ثابت کنم که من راست میگم؟؟؟؟؟
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میترسم به مادرشوهرم بگم باور نکنه......چون مثلا اون دعای تو کیف شوهرم و اون سوسک توی شله زرد رو فقط من و خانوادم دیدیم و هیچ مدرکی بعد ازاین همه مدت برای اثبات حرفمون نداریم
و مثلا حرفهایی که زده خب زده تموم شده رفته پی کارش حرفاشو که ضبط نکردم
چطوری بهشون ثابت کنم که من راست میگم؟؟؟؟؟

شوهرتم حرفاتو باور نمیکنه؟؟

پس با این حساب باید منتظر موقعیت باشی....ولی بگو ک بعد از اینک نگفتی پشیون نشی...ب هر حال اونا هم ی شناختی نسبت ب جاریت دارن....

حرف آخر: زندگیتو خراب نکن..........
 

queen72

عضو جدید
شوهرتم حرفاتو باور نمیکنه؟؟

پس با این حساب باید منتظر موقعیت باشی....ولی بگو ک بعد از اینک نگفتی پشیون نشی...ب هر حال اونا هم ی شناختی نسبت ب جاریت دارن....

حرف آخر: زندگیتو خراب نکن..........

نه شوهرم حرفامو باور داره اما میگه چیکارکنم؟؟؟ اونا خانوادم هستن من نمیتونم تو رو شون واستم حتی شوهرم ازجاری من خیلی بدش میاد سرجریانی که جاریم داشت ازشوهرم بد میگفت همونجا شوهرم سر رسید و حرفای جاریمو شنید و منو همونجا ازخونه برد بیرون
مادعوامون شد من گریه میکردم امابهم ثابت کرد که دروغ میگه بعدم چون جاری من منو قسم داده بود که ازاین حرفا چیزی به کسی نگم منم سادگی کردم وبه شوهرم گفتم به مادرش نگه
چون مادرش هم قند داره ترسیدم جوش بزنه
الان واقعا دیگه نمیدونم چکارکنم
 

nazi jooon

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
خداروشکر که همسرتون خوبه.بالاخره تو زندگی هر کس یه سری مشکلات هست.زیاد بی تابی نکنین چون مشکل حادی نیست که حل نشه.چند نکته مدنظرتون باشه:
اول توکل به خدا و بعد محبت به همسرتون و پدر ومادرش...نذارین که فکر کنن مشکل از جانب شماست
به نظر من خیلی راحت با جاریتون حرف بزنین وازش بخواین دلیل کارشو بهتون بگه البته خیلی آروم وصمیمانه .بهش بگین که دوستش دارین چون واژه "دوستت دارم" معجزه میکنه! میگی نه امتحان کن!
قطع رابطه رو بذارین به عنوان آخرین قدم چون فعلا راههای دیگه ای برای رفع مشکل هست
 

fateme_003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میترسم به مادرشوهرم بگم باور نکنه......چون مثلا اون دعای تو کیف شوهرم و اون سوسک توی شله زرد رو فقط من و خانوادم دیدیم و هیچ مدرکی بعد ازاین همه مدت برای اثبات حرفمون نداریم
و مثلا حرفهایی که زده خب زده تموم شده رفته پی کارش حرفاشو که ضبط نکردم
چطوری بهشون ثابت کنم که من راست میگم؟؟؟؟؟
اول با شوهرت حرف بزن واونو راضی کن....لازم نیست اینارو بهشون بگی همون رفتارش در مقابلت بهترین مدرکه....مثلا یه روز که خونه مادر شوهرتی وجاریتم اونجاست ورفتاری میکنه که تو رو ناراحت میکنه یا بهت متلک میندازه یا میبینی لباسی مثل تو پوشیده وقتی اومدی خونه به شوهرت میگی که این رفتارشو دیدی؟!اینا منو اذیت میکنه!! اگه شوهرت قبول کرد که کارت راحته..... اگه واقعا دوست داشته باشه خودش به مادرش میگه لازم نیست تو حرفی در رابطه با جاریت به اونا بزنی پس اول ببین نظر شوهرت چیه
 

queen72

عضو جدید
خداروشکر که همسرتون خوبه.بالاخره تو زندگی هر کس یه سری مشکلات هست.زیاد بی تابی نکنین چون مشکل حادی نیست که حل نشه.چند نکته مدنظرتون باشه:
اول توکل به خدا و بعد محبت به همسرتون و پدر ومادرش...نذارین که فکر کنن مشکل از جانب شماست
به نظر من خیلی راحت با جاریتون حرف بزنین وازش بخواین دلیل کارشو بهتون بگه البته خیلی آروم وصمیمانه .بهش بگین که دوستش دارین چون واژه "دوستت دارم" معجزه میکنه! میگی نه امتحان کن!
قطع رابطه رو بذارین به عنوان آخرین قدم چون فعلا راههای دیگه ای برای رفع مشکل هست

