تشکیکاتی پیرامون دکتر شریعتی

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه
من خودم به شخصه یکی از علاقه مندای دکتر شریعتی ام یا بهتر بگم عاشق نوشته هاش هستم
دلم هم نمی خواد ذهن دوستان در مورد شریعتی خراب کنم ولی واقعا الان خودم دارم به تناقض میرسم:(
نظر شما چیه؟
خواهشا این چند پست بعدی با دقت بخونید؟:que:

تو یه وبلاگ دیدم:
هنگام سرچ در گوگل به طور اتفاقی سایت مکتب وحی مربوط به فرزند دوم علامه طهرانی را دیدم که در صفحه اول سایت در قسمت تازه های پرسش و پاسخ، سوال و جوابی در مورد دکتر شریعتی وجود داشت. آن پرسش و پاسخ را در وبلاگم قرار می دهم :
پرسش - انحراف دکتر علی شریعتی در انظار و کلمات بزرگان
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام فراوان. شخصی از حقیر سؤالی کردند که چرا در کتاب رساله لب لباب از شهید مرتضی مطهری اینقدر تعریف شده در حالیکه وی تقریباً حکم قتل آقای شریعتی را صادر کردند برای حقیر هم این سؤال پیش آمد که آقای شریعتی هر چقدر هم که نفس بدی داشته باشند چرا آقای مطهری باید این کار را بکنند. لطفاً این موضوع را برای حقیر و آن شخص باز کنید. آیا اصلاً این حرف صحت دارد یا نه؟ با تشکر فراوان


[SIZE=+0]پاسخ[/SIZE]
هو العلیم آقای شریعتی فردی منحرف و از موازین تشیّع به دور بود. بزرگانی همچون علامه طباطبائی و مرحوم والد و مرحوم مطهری و غیرهم حکم به انحراف ایشان داده بودند و نیز مرحوم امام خمینی چنانچه در جلد سوم نهضت امام خمینی تألیف آقای حمید زیارتی (روحانی) آمده است گفته اند: من اصلاً او را مسلم نمی دانم، و در سفری که مرحوم حداد رضوان الله علیه به سوریه داشتند روزی بر سر قبر او آمدند و فرمودند: عجب ظلمتی دارد! امّا با تمام این اوصاف مرحوم مطهری هیچگاه حکم به قتل نداده اند و این مطلب افتراء به ایشان است. مرحوم والد پس از مرگ او فرمودند: شریعتی به تیر غیب به هلاکت رسید و اینکه می گویند او را سم داده اند تماماً کذب محض است چنانچه عنوان شهید بر او خلاف شرع می باشد.
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]یکی از کسانی که به این مسأله توجه پیدا کرده بود، مرحوم حاج آقا مصطفی بود که شدیداً با این حرکت، یعنی رواج افکار شریعتی مخالف بود و مطالبی نقل شده که داعی ندارم نقل بکنم. کسانی که با ایشان ارتباط نزدیک داشتند، هنوز هستند و می شود از این ها سوال کرد که خط و مشی ایشان چه طور بود؟ چگونه برخورد می کرد و چه چیزهایی درباره شریعتی فرموده بود؟ آنچه از خود امام در این زمینه ها نقل شده، دو نکته است که به آن اشاره می کنم :
[/FONT]


[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]سندی موجود است که هر شخص بی طرف و بی غرضی اگر دقت کند، آنچه باید بفهمد را خواهد فهمید. آن سند درباره مرگ شریعتی است [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]که [/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]عده ای از دانشجویان مقیم اروپا و امریکا مرگ شریعتی را به حضرت امام تسلیت گفته بودند، ایشان با اینکه مقید بودند به هر نامه ی ولو کوچکی جواب بدهند، جواب این را ندادند.[/FONT] بالاخره چند نفر به نمایندگی آنها به سرکردگی دکتر ابراهیم یزدی از امریکا به عراق می روند و 10 تا 12 روز در نجف می مانند و خیلی اصرار که یک جوابی باید به این دانشجویان بدهید و الّا اینها اصلا از انقلاب و اسلام منزجر می شوند و می گویند یعنی چه که ما تسلیت گفتیم و آنها جوابی به ما ندادند؛ اما امام زیر بار نمی رفتند و بالاخره با فشارهای زیادی حاضر شدند چند کلمه ای به عنوان جواب بنویسند. جوابش در اسناد هست، مضمون آن چنین است که «نامه ها و تلگرافاتی که آقایان به مناسبت فقد دکتر علی شریعتی فرستاده بودند، رسید.» بعد هم شروع کرده بودند به نصیحت کردن.[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]امام آن طور که این ها دلشان می خواست و شهادت، شهادت، می کردند، نفرموده بودند شریعتی شهید شده و نفرمودند که او یک شخص مبارز، متعهد و چنین و چنان بوده و حتی از این که کلمه «مرحوم» را به کار ببرند، خودداری کردند. فقط همین : «به مناسبت فقد دکتر شریعتی...» که «فقد» با این که یک فردی مرگ کاملاً عادی داشته باشد یا یک جایی گم بشود یا به حق یا باطل کشته بشود، با همه چیز سازگار است. این کلمه هیچ دلالتی به این که ایشان تأثّری از این جریان دارند و گمشده و یا ناراحتی دارند، هیچ چیز از این فهمیده نمی شود. ایشان حتی کلمه ی احترام آمیز «مرحوم» که در فرهنگ ما رایج است را نیز به کار نبردند که این موجب تأثّر بعضی ها شده بود و[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
(سید حمید روحانی از اعضای دفتر امام خمینی در نجف و رئیس سابق مرکز اسناد انقلاب بوده است و در حال حاضر رئیس بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر است)
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]یکی از آقایانی که الآن حیات دارد (آقای سید حمید روحانی) رفته بود نزد امام، گفته بود : خوب بود اقلاً یک کلمه ی مرحومی شما می نوشتید، این که تأییدی نمی شود. ایشان نقل می کند که امام فرمودند: «اگر او را مسلم می دانستم، می نوشتم!» این نقلی است که آقای سید حمید روحانی می کند[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]*[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] و من ایشان (آقای سید حمید روحانی) را آدم راستگویی می دانم. حالا به فرض هم که این نقل قول صحیح نباشد، خود این عبارتِ نامه ی حضرت امام هم نشان می دهد که نظر ایشان چه بوده، چرا که در یک چنین موقعیتی که امام کاملاً باید از این جریان بهره برداری بکند، اگر جایی بود که رژیم متهم بشود و رژیم دستی داشته در این کار، یک اشاره ای باید داشته باشد، اقلاً بگوید مرگ مشکوک و اگر کوچکترین احترامی برای او قایل بودند، باید یک کلمه ی مرحومی به کار ببرند. هر عاقلی از این عبارت می فهمد که نظر حضرت امام چه بوده ولی متأسفانه با جار و جنجال همین را بالاترین تأیید نسبت به شریعتی تلقی کردند و تبلیغات کردند که امام، شریعتی را تأیید کردند. چند نمونه دیگر هم هست که چون نقل شخصی است و سند کتبی ندارد، نقل نمی کنم.[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]*حجه الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی در گفتگو با نویسنده بر صحت نقل و قول آیت الله مصباح از ایشان تاکید کرد .[/FONT]

نقل از حضرت آیت الله مصباح یزدی - منبع : کتاب گفتمان مصباح ص263 - 266
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]



پسر حضرت علامه شهید مطهری (دکتر علی مطهری) می گوید: روزی در منزل از پدرم پرسیدم نظر امام خمینی در مورد دکتر شریعتی چیست ؟ فرمودند : نظر امام از نظر من تند تر است .
(سیری در زندگانی شهید مطهری، ص 230)
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
علامه شریعتی را نپذیرفت

علامه شریعتی را نپذیرفت

این ماجرا را از زبان دکتر دینانی هم شنیده بودم ولی این داستان من به بیان آقای مصباح و دانش آشتیانی است.

یکی از افرادی که با افکار دکتر شریعتی آشنایی داشتند شهید غلامرضا دانش آشتیانی بودند.ایشان در صحبتهایی که با دکتر شریعتی داشتند به او می گویند که ظاهرا در صحبت های شما اشتباهاتی هست آیا حاضر هستید با کسانی که غرض و مرضی ندارند ،بحث کنید و حل بشود.ایشان هم گفته است که من حاضرم در هر جایی ،در هر زمانی با هر کسی که شما پیشنهاد کنید ،بحث کنم.
بعد این صحبت های شهید دانش آشتیانی طی صحبت هایی با آیت الله مصباح به این نتیجه می رسند که بهترین فرد برای صحبت با ایشان علامه طباطبایی است...
روایت این داستان از آیت الله مصباح یزدی:
شهید دانش آشتیانی گفتند: چطور است که با علامه طباطبایی ملاقاتی داشته باشد.
شهید دانش آشتیانی(از شهدای همراه شهید بهشتی و 72 تن)

گفتم: اگر واقعا ایشان حاضر است اشتباهاتش را بپذیرد ،خوب است. چون علامه شخصیت جهانی و بزرگ است ،برای او هیچ شکستی محسوب نمیشود که مثلا علامه طباطبایی اشتباهاتش را اصلاح کردند ،پیشنهاد خوبی است.
گفت: ایشان این قول را به من داده که هر جا ،هر کس که باشد ، من حاضرم بحث کنم. شما ببینید آقای طباطبایی ایشان را می پذیرند که بیایند صحبت کنند یا خیر؟ تعبیر ایشان این بود که شما آقای طباطبایی را قانع کنید که ایشان را بپذیرند.
گفتم : من قول نمی دهم که ایشان را قانع کنم ولی تلاش خود را می کنم که آن چه به نظرم میرسد ،به عرض ایشان برسانم.
قرار شد که بنده با علامه طباطبایی صحبت کنم و نتیجه را به آقای دانش از طریق تلفن اطلاع دهم وایشان قرار بگذارند و بیایند قم و با آقای طباطبایی صحبت کنند.شب ایشان رفت تهران. ما صبح رفتیم خانه ی مرحوم علامه طباطبایی... ایشان مرحوم دانش را می شناختند.
گفتم: آقای دانش که معرف حضور شما هستند ،چنین پیشنهادی دارند و گفتند که من با او صحبت کرده ام و گفته است که من حاضرم با هر کسی بحث کنم . حالا حضرت عالی اجازه بدهید بیاید و نزد شما و اشتباهاتش را برای او توضیح بدهید.پذیرفتن اشتباهاتش از مثل شما برای او عار نیست.
ایشان فرمودند: تابستان گذشته که من مشهد بودم ،بعضی از دوستان ایشان ،می خواستند او را بیاورند نزد من که بااو صحبت کنم و من ایشان را نصیحت کنم و تذکراتی به او بدهم ،من فکر کردم که هیچ فایده ای ندارد. چون ایشان اگر بخواهد شریعتی باشد ،دست از افکارش بر نمی دارد و اگر بخواهد دست از افکارش بر دارد ، دیگر شریعتی نیست.او آدمی نیست که دست از افکارش بردارد. من مطمئن هستم که دست از افکارش بر نمی دارد و بنابراین از این ملاقات سوء استفاده خواهد کرد . من که همه جا نیستم که بگویم چه بود و چه شد ،منعکس می شود که رفت و فلانی و هم نتوانست قانعش کند و نتیجه ی مثبتی ندارد.
باز من اصرار کردم که آقا احتمال نمی دهید که لااقل اشتباهاتش کمتر شود و جلوی مفاسد بزرگ تر گرفته شود. آنچه را که گفته و روی آن پافشاری کرده ،گذشته.به فرمایش شما بعید است که از حرف های گذشته اش دست بر دارد ،اما آیا احتمال نمی دهید که بیاید و نزد شما و کمتر در آینده افساد کند؟
باز ایشان تأملی کردند و گفتند: حتی این احتمال هم وجود ندارد.
خیلی قاطع که ملاقات با او فایده ای نخواهد داشت ،حتی احتمال ضرر هم دارد.
ما آخرین تیرمان را زدیم و گفتیم که آقا بنا را بگذارید بر استخاره ،اگر استخاره خوب است ،اجازه بدهید یک جلسه بیاید نزد شما ،شاید این جلسه برای اسلام و مسلمین فایده ای داشته باشد .دفع ضرری بشود.
گفتند: خوب استخاره کنید.
ما قرآن آوردیم و دادیم خدمت ایشان و گفتیم خودتان استخاره کنید. یادم نیست من استخاره کردم یا ایشان .به هر حال آیه ای آمد و کلمه ای در آن بود که مرحوم علامه گفتند: این هم استخاره!
دیگر دهان ما بسته شد ،خداحافظی کردیم و آمدیم بیرون و با آقای دانش تلفنی تماس گرفتیم و گفتیم جریان این طوری شد.ایشان هم ناراحت شدند.
گفت:هیچ راهی ندارد که ایشان را راضی کنیم؟
گفتم: تا آن جا که میشد ، من اصرار کردم ،اما ایشان نپذیرفت
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
و یک طرفهم این مطالب

