تمدن های گمشده ای که علم را بازی میدهد

Campus

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی که جممه ی کریستالی را به لابراتواری در کالیفرنیا بردند .هیچ کس فکر نمی کرد که با یکی از معما های بی جواب رو برو خواهند شد..
این جمجمه متعلق به مایاها و در 800 قبل از میلاد ساخته شده است. دانشمندان هنگام برسی متوجه شدند که برش هایی
بر روی این جمجمه وجود دارد که در خلاف جهت های طبیعی کریستال است .یعنی با وجود چنین برش هایی عملن کریستال
باید که شکسته شود.اما این کریستال داری ویژگی های اوپتیکالی هست که حتی امروز با وجود این همه تکنولوژی نمیتوان به آن رسید


این کریستال نه تنها نشکسته بلکه کانال های نوری در ان به شکل معجزه اسایی جهت دار هستند .مثلن اگر از پایه انرا بر روی کانون نور قرار دهیم نور ورودی چشم های جمجمه را روشن می کند.
بسیاری از کارشناسان معتقدند تا 1000 سال اینده توانایی ساخت چنین نمونه ای را بشر امروز ندارد. و عده ای معتقدند ملاقات
مایا ها با تمدنی فضایی در ساخت این گونه اثار دخیل بوده




 

Campus

عضو جدید
کاربر ممتاز
شکل های عجیب و هندسی در صحرای نازکا که در سال 1960 توسط یک خلبان هواپیمای تجاری گزارش شد هنوز راز گونه مانده است ..
این خطوط که جمعن فضایی در حدود 450 کیلو متر مربع گستردگی دارد در سحطی کاملن صاف حک شده است و در اطراف ان هیچ کوه و تپه ای
وجود ندارد . سوال های زیادی در این موضوع مطرح شده اما جوابی را در بر نداشته است . تنها مسائلی که قطعیت دارد این است که برای ترسیم
این طرح ها حتمن باید کسی از ارتفاع 5 کیلومتری به افرادی در زمین دستور اجرای صحیح ان را بدهد اما در 400 تا 600 قبل از میلاد چگونه کسی
می توانسته به این ارتفاع برود و از انجا چگونه میتوانسته به عوامل اجرایی خود در زمین دستورات لازم را مخابره کند؟؟؟
این شکل ها بینهایت دقیق است و به هیچ عنوان نمیشود در رو زمین ان را محاسبه و اجرا کرد
این طراحی ها را به تمدن نازکای در امریکای جنوبی نسبت میدهند . و انها را میزبانان دیگری برای
تمدن های فرا زمینی میدانند که با کمک و یا به امر انها این اشکال ترسیم شده است
 

Campus

عضو جدید
کاربر ممتاز
سال 1889 در منطقه ای به نام سقاره در مصر وسیله ای چوبی بدست امد که در ابتدا باستان شناسان انرا
بتی یا تندیسی از پرنده ی مکتره دانستند .این ماکت متعلق به 2200 سال قبل است .تا اینکه در 1972 تیم دیگری از محققین دانشگاهی در لندن کشف کرد که این یک نمونه و
ماکت بسیار دقیق از هواپیمای کنکورد با شباهت بسیار و ایرو دینامیکی تا دقت یک سانتی متر است ..انها بلافاصله مدعی شدند که در 200 قبل از میلاد در مصر به روی ساخت
هواپیما فعالیت میشده و چه بسا به ان دست یافته باشند...

عکس اول سمت راست متعلق است به تصویری باستانی که در چین کشف شده.اما در این عکس رازی نهفته که متاسفم که بگویم تاریخ شناسان ایرانی فقط طوطی وار
گفته های کذب خاور شناسان غربی را تکرار میکنند و چشم هایشان حقایق را نمیبیند... من 4روز پیش این سوال در ذهنم نقش بست ... اگر پیشینه ی تاریخ ایران را بدانید
باید خوب بخاطر داشته باشید که اولین کشور دارای پرچم در جهان ایران است و ان درفش کاویان است .... چرا بر روی این نفربر اسمانی تک نفره نقش درفش کاویان حک شده؟؟
واقعن چرا؟در حالیکه درفش کاویان چیزی در حدود 4600 سال سابقه ی اثبات شده دارد که در جامی که در موزه ی غارتگر لوور موجودست نقش ان حک شده و تاریخ این جام 2600
قبل از میلاد است. حالا با فرض به اینکه این جام در همان روز قیام کاوه ساخته شده باشد به 4600 سال قبل میرسیم ... عجیب نیست؟؟؟
 

Campus

عضو جدید
کاربر ممتاز
انسانهای کوچک در جنوب غرب ایران
اگر باور های ما از منطق پیروی کند مطمئنن کمی عمیق تر به زندگی نگاه خواهیم کرد و به درجه ای از دانش ذاتی میرسیم
که هیچ محالی رو غیر ممکن نخواهیم گفت ... وقتی سال گذشته خواهرم که برای دیدنمون امده بود به ایران و عکسی رو نشونم
داد از موجودی که در کف دست جا شده بود و بالهایی شبیه بال پروانه داشت تصمیم گرفتم به حقایق این دست از عجایب بیشتر
واقف بشم .. زمان زیادی رو وقت صرف کردم اما متاسفانه همه چیز رو نمیتونم به نمایش بذارم چون در اطراف ما انسانهایی
هستند که هنوز در پیله های خرافه خوابیدن و گاهن به یک محقق تهمت هایی میزنن که ادم رو افسرده میکنه . در تاپیکی که
شروع کردم فقط یک نیت دارم و این هست که در حد توان به این انسانهای هم عصر بگم که زمین فقط متعلق به مانیست
پس لطفن زمین رو ارث اجدادهامون نبینیم و برای دیگر موجودات هم حق حیاط قائل بشیم . در جهان 21 علم حاکم هست
مااز 21 دانش به فیزیک رسیدیم اما در متافیزیک گیر کردیم چه برسه به 19 علم دیگر. عزیزانی که در یک مسافرت کوهی
از زباله ها رو در بستر رودحانه ها و دامنه ی کوهستانها به یادگار میگذارید ... لطفن به موجودات دیگر هم فکر کنید که
به این شکل مرگ های اونا رو نبینیم ...... ببخشید از بحث خارج شدم ...
مطالب زیادی رو برای این تاپیک در نظر گرفتم و دلیلی بزرگ برای ادامه این بخش دارم و این رو هم بدونید اگر با دیدن
این عکس ها دچار ترس میشید .با اثبات بهتون عرض میکنم که در کائنات هیچ موجودی وحشتناک تر از انسان نیست
کمی فکر کنید تا ارسال بعدی حرف های تازه تری بزنم
 

Campus

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]شهر سوخته و عجایب ان[/h]


شهر سوخته كجاست ؟ اين مردم موفق و دانا چه كساني بودند ؟ اينان چرا و چگونه همگي يكشب در آتش سوختند ؟؟ مردم شهر سوخته در 3 هزار سال پيش چگونه به اين همه علم و پيشترفت رسيده بودند ؟؟ آيا علم آنان از خارج از كره زمين به آنها آموزش داده شده بود ؟؟

آيا مردم شهر سوخته با موجودات فضايي در ارتباط بودند ؟؟

اينها سوالاتي است كه باستان شناسان طي سالها تحقيق هنوز به نتيجه اي نرسيدند و نمي دانند مردم اين شهر عظيم و مدرن و پيشترفته در 3000 سال پيش از كجا آمده بودند و چگونه به اين همه علم و دانش رسيده بودند و چگونه طي يك شب همگي در آتش سوختند و نابود شدند ؟؟!!!!!!

مقاله زير تفسير و توضيحي علم است در مورد تمدن شهر سوخته در سيستان و زابل شهر دليران و سرزمين رستم و سهراب و تاريخ بزرگ بشري:

شهر سوخته در ساحل رودخانه ی هیلمند و ۵۶ کیلومتری شهر باستانی زابل قرار دارد.شهری که نقش بسیار مهمی در ایران باستان داشته است.زادگاه رستم و پهلوانان نامی ایران زمین.اگرچه امروز بخش اعظم تمدن ایران باستان و رودخانه ی هیلمند در کشورهای پاکستان و افغانستان قرار گرفته است.
سیستان جایی است که توانست تا قرنها خصلت مرد پروری خود را حفظ کند و در سده های نزدیک به مولف تاریخ سیستان عیاران و جوانمردانی چون یعقوب لیث بپرورد .

شهر سوخته از نظر زمانی هم زمان با تمدن سومر در بین النهرین و تمدنهای هاراپا و موهنجودارو در شمال غربی پاکستان بوده است . بسیاری از باستان شناسان معتقدند که مردم این ناحیه از همان نژاد سومر یا آنوناکی بوده اند که از سیاره ی نیبیرو به زمین آمده بودند. شباهت مجسمه های یافت شده با آنچه که در هاراپا وموهنجودارو وجود دارد این نظریه را اثبات می کند علاوه بر اینکه ابزارها و علوم پیشرفته ای که در شهر سوخته وجود دارد حکایت از شهری بزرگ و تجاری در ۶۰۰۰ سال پیش می کند.

نژاد و زبان مردم شهر سوخته :

علی رغم پیدا کردن بیش از ۴۰۰۰۰ اسکلت در گورستانهای این شهر هیچ کس موفق به شناسایی نژاد مردمی که در این ناحیه می زیستند نشده است.
همین مشکل در خصوص شهرهای باستانی هاراپا و موهنجودارو نیز وجود دارد و در نتیجه باستان شناسان را به این باور سوق داده است که مردم از همان نژاد ناشناس سومری بوده اند که به مناطق خوش آب و هوای زمین در کنار رودخانه های عظیم کوچ می کردند و با یکدیگر ارتباطات تجاری می داشته اند.علاوه بر این جثه ی عظیم اسکلتها پس از پوسیده شدن در طول ۶۰۰۰ سال باز هم این باور را تقویت می کند که پهلوانان عظیم الجثه ی ایران باستان همچون گیو - گودرز - گرشاسب - سام و نریمان و رستم از همان نژاد بوده یا دورگه بوده اند.

در اسكلت هاي كشف شده افرادي با بلندي قد بين 3 تا 4 متر نيز كشف شده است . يكي از بزرگترين اسكلتهاي كشف شده در جهان در شهر سوخته كشف شده كه متعلق به يك مردي بين 35 تا 40 ساله است كه دقيقا" 5 متر و بيست و يك سانتي متر قد داشته كه اين بلند ترين اسكلت ديده شده در عصر باستان است!!!

زبان مردم شهر سوخته و به طور کلی مردم نواحی بلوچستان و زابلستان باستان نا شناس باقی مانده و کسی قادر به رمز گشایی نوشته ها و مهرهای کشف شده نیست.اما آنچه مسلم و قابل اثبات است این است که زبان پهلوی و زبان اوستایی از جمله زبانهایی بوده اند که توسط برخی قبایل و سلسله های باستان تکلم می شده اند و همچنان امروز به ما رسیده اند.

تجارت:

شهر سوخته(ایران باستان) به کشورهایی همچون سومر -هاراپا- موهمجودارو و مصر وسایل صنعتی و جواهرات و وسایل تزیینی صادر می کرده است.

دین مردم شهر سوخته :

به غیر از تعدادی مجسمه ی بت مانند از خدایان مونث و چند پیکره ی مرد که گمان می رود طبقه ی روحانی را نشان دهد علائم دیگری یافت نشده که بتوان دین اصلی مردم را مشخص کرد . اما در جدیدترین کاوشها ساختمان یک معبد بسیار بسیار بزرگ کشف شده است که به زودی پاسخ به این سوال را خواهد داد.

قربانی کردن انسان:

در قبرستانهای شهر سوخته اجسادی پیدا شده است که نشان می دهد آنها طی مراسمی قربانی شده بودند، در یکی از قبرها ۱۳ سر قطع شده به صورت دایره وار و به همراه هدایا و وسایل تزیینی پیدا شده است که نشان از نوعی مراسم مذهبی دارد. همچنین در چند قبر دیگر اسکلتهایی یافت شده که جمجمه ی آنها در بین پاها و جدا از بدن قرار گرفته.از آنجا که این اجساد با احترام و به همراه هدایا دفن شده اند احتمال قتل و یا شکنجه وجود ندارد بنابراین می توان آن را قربانی تلقی کرد (همانند قوم مایا )

آب و فاضلاب :

سراسر شهر سوخته دارای سیستم پیشرفته ای برای انتقال آب به منازل و سطح شهر است و جنس لوله ها از سفال خاصی است.چيزي كه در تمدنهاي بسيار پيشترفته مانند عيلاميها و هخامنشيان مي بينيم و از يك قوم كوچك بسيار بعيد است كه اينقدر به مسئله بهداشت و تامين مصرف مردم و ساكنين اهميت مي دادند.!!

شهر سوخته در منطقه ای کاملا غیر زلزله خیز ( حتی تا امروز) بنا شده ( درست مانند تمدنهای سومر-مصر و دره ی سند ). به این دلیل سوخته خوانده می شود که ۲ بار به طور کامل سوخته شده اما باز ساخته شده است و ناگهان بدون هیچ نشانی در ۲۱۰۰ سال پیش از میلاد تخلیه شده است. دقیقا هم زمان با نا پدید شدن تمدن های دری ه سند ( یعنی هاراپا و موهمجو دارو ) .

طبق کتیبه های آشور باستان این دقیقا همان تاریخی است که آنوناکی ناگهان زمین را ترک کردند . دلیل این خروج ناگهانی در کتب عهد عتیق و متون باستان تغییر ناگهانی آب و هوای زمین از مرطوب به خشک بوده است . تمامی مناطقی که این تمدنها در آن به وجود آمده بود به دلیل تغییر مدار زمین گرم و خشک شدند و این موجودات (آنوناکی) برای حیات به محیطی بسیار سبز و مرطوب نیاز داشته اند. از این رو ناگهانی ناپدید می شوند اما انسانهای دو رگه که از آمیزش آنوناکی و مردم زمین به وجود آمده بودند در زمین باقی ماندند که احتمالا همین انسانها سلسله های مشهور و پادشاهان و پهلوانان را تشکیل می داده اند.

بهر حال اين منطقه و تمدن اعجاب انگيزچيزي حدود 4500 سال پيش بر اثر يك آتش سوزي عظيم ، انقدر عظيم كه نمي توانسته كار حمله احتمالي قومي به اين منطقه باشد اين شهر را از بيم برده است . اين آتش سوزي مي تواند آتش سوزيهاي عظيم ناشي از گرم شدن زمين ، يك جنگ ويرانگر ، و يا صاعقه هاي بزرگي بوده كه توانسته شبانه و طي چند روز يك شهر را كاملا" تبديل به خاكستر بنمايد ...
شهر سوخته به علت رمزها و رازهاي بسيار بهشت باستان شناسان معرفي شده و هر روز چيز تازه اي براي كشف شدن دارد...اينان چه كساني بودند !؟



اسكلت كامل پيدا شده از يك دختر 14 ساله كه مورد جراحي مغز قرار گرقته است...چهره اين دختر توسط اندام شناسان باستان شناس باز سازي شده اس



پزشکی پيشترفته مردم شهر سوخته و احتمال روابط آنها با موجوداتي غير زميني و مدرن :

اگرچه تاکنون نشانی از سفینه های این مردم یافت نشده و يا مداركي دال بر ارتباط اين مردم با موجودات فضايي !! ( اگر هم یافت شود به من و شما گزارش نمی دهند ! ) جالب است دلايلي را كه باستان شناسان رابطه اين مردم را با موجوداتي پيشترفته و يا شايد غير زميني رد نمي كنند و بر پايه يك فرضيه وجود افرادي پيشترفته در كره زمين را ممكن مي دانند را بدانيد :

اولا: تعداد محدودي اسكلت در شهر سوخته كشف شده كه جمجمه ها و اعضاي بدن آنها اصلاشباهتي به انسان كامل ندارد و بيشتر شبيه موجوداتي انسان نما مي باشد.
اين اسكلت ها از نظر ظاهر و فيزيك كاملا با اسكلت يك انسان متفاوت بوده و درست شبيه و نقاشيهاي موجود از موجودات فضايي است !

دوما : علم و پيشترفت تكنولوژي اين قوم كوچك در 5 هزار سال پيش آنقدر مدرن و امروزي بوده كه باستان شناسان حتي در دوران هاي بعدي تاريخي مانند دوران با عظمت هخامنشيان كه ايرانيان به علومي مانند پزشكي ، ستاره شناسي و ديگر علوم آشنايي داشتند ديده نشده است . مثلا" عمل جراحي بسيار ظريف معز يك زن كه بسيار جاي تعمق و تعمل دارد!!! چرا كه ما حتي در دوران ساساني كه دانشگاه علوم پزشكي در جندي شاپور (دزفول كنوني ) داشتيم همچين پيشرفتهايي در علم پزشكي نكرده بوديم و گزارشاتي مبني بر جراحي مغز و يا جراحي چشم و يا ساخت چشم مصنوعي نداشتيم.
تعجب باستان شناسان و مورخين به اين خاطر است که در ۵۰۰۰ سال قبل از میلاد جراحی مغز و کار گذاشتن چشم مصنوعی انجام می شده است. پیش از این تصور می شد که تنها مصر باستان دست به جراحی می زدند (بر اسای نوشته های پزشك مخصوص فرعون ، سینوهه پزشک مصری).

همچنین اسکلت زنی ۳۵ ساله نشان می دهد که از چشم مصنوعی استفاده می کرده . جنس این کره ی چشم نا مشخص است و توسط تارهای بسیار باریکی از طلا به عصبهای چشم متصل شده بوده است



كشف چشم مصنوعي به گزارش استاد سجادي :
مطالعات اوليه نشان داده اند که چشم چپ زن تنومند مدفون در قبر شماره 6705 مصنوعي بوده است .سن اين زن بين 25 تا 30 سال تخمين زده شده است .بررسي بيشتر توسط پزشكان مشخص نمود كه زير تاق ابروي زن مذکو آثار آبسه و چركي و جراحي داشته است .به علت طول زمان زيادي كه بخش زيرين چشم مصنوعي با پلك چشم در تماس بوده آثار ارگانيكي پلك چشم بر روي پروتز مصنوعي مشخص است .جنس اين چشم مصنوعي يا پروتز كاملا هنوز مشخص نگرديده است اما به نظر مي رسد از جنس قير طبيعي با مخلوط يك نوع چربي حيواني درست شده است . وسط اين پروتز خالي است كه چشم از داخل آن پيدا بوده است .بدنه چشم مصنوعي با نوعي مفتول طلايي احاطه گرديده و توسط 2 سوراخ موازي به چشم اين زن پيوند زده شده بودند.نقشي كه در روي اين چشم مصنوعي طراحي شده دقيقا شبيه به مويرگهاي ريز داخل چشم انسان مي باشد. ضمنا به همراه اسكلت اين زن عجيب تعدادي لوازم مانند : يك كيسه چرمي ، يك آينه مفرغي ، وتعدادي مهر هاي تزئيني و تعدادي ظروف سفالي كشف شده است.زمان فوت و درگذشت اين زن با استفاده از كربن 14 و مطالعات آزمايشگاهي حدود 3هزار سال قبل از ميلاد مسيح تائيد شده است.





زنان شهر سوخته :

تازه ترين يافته های باستان شناسان در گورهای شهرسوخته حاکی از اين است که زنان شهر سوخته لباس های زيبايی شبيه به ساری می پوشيدند. و به آرايش و زيورآلات قيمتی اهميت می داده اند.


يكي ديگر از عجايب شهر سوخته !!
يك اسكلت كشف شده كه مورد جراحي مغز قرار گرفته است! با كشف اين اثر پيشينه پزشكي در ايران به بيش از 4000 سال مي رسد. جراحي مغز به اين شكل هنوز در هيچ جايي از كره زمين با ساده ترين وسايل موجود و بدون تجهيزات اتاق عمل ديده نشده است ؟؟!!!؟؟!!؟

تاس هاي بازي كشف شده به همراه تخته نرد در شهر سوخته!!؟؟ نكته جالب اينكه اولا چه تفكر عظيم و پويايي در اين مردم وجود داشته و دوم اينكه چقدر شبيه با وسايل امروزي است؟!!؟؟



وسيله اي بازي شبيه به تخته نرد كه داراي تاس و مهره هايي شبيه به تخته نرد امروزي بوده است.
گزارش استاد سجادي باستان شناس ايراني از كشف تخت نرد باستاني :

به تازگی از گور باستانی موسوم به شماره ۷۶۱ قديمی ترين تخت نرد جهان به همراه ۶۰ مهره آن
در شهر سوخته کشف شد، بسيار قديمی تر از تخت نردی که در گورستان سلطنتی اور در بين النهرين کشف شده بود.
آقای سجادی گفته که اين تخت نرد از چوب آبنوس و به شکل مستطيل است. چون آبنوس در سيستان و بلوچستان نمی روئيده و مشخص است که از هند وارد شده است.
روی اين تخت نرد، ماری که ۲۰ بار به دور خود حلقه زده و دمش را در دهان گرفته، نقش بسته است.
به نظر می رسد که چنين طرحی هم به موضوع های فرهنگی و فلسفی هند مربوط باشد، چرا که چنين علامتی در فرهنگ هند به معنی مرکز انرژی های حياتی در بدن انسان است.
اين تخت نرد ۲۰ خانه بازی و ۶۰ مهره دارد. مهره ها که در يک ظرف سفالی در کنار تخت نرد قرار داشتند از سنگ های رايج در شهر سوخته يعنی از لاجورد، عقيق و فيروزه است.
به نظر آقای سجادی اين تخت نرد ۱۰۰ تا ۲۰۰ سال قديمی تر از تخت نرد بين النهرين است و به همين دليل او فکر می کند اين بازی از شهر سوخته به تمدن بين النهرين رفته است. گروه تحقيق و کاوش هنوز روش بازی با اين تخت نرد را نيافته است.



خاكستر جسد يك انسان 3 هزار ساله در شهر سوخته كه در هنگام آتش سوزي در هنگام نيايش و يا خواب بسر مي برده است.
كشف يك گور قديمي در شهر سوخته متعلق به يك زن و شوهر . اينان مدتي قبل از آتش سوزي و نابودي هميشگي شهر سوخته از دنيا رفته بودند. جالب است بدانيد هنوز دستبند و زيور آلات زن به همراه اسكلت مشخص بود و با نگاه اول مشخص مي شد كه كدام زن و كدام مرد هستند...سن تقريبي اين دو حدود 30 سال بوده و چنان عاشقانه در بغل و كنار يكديگر بخاك سپرده شدند كه گويي در آن دنيا نيز با يكديگر خواهند بود.
در كنار آنها مقداري غذا و لوازم مورد نياز در آن دنيا برايشان گذاشته شده ؟!!
مهرهای کشف شده در شهر سوخته:

اين مهرها كه جهت شناسايي افراد مهم ،يا حكومتي و يا براي شناخت تجار معروف در طول تاريخ استفاده مي شده است . تا كنون اين مهر ها بيشتر در حفاريهاي دوران هخامنشي كشف گرديده بود .
اين مهر ها براي فرمان هاي حكومتي و شناسايي مالاتجاره استفاده مي گرديده است.
نكته قابل توجه اينكه با كشف تعداد زيادي از اين مهر ها معلوم گرديد كه ساكنان شهر سوخته چنان پيشترفته بودند كه از تجارت و سلسله مراتب اجتماعي كاملا" برخوردار بودند و چنان طبقات اجتماعي جالب و پيشترفته اي داشتند كه افراد با توجه به موقعيتشان نسبت به يكديگر از برتري و شناسايي خاصي برخوردار بودند.



يك فقره شانه بسيار جالب كه در كوره به شكل ماهرانه اي ساخته شده است.
اين اثر نشانه اي از نوع تفكر و رفتار اجتماعي ساكنان ايران زمين در 4 هزار سال پيش مي باشد.
باستان شناسان از روي همين اثار مكشوفه با عمق و عادات و تمدن يك ملت پي مي برند.

يكي از قديمي ترين نقوش متحرك بدست آمده در جهان:

، جالب است بدانيد اين ظرف سفالي پس از كشف ، سر و صداي عجيبي به پا كرد و دقيقا" پس از انتشار خبر اين اثر جالب اين كوزه ناپديد شد و هم اكنون كسي جاي آن را نمي داند !!



تكه اي از سر يك مجسمه شبيه به گربه كه با ظرافت تمام طراحي و نقاشي شده است.


كشفي كه باستان شناسان را متحير كرد !! كشف قديميترين تصوير متحرك كه بر روي يك سفال با استادي هر چه تمام تر به تصوير كشيده شده . در اين تصير يك بز كوهي يا گوزن در حال جهش به سمت يك درختچه براي خوردن گياه آن مي باشد.


يك نمونه پارچه كشف شده از لباس يك انسان و شهروند شهر سوخته در 4 هزار سال پيش . جالب است بدانيد در آن زمان ساكنين اين شهر لباس كامل بر تن مي كردند.
سفالهاي كشف شده در شهر سوخته : اين سفالها همگي رنگي بوده و با رنگهاي طبيعي در 4 هزار سال پيش لعاب داده شده است.

ليست اشيائي كه تاكنون در منازل و قبرهاي شهر سوخته پيدا شده :
-مهرهایی از جنس لاجورد و صدف و فیروزه

-سفال با امضای سفالگر بر روی آن !

-خانه ی معمولی با چند اتاق خواب و اتاق نشیمن

-چکش مفرغی- مسی -سوزن

-کاسه های مرمری

-شهرکهای مسکونی و ساختمانهای همگانی همچون آپارتمان!

-اشیای وارداتی از تمدن هاراپا و سند که ارتباط این تمدنها را ثابت می کند.

-النگوهاو مهره ها و پیکره های انسانی

-بذر خربزه - حبوبات - ماهی خشک کرده -برنج برای خوراکی-بذر زیره ی کرمانی

-کوره های سفالگری و کوره های ذوب فلزات

-دکمه- تبر -بند کفش-قلاب- شانه ی سر- خط کش با دقت نیم میلیمتر !

