حاضر جوابی ها!!

S H i M A

کاربر فعال تالار شیمی
کاربر ممتاز

روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت و گفت:

آقای شاو! وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده است!

برنارد شاو هم سریع جواب میدهد:

بله! من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید!

.

.

.

روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید:

«شما برای چی می نویسید استاد؟ »

برنارد شاو جواب داد:

«برای یک لقمه نان»

نویسنده جوان برآشفت که:

«متاسفم! من برخلاف شما برای فرهنگ مینویسم! »

و برنارد شاو گفت:

«عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم! »


.

.

.


میگن یه روز چرچیل داشته از یه کوچه باریکی که فقط امکان عبور یه نفر رو داشته، رد میشده…

که از روبرو یکی از رقبای سیاسی زخم خورده اش می رسه.

بعد از اینکه کمی تو چشم هم نگاه می کنن، رقیبه می گه:

من هیچوقت خودم رو کج نمی کنم تا یه آدم احمق از کنار من عبور کنه!

چرچیل در حالیکه خودش رو کج می کرده می گه:

ولی من این کار رو می کنم!


.

.

.

نانسى آستور (اولین زنى که در تاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیاى کبیر راه یافته و این

موفقیت را در پى سختکوشى و جسارتهایش بدست آورده بود) روزى از فرط عصبانیت به وینستون

چرچیل رو کرد و گفت:

من اگر همسر شما بودم توى قهوهتان زهر می ریختم!

چرچیل (با خونسردى تمام و نگاهى تحقیر آمیز):

من هم اگـر شوهر شما بودم می خوردمش!!

.

.

.

می گویند: “مریلین مونرو ” یک وقتی نامه ای به ” البرت اینشتین ” نوشت:

فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان به زیبایی من و هوش و نبوغ تو. . .

چه محشری می شوند!



آقای “اینشتین”در جواب نوشت:

ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانوم. واقعا هم که چه غوغایی می شود!

ولی این یک روی سکه است، فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا

می شود!

.

.

.


یه روز چرچیل در مجلس عوام سخنرانی داشت.

یه تاکسی می گیره. وقتی به محل می رسن، به راننده میگه اینجا منتظر باش تا من برگردم.

راننده میگه:

نمیشه، چون میخوام برم خونه و سخنرانی چرچیل را گوش کنم.

چرچیل از این حرف خوشش میاد و به راننده ۱۰ دلار میده.

راننده میگه:

گور بابای چرچیل، هر وقت خواستی برگرد!
 

Major Geologist

کاربر فعال تالار موبایل ,
کاربر ممتاز




یه روز چرچیل در مجلس عوام سخنرانی داشت.

یه تاکسی می گیره. وقتی به محل می رسن، به راننده میگه اینجا منتظر باش تا من برگردم.

راننده میگه:

نمیشه، چون میخوام برم خونه و سخنرانی چرچیل را گوش کنم.

چرچیل از این حرف خوشش میاد و به راننده ۱۰ دلار میده.

راننده میگه:

گور بابای چرچیل، هر وقت خواستی برگرد!

:w15:
 

omid_008

عضو جدید
گور بابای چرچیل، هر وقت خواستی برگرد!


این پول چیکارا که نمی کنه.:biggrin:هر کسی یه قیمتی داره.
 

Similar threads

بالا