به حرفی که میزنی اعتقاد داری؟؟؟؟؟؟
یعنی واقعا به کسی که چشم دیدن منو نداره و اگه من باشوهرم دعواکنم خوشحال میشه بگم دوست دارم؟؟
 

fateme_003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداروشکر که همسرتون خوبه.بالاخره تو زندگی هر کس یه سری مشکلات هست.زیاد بی تابی نکنین چون مشکل حادی نیست که حل نشه.چند نکته مدنظرتون باشه:
اول توکل به خدا و بعد محبت به همسرتون و پدر ومادرش...نذارین که فکر کنن مشکل از جانب شماست
به نظر من خیلی راحت با جاریتون حرف بزنین وازش بخواین دلیل کارشو بهتون بگه البته خیلی آروم وصمیمانه .بهش بگین که دوستش دارین چون واژه "دوستت دارم" معجزه میکنه! میگی نه امتحان کن!
قطع رابطه رو بذارین به عنوان آخرین قدم چون فعلا راههای دیگه ای برای رفع مشکل هست
منم همیشه میگم کاری که بشه با حرف زدن تموم کرد چرا با دعوا؟!!ولی ادمی که سوسک بندازه تو شعله زرد وببره خونه مادر جاریش بنظرت با حرف ادم میشه؟؟حالا خونه خودش برده بود مشکلی نداشت:w12:
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداروشکر که همسرتون خوبه.بالاخره تو زندگی هر کس یه سری مشکلات هست.زیاد بی تابی نکنین چون مشکل حادی نیست که حل نشه.چند نکته مدنظرتون باشه:
اول توکل به خدا و بعد محبت به همسرتون و پدر ومادرش...نذارین که فکر کنن مشکل از جانب شماست
به نظر من خیلی راحت با جاریتون حرف بزنین وازش بخواین دلیل کارشو بهتون بگه البته خیلی آروم وصمیمانه .بهش بگین که دوستش دارین چون واژه "دوستت دارم" معجزه میکنه! میگی نه امتحان کن!
قطع رابطه رو بذارین به عنوان آخرین قدم چون فعلا راههای دیگه ای برای رفع مشکل هست

توی حرفاشون گفتن ک سعی کردن با محبت باهاشون ارتباط برقرار کنن...ولی جاریشون نخاسته...

فک میکنم همون اخرین قدم بهترین قدم باشه.....
 

queen72

عضو جدید
منم همیشه میگم کاری که بشه با حرف زدن تموم کرد چرا با دعوا؟!!ولی ادمی که سوسک بندازه تو شعله زرد وببره خونه مادر جاریش بنظرت با حرف ادم میشه؟؟حالا خونه خودش برده بود مشکلی نداشت:w12:

مرسی منم فکرمیکنم کار ازاین حرفا گذشته.....
معلوم نیست چقدازمن پیش این و اون حرف زده من که ازش راضی نیستم
 

nazi jooon

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
به حرفی که میزنی اعتقاد داری؟؟؟؟؟؟
یعنی واقعا به کسی که چشم دیدن منو نداره و اگه من باشوهرم دعواکنم خوشحال میشه بگم دوست دارم؟؟
صدرصد!
اینطور آدما عقده محبت دارن.خب دست خودشون نیست چون محبتی ندیدن.شما اگه تو خیابون یه بیمار جسمی رو ببینی چیکار میکنی!؟ مسلما اگه کاری از دستت بربیاد کمکش می کنی.ایشون الان یه بیمار روانین که به کمک شما بیشتر احتیاج دارن.منم گفتم به عنوان اولین قدم این راه رو انتخاب کن.
 

fateme_003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرسی منم فکرمیکنم کار ازاین حرفا گذشته.....
معلوم نیست چقدازمن پیش این و اون حرف زده من که ازش راضی نیستم
هیچوقت زود قضاوت نکن...اگه نشنیدی در مورد بد گفته پس نگو
ازشم راضی باش بالاخره ذات هر کسی فرق داره...کلا از همه ادما راضی باش اینجوری خودت ارامش بیشتری داری
 

fateme_003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صدرصد!
اینطور آدما عقده محبت دارن.خب دست خودشون نیست چون محبتی ندیدن.شما اگه تو خیابون یه بیمار جسمی رو ببینی چیکار میکنی!؟ مسلما اگه کاری از دستت بربیاد کمکش می کنی.ایشون الان یه بیمار روانین که به کمک شما بیشتر احتیاج دارن.منم گفتم به عنوان اولین قدم این راه رو انتخاب کن.
پیشنهاد خیلی خوبیه ولی خیلی انرژی وانگیزه وصبر میخاد;)
 

fateme_003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اوایل ازدواجم خیلی سعی کردم بهش نزدیک بشم...مثل یک خواهر ازته دل دوسش داشتم
اما اون فقط سعی کرد زندگیمو بهم بریزه
اون موقع فکرشم نمیکردم همچین ادمی باشه
خب دست خودش نیست بخصوص وقتی میبینه تو ازش سر تری حسادتش بیشتر گل میکنه بعضی ادما ذاتن حسود هستن هر چی هم پیشرفت کنن اخرشون دس از حسادتشون بر نمیدارن
شما هم بهتره خیلی روش حساس نشی اینجوری به نفع هر دوتونه
 

queen72

عضو جدید
برای بچش کلی کادو گرون قیمت خریدم چند دست لباس شیک خریدم رفتم مسافرت اومدم براشون سوغاتی خریدم. برای تولد بچش یک لباس خوب خریدم
اما اون حتی منو پاگشانکرد.....من الکی به پدرم گفتم که جاریم من خونش دعوت کرده پاگشامون کرده
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا