حديث نياز

phalagh

مدیر بازنشسته
الهى!
زمين هر لحظه در معرض انفجار مى بود، اگر آرام گامهاى او نبود.
اعصار و زمان هر لحظه در خود مى پيچيدند، اگر اشارات صبر از ولى خويش در نمى يافتند.
والعصر × ان الانسان لفى خسر × الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصو بالصبر

الهى!
دلهاى ما هم چون دل زمين و زمان، سخت به تنگ آمده از شدت:
عظم البلاء و برح الخفاء و انكشف الغطاء و انقطع الرجاء...
ببين كه انسان چگونه بار بلاها و مصائب را به دوش مى كشد. ببين كه با چه شرمى به تماشاى «خسران » نشسته است! از چه چنين بيچاره شده ايم؟ چه ديدى كه دگر پرده رحمت و ستاريت خويش برفكندى؟ ما چه كرده ايم كه آن عزيز، آن آيت رحمت و حمايت نيز چنين رها و در خود گممان كرده است!
آرام زمين، صاحب زمان، ولى امر انسان كجاست؟ اين گله راعى خويش مى جويد; صاحب خويش مى خواند; غيبت و تطويل مدت آن را سبب چيست؟

خدايا!
اميد نمانده; پناه بر تو كه قهر و غضبت، روشناى اميد دلهامان را هم به ظلمت ياسى مرگبار فرو برده!

الهى!
ببين كه ... ضاقت الارض و منعت السماء...
چاره كن بر اين زمين به تنگ آمده از ستم و فساد; كه تيره غبار معصيت بشر، فضاى آسمان آن را هم به تيرگى كشيده است. صداها به آسمان نمى رسند! دعاها به سد «منع سماء»، در پژواك آن ميان آسمان و زمين، معطل و معلق مانده است.
اى مظهر «سبق رحمة غضبه!»
باران رحمت و غفرانت كجاست؟!
به حق سابقه رحمت بر غضبت، به وزش نسيم رحمت و مغفرت، خورشيد ولايت را از پس تيره ابر حجابها بر ما بنما!
كه تنها...
انت المستعان و اليك المشتكى و عليك المعول فى الشدة و الرخاء...
گفته بودند و رسيديم نيز بدان كه تنها تويى ياريگر ما و آنگاه كه دل به تنگ آيد از ظلم خود بر خود و ديگران بر ما، مرجع شكاياتى نيز جز تو هرگز نيست.
كه تنها تويى يگانه سزاوار اعتماد و تنها پناه و پشتيبان به هر سختى و حتى گاه آسانى!... به هر قبضى و هر بسطى و به ديگر سخن، لحظه لحظه امتحان در وادى زندگى!

خدايا!
اقرارمان شنيدى! كاش سوز نيازمان تمامى پهنه اين زمين «ضاق » گشته از فرط گناه را فرا مى گرفت و فرياد جگرسوز استغفارمان، سد «منعت » آسمان را فرا مى شكافت و همه گناه بنى آدم را يكباره مى سوخت، حجابهاى ميان ما و تو را از بين مى برد، دعاى مضطران به اجابت مى نشست و درد فراق دلهاى ما را چاره اى مى كرد.
اما اى بخشاينده مهربان!
تو همان بخشايشگر مهربانى كه خود گفته اى! اسماء و صفاتى كه خود آموختيمان، حجت را بر توبه ما و رحمت تو تمام مى كند. كى «الرحمن » و «الرحيم »، «الله » را رها مى كند؟!... ياس، با اينهمه مانع و آيه هاى رحمت و غفرانيت در برابر خويش، دلها را به نفع اميد، رها مى كند. دريافته ايم كه راز رضا و خشنوديت نهفته در چيست كه البته عرض حاجات به نزد بزرگان، بدون عرضه بر شفيعان و آبرومندان آن درگاه، ميسر نيست.
اى مهربانترين مهربانان!
ديدى كه در تنگى لحظه هامان، راه فرج را هم خود تو، اشاره مى كنى، پس اينك به طاعت فرمانت:
... اللهم صل على محمد و آل محمد، اولى الامر الذين فرضت علينا طاعتهم و عرفتنا بذلك منزلتهم...
درود فرست بر محمد و آل محمد، آن چهارده رشته پيوند، مبشران وصال و محبت، چهارده آيت از شفقت، برگزيدگان خدا به عشق هدايت و رحمت!
گفته بودى كه به طاعت و اطاعت مستقيمشان، به اعزاز و اكرامشان نيز نزد او وقوف يابيم. اراده فرموده بودى كه ما هم به عزت ايشان، نزد تو عزيز باشيم، اما نفهميديم...
يا محمد يا على!... يا محمد يا على!
و مگر خدايا، تو بر پيغمبر خويش نفرموده بودى كه:
اللهم انك قلت و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيماخدايا! و مگر نه اينست كه آنگاه كه رسول رحمت نيز به نيت دعا، به نام عظيمى قسمت داد، فرمود: «الهى! بحق على!»پس ببين كه كنون پر گشوده ايم با دو بال قدير پرواز به سويت، با دو پرچم صلح جاودان با تو، و دو نشان شرف و سرفرازى در دو سرا. ببين كه چگونه به تقديم نبوت، دل به تسليم ولايت سپرده ايم.
پس شما يا محمد يا على!
اى خدايان عصمت و عارفان محض توحيد و وحدانيت!
اى راهتان، يگانه صراط مستقيم تا احد!
اى انوار هدايت و پرتوافشانان نور حق، به شبهاى ظلمت!
و اى استادگان بر تارك قدسى عرش، به نواى رحمت و محبت!
ما غرق گناهيم و تا رضاى خدا ما را، تنها يك امكان هست. محبت او بر شما بيش از همگان است، به در آستانش كه رفتيم، به حكم «عرفتنا بذلك منزلتهم » باز اشاره به كوى شما و تنها صراط مستقيم شما نمود.
آيا ما را اجازت توسل به «وجيهون عندالله » هنوز ميسر است؟
بى شفاعت شما، ما را بر آن آستان، راه نيست. بحق «عرفت بذلك منزلتهم » و بحق اشد حب اولى الامران بر انفاس بشر - بيش از خود آنان -;
اكفيانى، فانكما كافيان!
و انصرانى فانكما ناصران!...
كاش پيش از اين دانسته بوديم!
كاش پيش از اين، دريافته بوديم!
و تو «يا مولانا، يا صاحب الزمان!»از چه ما را به خويش واگذاشته اى؟ چه ديدى كه چنين از ما پيوند محبت بريده اى؟ از چه چنين محروم از رخصت ديدار توايم؟
اى منتهاى مسير رضا، رحمت و مغفرت تا خدا!
كمال شفاعت، تويى كه رضايت شفيعان نيز كنون در رضاى توست. بين ما و اجابت «اهل كساء» تا خدا، تنها يك حجاب مانع است... «رضاى تو»!
يا مجيب المضطر! بحق «خودت »، اجب المضطر!
كه فرج تو، شفاى جاودان همه دردها و دلتنگيهاست; و فراق از سر نارضايى تو، علت تمام سختيها و معصيتها!
اى مهربانترين مهربانان!
ز ما بگذر و بازگو بحق محمد و خاندان پاك محمد!
...الغوث، الغوث، الغوث!
ادركنى، ادركنى، ادركنى!
الساعة، الساعة، الساعة!
العجل، العجل، العجل!
يا ارحم الراحمين، بحق محمد و آله الطاهرين.

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
13654242 چهل حديث درباره امام حسين علیه‌السلام خدا ، عشق ، عرفان 3

Similar threads

بالا