رهبر انقلاب در مصاحبه‌اي با روزنامه كيهان كه در پنجمين سال درگذشت مرحوم شريعتي انجام شده است، مي‌فرمايد: به‌خلاف آنچه گفته مي‌شود، شريعتي نه فقط ضد روحاني نبود، بلكه عميقاً مؤمن و معتقد به رسالت روحانيت بود، او مي‌گفت كه روحانيت يك ضرورت است.

به گزارش خبرگزاري فارس، آيت‌الله خامنه‌اي، در پنجمين سال درگذشت دکتر علي شريعتي، در مصاحبه با روزنامه كيهان به بررسي آرا و انديشه‌هاي شريعتي و ابعاد شخصيتي وي پرداختند. اين مصاحبه در 30 خرداد 1360 انجام شده است.

* با توجه به اينكه شما با دكتر شريعتي سابقه صميميت دوستي داشتيد و با او از نزديك آشنا بوديد، آيا تمايل داريد درمورد چهره و شخصيت او با ما مصاحبه كنيد؟

ـ بله من حرفي ندارم كه درباره شخصيت شريعتي و معرفي شخصي از جوانب اين انساني كه براي مدت‌هاي مديدي مركز و محور گفت‌وگوها و قال‌وقيل‌هاي زيادي بوده، آشنايي‌هاي خودم را تا حدودي كه در اين فرصت مي‌گنجد، بيان كنم.

به نظر من شريعتي به‌خلاف آنچه كه همگان تصور مي‌كنند، چهره‌اي همچنان مظلوم است و اين به‌دليل طرفداران و مخالفان اوست؛ يعني از شگفتي‌هاي زمان و شايد از شگفتي‌هاي شريعتي اين است كه هم طرفداران و هم مخالفانش نوعي هم‌دستي با هم كرده‌اند تا اين انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و اين ظلمي به اوست.

مخالفان او به اشتباهات دكتر شريعتي تمسّك مي‌كنند و اين موجب مي‌شود كه نقاط مثبتي كه در او بود را نبينند. بي‌گمان شريعتي اشتباهاتي داشت و من هرگز ادعا نمي‌كنم كه اين اشتباهات كوچك بود؛ اما ادعا مي‌كنم كه در كنار آنچه ما اشتباهات شريعتي مي‌توانيم نام گذاريم، چهره شريعتي از برجستگي‌ها و زيبايي‌هايي هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او برجستگي‌هايش را نبينيم. من فراموش نمي‌كنم كه در اوج مبارزات كه مي‌توان گفت كه مراحل پاياني قال و قيل‌هاي مربوط به شريعتي محسوب مي‌شد، امام ضمن صحبتي بدون اينكه نام از كسي ببرند، اشاره‌اي كردند به وضع شريعتي و مخالفت‌هايي كه در اطراف او هست. نوار اين سخن همان وقت از نجف آمد و در فرونشاندن آتش اختلافات مؤثر بود.

در آنجا امام بدون اينكه اسم شريعتي را بياورند، اينجور بيان كرده بودند: (چيزي نزديك به اين مضمون) به‌خاطر چهار تا اشتباه در كتاب‌هايش بكوبيم، اين صحيح نيست. اين دقيقاً نشان مي‌داد موضع درست را مقابل هر شخصيتي و نه تنها شخصيت دكتر شريعتي، ممكن بود او اشتباهاتي بعضاً در مسائل اصولي و بنياني تفكر اسلامي داشته باشد؛ مثل توحيد، يا نبوت يا مسائل ديگر؛ اما اين نبايد موجب مي‌شد كه ما شريعتي را با همين نقاط منفي فقط بشناسيم.

در او محسّنات فراواني هم وجود داشت كه البته مجال نيست كه الآن من اين محسّنات را بگويم، براي اينكه در دو مصاحبه ديگر درباره برجستگي‌هاي دكتر مطالبي گفته‌ام. اين درباره مخالفان.
اما ظلم طرفداران شريعتي به او كمتر از ظلم مخالفانش نبود، بلكه حتي كوبنده‌تر و شديدتر هم بود. طرفداران او به‌جاي اينكه نقاط مثبت شريعتي را مطرح كنند و آنها را تبيين كنند، در مقابل مخالفان صف‌آرايي‌هايي كردند و در اظهاراتي نسبت به شريعتي، سعي كردند او را يك موجود مطلق جلوه دهند. سعي كردند حتي كوچكترين اشتباهاتي را از او نپذيرند. يعني سعي كردند اختلافي را كه با روحانيون يا با متفكران بنياني و فلسفي اسلام دارند، در پوشش حمايت و دفاع از شريعتي بيان كنند. در حقيقت شريعتي را سنگري كردند براي كوبيدن روحانيت يا كلا متفكران انديشه بنياني و فلسفي اسلام

* نقش دكتر شريعتي در آغازگري‌ها چه بود؟ آيا او را مي‌توان در اين مورد با اقبال و سيدجمال مقايسه كرد؟

ـ البته شريعتي يك آغازگر بود. در اين شك نبايد كرد. او آغازگر طرح اسلام با زبان فرهنگ جديد نسل بود. قبل از او بسياري بودند كه انديشه مترقي اسلام را آن‌چنان كه او فهميده بود فهميده بودند. بودند كساني اما هيچ‌كدام اين موفقيت را پيدا نكردند كه آنچه را فهميده بودند، در قالب واژه‌ها و تعبيراتي كه براي نسل امروز ما يا بهتر بگويم نسل آن روز شريعتي، نسلي كه مخاطبين شريعتي را تشكيل مي‌داد، گيرايي داشته باشد مطرح كنند. موفق نشده بودند به زبان آنها اين حقايق را بيان كنند و جوري كه براي آنها قابل فهم باشد اين مسايل را بگويند.
شريعتي آغازگر طرح جديدترين مسائل كشف شده اسلام مترقي بود به‌صورتي‌كه براي آن نسل پاسخ دادن به سؤال‌ها و روشن كردن نقاط، مبهم و تاريك بود اما اينكه او را با سيدجمال يا با اقبال مقايسه كنيم، نه. اگر كسي چنين مقايسه‌اي ‌بكند، ناشي از اين است كه اقبال و سيدجمال را به‌درستي نشناخته است.

اتفاقاً در يكي از جلسات يادبود مرحوم دكتر، شايد چهلم او بود در مشهد سخنراني كرد و او را حتي از سيدجمال و از كواكبي و از اقبال و اينها هم برتر خواند؛ بلكه با آنها غيرقابل مقايسه هم دانست.

همان‌وقت هم اين اعتراض در ذهن كساني كه شريعتي را به‌درستي مي‌شناختند پديد آمد؛ زيرا تعريف از شريعتي به معناي اين نيست كه ما پيشروان انديشه مترقي اسلام را تحقير كنيم.

* درباره رابطه عاطفي و فكري شريعتي با روحانيت و روحانيون نظرات گوناگون و متفاوت و بعضا مغرضانه‌اي عرضه شده است. آيا شما مي‌توانيد به‌عنوان يك روحاني كه با دكتر دوست و در بسياري موارد هم‌فكر بوده حقيقت را در اين مورد بيان كنيد؟

ـ اتفاقا اين از آن بخش‌هاي ناشناخته چهره و شخصيت دكتر است كه قبلاً اشاره كردم بعضي از نقطه نظرها و گوشه‌هاي شخصيت او ناشناخته است و اين يكي از آنهاست. اول من يك خاطره‌اي را براي شما نقل مي‌كنم و بعد پاسخ شما را مي‌دهم.
در سال 1349 در مشهد، در يك مجمعي از طلاب و فضلاي مشهد، من درس تفسير مي‌گفتم. در اين درس تفسير يك روز راجع به روحانيت صحبت كردم و نظراتي را كه درمورد بازسازي روحانيت يعني جامعه روحانيت وجود داشت به صورت فرض و احتمال مطرح كردم، گفتم چهارنظر وجود دارد. يك؛ حذف روحانيت به كلي، يعني اينكه اصلا روحانيتي نمي‌خواهيم.
دو؛ قبول روحانيت به همين شكلي كه هست با همين نظام و سازمان كنوني قبولش كنيم و هيچ اصلاحي را در آن ندانيم.

سه؛ تبديل به كلي، يعني اينها و روحانيت كنوني را برداريم، يك روحانيت جديد بياوريم و به‌جاي اين روحانيت، با شرايط لازم و مقرري كه برايش مي پسنديم روحانيت جديد بنيانگذاري كنيم.
و چهار؛ اصلاً همان چيزي كه هست، بحث كردم روي مسأله و صحبت كردم. البته طبيعي است كه من آن سه نظر اول را رد مي كردم و با ارايه دليل و به نظر چهارم معتقد بودم.
همان اوقاتي بود كه تازه زمزمه‌هايي عليه دكتر شريعتي بلند شده بود و گفته مي‌شد كه دكتر شريعتي راجع به افكار شريعت كم‌عقيده است يا بي‌عقيده است يا نسبت به روحانيت علاقه‌اي ندارد و از اين قبيل تعبيرات. جلسه‌اي داشتيم همان روزها با دكتر شريعتي من براي او نقل كردم كه من در جلسه درسمان اين مطلب را بيان مي‌كردم، با علاقه فراواني گوش مي‌داد. من برايش گفتم. گفتم بله، يكي اينكه نفي روحانيت به‌كلي، كه گفت اين غلط است.
دوم اثبات همين روحانيت موجود به كلي، كه هيچ تغييري در او وارد نكنيم. گفت: اين هم كه غلط است.

سوم اينكه تبديل كنيم روحانيت را باز به كلي، يعني اين روحانيت را كلاً برداريم يك روحانيت ديگر جاي او بگذاريم، با شرايط لازم. تا اين قسمت سوم را گفتم شريعتي ناگهان گفت: اوه، اوه، اين از همه بدتر است. توجه مي‌كنيد! گفت اين از همه بدتر است. از همه خطرناك‌تر است، اين از همه استعماري‌تر است و رسيديم به نظر چهارم كه آن اصلاح روحانيت موجود بود گفت بله اين نظر خوبي است.

شريعتي به‌خلاف آنچه گفته مي‌شود درباره او و هنوز هم عده‌اي خيال مي‌كنند، نه فقط ضد روحاني نبود، بلكه عميقاً مؤمن و معتقد به رسالت روحانيت بود، او مي‌گفت كه روحانيت يك ضرورت است، يك نهاد اصيل و عميق و غيرقابل خدشه است، و اگر كسي با روحانيت مخالفت بكند، يقيناً از يك آبشخور استعماري تغذيه مي‌شود. اين‌ها اعتقادات او بود در اين هيچ شك نكنيد اين از چيزهايي بود كه جزو معارف قطعي شريعتي بود، اما درمورد روحانيت او تصورش اين بود كه روحانيون به رسالتي كه روحانيت بر دوش دارد، به‌طور كامل عمل نمي‌كنند.
در اينجا هم يك خاطره‌اي نقل مي‌كنم براي شما در سال 47 يعني سال آخر عمر جلال آل احمد، مرحوم آل‌احمد آمد مشهد، يك جلسه مشتركي داشتيم، من بودم، آل‌احمد بود، مرحوم شريعتي بود و عده‌اي هم از دوستان مشهدي ما بودند.

بحث درباره روحانيون شد، به مناسبت حضور من در جلسه شايد هر كسي يك چيزي مي‌گفت. شريعتي يك مقداري انتقاد كرد، مرحوم آل‌احمد به شريعتي گفت شما چرا (البته با تعبير حوزه علميه مي‌گفتند نه روحانيت) از حوزه علميه اينقدر انتقاد مي‌كني، بيا از روشنفكران خودمان انتقاد كن و مرحوم آل‌احمد يك دو سه جمله درباره انتقاد و تعرض به روشنفكران گفت، مرحوم دكتر شريعتي پاسخي داد كه از آن پاسخ هم مي‌شود درست نقطه نظر او را نسبت به روحانيت و روحانيون فهميد.

او گفت علت اينكه من از روحانيت انتقاد مي‌كنم، از حوزه علميه انتقاد مي‌كنم اين است كه ما از حوزه علميه انتظار و توقع داريم از روشنفكر جماعت، هيچ توقعي نداريم، نهادي كه ولادتش در آغوش فرهنگ غربي بوده، اين چيزي نيست كه ما در او انتظار داشته باشيم.

اما روحانيت يك نهاد اصيلي هست و ما از روحانيت زياد انتظار داريم و چون آن انتظارات عمل نمي‌شود، به همين دليل است كه انتقاد مي‌كنم. او معتقد بود كه روحانيون به آن رسالت به‌طور كامل عمل نمي‌كنند. بر اين اعتقاد بود تا سال حدود 51 و نزديك 52 از آن سال در اثر تماس‌هايي كه دكتر با چهره‌هايي از روحانيت به خصوص روحانيون جوان گرفت، كلا ًعقيده‌اش عوض شد.
يعني ايشان در سال 54 و 55 معتقد بود كه اكثريت روحانيت به آن رسالت عمل مي‌كنند و لذا در اين اواخر عمر دكتر شريعتي نه فقط معتقد به روحانيت، بلكه معتقد به روحانيون نيز بود و معتقد بود كه اكثريت روحانيت در خط عمل به همان رسالتي هستند كه بر دوش روحانيت واقعاً هست.
البته با روحانيوني كه مي‌فهميد كه در آن خط نيستند با آنها خوب نبود و شخصاً به امام خميني (ره) بسيار علاقه‌مند و ارادتمند بود.
* اگر شريعتي را مرحله تازه‌اي از رشد انديشه اسلامي و در عرصه ذهنيت ايران مي‌بينيد مرحله بعد از او را چه مي‌دانيد؟

ـ البته من شريعتي را به‌صورت يك مرحله مي‌توانم قبول كنم. به اين معنا كه، همين‌طور كه قبلاً گفتم او كسي بود كه انديشه‌هاي مطرح شده در جامعه را با زبان درستي با يك سلطه ويژه‌ بر فرهنگ رايج آن نسل مي‌توانست بيان كند، به اين معنا كه خود او هيچ ابتكاري نداشت. به هيچ وجه قبول ندارم، بلكه خود او ابتكارهاي زيادي داشت مسائل جديدي داشت، اما به‌معناي درست كلمه، شريعتي يك مرحله بود، مرحله بعدي اين است كه بياييم آن مسائلي را كه شريعتي با استفاده از آشنايي‌هاي خودش با فرهنگ اسلام فهميده و ارائه داده بود با اصول اساسي فلسفي مكتب اسلام بياميزيم و منطبق كنيم.

آنچه به‌دست خواهد آمد به نظر من مرحله جديدي است كه مي‌تواند براي نسل ما مفيد باشد، به تعبير بهتر بياييم شريعتي را با مطهري بياميزيم.
شريعتي را در كنار مطهري مطالعه كنيم. تركيبي از زيبايي‌هاي شريعتي با بتون‌آرمه انديشه اسلامي مطهري به‌وجود بياوريم، آن به‌نظر من همان مرحله نويني است كه نسل ما به آن نياز دارد


تا اونجایی که میشد ازش زدم!!!!!
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
و ببینید چمران چه مرثیه ای در وفات شریعتی گفته:
اي علي ! هميشه فكر مي كردم كه تو بر مرگ من مرثيه خواهي گفت ،
و چقدر متاثرم كه اكنون من بر تو مرثيه مي خوانم !

اي علي ! گفتي كه هر كس گفتني هايي دارد
و شخصيت هر انساني به اندازه ناگفتني هاي اوست .
و من اضافه مي كنم كه درجه دوستي و محبت من با انساني ديگر ،
به اندازه ناگفتني هايي است كه مي توانم با او در ميان بگذارم
و از اين ناگفتني ها كه مي خواستم با تو بگويم ، بي نهايت داشتم .

اي علي ! وقتي تو را شناختم كه كوير تو را شكافتم
و در اعماق روحت و قلبت شنا كردم
و احساسات خفته و ناگفته خود را در آن يافتم .

اي علي ! همراه تو به قلب تاريخ فرو مي روم
و راه و رسم عشقبازي را مي آموزم
و به علي بزرگ آنقدر عشق مي ورزم كه از سر تا به پا مي سوزم .
اي علي همراه تو به نخلستان ها ي كنا رفرات مي روم
و علي دردمند را در دل شب مي يابم كه سر به چاه كرده و سينه پردردش را خالي مي كند .

اي علي ! تو دست مرا گرفتي و به ازليت بردي
و فراز و نشيب تاريخ را نشان دادي ،
قدم به قدم تخته سنگ هاي مانع تكامل را به من نمودي ،
مرا به ديدار طاق شكسته كسري بردي
و اهرام مصر را نمودي و زير تخته سنگ ها ي آن ،
استخوان هاي خردشده محرومين را ديدم كه هنوز فريادشان به آسمان بلند است .
تو مرا به ديدار فرعون بردي كه ادعاي خدايي داشت و ستمگري هاي او را نمودي ،
تو مرا به ديدار گنج هاي قارون بردي و عاقبت خدايان زر و سيم را نشان دادي ،
تو مرا به خانه بلعم بردي و عاقبت خدعه و تزوير مدعيان دين را روشن كردي
كه چگونه خداي آسمان را فداي مائده هاي زميني مي كنند.

اي علي ! با خروش تو به جنگ استعمار و استبداد و استحمار بر مي خيزم
و همراه تو تاريخ را مي شكافم
و فرعون ها و قارون ها و بلعم ها را لعنت مي كنم.

اي علي ! دينداران متعصب و جاهل تو را به حربه تكفير كوفتند
و از هيچ دشمني و تهمت فروگذار نكردند
و غربزدگان نيز كه خود را به دروغ روشنفكر مي ناميدند ،
تو را به تهمت ارتجاع كوبيدند و اهانت ها كردند
و رژيم شاه نيز كه نمي توانست وجود تو را تحمل كند ،
روشنگري تو را مخالف مصالح خود مي ديد ،
تو را به زنجير مي كشيد و بالاخره شهيد كرد
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفت‌وگو با دكتر محمد مهدي جعفري
آیت¬الله طالقانی می‌گفت
انیس من در زندان، کتاب حج دکتر شریعتی بود
علامه جعفری به پسرش می¬گفت:
تا «حج» دکتر شریعتی را نخوانده¬ای به مکه نرو!


آقای طالقانی برای من تعریف می کرد که یک روز به منزل یکی از دوستان رفتم و در آنجا دکترشریعتی سوره «انا انزلنا» را می¬گفت. این‌کار تا ساعت دوازده ادامه داشت و من به قدری لذت برده¬بودم که اگر بیمار نبودم تا صبح هم حاضر بودم بنشینم و گوش بدهم. دقت کنید؛ این سخن را کسی می¬گوید که خودش مفسر مسلّم قرآن است.
در جای دیگری هم آقای طالقانی تعریف می¬کرد در روزهای پایانی زندان که بیمار بودم با آقای طاهری-اصفهانی هم سلول بودم و در آن لحظات، انیس ما کتاب حج دکترشریعتی بود. آن را به نوبت برای هم می¬خواندیم و حظ می بردیم.
خاطره ای دیگر هم به یادم می¬آید. مراسم ختم شهید مطهری در حسینیه ارشاد بود که آقای طالقانی در آنجا گفتند: اینجا پایگاه دو شهید است که هر دو یک هدف داشتند، اما از دو راه متفاوت؛ دکتر شریعتی از راه جامعه شناسی و شهید مطهری از طریق کلامی و فلسفی.


سایت خود دکتر شریعتی
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
من تقریبا تمام مطالبتون را خوندم.

ببینید بنظرم خودتان را درگیر قضاوت درباره آدمها نکنید.

هیچ کس نمیدونه عاقبت کار ادمها چی میشه.

بهتره ببینید اختلاف برسر چی بوده و کدام اندیشه درباره اون موضوع درسته.


اینکه میگید در عرفان امام شک ندارید درسته اما این باعث نمیشه براشون مقام عصمت در گفتار و عمل قائل بشیم.

خیلی جاها ممکنه اظهار نظر انسان تحت تاثیر اطلاعاتی باشه که بهش میرسه و اگر اطلاعات و اخبار ایراد داشته باشند طبیعتا ایشون هم میتونند احیانا اشتباه کنند.البته منظورم در این مورد خاص نیست .کلا دارم میگم امام علامه و هر کدوم از علما معصوم نیستند.
جالبه نمیدونم میدونید یا نه. خود امام و علامه طباطبایی درباره اصل تشکیل حکومت اسلامی هم نظر نیستند.
علامه چند بار نامه مینویسند به امام که این کار را نکنید.

اجمالا چیزی که مسلمه اینه که در افکار دکتر خطاها و اشتباهاتی هست و دلیلش هم اینه که ایشون رشته خودشون جامعه شناسی و تاریخ ادیان بوده و بر دروس فقهی و حوزوی اشراف نداشته اند.

مثلا ایشون یک اظهار نظرهایی درباره دعای ندبه کردن که باید ببینید اونو و عباراتش رو زیر سوال برده اند.درحالیکه اگر فقط کمی با مباحث حوزه اشنایی داشتند میدانستند که ناقل این دعا ابن طاووسه . ابن طاووس رو همه قبول دارند . لذا در صحت دعا شکی نیست.

یادم هست که روحانی دانشگاهمون یکبار پاسخ قشنگی بهمون دراین باره داد .گفت:مشکل دکتر این بود که پوسته دین رو خیلی نازک کرد.


چون میدونید دیگه دکتر از روحانیت خیلی انتقاد میکرد.

اینه که میگن کتابهای ایشون رو با کتابهای شهید مطهری با هم بخوانید.
چون شریعتی فقط بافتها و ساختارهاتون رو زیر سوال میبره و تخریب میکنه.
حالا شما باید یک چیزدرستی رو جایگزین کنید.
و کتابهای استاد مطهری این کار رو میکنه

من بالشخصه حرفهای اقای روحانی رو جدی نمیگیرم چون .


مساله اختلاف بین اقای مصباح و شهید بهشتی را درباره دکتر هم شنیده اید احتمالا.

شهید بهشتی رویه شون این بوده که نباید دکتر رو تکفیر کرد بلکه باید ایرادهاش رو گرفت اما ..
گفته مبشه سر همین مساله اقای مصباح از مدرسه حقانی بیرون میایند.
.
 
آخرین ویرایش:

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
این نوشته را از وبسایت دکتر بخوانید:
نویسنده : انی کاظمی
در دهه ی پنجاه شمسی مسأله ی دکتر شریعتی، یکی از مسائل داغ حوزه های علمیه بود. یکی از این کانون ها مدرسه ی حقانی قم بود که هم شهید آیت الله بهشتی و هم آقای مصباح در آن جا تدریس می کردند. آقای مصباح از مخالفان تند و بی پروای دکتر شریعتی بود. مسئولان مدرسه ی حقانی برای جلوگیری از اختلاف بیشتر، از استادان مدرسه خواسته بودند تا سر کلاس درباره ی کسی صحبت نکنند. آقای مصباح که این مطلب را نپذیرفته بود، از مدرسه ی حقانی جدا شد. گفتنی است که شهید بهشتی، شریعتی را نه به لحاظ علمی، بلکه به دلیل خوش قریحگی و کسی که در جست و جو برای شناخت بهتر است و جوانان را به اسلام و تشیع علاقه مند کرده، می پذیرفت. ایشان در پاسخ آقای مصباح از جمله اشاره می کند که سه تصور درباره ی دکتر هست: یکی این که او مجتهد جامع الشرایط عالم است. دوم این که فردی مغرض و فاسد العقیده است. سوم آن که “کاوشگر و جست و جوگری بی آرام” است که “اسلام را در حد کتاب هایی که در دهه های اخیر درباره ی زمینه های گوناگون اسلامی و شیعی نوشته شده، می داند.” وی تأکید می کند که: بنده دکتر شریعتی را در این چهره می بینم؛ و اضافه می کنم که در این بازشناسی خامی های فراوان دارد و کار تحقیقی و مستندش از کار قریحه ای و ذوقی اش بسیار کمتر است. من می دانم که او در این برداشت های سلیقه ای و ذوقی که می تواند با خطاها و اشتباهات و انحرافات همراه باشد، ضررها هم زده و یا می زند. اما در کنار این ضرر زدن ها، سودها و جاذبه هایی برای عده ی زیادی از افراد به سوی اسلام و تشیع داشته و دارد. آیا از این ضرر و سود، کدام بیشتر است.
آقای مصباح در قم به سخنرانی های خود بر ضد دکتر شریعتی ادامه داده و این برنامه تا سال ۵۶ – گویا تا چهلم حاج آقا مصطفی – ادامه داشت. در آن زمان، بین طلاب انقلابی طرفدار شریعتی و ایشان، نزاع فکری و مباحثه ی فراوان صورت گرفت. آقای مصباح به طور مداوم به نقد آثار شریعتی، قلمداران و علی تهرانی می پرداخت.

امروز گوشه ای از تاریخ را از کتاب جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران روزنوشت کردم.
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
اما جناح دیگر به رهبری دکتر بهشتی برداشت دیگری از علی و افکار او داشت . دکتر بهشتی به خارج ( آلمان ) سفر کرده بود و از نزدیک موقعیت دانشجویان مذهبی را که در فقر شدید فرهنگی و ایدئولوژیکی به سر می برند مشاهده کرده بود . به گفته خودش : (( در مونیخ ( بچه های مذهبی ) جرات نمی کردند از ترس کنفدراسیونی ها جلسه اسلامی بگذارند ))۲ .





در چنین جو و فضایی بود که افکار علی از تریبون دانشکده ها و حسینیه ارشاد به قاره های اروپا و امریکا دامن کشید و موجب هویت بخشی به طیف وسیعی از نیروهای مذهبی در کنفدراسیون و دیگر محافل دانشجویی شد ، امری که دکتر بهشتی هم بر صحت و درستی آن تاکید داشت و در جلسه ای ضمن صحبت از وضعیت نیروهای مذهبی در خارج کشور به نقش و تاثیر عمده شریعتی در جذب نسل جوان به اسلام در داخل و خارج اشاره می کند :
تمام اینها تاثیرات در جنبش دانشجویی خارج از کشور فراموش شده . و بعد هم نقش عجیب و خلاق و فراگیر مرحوم دکتر شریعتی در این انقلاب و در جذب نسل جوان و اندیشه جوان به اسلام که اصلا از آن یادی نشده و تاثیری که تک تک سخنرانی ها و جزوه های مرحوم دکتر شریعتی در طول این مدت در امریکا و اروپا داشته است . تا قبل از رفتن امام به پاریس بیشتر نوشته ها و سخنرانی ها و نوارهای دکتر غذا و خوراک آنان بود . او مثل سفره بود و بقیه مثل مخلفات سفره . ۳



۱٫ شریعتی درباره این اتهام می نویسد : پارسال رفتم در یک کنگره بین المللی اسلامی در مکه سخنرانی کنم . متن سخنرانیم را دادم رد کردند و گفتند این ” شیعه غالی ” است و شیعه غالی یعنی شیعه افراطی شیعه ای که درباره علی مبالغه می کند . وقتی خبر دادند که به اتهام شیعه غالی بودن و علی پرست بودن در عربستان سعودی مرا از شرکت در کنگره اسلامی ممنوع کرده اند خدا را شکر کردم که مرا به راهی رانده که : ” در ایران متهم به تسنن هستم و در عربستان متهم به تشیع ! ” و به هر حال اگر راه من درست هم نباشد لااقل به حقیقت نزدیک است از راه کسانی که عادت دارند هم از توبره بخورند و هم از آخور راهی است که می دانم اگر تا اخر عمر تلاش کنم و زندگیم را فدایش کنم نه به عنوان ” بت روشنفکران ” در ان جناح چیزی می شوم و چیزی به دست می آورم و نه به عنوان یک چهره مقدس مذهبی در اینجا . هر دو را از دست می دهم و امیدوارم در این از دست دادنها چیزی به دست بیاورم چیزی که می خواهم م . آ ۲۲ ص ۷۰


٫ اولین رئیس جمهور ( پنج گفتگو درباره اولین انتخابات ریاست جمهوری ایران دی ماه ۱۳۵۸ ) به کوشش محمد جواد مظفر از انتشارات کویر سال ۱۳۷۸ چاپ اول ص ۱۳۰ ۳٫ همان

دکرت بهشتی در اواخر سال ۵۶ به امریکا می رود و چند ماه در این کشور به سر می برد . سپس به اروپا رفته و در مرداد ماه سال ۱۳۵۷ به ایران برمی گردد . وی در جلسه ای در انجمن اسلامی پزشکان در منزل آقای دکتر نوفر تشکیل شده بود گزارشی از سفر خود ارائه می دهد و جمع بندی خود را از وضعیت نیروهای عمده و تاثیرگذار به این صورت بیان می کند :
آن چه که من در خارج دیدم و آن چه که الان در ایران جریان دارد ( رخدادهای خیزش انقلابی مردم در سالهای ۵۶ و ۵۷ ) این را بر روی سه پایه استوار می بینم ، رهبری امام خمینی ، ایدئولوژی دکتر شریعتی و اقدامات مسلحانه ی مجاهدین۱ .
مصطفی تاج زاده هم که در آن سال ها در امریکا تحصیل می کرد درباره نقش مهم و تاثیرگذار شریعتی بر محافل خارج از کشور می گوید :
از صد کتابی که ما در امریکا تجدید چاپ می کردیم ، نود تای آن کتابهای دکتر شریعتی بود . من آمار دقیق را به یاد ندارم ولی از کتابهایی که روی میز دانشگاه می گذاشتیم جز کتابهای مرحوم شریعتی ، پرتوی از قرآن مرحوم طالقانی و چند کتاب از بازرگان کتاب دیگری وجود نداشت . در مجموع فضای فکری بچه های جوان در اختیار شریعتی بود۲ .

منابع :
کتاب : طرحی از یک زندگی، پوران شریعت رضوی – (همسر دکتر علی شریعتی)
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
دکتر در نامه ای به شاگردش دکتر حکیمی از او میخواهد که اثارش را در صورت لزوم اصلاح کند.بخشی از این نامه:


و اکنون بدترین شرایطی را که یک انسان ممکن است بدان دچار شود می گذرانم و سرنوشتی جز مرگ یا بدتر از مرگ ندارم . با این همه تنها رنجم این است که چرا نتوانستم کارم را تمام کنم و بهتر بگویم ادامه دهم و این دریغی است که برایم خوابیده ماند . اما رنج دیگرم این است که بسیاری از کارهای اصلی ام به همان علت همیشه زندانی زمانه شده و به نابودی تهدید می شود آنچه هم از من نشر یافته به دلیل نبودن امکانات و کم بودن فرصت خام و عجولانه و پرغلط و بد چاپ شده است و تمامی آن را نه به عنوان کارهای علمی – تحقیقی که فریادهایی از سر درد نشانه هایی از یک راه تکانهایی برای بیداری ارائه طریق طرحهایی کلی از یک مکتب یک دعوت جهات و ایده ها و بالاخره نوعی بسیج فکری و روحی در جامعه باید تلقی کرد آن هم در شرایطی تبعیدی ، فشار، توطئه ، فرصت گذرا و حالتی که هر لحظه اش انتظار فاجعه ای می رفت .
آنها همه باید تجدید نظر شود از نظر علمی غنی شود و خورشت بخورد غلط گیری معنوی و لفظی و چاپی شود . اینک من همه اینها را که ثمره عمر من و عشق من است و تمام هستی ام و همه اندوخته ام و میراثم را با این وصیت شرعی یکجا به دست شما می سپارم و با آنها هر کاری که می خواهی بکن .
فقط بپذیر تا سرنوشت سختی را که در پیش دارم بتوانم با فراغت دل بپذیرم و مطمئن باشم که خصومتها و خباثتها در محو یا مسخ ایمان و آثار من کاری از پیش نخواهند برد و ودیعه ام را به دست کسی می سپارم که از خودم شایسته تر است . لطف خدا و سوز علی تو را در این سکوت سیاه به سخن آورد که همه چیز از دست می رود ملت ما مسخ می شود و غدیر ما می خشکد و برجهای بلند افتخار در هجوم این غوغا و غارت بی دفاع مانده است بغض هزارها درد مجال … نمی دهد و تربیت مهم این عزیز از کودکانم را به تو می سپارم و تو را به خدا و … خود در انتظار هر چه خدا بخواهد .
مشهد آذر ۵۵
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
آقای دکتر عبدالرحیم گواهی از نویسندگان و مترجمان آثار دینی و … درباره دیدار دکتر شریعتی با استاد محمدتقی جعفری خاطراتی دارند که از قضا در آن دیدار بحث انتقادات و ایرادات بر برخی نوشته ها و آثار شریعتی می شود که شریعتی هم در کمال فروتنی آمادگی خود را برای پذیرش و تصحیح اشتباهات اعلام می دارد : دکتر علی شریعتی را در سالهای ۱۳۴۰ به بعد زیاد می دیدم و در حسینیه ارشاد در سخنرانیهای ایشان حضور داشتم یک بار ایشان که می دانست من شاگرد استاد محمدتقی جعفری هستم به من گفت مرا به خانه استاد ببر .

برای روز جمعه قرار گذاشتیم یک ماشین فولکس داشتم گه در ان موقع ماشین کوچکی بود با این ماشین با دکتر به منزل استاد رفتیم . دکتر بسیار به استاد جعفری احترام کرد و به ایشان گفت واقعا دین را اساتید پرمایه و بی مدعایی مثل شما حفظ کرده اند .

استاد به دکتر شریعتی گفتند : بعضی افراد از برخی مطالب کتابهای شما ناراحت هستند و ایراد می گیرند دکتر گفت آقا نظریه در دین عرضه کردن کار شما و تخصص شماست من یک جامعه شناس هستم و بلد هستم مردم و جوانها را به حرکت درآورم . این ماشین را من روشن می کنم و به حرکت درمی آورم اما اینکه به کدام سمت برود شما باید جهت آن را بگویید

دکتر شریعتی سپس مطلب عجیب تری گفت و افزود استاد شما همه آثار مرا وکالتا و نیابتا از سوی من بخوانید و هر کجا را که مایل باشید با مداد قرمز خط بکشید اصلا من نمی خواهم بدانم کجاها را خط می زنید من در چاپهای بعد می دهم آن مطالب را از نوشته هایم حذف کنند .

این کمال تواضع دکتر شریعتی بود و استاد بسیار به ایشان محبت کرد و گفت چشم و پذیرفت . اما این که این مطلب عملی شد یا نشد ظاهرا قضایا طور دیگر پیش آمد و دکتر شریعتی زندانی شد و کار ان طور که دکتر می خواست پیش نرفت ولی شاهد بودم که ایشان در حضور من به استاد گفت از الف تا یای تمام مجموعه ها را هر کجا که مایلید خط بزنید .

کتاب سیره استاد علامه محمدتقی جعفری به نقل از آقای عبدالرحیم گواهی

فکر میکنم خود دکتر در اون جملاتشون تکلیف را تاحد زیادی معلوم کرده اند.
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی دونم
به نظر خودم اولین شخصیت و تاثیر گذارترین شخصیت در قشر تحصیلکرده در زمان انتقلاب خود دکتره
ولی
بحث قضاوت در مورد شخصیت دکتر نیست

حرفهای آقای تهرانی وامام به طور کلی عقاید دکتر را زیر سوال بردند به هر حال آقای تهرانی از عرفای بزرگ ماست
و اینکه چجوری میشه چند انسان بزرگ این چنین در مورد عقاید وافکا رکسی نظر بدن با این شکاف


وحتی یادمه در یک کتاب از علامه جعفری خوندم در مورد تصحیح کتابهای شریعتی گفته بودند که مطالب را حذف نکنید بلکه تصحیح اون را زیرش بنویسید شاید بعد ها بفهمیم که مطالبی بود که شریعتی درست فهمیده بود نه ما
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
آقای دکتر عبدالرحیم گواهی از نویسندگان و مترجمان آثار دینی و … درباره دیدار دکتر شریعتی با استاد محمدتقی جعفری خاطراتی دارند که از قضا در آن دیدار بحث انتقادات و ایرادات بر برخی نوشته ها و آثار شریعتی می شود که شریعتی هم در کمال فروتنی آمادگی خود را برای پذیرش و تصحیح اشتباهات اعلام می دارد : دکتر علی شریعتی را در سالهای ۱۳۴۰ به بعد زیاد می دیدم و در حسینیه ارشاد در سخنرانیهای ایشان حضور داشتم یک بار ایشان که می دانست من شاگرد استاد محمدتقی جعفری هستم به من گفت مرا به خانه استاد ببر .

برای روز جمعه قرار گذاشتیم یک ماشین فولکس داشتم گه در ان موقع ماشین کوچکی بود با این ماشین با دکتر به منزل استاد رفتیم . دکتر بسیار به استاد جعفری احترام کرد و به ایشان گفت واقعا دین را اساتید پرمایه و بی مدعایی مثل شما حفظ کرده اند .

استاد به دکتر شریعتی گفتند : بعضی افراد از برخی مطالب کتابهای شما ناراحت هستند و ایراد می گیرند دکتر گفت آقا نظریه در دین عرضه کردن کار شما و تخصص شماست من یک جامعه شناس هستم و بلد هستم مردم و جوانها را به حرکت درآورم . این ماشین را من روشن می کنم و به حرکت درمی آورم اما اینکه به کدام سمت برود شما باید جهت آن را بگویید

دکتر شریعتی سپس مطلب عجیب تری گفت و افزود استاد شما همه آثار مرا وکالتا و نیابتا از سوی من بخوانید و هر کجا را که مایل باشید با مداد قرمز خط بکشید اصلا من نمی خواهم بدانم کجاها را خط می زنید من در چاپهای بعد می دهم آن مطالب را از نوشته هایم حذف کنند .

این کمال تواضع دکتر شریعتی بود و استاد بسیار به ایشان محبت کرد و گفت چشم و پذیرفت . اما این که این مطلب عملی شد یا نشد ظاهرا قضایا طور دیگر پیش آمد و دکتر شریعتی زندانی شد و کار ان طور که دکتر می خواست پیش نرفت ولی شاهد بودم که ایشان در حضور من به استاد گفت از الف تا یای تمام مجموعه ها را هر کجا که مایلید خط بزنید .

کتاب سیره استاد علامه محمدتقی جعفری به نقل از آقای عبدالرحیم گواهی

فکر میکنم خود دکتر در اون جملاتشون تکلیف را تاحد زیادی معلوم کرده اند.


چنین فردی چگونه ممکنه حق پذیر نباشه و علامه طباطبایی...........
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
این نوشته هم جالب بود:



ديدگاه مقام معظم رهبري درباره شريعتي


چاپ ششم كتاب «جريان ها و سازمان هاي مذهبي سياسي ايران» اثر رسول جعفريان منتشر شد. آنچه كه اين چاپ را از چاپ هاي گذشته متمايز مي كند، نظرات مقام معظم رهبري درخصوص دكتر علي شريعتي است. ايشان در چاپ سوم اين كتاب حاشيه هايي نگاشته اند كه اين مطالب در چاپ ششم در پاورقي كتاب آمده است. پايگاه خبري «فردا» بخش هايي كه نظرات مقام معظم رهبري در خصوص دكتر شريعتي است را منتشر كرده است. عمده ترين ديدگاه هاي رهبري به دو موضوع زير مربوط است:
۱ بحث نامه نگاري شريعتي به ساواك و نوع تعامل وي با رژيم شاه، در اين زمينه رسول جعفريان دو نظر را مطرح مي كند. نخست نظر سيدحميد روحاني را مي آورد كه دكتر شريعتي را عامل رژيم معرفي مي كند. در ادامه نظر دوم و اعتقاد كساني را مطرح مي كند كه شريعتي را عامل رژيم نمي دانند اما معتقدند شريعتي و رژيم شاه در چند حوزه از جمله در برخورد با مسائل اجتماعي، روحانيت، ماركسيسم و...، داراي وحدت نظر و همسويي فكري بوده اند. اما در حاشيه اي كه رهبري بر اين كتاب نگاشته است، ايشان با هر دو نظر فوق مخالفت مي كنند و بر نظري تاكيد مي كنند كه مطابق آن، نامه نگاري به ساواك و انتخاب محتواي خاص در اين نامه ها، يك تاكتيك به قصد فريب دستگاه حكومت شاه تلقي مي شود. مقام معظم رهبري در اين باره نگاشته اند: «به نظر من و با شناختي كه از دكتر داشتم، وي تلاش كرد تا از وجود نقاط مشترك خود با دستگاه مانند ضديت با ماركسيسم و انتقاد از روحانيت استفاده كند و ساواك را درباره خود به طمع بيندازد و در واقع آنها را فريب دهد و موفق شد. شاكله او با نوكري ساواك سازگار نبود. حداكثر اين بود كه وي اهل خطر كردن در مبارزه با دستگاه نبود و مايل بود در حاشيه عرصه مبارزه قرار داشته باشد... در سال ۵۴ كه من از زندان آمدم، و همه به ديدن من مي آمدند، او به منزل من نيامد و براي ديدار من منزل جواني از دوستان مشتركمان را معين كرد و چندساعتي با هم بوديم آن جوان فرحبخش بود كه به من و دكتر ابراز ارادت مي كرد.»
۲ انتقادهاي تند استاد مطهري از شريعتي دومين موضوعي كه در اين كتاب از حاشيه نويسي هاي مقام معظم رهبري منعكس شده است، درباره نامه استاد شهيد مطهري به حضرت امام خميني در سال ۵۶ است. در اين نامه شهيد مطهري قضاوت تند و همراه با سوءظني را نسبت به دكتر شريعتي مطرح كرده است. بسياري از افراد طرح اين مواضع از سوي استاد مطهري را از سر عصبانيت تلقي كرده بودند و برخي نيز آن را به دشمن شناسي ايشان مربوط مي دانند. در اين زمينه هم نظر مقام معظم رهبري متفاوت است و قضاوت شهيد مطهري درباره شريعتي را نمي پسندند. ايشان در اين زمينه مي نويسند: «نظرات مرحوم شهيد مطهري درباره شريعتي چه در آغاز آشنايي شان كه تا دو سه سال از وي به نحو شگفت آوري ستايش مي كرد و چه در سال هاي بعد كه از او به نحو شگفت آوري مذمت مي فرمود غالبا مبالغه آميز... بود. در همين مطالبي كه ايشان به امام مرقوم داشته، نشانه هاي بزرگنمايي آشكار است. برخي ديگر از دوستان ما از جمله مرحوم شهيد بهشتي نيز همين نظر را درباره اظهارات شهيد مطهري داشتند.» پاورقي صفحه ۴۷۶ كتاب در هر حال نحوه برخورد مقام معظم رهبري با اين مسئله و قضاوت منصفانه و حمايت آميز ايشان از مرحوم شريعتي ضمن وارد دانستن انتقادهاي فكري و اعتقادي به آثار آن مرحوم مي تواند الگوي خوبي براي همگان باشد.
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1198572
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
واقعا برام جالب بود
ممنون



به علمای ما مسؤولیت/و به عوام ما علم/ و به دینداران ما دین
و به مؤمنان ما روشنایی /و به روشنفكران ما ایمان /و به متعصبین ما فهم
و به فهمیدگان ما تعصب /و به زنان ما شعور/و به مردان ما شرف
و به پیران ما آگاهی/ و به جوانان ما اصالت/و به اساتید ما عقیده
و به دانشجویان ما نیز عقیده /و به خفتگان ما بیداری/و به بیداران ما اراده
و به نشستگان ما قیام/ و به خاموشان ما فریاد/و به نویسندگان ما تعهد
و به هنرمندان ما درد / و به شاعران ما شعور/ و به محققان ما هدف
و به مبلغان ما حقیقت/و به حسودان ما شفا/و به خودبینان ما انصاف
و به فحاشان ما ادب /و به فرقه‌های ما وحدت /و به مردم ما خودآگاهی
و به همه‌ی ملت ما، همت تصمیم و استعداد فداكاری و شایستگی نجات و عزت ببخش!
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
نتیجه کلی که گرفتم این بود
سخنان آفا به دلیل مواجه با طرفین و صحبت کردن
با هر دو طرف و منصفانه بودن بدون جبهه گیری بهترین راهنمایی میتونه باشه
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
نتیجه کلی که گرفتم این بود
سخنان آفا به دلیل مواجه با طرفین و صحبت کردن
با هر دو طرف و منصفانه بودن بدون جبهه گیری بهترین راهنمایی میتونه باشه