-طناب -سبد- لباس- تخم حشرات -ناخن و مو ( که در هیچ نقطه ی باستانی تا به حال یافت نشده و نشان می دهد که این قسمت از ایران کاملا دست نخورده باقی مانده است).عکسها واسناد این تاپیک در ارسال بعدی ارائه می شود



تهیه شده از گزارشات اقای سجادی

 

Campus

عضو جدید
کاربر ممتاز
پارچه ای با قدمت 4600 سال که در کاوش های شهر سوخته بدست امده
با نگاهی به بافت این پارچه میتوان به قدرت نساجان تاریخ کهن پی برد

وسیله ای برای بازی .ماری که 20 بار به گرد خودحلقه زده و در انتها دم خود را
به دهان گرفته.این فلسفه را صدها سال بعد مصریان هم داشته اند با نمادی که یک مار حلقه زده دم بر دهان گرفته و تعبیر ان
را چرخه ی طبیعت دانسته اند. یا ادامه ی حیات . ضمنن قدیمی ترین تخته نرد جهان متعلق به گور سلطنتی اور بود. اما در کاوش های شهر سوخته تخته نردی بدست امده که صد ها سال قدیمی تر از نرد اور بوده. اما از سرنوشت ان مثل گلدان طرح انیمیشن
خبری نیست


ظاهرن این نژاد ناشناخته ی غول پیکر به همراه مردگانشون
خوراک . پوشاک و ظروفی را دفن میکرده اند که اشاره به تفکرات دینی و اعتقادی انها دارد
 

Campus

عضو جدید
کاربر ممتاز
وین ، هرشل نویسنده ای در زمینه نجوم و باستان کتاب و عقایدش را در سال ۲۰۰۲ میلادی منتشر ساخت ، او رموز ممنوعه و مخفی ابوالهل اسرارآمیز مصر را پیدا کرده است. تئوریهای موجود تا این تاریخ بیان می کنند که تاریخچه ابوالهل نشانگر ستارگان صورت فلکی شیر است . اگر چه آنها به طور قاطع و مطمئن نمی توانند توضیح دهند که چرا معماران باستانی این صورت فلکی را برای معابدشان انتخاب کرده اند.ولی محققین دیگری که در زمینه کتیبه های سومر و بابل تحقیق کرده اند به این نکته اشاره دارند که شیر و مار و انسانهای نیمه حیوان و نیمه انسان در حقیقت نمادی از جنی ها و اینگونه بناهای تاریخی معابد و زیارتگاههایی بوده است که انسانها برای پرستش جن بر پاکرده بودند . وین هرشل ، کاشف تمدنهای باستانی در هفده سال گذشته ، تئوری کاملاً جدیدی را ارائه و پیشنهاد نموده است . در کتابش ،” اسناد (تاریخچه) مخفی ” به برشمردن و ترکیب (حقایقی ) میپردازد تا ثابت کند ابوالهل کلیدی برای فاش نمودن رموز مخفی در یک نقشه بزرگ و یکپارچه ستارگان ۵۰ هرم است. همانطور که گفته شد علم نجوم از علمی است که در حیطه کاری روحانیون معابد بود و این خادمین از طریق ستاره شناسی به طالع بینی و پیشگویی می پرداختند . اسامی کلیه این صور فلکی از اسامی جنی ها که نماد خدایان آنها بوده اند گرفته شده بود !!
حال اینجا مسائلی حیاتی در دلایل نظریه مطرح می گردد . به نظر می رسد جهت نگاه ابوالهل هر شب بر روی طلوع ستاره ای (متفاوت) ثابت می گردد (نه تنها طلوع خورشید). سپس در یک لحظه منحصر به فرد در آسمان شب ، ابوالهل به تصویر آینة خود کاملاً در سمت راست در وضعیت صور فلکی شیر ، نگاه می کند . اینجاست که ابوالهل دقیقاً فریاد بر می آورد که همه هرمها در مصر سفلی بیانگر حلقه ای از کهکشانهای مجاور زمین بوده و راز نقشة ستارگان نیز اینجا زیر پاهای صور فلکی است.
 

Campus

عضو جدید
کاربر ممتاز
ابوالهول در یونان باستان
یونانیان باستان عقیده داشتند موجوداتی اساطیری به نام ((ابوالهول)) در جاده‌ها و راه‌ها، کمین می‌کنند و مسافران را آزار می‌دهند؛ ابوالهول‌ها موجودات غول پیکری بودند، ترکیبی از انسان و شیر، چیزی شبیه ابوالهول مصر، که در جاده‌ها می‌ایستادند و راه مسافران رو می‌بستند. آنها از مسافران یک سوال می‌پرسیدند. اگر جواب درست می‌دادند اجازه عبور می‌دادند وگرنه ابوالهول‌ها آنها را از هم می‌دریدند.

معماهای بی‌جواب ابوالهول‌ها به sortiesمشهور هستند. كلمه sorosدر زبان یونانی به معنای ((خرمن)) هست چرا كه معمای خرمن، لاینحل ترین سوال ابوالهول‌ها به حساب می‌آید:
ابوالهول: ایا یك دانه گندم میتواند به تنهایی خرمنی بسازد؟! دو دانه گندم چطور؟! سه دانه گندم؟
ابوالهول این سوال‌های سلسله وار رو از تو می‌پرسد و پاسخ تو به هر کدام از آنها یك نه قاطع خواهد بود. احتمالا یك شبانه روز می‌گذرد و تو وقتی به خود می‌آیی كه او می‌پرسد: آیا ده هزار دانه گندم خرمنی تشكیل می‌دهد؟! آن وقت هست كه تو بازی را باختی بی آن كه مرز تبدیل دانه به خرمن را دانسته باشی.
فرض كنید كه در آخرین لحظه جرات می‌کنید و به ابوالهول می‌گویید بله، ده هزار گندم یك خرمن است. در این صورت ابوالهول سوالاتش را اینگونه پی می‌گیرد: اگر ده هزار دانه گندم خرمنی بسازد، پس نه هزار و نهصد و نود و نه گندم هم خرمنی می‌سازد . . . آن اعداد را یكی یكی پایین می‌آید تا به صفر برسد و آن وقت هست كه می‌توانید آن اعداد را شمارش معكوس زندگیتان به حساب بیاورید! معماهای ابوالهول نشان می‌دهند ساده‌ترین مفاهیمی ‌كه فكر می‌كنید به آنها آگاهی داری، در واقع تاریك‌ترین نقاط فكر هستند. همه ما ادعا می‌كنیم تفاوت یك دانه گندم و خرمن را می‌دانیم اما ابوالهول‌ها به ما ثابت می‌كنند كه ما هیچ نمی‌دانیم.
توجه داشته باشید که عده ی زیادی از یونانیان مزدوران فراعنه بودند و در بازگشت از مصر به
یونان علومی را که کسب کرده بودند را رواج دادند.این افسانه در واقع از اندیشه ی همان مزدوران
وارد یونان شده...
 

Campus

عضو جدید
کاربر ممتاز
راز هیولای کرت و و اقعیات ان
جزیره کرت ، در دریای مدیترانه ، در روزگار باستان ، بین دو تمدن بزرگ مصر و یونان قرار داشت و از همین جزیره بود که یکی از معماهای کهن ، به صورت افسانه ای شگفت انگیز ، نسل به نسل و سینه به سینه نقل شده ، انسانها را به خود مشغول داشته و به فکر فرو برده است . بر طبق افسانه های مردم کرت باستان ، " مینو تور " موجودی به شکل نیمه آدمی و نیمه گاو ، با دو شاخ بلند و تیز بر سر ، در غاری عمیق در جزیره کرت می زیست و از گوشت انسان تغذیه می کرد و این موجود را مردم پرستش می کردند . مینوس ، پادشاه جزیره کرت ، برای مینوتور مکانی ویژه در برابر آن غار ساخته بود که راهرو های پیچ در پیچ و دالانهای گمراه کننده بسیار داشت و چنان بود که اگر کسی وارد این مکان می شد ، هر قدر جلو می رفت ، به چهار راه جدیدمی رسید و سرانجام در دهلیز های تو در توی آن گیج و گمراه می شد و در چنگال مینوتور گرفتار می شد.




این مکان عجیب را " لابریت " می گفتند افسانه می گوید که" مینوس" پادشاه جزیره کرت ، دو فرزند داشت : پسرش " آندروژه " و دخترش " آریان " .آندروژه که ورزشکاری بی مانند بود ، بر آن شد به یونان برود و در مسابقه ای با قهرمانان ان کشور شرکت کند . در یونان آندروژه موفق شد همه قهرمانان را شکست دهد و شایستگی و مزیت جوانان کشور کرت را بر جوانان کشور یونان نشان دهد . یونانیان که انتظار چنین شکستی را نداشتند و نمی توانستند شرم شکست را تحمل کنند ، تصمیم به قتل شاهزاده کرت گرفتند و سرانجام او را کشتند. چون خبر کشته شدن آندروژه به پادشاه جزیره کرت رسید ، چنان خشمگین شد که به قصد خونخواهی فرزند ، با صد کشتی ، انباشته از سربازان انتقامجو ، به یونان حمله ور شد و نه فقط آتن ، مرکز یونان را ویران کرد ، بلکه دستور داد یونانیان هر 9 سال یکبار 14 جوان 7 پسر و 7 دختر ، را به عنوان خونبهای فرزندش روانه جزیره کرت کنند تا به قربانگاه لابریت فرستاده شوند. این انتقام وحشتناک ، دو بار به فاصله 9 سال تکرار شد . هر بار 14 دختر و پسر یونانی ، در میان اشک و ناله مردم ، سوار بریک کشتی که بادبانهای سیاه ، به نشانه ماتم داشت به جزیره کردت فرستاده می شدند و دیگر بازنمیگشتند.برای خواندن
سومین بار ،" تزه" ، فرزند" اژه " « پادشاهان یونانی » که جوانی دلاور بود ، با اصرار از پدر خواست که این بار او را همراه قربانیان به جزیره کرت بفرستد . نقشه تزه این بود که به جنگ مینوتور برود و با کشتن ان هیولا به این ماجرای غمناک پایان دهد . اژه ناگزیر پذیرفت. تزه با پدر قرار گذاشت که هنگام بازگشت کشتی ، اگر بادبانها همچنان سیاه بودند ، بداند که وی به هدف خود نرسیده است و موجود وحشتناک او را طعمه خود کرده است . اما اگر بادبانها سفید بودند ، نشانه ان است که که وی توانسته است هیولای جزیره کرت را نابود کن . وقتی قربانیان پیشکش به هیولا به جزیره کرت رسیدند ، به فرمان مینوس شاه جشن بزرگی در میدان مقابل لابریت ترتیب داده شد و چهارده یونانی در جایی مانند قفس ، در وسط میدان ، به تماشا نهادند و پیرامون انها مردم به پایکوبی پرداختند . آریان ، دختر مینوس ، که از انتقامگیری هولناک پدر خود نفرت داشت ، چون نتوانسته بود پدر را از اجرای این مراسم باز دارد ، بر آن شد به تزه کمک کند . بنابر این ، در هنگام جشن و بی خبری مردم ، خود را به او رسانید و بی آنکه کسی متوجه شود یک گلوله نخ و یک خنجر فولادی به او رسانید و گفت : « ازهمان لحظه ورود به لابریت ، نخ را باز کن و همچنان که در دالانهای پیچ درپیچ آن پیشروی می کنی نخ را در مسیر خود بگشا ، به مینوتور که رسیدی ، بااین خنجر زهر آگین به ان هیولای خون آشام حمله ور شو و ان را از پای درآور و از مسیری که نخ تو را راهنمایی می کند ، دوباره به دهانه لابریت برگرد . آنجا ، من و دیگر هموطنانت منتظر تو هستیم تا سوار بر کشتی شویم واز اینجا بگریزیم »تزه ، خنجر و گلوله نخ را گرفت و در زیر لباس خود جای داد . صبحگاه روز بعد ، گروه قربانیان را پایکوبان به مدخل لابریت بردند ، و همه را بزور به داخل فرستادند و خود ، خوشحال از اینکه طعمه های خوبی تقدیم خدای خود کرده بودند ، پایکوبان بازگشتند. از گروه قربانیان ، نخستین کس که پیشروی در لابریت را آغاز کرد ، تزه بود . او خنجر به یک دست و گلوله نخ به دست دیگر ، گام به گام در راهروهای بی پایان و پیچ در پیچ لابریت جلو می رفت و در همان حال نخ را کم کم باز می کرد . تزه به مرکز لابیرنت نزدیک می شد که ... ناگهان هیولای مینوتور در برابرش ظاهر شد . تزه که می دانست اگر کمترین هراس را به خود راه دهد در زیرسم های هیولا و با ضربه های سم ها و شاخ های هیولا ، ان موجود خون آشام نابود خواهد شد ، شجاعانه با "مینو تور" درگیر شد و پیکار های هولناک بین آن دو ، در مرکز لابریت در گرفت . مینوتور در این خیال بود که مثل همیشه موجودی وحشتزده و بی سلاح را در برابر خود دارد وبنابراین خیلی زود او را طعمه خود خواهد کرد . اما ، زمانی به خود آمد که ضربه های پیاپی خنجر زهر آگین بر پیکرش نشست و ... آن همه خون که سالیان دراز از انسانهای بی گناه آشامیده بود ، از جسم پاره پاره اش بر لابریت جاریشد . تزه دلاور ، هیولا را غرقه به خون بر جای نهاد و به راهنمایی نخی که پشت پای خود ، هنگام آمدن ، گشوده بود بازگشت و بزودی به مدخل لابریت رسید . آنجا هموطنان تزه در آغوشش گرفتند و شادی کنان به پشت دروازه آمدند. آریان ، که پشت دروازه به کمین نشسته بود و منتظر عاقبت کار بود ، شادی و پایکوبیهای یونانیها را که شنید ، کلون را از در برداشت و همه با هم به سوی کشتی یونانیها در ساحل روانه شدند . افسوس که تزه و یاران او ، از شدت خوشحالی و شتابی که داشتند ، قرار و مدار خود را با اژه از یاد بردند و بادبانهای کشتی را تعویض نکردند . کشتی ، با بادبانهای سیاه ، همچنان بر امواج می رفت تا به ساحل یونان رسید . اژه که بی قرار و چشم براه ، بر پشت بام قصر ساحلی خود به انتظار ورود کشتی با بادبانهای سفید بود ، چون سرانجام کشتی را مثل گذشته سیاهپوش دید ، آه از نهادش بر آمد و به این گمان که فرزند برومندش نیز به کام هیولای کرت رفته است ، دنیا در برابر چشمانش تیره و تار شد و از فراز قصر به میان امواج خروشان دریا افتاد . « چنین است که از ان به بعد ، این بخش از دریای مدیترانه را دریای اژه مینامند تا یاد آورنده اندوه بی پایان پدری فرزند از دست داده و مرگ او درابهای خروشان باشد. »
 

