doris
عضو جدید
تنوع جنسیتی در مدیریت و عملکرد شرکت:
تأثیر پذیری از نگرش رشد و فرهنگ سازمانی
خلاصه
این مطالعه تأثیر تنوع جنسیتی در مدیریت را بر عملکرد شرکت بررسی می کند. گروه مدیریتی مورد مطالعه ترکیبی از همه ی اعضای شرکت، شامل مدیران و کارکنان بوده و نسبت به مطالعه قبلی در سطح وسیعتری مورد تجزیه تحلیل قرار گرفت که در ابتدا روی گروه هایی مرکب از اعضاء تیم مدیریتی عالی (TMT) تمرکز داشت. سازگاری نگرش های اقتضایی و وضعیتی، تعاملات تنوع جنسیتی با دو متغیر سازمانی کلیدی شامل فرهنگ سازمانی و نگرش رشد در برابر معیار های عملکرد سطح سازمانی مورد ارزیابی قرار گرفت. در حمایت از تئوری اقتضایی و تئوری وضعیتی، نتایج نشان می دهند که آثار تنوع جنسیتی در سطح مدیریت نامعلوم اند، یعنی، توسط نگرش استراتژیک شرکت، برقرار بودن یک فرهنگ سازمانی ویا تعامل چند متغیری بین این متغیر ها، کاهش می یابند. این یافته ها کمک می کند به وفق دادن نتایج مغایر حاصل از تحقیق تنوع جنسیتی پیشین توسط القای مناسب یک محیط سازمانی حمایتی و شکل دهنده که ممکن است نیاز به بودن در جایی پیش از آنکه جنبه های مفید تنوع جنسیتی بتوانند کاملاً بالفعل شود.
1.مقدمه
ایجاد تنوع در مدیریت از طریق انتقال هر چه بیشتر زنان به رده های مدیریتی، پیشرفت قابل ملاحظه ای در بر خواهد داشت. تا کنون در مطالعات تحقیقاتی توجه کافی به تنوع جنسیتی در مدیریت نشده است. محققان مدیریت استراتژیک، تنوع را در زمینه های چون دوره های تصدی، وظیفه، و تحصیل دانش بررسی کرده اند. لیکن، تنوع در حیطه ی نیروی کار، یک نگاه جمعیتی وسیع را شامل می شود (Cox,1994). به علاوه، دانشمندان اخیراً متوجه شده اند که انواع مختلف تنوع اثرات متفاوتی بر سازمان ها داشته است (Pelled, 1998;Pelled et al, 1999). خصوصاً، پلد (1996) استدلال می کند که صفات پنهان نسبت به صفات بارز اثرات کاملاً متفاوتی روی عملکرد دارند. بنابراین، فهم یک نوع از تأثیرات تنوع روی شرکت ممکن است، کم یا حتی هیچ بصیرتی از انواع دیگر آثار مهیا نکند.
بعلاوه، تحقیقی که قبلاً روی گروهی از مدیران ارشد صورت گرفته عموماً در سنجش آثار مختلف گروه روی مدیریت ارشد دارای محدودیت بوده است (TMT) (Finkelstein and Hambrick,1996). هنوز، مطالعات نشان می دهند که مدیران میانی نقش کلیدی در اثر گذاری بر تصمیم گیری استراتژیک و اجرای آنها ایفا می کنند (e.g., Burgelman, 1994; Floyd and Wooldridge, 1992; Kanter, 1982). ما در پی توسعه ی این تحقیق، و آزمایش هر چه بیشتر آثار تنوع در سطح مدیریتی بوده ایم. ما با گسترش آزمایشمان از گروه مدیریت، نه فقط مدیران اجرایی ارشد، (کسانی که استراتژی ها و سیاست ها ی واحد را معین می کنند)، بلکه مدیران میانی، (کسانی که این سیاست ها را اجرا می کنند)، مدیران بخش ها، و سرپرستان حقوق و دستمزد را نیز لحاظ کردیم.
یک حمایت تجربی برای ارتباط تنوع – عملکرد وجود دارد که بطور کلی باهم آمیخته شده اند (Williams and O’Reilly, 1998). این به امکان تأثیرگذاری تنوع روی شرکت، و خیلی کم در بخش مرتبط با زمینه ی سازمانی اشاره می کند. تأثیر تنوع بر عملکرد ممکن است در تعامل تنوع با متغیرهای ضمنی (زمینه ای) دروغین باشد. گرچه، در این باره تحقیقات تجربی کمی به صورت کامل وجود دارد. موافق با بدنه ی در حال رشد تحقیقات جمعیتی سازمانی سازگار با یک نگرش اقتضایی (e.g., Hambrick et al., 1996; Neale et al., 1999; Pelled et al., 1999; Richard, 2000; Smith et al., 1994) و تحقیقات استراتژیک مدیریت منابع انسانی از نگرش وضعیتی حمایت می کند (e.g., Baker and Cullen, 1993; Delery and Doty, 1996; Dess et al., 1993)، ما تنوع را در مجموعه وسیعی از مناسبات متقابل استراتژیک و متغیرهای سازمانی جا دادیم. روی هم رفته، این مطالعه سعی دارد به سؤال تحقیقی زیر پاسخ دهد: در چه زمینه ای تنوع جنسیتی در مدیریت بر عملکرد شرکت اثر می گذارد؟ در جهت انجام آن، ما روی دو متغیر ضمنی (زمینه ای) کلیدی یعنی نگرش رشد و فرهنگ سازمانی متمرکز شدیم.
2. زمینه ی مفهومی و فرضیه
2-1. تنوع جنسیتی در رده های مدیریتی
بر طبق تئوری پلکانی، مدیران ارشد (یعنی TMT) روی عملکرد شرکت تأثیر حساسی دارند و به آنها جهت تصمیم گیریهای مهم سازمانی اختیار داده شده است (Finkelstein and Hambrick, 1996). به هر حال، تحقیق روی تجزیه تحلیل نتایج مغایر گزارش شده در باره ی رابطه ی بین تنوع جنسیتی و عملکرد در سطح TMT تمرکز دارد. برخی محققان به ارتباط منفی بین ناهمگونی TMT و عملکرد شرکت اشاره کرده اند. آنها نتیجه گرفتند که هماهنگ کردن و کنترل TMT های متعدد نسبت به گروه های همگون و متجانس مشکل تر و پرخرج تر است و اینکه هزینه های اضافی مانع از عملکرد می باشد (Ancona and Caldwell, 1992; Murray, 1989). مطالعات دیگر هرچند ارتباط مثبتی بین تنوع TMTو عملکرد یافته بودند، دلالت بر این داشتند که تنوع ممکن است نفس دیدگاه ها، منابع شناختی، و روی هم رفته ظرفیت مشکل گشایی تیم را افزایش دهد (Bantel and Jackson, 1989; Hambrich et al., 1996; Smith et al., 1994).
در تلاش برای توضیح دادن این نتایج متناقض، ما پیگیری می کنیم که آیا تأثیر تنوع بر عملکرد شرکت کاملاً تصدیق شده است، وقتیکه سطح تجزیه تحلیل گروه مدیریتی گسترش داده شد تا شامل مدیران میانی و دیگر کارکنان و سرپرستان میانی همراه با اعضای TMT شود. مطالعات پیشین TMT به طور کلی دیدگاهی که فرآیند استراتژی را متضمن سطوح مدیریتی گوناگون می داند،به حساب نمی آورد (Burgelman, 1994; Floyd and Wooldridge, 1992). برای مثال، کروت و پدیگو (1986) فهمیدند که مدیران عالی محیط را کنترل می کنند، مدیران میانی بخش ها و/یا گروه ها را هماهنگ می کنند، و مدیران سطوح پایین تر زیر دستان را سرپرستی می کنند. بعلاوه گرچه مدیران ارشد مسؤل تعریف زمینه ی استراتژیک هستند، کمک مدیریت میانی برای فرآیند استراتژی همواره حساس می باشد چرا که آنها اغلب اولین کسانی هستند که مشکلات و فرصت ها را شناسایی می کنند (Burgelman, 1994; Wooldridge and Floyd, 1990)، و از جمله منابع باارزش ارائه ی بدیل های استراتژیک هستند (Burgelman, 1994; Van Der Velde et al., 1999).
بعلاوه ابتکارها و رهنمودهای استراتژیک TMT بدون وجود هدایت مدیران عملیاتی بر فعالیت های کارکنانشان برای اجرای استراتژی، بیهوده است (Burgelman, 1994; Kanter, 1982). مطالعه ی تأثیر مدیریت میانی بر فرآیند مدیریت استراتژیک نشان داد که در حقیقت ارتباط مثبتی بین مشارکت مدیران میانی در استراتژی، و عملکرد شرکت وجود دارد (Schilit,1987; Wooldridge and Floyd, 1990). به راستی فلوید و وولدیریج (1992) یادداشت کرده اند، "اجرای استراتژی مدیریت اغلب با لحاظ شدن نقش کلیدی و استراتژیک مدیران میانی صورت می گیرد." عملکرد استراتژیک شرکت ها فقط بر مدیران عالی متکی نیست بلکه ترکیب یکدستی از مدیران و کارکنان است (Floyd and Wooldridge, 1994, 1997).
در مجموع امکان دارد که مزایای تنوع در کل و تنوع جنسیتی بطور اخص کاملاً درک شود وقتی که پهنای دیدگاه ها همراه شود با محاسن گروه مدیریت متنوع نه فقط در فرآیند تصمیمات استراتژیک TMT-led، بلکه در مرحله ی اجرای استراتژیک، که مقدمتاً مستلزم وجود مدیران میانی می باشد. ما این فاصله یا شکاف مهم و بالقوه را در تئوری پلکانی و دیدگاه های مدیریت میانی، مانند ارتباط آنها با تنوع جنسیتی و عملکرد شرکت، داریم.
2-2.نگرش اقتضایی
برخی محققان تأثیر تنوع بر شرکت را با نگرش اقتضایی، توسط آزمایش عواملی که با تنوع در ارتباطند، بررسی می کنند (Neale et al., 1999; Richard and Jonhson, 1999). جکسون (1992) عنوان می کند که ناهمگونی برای بی ساختاری در کارهای نوظهور سودمند است اما نه برای کارهای روزمره و عادی. ریچارد و جانسون (1999) فرض می کنند که آثار مفید تنوع احتمال بیشتری دارند برای درک شدن وقتیکه استراتژی های کاری شرکت با فرهنگ سازمانی سازگارند. ریچاد (2000) فهمید که تنوع نژادی در شرکت هایی که استراتژی های رشد را دنبال می کنند سودمند بود اما برای کوچک سازی شرکت ها مفید نبود. پهنای دیدگاه ها و خلاقیت توسط نیروی کار متنوع مهیا می شود به طوری که علایق در زمینه های معین نمایان می شود. به این صورت که در یک محیط مشارکتی، تنوع جنسیتی در رده های مدیریتی ممکن است به عملکرد بهتر کمک کند (Williams and O’Reilly, 1998). سپس ما جستجو می کنیم نقشی را که رشد شرکت و فرهنگ سازمانی ممکن است در رابطه با تنوع جنسیتی _ عملکرد ایفا کند.
2-2-1. نگرش رشد
سازمان های به دنبال رشد در صددند که، به صرفه جویی های وسیعی از طریق پوشاندن خطرات در حد وسیع و تحصیل منافع از تبدیل مهارت هایی چون تجربیات فنی یا مهارت های مدیریتی برسند (Pearce, 1982). رشد بهترین هدف است وقتی که یک شرکت دارای سرمایه ی انسانی کافی و مناسب برای سازمان در حال توسعه می باشد. تنوع فرهنگی ممکن است تجربه و دانش وسیعی به همراه داشته باشد (McLeod et al., 1996) که انتفاع شرکتی که چنین رشدی را دنبال می کند را محتمل تر می کند. نگرش رشد و سازمانی که دارای تنوع فرهنگی است از استخدام کسانی که دارای انعطاف در تفکر اند و کسانی که کمتر علاقه مند به هنجارشکنی هستند، سود می برد