من بالشخصه فکر میکنم نه میتوان کسی را کلا رد کرد و نه میتوان کلا تایید کرد.
همونطوری که اول بحث هم گفتم ترجیح میدم در هر موضوعی نظرات مختلف را بخوانم و بعد به یک جمع بندی برسم .
البته تخصصها را هم باید در نظر گرفت و در هر موضوعی به سراغ متخصص خودش رفت.
مثلا اگر قرار است درباره تفسیر سوره ای نظری را بخوانم طبیعتا نظر علامه را اول میخوانم بعد افراد دیگر را.
 

drippy*

عضو جدید
داستان جدال متقابل شریعتی و روحانیون

داستان جدال متقابل شریعتی و روحانیون

من متهم می کنم، از محمد حیدری : «کوچک‌ترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیت است. او همکاری روحانیت با دستگاه‌های ظلم و جور علیه توده مردم را به صورت یک اصل کلی اجتماعی درآورد [و] مدعی شد که ملک و مالک و ملا و به تعبیر دیگر تیغ و طلا و تسبیح همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد داشته‌‌اند.»…«و خدا می‌داند که اگر خداوند نبود از باب «ویمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین» در کمین او نبود او در ماموریت خارجش چه بر سر روحانیت و اسلام می‌آورد.»
دکتر شریعتی - زندان


این سخنان، قضاوت آیت‌الله مرتضی مطهری در آستانه انقلاب ۱۳۵۷ و در نامه‌ای خصوصی به آیت‌الله خمینی درباره دکتر علی شریعتی است. او چنان از شریعتی برآشفته بود که حتی از آن‌ را تدبیر خداوند می‌نامید.(متن کامل نامه را در شیخ شهید- انتشارات صدرا- صص۳۹-۴۶ ببینید) اما مگر شریعتی چه کرد که علاوه بر روحانیون سنتی، دشمنی روحانیان نوگرا را هم به‌جان خرید؟
رویارویی شریعتی با روحانیت را باید در برنامه فکری او جستجو کرد. او که آهنگ ارائه تفسیری نو از دین داشت چاره‌ای جز رویارویی با بخش بزرگی از ذهنیت مذهبی جامعه ایران نداشت و متولیان تفسیر غالب مذهبی هم روحانیان بودند.
بنابراین در گام اول این تفسیرهای شریعتی از دین بود که مناقشه‌انگیز شد. از طرفی شریعتی مجبور به نقد ساختار سازمانی و فکری روحانیت هم بود، چرا که مگر می‌توان از دین سخن گفت و از متولیان آن چیزی نگفت؟ از اینجا بود که مناقشه‌ی اولیه به رویارویی جدی منجر شد که تا تکفیر رسمی شریعتی نیز پیش رفت.
شریعتی بارها تاکید می‌کند که در اسلام بجای روحانی عالم دینی وجود دارد:«من، روحانیت را با علمای اسلامی یکی نمی‌گیرم، بلکه متضاد می‌بینم. در اسلام، ما دستگاهی، طبقه‌ای یا تیپی به نام روحانیت نداریم. این اصطلاح خیلی تازه است و مصداق آن هم نوظهور. در اسلام ما عالم داریم در برابر غیر عالم نه روحانی در برابر جسمانی» (م.آ.۲۰- ص۱۱۹) «آقا روحانی است. یعنی مصرفش چیست؟ متفکر اسلامی است؟ نه. عالم اسلامی است؟ نه. سخنران اسلامی است؟ نه. نویسنده یا مترجم اسلامی است؟ نه. پس چیست؟ ایشان یکپارچه نور است، مقدس است. شخصیت دینی است. آبروی دین است» (م.آ.۹- ص۱۹۳)
«[در اسلام] سازمانی به نام روحانیت(Clerge) نیست و کسی روحانی حرفه‌ای نمی‌شود. در اسلام میان مردم و خدا واسطه نیست، هر کسی مستقیما با او در تماس است.» (م.آ.۲۲- ص۱۹۸) «در اسلام روحانی نداریم، عالم داریم. رابطه آنان با مردم رابطه عالم و عامی و متخصص و غیرمتخصص است نه مقدس و غیر مقدس، متبرک و غیرمتبرک، روحانی و مادی، مرید و مراد.» (م.آ.۴- ص۳۹۰) «روحانی بارها گفته‌ام، که هم مفهومش و هم مصداقش و هم لفظش از فرنگ آمده خیلی هم تازه! همراه فکل و کراوات و دیگر مظاهر غربزدگی»(م.آ.۷- ص۱۰۱) در سال ۱۳۵۱ و در اوج سخنرانی‌های شریعتی در حسینیه ارشاد، پدرش استاد محمدتقی شریعتی طی نامه‌ای به فرزند، از او می‌خواهد که در انتقاد از روحانیان و تاریخ آنان، احتیاط بیشتری کند.
آنچنان که از پاسخ علی شریعتی برمی‌آید، استاد در بخشی از نامه‌اش می‌نویسد: «اگر امثال مجلسی را در عصر صفویه برای عملی که در ظاهر به نظر ما خلاف می‌آید، بدون در نظر گرفتن شرایط زمانه تخطئه کنیم، برای خواجه نصیر که بر خلاف دستور صریح قرآن که «ان المساجد للله» زمین را به‌رسم مغول در برابر هولاکو می‌بوسیده، چه باید گفت؟ و اگر همه اینها را خطاکار بدانیم برای شیعه چه و که می‌ماند؟»
شریعتی در پاسخ به پدرش می‌نویسد:«واقعا شیعه هیچ کس و هیچ چیز دیگر ندارد؟» و در ادامه همان سخن مشهورش را می‌گوید:«اکنون خوشبختانه، همانطور که دکتر تز «اقتصاد منهای نفت» را طرح کرد تا استقلال نهضت را پی‌ریزی کند و آن‌را از بند اسارت و احتیاج به کمپانی استعماری سابق آزاد سازد، اسلام از چارچوب تنگ قرون وسطایی و اسارت در کلیساهای کشیشی و بینش متحجر و طرز فکر منحط و جهان‌بینی انحرافی و خرافی و جهالت‌پرور و تقلیدسازی، که مردم را عوام کالانعام بار آورده بود و روشنفکر را دشمن مذهب و ترسان و گریزان از اسلام، آزاد شده است.»
با افزایش حملات روحانیان به شریعتی نقدهای او نیز تندتر شد. مرحوم مهندس بازرگان درباره ریشه‌های اختلاف شریعتی و روحانیت می‌نویسد:«روحانیت در همه ادیان و ادوار به دو دلیل با امثال دکتر شریعتی‌ها ناسازگاری دارد. یکی اینکه تجدد و نوآوری را منافی با اصالت و استحکام دین دانسته، می‌ترسند در مبانی و معتقدات مردم که تا حدود زیادی بر تشریفات و تحجر و سنت‌ها و افکار کهن تکیه دارد، تزلزل حاصل شود و دلیل مهمترشان این است که اصلا نمی‌خواهند هیچ فردی که خارج از صنف و کسوت مقدس است وارد قلمروی واسطگی بین خدا و خلق خدا شده، عهده‌دار مقام مکتسب آنها گردد[...] خلاصه، نامحرم و خارج از خانواده نباشد و دکانی در برابر دکان مالوف باز نشود.»(سعیدی- شخصیت و اندیشه شریعتی- ص۲۳)
نقدهای بی‌پروای شریعتی به روحانیت از یک طرف و تفسیرهای نوگرایانه او از مفاهیم دینی از سوی دیگر، در ابتدا روحانیت سنتی را در برابر او قرار داد. در مرحله اول واعظان برخی مساجد تهران علیه شریعتی وارد میدان شدندکه مشهورترین آنها شیخ قاسم اسلامی،شیخ محمد علی انصاری، حسین روشنی و ابراهیم انصاری زنجانی بودند. به این جمع شیخ احمد کافی، واعظ و مداح مشهور مهدیه تهران را نیز باید اضافه کرد. آنان شریعتی را متهم به سنی‌گری، وهابی‌گری و مخالفت با اصول شیعه می‌کردند. در یکی از اسناد ساواک آمده است:« سید رضا صدر، امام جماعت مسجد امام حسین واقع در میدان شهناز، ضمن صحبت‌های خصوصی گفته است من از آیت‌الله خوانساری پرسیدم رفتن معممین به حسینیه ارشاد چه صورتی دارد؟ او گفت با این برنامه‌هایی که دارند رفتن به آنجا صلاح نیست. آنگاه اضافه نموده علت این موضوع این است که دکتر شریعتی و چند نفر دیگر علیه مذهب شیعه در آنجا صحبت می‌کنند.» (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج۱-ص۳۹۷)
در همین زمان حجه الاسلام محمد علی انصاری با انتشار جزوه‌ای در نقد شریعتی نوشت:« تو به عنوان یک مومن و یک واعظ نباید محاسن خود را بتراشی، باید سخنرانی‌هایت را با نام خدا و پیغمبر شروع کنی، اهل بدعت را لعن و نفرین کنی، با ذکر مصائب امام حسین چشمان حضار را غرق در اشک و آه کنی و در پایان هم علاوه بر دعا برای سعادت مسلمانان از خدا بخواهی که در فرج امام زمان تعجیل فرماید.» ( علی رهنما-مسلمانی در جستجوی ناکجا آباد- ص۳۸۴)
با انتشار سخنرانی‌های جدید شریعتی همچون «تشیع علوی و تشیع صفوی» و «پدر، مادر، ما متهمیم»، حمله به شریعتی تندتر شد. حتی انصاری قمی خواستار حبس و اعدام شریعتی شد و از دولت خواست که با وی بعنوان جنایتکار و خرابکار برخورد کند. او به دولت، مردم و روحانیون هشدار داده بود که «در یک قرن اخیر، اسلام و تشیع هیچگاه دشمنی خطرناکتر و گستاخ‌تر از علی شریعتی به خود ندیده است.»(همان- ص۳۸۹)
 