Campus

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرتـــــــــــورایوانز" آرتور ایوانز " ، باستانشناس انگلیسی قرن نوزده ، وقتی افسانه هیولای کرت را شنید ، چنان مجذوب ان شد که تصمیم گرفت شرایط کنونی این جزیره را از نزدیک ببیند و فاصله ان را از یونان بسنجد. آرتور ایوانز به این وسوسه دچار شده بود که اگر حتی سر موئی از واقعیت در افسانه کرت باشد ، باید ان را پیدا کرد . چه بسا که تمدنی دیگر پیش از تمدن یونان در ان بوده و به همین دلیل چنین حکایت جالبی ، از قرنها پیش بر سر زبانهاست . آیا همین تمدن یونان باعث نشده که تمدن کرت در سایه قرار گیرد و کمتر کسی از ان صحبتی کند . گمان آرتور ایوانز این بود که سالهای زیاد با دقت و حوصله در کوهها و تپه های جزیره خاک برداری کند تا مگر به مدارک و شواهدی تاریخی و عقل پسند برسد . پس ، در تپه ای که ایوانز با توجه به سوابق و تجربه های خود حدس میزد ممکن است مکانی باستانی باشد ، شروع به حفاری کرد و ... هنوز یک لایه خاکبرداری صورت نگرفته بود که در روز 23 مارس سال 1900 نخستین دیوارهای سنگین از یک بنای بزرگ اما مدفون شده در زیر خروارها خاک نمایان شد و چون خاکبرداری ادامه یافت ، بتدریج بنای شگفت انگیزی در برابر نگاههای حیرت زده و کنجکاو آرتور ایوانز شکل گرفت که چیزی جزء دالانهای پیچ در پیچ با راهرو های گمراه کننده و گاه بن بست نبود. شگفتا ! آیا این بنا همان لابریت جزیره کرت نبود.؟ با سر بر آوردن دیوارهای سنگی از روی تپه های مشرف به دریا در جزیره کرت ، آرتور ایوانز این باستانشناس سختکوش در میان هیجان عمومی اعلام داشت که با 9 هفته خاک برداری می توان لابریت جزیره کرت را از زیر خروارها خاک نمایان ساخت ! , ولی آرتور اشتباه می کرد ، عملیات خاکبرداری چهل سال طول کشید و در این مدت طولانی شش جلد کتاب بزرگ درباره انچه به تدریج از تمدن کرت یافت می شد به نگارش در آمد. نخستین بخش از ویرانه های باستانی که به طور کامل از دل خاک سر بر کشید مکانی بود بسیار شبیه انچه که در لابریت در افسانه " هیولای مینوتور " گفته می شد . برای آرتور ایوانز پذیرفته نبود که هیولایی " گاو بدن " با " سرو که آدمی " وجود داشته باشد ، اما به وجود آوردن راهروهایی چنان پیچ در پیچ و سرگردان کننده هم نمی توانست بی دلیل باشد. آیا هیولایی که به گفته افسانه ها راه بر انسانها می بست و آنها را نابود می کرد ، همان پادشاه خون آشام جزیره نبود که با این ترفند می خواست مردم را به هراس بیاندازد و پایه های حکومت خود را مستحکم کند ؟ در ویرانه های قصری که پس از لابیرنت ، به تدریج پدید آمد ، ستونهای سنگی قطوری بود که بر بدنه هر یک از آنها نقش یک تبر دو لبه مانند دو ماهی که پشت به هم کرده بودند حجاری شده بود که این نقش را در زبان محلی " لابریس" می خواندند. « بسیار شبیه و نزدیک به کلمه لابرینت . » با ادامه خاکبرداریها ، در گوشه ای از کاخ ، انبوهی استخوان به دست آمد که پس از بررسی آن معلوم شد استخوان گاو است. ممکن نبود این همه استخوان و شاخهای متعدد گاو که کنار ان یافت شد ، همه متعلق به یک حیوان حتی اگر آن حیوان " هیولای بزرگ و گاو پیکری " موسوم به مینوتور باشد . راز این همه استخوان در یک جا نیز باید آشکار می شد . مینوتور ، افسانه بود، اما وجود انبوهی استخوان و شاخ گاو را نمی شد انکار کرد ! کاوش که ادامه پیدا کرد ، سکه هایی از طلا یافت شد . بر یک طرف این سکه ها نقش مینوتور و بر طرف دیگر نقش لابیرنت دیده می شد !! این سکه ها و نقش و نگارهای آن چه معنا و مفهومی داشت ؟ آیا مینوس ، پادشاه جزیره کرت ، با رواج دادن چنین سکه ها یی خواسته بود افسانه مینوتور را در ذهن مردم تثبیت کند و آنها را نسبت به حکومت خود وفادار نگه دارد ؟ پاسخ این پرسشها و تردید ها نیز با هویدا شدن چند دیوار دیگر از قصر از زیر لایه های خاک داده شد . وقتی که با دقت خاک را از سطح دیوارها پاک کردند ،