drippy*

عضو جدید
در همین ایام آیت‌الله مطهری با حسینیه ارشاد دچار اختلافات شدیدی در نحوه برگزاری مراسم و سخنرانان آن – از جمله شریعتی – شده بود و نهایتا به جدایی کامل او از ارشاد در اواخر سال ۱۳۴۹منجر شد. مطهری پس از خروج از ارشاد تلاش کرد تا نقد شریعتی و نوشته‌ها و گفته‌های او را سازماندهی کند. در این زمان مجموعه‌ای سه جلدی به قلم حسین روشنی در نقد شریعتی منتشر شد که بر اساس اسناد ساواک آیت‌الله مطهری در تدوین آن نقش داشت. در یکی از اسناد ساواک آمده است:«بنظر می‌رسد جزوه‌ای در حال تدوین است که در این جزوه بر رد گفته‌های دکتر شریعتی مسائلی ذکر شده و در عین حال اشکالاتی را که بر او گرفته‌اند نگاشته شده است. جزوه مذکور توسط آقای روشن، پیشنماز مسجد الحسین واقع در خیابان اقبال پشت پارک خیام با همکاری عده‌ای از آقایان روحانیون از جمله آقای مطهری در حال تکمیل میباشد.» (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج۲-ص۲۱) این گزارش در تاریخ ۲۱/۲/۱۳۵۱ تهیه شده است.
همزمان برخی روحانیون نوگرای حوزه قم نیز نقد شریعتی را آغاز کردند. در همین راستا آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی با چاپ مقاله‌ای در مجله مکتب اسلام و با عنوان «آیا شورا مبنای حکومت اسلامی است؟» نظر شریعتی را نادرست دانسته و استدلال کرده بود که شیعه به انتخاب خلیفه بر اساس رای شور معتقد نیست و خلیفه را منتخب خدا و پیامبر می‌داند. چندی بعد مقاله‌ای دیگر توسط آیت‌الله مکارم در همین نشریه منتشر شد که در آن نظریه دیگر شریعتی مبنی بر اینکه میوه ممنوع بهشتی «آگاهی» بوده است رد شده بود. مکارم شیرازی به شریعتی توصیه کرده بود که قبل از ارائه نظراتش با اهل فن مشورت کند. مجله مکتب اسلام قبل از آن هم در پاسخ به پرسش شریعتی درباره دعای ندبه که در جزوه «انتظار مکتب اعتراض» مطرح کرده بود، وی را به تندی نقد کرده بود.
برخی از این نقدها پاسخ شریعتی را نیز در پی داشت. او چند نامه به مکتب اسلام نوشته و به برخی دیگر از منتقدان خود نیز پاسخ داده است. برای نمونه او در پاسخ به یکی از این کتاب‌ها با عنوان «دفاع از اسلام و روحانیت، پاسخ به برقعی و دکتر علی شریعتی» نامه‌ای تند به مدیر چاپخانه فیض قم نوشته و رونوشت آن را به آیت‌الله گلپایگانی و دیگر آیات عظام نیز فرستاد.
پیش از تعطیلی حسینیه ارشاد برخی مراجع حوزه علمیه نیز علیه شریعتی تحریک می‌شدند. در یکی دیگر از اسناد ساواک آمده است:«اخیرا از طلاب قم نزد آیت‌الله شهاب‌الدین نجفی مرعشی و شریعتمداری مراجعه و اظهار داشته‌اند که دکتر علی شریعتی در یکی از سخنرانی‌هایش در حسینیه ارشاد منکر امام زمان شده و گفته است دعای ندبه سند معتبر ندارد، آقای مرعشی گفته من دکتر شریعتی را نمی‌شناسم ولی اگر او چنین حرفی گفته باشد کافر است.» (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج۲-ص۱۱)
اوایل شهریور ۱۳۵۱، مخالفان مذهبی شریعتی موفق شدند که اولین فتوای رسمی علیه حسینیه ارشاد را بگیرند که در آن مقلدان از حضور در ارشاد و یا مطالعه کتب منتشرشده توسط آن منع شده بودند. نهم آبان‌ماه نیز آیت‌الله سید محمدصادق روحانی در پاسخ به استفتایی که درباره حسینیه ارشاد علی شریعتی شده بود، نوشت: «نشریات اخیر موسسه فوق‌الذکر و سخنرانی‌های نامبرده در این ایام پا به مرحله خطرناکی گذاشته…هرگز تصور نمی‌رفت…کار محاربه با تشیع و شیعه‌گری و محاربه با خاندان رسالت چنان اوجی بگیرد که موسسه‌ای اینگونه آزادانه برخلاف مذهب تشیع و دین مقدس اسلام و قوانین آسمانی آن مطالبی را منتشر و سخنرانی‌های زهرآلودی در آن بشود. در هر صورت با وضع فعلی این موسسه، حقیر شرکت در مجالس آن‌را حرام می‌دانم.» چهاردهم آبان نیز فتوایی مشابه توسط آیت‌الله سید حسن طباطبایی قمی منتشر شد. ( اسناد انقلاب اسلامی- ج۵-ص۱۴۵)
با انتشار این فتاوی رسمی، زمینه تعطیلی ارشاد فراهم شد و در همان آبان‌ماه ۱۳۵۱حسینیه ارشاد تعطیل گردید و شریعتی متواری شد. پس از تعطیلی ارشاد، فتاوی مذهبی علیه ارشاد و شریعتی به شدت گسترش یافت. دریکی از اسناد مربوط به این ایام به جلسه‌ای در منزل شیخ حسین لنکرانی اشاره شده وآمده است: «وی در این جلسه بیشتر وقتش را به نقل مطالب کتب تالیف دکتر علی شریعتی به‌خصوص کتاب کویر گذراند و به حضار توصیه می‌کرد آنها هم درباره نامبرده در هیچ‌جا سکوت نکنند. حسین مجاهد[یکی از حضار] می‌گفت چون آخوندها حاکم بر دستگاه هستند به‌موقع فساد شریعتی را تشخیص داده و حسینیه ارشاد را تعطیل کردند.» (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج۲-ص۱۱۲) در یکی از اسناد پیشنهاد شده بود:«چنانچه صلاح باشد مسئولیت اداره این حسینیه به عهده یکی از مراجع تقلید واگذار گردد تا هم دولت راحت شود و هم به این تشنجات پایان داده شود.»(همان- ص۱۱۳)
از این زمان کلیه کتابهای شریعتی «مضره و تحریک آمیز» تشخیص داده شده و ممنوع اعلام شد.(همان-ص۱۳۹) شریعتی نهایتا به‌دلیل دستگیری پدرش، در تیرماه ۱۳۵۲ خود را تسلیم کرد و زندانی شد. حدود یک ماه پس از دستگیری شریعتی در یکی از اسناد ساواک آمده است: «روز دوشنبه ۱۵/۵/۱۳۵۲ دکتر سید محمد بهشتی، سید هادی خامنه‌ای و چند نفر از طلاب قم به منظور دید و بازدید از مرتضی مطهری در منزل وی [...] حضور داشتند. مطهری ضمن انتقاد از شریعتی گفت صرفنظر از افکار نادرست وی و غرور و اشتباهاتش، ضربه جبران ناپذیری بر هماهنگی روحانیت و طبقه تحصیلکرده زد و آنها را نسبت بهم سخت بدبین نمود و احساسات جمعی از جوانان خام را علیه روحانیون برانگیخت.» (عالم جاودان استاد شهید مرتضی مطهری-ص۴۴۴)
همزمان کتاب بررسی و نقد، نوشته حسین روشنی که پیشتر ذکر آن رفته است، از سوی ساواک کتاب مفیدی تشخیص داده شد و پیشنهاد توزیع آن مطرح گردید. (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج۲-ص۲۱۳) لیکن در گزارشی دیگر،از آنجا که حتی این نقد ممکن است خواننده را به خواندن آثار شریعتی ترغیب کند و «کلیه آثار او مضره و تحریک آمیز است» با توزیع نقد آثار وی نیز مخالفت شد! (همان- ص۲۱۶)
در اواخر اسفند ماه ۱۳۵۲، پس از ۱۸ ماه حبس انفرادی، علی شریعتی آزاد و خانه‌نشین شد. بلافاصله پس از آزادی او موج جدیدی از فتواها علیه او آغاز گردید. آیت‌الله سید ابوالحسن قزوینی در پاسخ به استفتایی نوشته بود:«هرچند مدتی است کسالت دارم و قادر بر مطالعه نیستم، ولی نظر به مطالعه اجمالی، کتب مذکور مطابق با مذهب تشیع نمی‌باشد و انکار خاتمیت و انکار ضروری دین اسلام است.»(اسناد انقلاب اسلامی-ج۲- ص۲۰۶)
علامه سید محمدحسین طباطبایی در پاسخ به استفتایی نوشت:«اینجانب نوشته‌های دکتر شریعتی را هرگز تصدیق نکرده[ام]… نوع مطالب ایشان اشتباه و طبق مدارک دینی‌اسلامی غیرقابل قبول است.» آیت‌الله سید کاظم مرعشی هم در پاسخ به استفتایی دیگر خرید و فروش کتب شریعتی را حرام دانست. همچنین آیت‌الله سید علی اصفهانی اعلام کرد:«نوشتجات نامبرده مشتمل بر اباطیل گوناگون است» و خرید و فروش کتب مذکور را حرام اعلام کرد. با اینهمه فروش کتابهای شریعتی بصورت مخفیانه و غیرقانونی هر روز گسترش بیشتری می‌یافت.
اردیبهشت ۱۳۵۶ شریعتی موفق شد که از ایران خارج شود، لیکن سرنوشت چیز دیگری در آستین داشت. او روز ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ در انگلستان درگذشت و مبارزان را در حیرتی بزرگ فرو برد. آخرین فتواهای مذهبی علیه شریعتی پس از مرگ وی آغاز شد. در این زمان حضرات آیات ابوالقاسم خویی، شهاب‌الدین مرعشی نجفی،شاهرودی،عبدالله شیرازی، مالک حسینی، علی نمازی و… فتاوی مشابهی علیه شریعتی صادر کردند. در این زمان تلاشهایی هم شد که فتوایی له یا علیه شریعتی از آیت‌الله خمینی صادر شود لیکن ایشان در این‌باره همواره سکوت کرد. در یکی از اسناد ساواک آمده است:«شدیدترین وضع اختلافات بین طرفداران شریعتی و مخالفین وی فعلا در مدرسه حقانی است، زیرا یکی از مدرسین آن مدرسه به نام مصباح یزدی که از موسسین در راه حق نیز می‌باشد، از مخالفین سرسخت شریعتی است.
لذا طرفداران شریعتی در جلسات درس وی شرکت نکرده و مقالاتی را بر رد شریعتی می‌نویسد پاره می‌کنند و شاگردان مصباح هم مقالات شریعتی را پاره می‌کنند…قرار است برای چهلم مصطفی خمینی، آقای مرتضی حایری به اتفاق شهاب‌الدین اشراقی به عراق مسافرت کنند و شهاب‌الدین اشراقی در این مسافرت نامه‌ای از خمینی بگیرد که صراحتا در آن بنویسد شریعتی از ما نیست، او را نفی کند… اگر چنین اعلامی از جانب خمینی در مورد شریعتی صادر شود، دیگر طرفداران شریعتی ساکت شده و بکلی از بین خواهند رفت. »(همان- ص۳۶۸)
آیت الله محمد یزدی – رئیس سابق قوه قضائیه و رئیس جامعه مدرسین قم- در خاطرات خود از جلسه مدرسین قم پیش از انقلاب برای تصمیم‌گیری درباره شریعتی می‌نویسد:«آقای مصباح در آن ماجرا قائل به دیدگاه خاصی بودند و بقیه اعضای جامعه در برابر ایشان قرار داشتند. جلسه مزبور در منزل آیت‌الله حسین نوری همدانی تشکیل شده بود و بحث به مرز کفر و ایمان رسیده بود…بعضی‌‌ها صریحا شریعتی را تکفیر می‌کردند و بعضی دیگر نظر ملایمتری داشتند… پس از شور و مشورت، آقایان به این نتیجه رسیدند که اعلام کفر در مورد شریعتی بازتاب خوبی ندارد و در کل به مصلحت اسلام و مسلمین نیست.» (خاطرات-۴۸۱) به این ترتیب بخشی از روحانیون نزدیک به آیت‌الله خمینی نیز که بعدها وارد حکومت جمهوری اسلامی شدند، تنها به دلیل مصلحت از اعلام کفر شریعتی خودداری کرده بودند.
کمتر از ۶ ماه از مرگ نابهنگام شریعتی، نگذشته بود که در اوج تکفیرها و تفسیق‌های نیروهای سنتی مذهبی درباره وی، نامه‌ای به امضای مهندس مهدی بازرگان و آیت‌الله مرتضی مطهری منتشر شد. این نامه که به خط آیت‌الله مطهری نگاشته شده، تاریخ ۲۳/۹/۱۳۵۶ را بر خود دارد. انتشار نامه مهندس بازرگان و آیت‌الله مطهری درباره شریعتی ابعاد گسترده مناقشه بر سر او را آشکارتر کرد. آیت‌الله مطهری، نامه را چنین آغاز می‌کند: «نظر به اینکه مسائل مربوط به مرحوم دکتر علی شریعتی مدتی است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آنها از مسائل اساسی و حیاتی و وسیله بهره‌برداری افراد و دستگاه‌های مغرض گردیده است، اینجانبان تبادل‌نظر در این مسائل را ضرور دانستیم.»
در ادامه نامه آمده است: «اینجانبان که علاوه بر آشنایی به آثار و نوشته‌های مشارالیه، با شخص او فی‌الجمله معاشرت داشتیم، معتقدیم نسبت‌هایی از قبیل سنی‌گری و وهابی‌گری به او بی‌اساسی است و او در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت گرایش غیراسلامی نداشته است» اما در این نامه آنچه مناقشه‌ها را افزون کرد، بخش پایانی آن بود. نویسنده نامه در این بخش آورده بود: «ولی نظر به اینکه تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد، تا آنجا که گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بی‌خبر می‌ماند، هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه می‌افزود، در مسائل اسلامی – حتی در مسائل اصولی – دچار اشتباهات فراوان گردیده است که سکوت در برابر آنها ناروا و نوعی کتمان حقیقت [...] است»
مهندس بازرگان چندی پس از انتشار این نامه و واکنش‌های محافل سیاسی و روشنفکری، اعلام کرد که امضای خود را از این نامه پس می‌گیرد. ظاهرا متن نامه را آیت‌الله مطهری بدون موافقت نهایی بازرگان منتشر کرده بود. اما انتقاد آیت‌الله مطهری با شریعتی، در این نامه، بعدها به مخالفتی همه‌جانبه تبدیل شد که نمونه آنرا در نامه‌ای که به آیت‌الله خمینی نوشت و بخشی از آن در ابتدای این نوشته آمده است را دیدیم. مطهری در همان نامه خطاب به رهبر فقید انقلاب می‌نویسد: «عجباً! می‌خواهند با اندیشه‌‌هایی که چکیده افکار ماسینیون مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلغان مسیحی در مصر و افکار گورویچ یهودی ماتریالیست و اندیشه‌های ژان پل سارتر اگزیستانسیالیست ضدخدا و عقاید دورکهایم جامعه‌شناس ضدمذهب است، اسلام نوین بسازند، پس وعلی‌الاسلام السلام»
بالاخره رویارویی روحانیت و شریعتی به سطح نوگراترین روحانیان هم‌‌دوره شریعتی نیز کشیده شد چرا که از دیدگاه همه روحانیان، آنچنان که در نامه علنی مطهری نیز آمده بود، شریعتی از برخی مسلمات «فقه اسلامی» عدول کرده بود و این برای روحانیان قابل تحمل نبود. با اینهمه بعدها بسیاری از سخنان شریعتی به میان مردم رفت و تبدیل به مسلمات تفکر شیعی معاصر ایران شد، چنانچه روحانیان نیز به ناچاربخشی از این نقدها را پذیرفتند.
عنوان : من متهم می کنم، از محمد حیدری