نقاشیهای بسیار زیبایی دیدند که گویاترین انها ، صحنه هایی از بازی و عملیات آکروبات جوانها با گاوهای وحشی بود ! در این نقاشها ، که انگار تازه ترسیم شده بودند ، به روشنی دیده میشد که رقصنده های دختر وپسرچگونه مقابل گاو وحشی قرار میگیرند ،و با مهارت از وسط دو شاخ گاو جست زده و بر پشت حیوان می نشینند یا از روی ان پشتک و وارو می زنند. در این حالت ، یک لحظه بی احتیاطی گاو بازها ، یا یک ضربه شاخ گاو کافی بود که آنها را به کشتن دهد . از روی نقاشیها پیدا بود که گاوبازهای جزیره کرت از چنان بدن آماده و تمرین کرده ای برخوردار بودند و به قدری بر عضلات خود تسلط داشتند که در میان غریو تماشاگران و اوج خشم و قدرت نمایی گاو ها ، می توانستند به چالاکی و خونسردی به نمایش مهارتهای خود بپردازند . به این ترتیب ، برای " آرتور ایوانز " مسلم شد که سرگرمی مهم و اصلی مردم کرت تماشای عملیات گاو بازی در جشنها و مراسم ها بوده است . بی تردید ، پسران و دختران جزیره کرت ، از همان سنین کودکی برای این بازی خطرناک اماده می شدند و پرورش می یافتند. این کار ، جدا از جنبه تفریح و سرگرمی ، در ستایش از " مینوتور " - خدای مردم کرت - نیز می توانست باشد که هیولایی انسان نما و گاو پیکر را به خدایی گرفته و به عنوان حافظ خود و اموالشان می پرستیدند . معبد لابیرنت ، پرستشگاه اصلی مینوتور بود و کاهنان این معبد در رواج خرافه پرستی می کوشیدند . پایه و اساس افسانه هیولای گاو پیکر نیز بیرحمی مینوس در سرکوبی و نابودی دشمنان خود بود و کاهنان معبد بزرگ نیز همدستان او بودند . در عملیات حفاری ، معلوم شد که خرابه های آن قصر متعلق به دو هزار سال پیش از میلاد مسیح بود . حال ان که بقیه آثار ، پیشینه ای تا 5 هزار سال پیش از میلاد دارند . بنابراین ، مینوس که در افسانه هیولای جزیره کرت از او یاد شده نمی تواند فقط یک نفر باشد ! مینوس لقب کلیه پادشاهان " سلسله مینوسی " در چند هزار سال بود . « همچنان که امپراطور روم را قیصر یا سزار ، امپراطور ایران را کی و شاه و سلاطین مصر را فرعون می گفتند » . با این برداشت و اکتشافات بود که از ان پس در کتابهای باستانشناسی ، تمدن باستانی کرت را " مینوسی " و پادشاهان اساطیری ان را " مینوس " نامیدند حفاریهای جزیره کرت که به روشنی ثابت کرد که تمدن مینوسی یکی از درخشانترین دوره های زندگی اجتماعی انسان در گذشته بوده است . وجود شبکه آبیاری و اب انبار و فاضلاب در کنار خانه ها و در زیر گذرگاهها ثابت میکرد که اهالی کرت تا چه اندازه به بهداشت و نظافت فردی اهمیت می داده و بنابراین مردمانی سالم و تندرست و قوی هیکل بوده اند . مردم کرت ، حتی زباله های خود را نیز در گودالهای مخصوص می ریختند تا از انجا به خارج شهر منتقل کنند . خانه های جزیره کرت دارای در و پنجره های کافی بود تا نور و هوای تازه به اتاقها برسد ، و این در حالی است که از روی ویرانه های بدست امده از تمدنهای یونان و روم و مصر معلوم می شود اغلب خانه های انها به صورت یک چهار دیواری با کمترین درب و پنجره بوده اند . از عجایب کشفیات جزیره کرت ، انبار مواد غذایی در نقاط مختلف شهر بود که فقط در یکی از این انبارها صدها کوزه انباشته از روغن زیتون یافت شد .





اندازه بعضی از این کوزه ها حتی بزرگتر از قد یک انسان معمولی است. در یکی از اتاقهای قصر مرکزی ، صفحه ای بدست آمد که مانند صفحه شطرنج ، خانه هایی دارد و در کنار ان چندین مجسمه کوچک از عاج ، طلا ، فیروزه و سنگ شیشه است. آرتور ایوانز انتظار داشت در ادامه کاوشهای خود از تمدن جزیره کرت اشیاء گرانبها تر و مدارک بیشتری به دست آورد . اما ، چنین نشد. پس ، ثروت موجود در خانه های کرت چه شده و به دست چه کسانی به تاراج رفته بود ؟ پس از بررسی دیوارها و سقفها و درهای چوبی وفلزی ، تردیدی باقی نماند که تمدن مینوسی در 1400 سال قبل از میلاد مورد تهاجم قومی وحشی قرار گرفته و پس از غارت اموال و ثروتهای مردم ، دستخوش یک آتش سوزی وسیع شده است . این تهاجم ، هر چه بوده و به هر دلیل یا از سوی هر قومی صورت گرفته ، می بایستی بسیار سریع و غافلگیرانه بوده باشد ، زیرا آرتور ایوانز و دستیاران او ، حتی به نقاشیهای ناتمام دیوار ها دست یافتند که نشان می دهد



هنرمند نقاش در گرما گرم کار در معرض خطری جدی قرار گرفته و از ترس جان گریخته است . در بخش دیگری از قصر مرکزی که بی تردید می بایستی کتابخانه یا انبار اسناد و مدارک باشد ، آرتور ایوانز حدود دو هزار لوح گلی یافت که بر آن نقش و نگارهای خاص دیده می شد. بیش از نیم قرن طول کشید تا یکی از دستیاران آرتور ایوانز به نام " میکائیل ونتریس " موفق شد رمز آن لوحه ها و نبشته ها را کشف کند . بر اغلب این لوحها نام و مقدار هدایایی بود که به خزانه مینوس یا انبار مواد غذایی او رسیده بود.» در دیگر نقاشیهای دیواری قصر ، جوانان کرت در حال زوبین اندازی دیده می شدند و در صحنه ای جالب از این نقاشیها ، جمعی حدود 30 مرد با ریش و گیسوی بلند ، در لباسهای فاخر و کمربند زرین دیده می شدند . در تابلویی بزرگ ، انبوه جوانان مشغول رقص ، مشتزنی و گاوبازی بودند و ... گویی این همان مجلس پایکوبی بزرگی است که در گرما گرم آن آریان ، دختر مینوس ، توانست از غفلت مردم استفاده کند و خنجر و کلاف ریسمان در اختیار تزه قرار دهد. با توجه به وسعت میدان مقابل قصر مرکزی و جایگاه بزرگ تماشاگران که مثل استادیومهای امروزی به صورت سکوهای پله ای بود ، می توان بر آورد کرد که نزدیک به پانصد بازیگر می توانستند به راحتی به اجرای عملیات گاوبازی و ابراز مهارتهای خود در حرکات موزون و زور آزمایی و زوبین اندازی بپردازند و بیش از چند هزار نفر در جایگاهها به تماشای انها بنشینند. به راستی ، آیا افسانه " هیولای گاوپیکر " را نمی توان به همان سر نخ نازکی تشبیه کرد که " آرتور ایوانز " را « همچون تزه » به اعماق " لابیرینت " تاریخ رهنمون کرد تا دیو جهل انسان نسبت به گذشته های خود را از پای در آورد و بر بخشی پنهان و بسیار دور از زمان و مکان کنونی ، فروغ دانش و آگاهی بتاباند ؟ امروزه نام " ارتور ایوانز " به عنوان باستانشناس و کاشف معمای جزیره کرت همچنان در جهان ناشناخته ها می درخشد.

کاووش در گذشته (هوشنگ فتحی)
 

Similar threads

بالا