مردی بوده ام از مردم و میزیسته ام در جمع و اما مردی نیز هستم در این دنیای بزرگ که در آنم و مردی در انتهای این تا ریخ شگفت که در من جاری است و نیز مردی در خویش و در یک کلمه مردی با بودن و در این صورت دردهای وجود، رنج های زیستن، حرف زدن انسانی تنها در این عالم ، بیگانه با این «بودن»
 

drippy*

عضو جدید
مطهری:کوچکترین‌ گناه‌ این‌ مرد بدنام‌ کردن‌ روحانیّت‌ است

مطهری:کوچکترین‌ گناه‌ این‌ مرد بدنام‌ کردن‌ روحانیّت‌ است

نویسنده : انی کاظمی دکتر شریعتی - زندان

این مطلب بخشی نامه مرحوم مطهری به ایت الله خمینی می باشد که در کتاب «سیری‌ در زندگانی‌ استاد مطهّری‌» در انتشارات صدرا با مقده ای از هاشمی رفسنجانی به چاپ رسید.
…اما مسئله چهارم‌: مسألۀ شریعتی‌هاست‌. در نامۀ قبل‌ معروض‌ شد که‌: پس‌ از مذاکره‌ با بعضی‌ دوستان‌ مشترک‌ قرار بر این‌ شد که‌ بنده‌ دیگر دربارۀ مسائلی‌ که‌ به‌ شخص‌ او مربوط‌ می‌شد، از قبیل‌ صداقت‌ داشتن‌ و صداقت‌ نداشتن‌ و از قبیل‌ التزامات‌ عملی‌ سخنی‌ نگویم‌ ولی‌ انحرافاتی‌ که‌ در نوشته‌های‌ او هست‌ به‌ صورت‌ خیرخواهانه‌ و نه‌ خصمانه‌ تذکّر دهم‌. ولی‌ اخیراً می‌بینم‌ گروهی‌ که‌ عقیده‌ و علاقۀ درستی‌ به‌ اسلام‌ ندارند و گرایشهای‌ انحرافی‌ دارند، با دسته‌بندیهای‌ وسیعی‌ در صدد این‌ هستند که‌ از او بتی‌ بسازند که‌ هیچ‌ مقام‌ روحانی‌ جرأت‌ اظهار نظر در گفته‌های‌ او را نداشته‌ باشد. این‌ برنامه‌ در مراسم‌ چهلم‌ او در مشهد ـ متأسّفانه‌ با حضور بعضی‌ از دوستان‌ خوب‌ ما ـ و بیشتر در ماه‌ مبارک‌ رمضان‌ در مسجد قبا اجرا شد، تحت‌ عنوان‌ اینکه‌ بعد از سیّد جمال‌ و إقبال‌ و بیش‌ از آنها این‌ شخص‌ رنسانس‌ اسلامی‌ به‌وجود آورده‌ و اسلام‌ را نو کرده‌ و خرافات‌ را دور ریخته‌، و همه‌ باید به‌ افکار او بچسبیم‌. ولی‌ خوشبختانه‌ با عکس‌العمل‌ شدید گروهی‌ دیگر مواجه‌ شد، و بعلاوه‌ هوشیاری‌ و حسن‌ نیّت‌ امام‌ مسجد که‌ متوجّه‌ شد توطئه‌ای‌ علیه‌ روحانیّت‌ بوده‌ در شبهای‌ آخر فی‌الجمله‌ اصلاح‌ شد. عجبا! میخواهند با اندیشه‌هائی‌ که‌ چکیدۀ افکار ماسینیون‌ مستشار وزارت‌ مستعمرات‌ فرانسه‌ در شمال‌ آفریقا و سرپرست‌ مبلّغان‌ مسیحی‌ در مصر، و افکار گورویچ‌ یهودی‌ ماتریالیست‌، و اندیشه‌های‌ ژان‌ پُل‌ سارتر اگزیستانسیالیست‌ ضدّ خدا، و عقائد دورکهایم‌ جامعه‌شناس‌ که‌ ضدّ مذهب‌ است‌، اسلام‌ نوین‌ بسازند؛ پس‌ و علی‌ الإسلام‌ السّلام‌. به‌ خدا قسم‌ اگر روزی‌ مصلحت‌ اقتضا کند که‌ اندیشه‌های‌ این‌ شخص‌ حلاّجی‌ شود و ریشه‌هایش‌ به‌ دست‌ آید و با اندیشه‌های‌ اصیل‌ اسلامی‌ مقایسه‌ شود، صدها مطالب‌ به‌ دست‌ می‌آید که‌ بر ضدّ اصول‌ اسلام‌ است‌، و به‌ علاوه‌ بی‌پایگی‌ آنها روشن‌ می‌شود. من‌ هنوز نمی‌دانم‌ فعلاً چنین‌ وظیفه‌ای‌ دارم‌ یا ندارم‌؛ ولی‌ با اینکه‌ می‌بینم‌ چنین‌ بت‌سازی‌ می‌شود، فکر میکنم‌ که‌ تعهّدی‌ که‌ دربارۀ این‌ شخص‌ دارم‌ دیگر ملغی‌ است‌. در عین‌ حال‌ منتظر اجازه‌ و دستور آن‌ حضرت‌ می‌باشم‌. کوچکترین‌ گناه‌ این‌ مرد بدنام‌ کردن‌ روحانیّت‌ است‌. او همکاری‌ روحانیّت‌ با دستگاههای‌ ظلم‌ و زور علیه‌ تودۀ مردم‌ را به‌ صورت‌ یک‌ اصل‌ کلّی‌ اجتماعی‌ در آورد. مدّعی‌ شد که‌ مَلِک‌ و مالک‌ و ملاّ، و به‌ تعبیر دیگر تیغ‌ و طلا و تسبیح‌ همیشه‌ در کنار هم‌ بوده‌ و یک‌ مقصد داشته‌اند. این‌ اصل‌ معروف‌ مارکس‌ و به‌ عبارت‌ بهتر مثلّث‌ معروف‌ مارکس‌ را که‌ دین‌ و دولت‌ و سرمایه‌ سه‌ عامل‌ همکار بر ضدّ خلقند و سه‌ عامل‌ از خودبیگانگی‌ بشرند، به‌ صد زبان‌ پیاده‌ کرد. منتهی‌ به‌ جای‌ دین‌، روحانیّت‌ را گذاشت‌. نتیجه‌اش‌ این‌ شد که‌ جوان‌ امروز به‌ اهل‌ علم‌ به‌ چشم‌ بدتری‌ از افسران‌ امنیّتی‌ نگاه‌ میکند. و خدا میداند که‌ اگر خداوند از باب‌ «وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَهُ وَ اللَهُ خَیْرُ الْمَـٰکِرِین‌ » در کمین‌ او نبود، او در مأموریّت‌ خارجش‌ چه‌ به‌ سر روحانیّت‌ و اسلام‌ می‌آورد. تبلیغاتی‌ در اروپا و آمریکا له‌ او از زهد و ورع‌ و پارسائی‌ تا خدمت‌ به‌ خلق‌ و فداکاری‌و جهاد در راه‌ خدا و پاکباختگی‌ در راه‌ حقّ شده‌ است‌. و بسیار روشن‌ است‌ که‌ دستهای‌ مرموزی‌ در کار بوده‌ و دوستان‌ خوب‌ شما در اروپا و آمریکا اغفال‌ شده‌اند. من‌ لازم‌ میدانم‌ که‌ حضرتعالی‌ گاهی‌ برخی‌ افراد بصیر را ولو به‌ طور خفا به‌ اروپا و آمریکا بفرستید، جریانها را از نزدیک‌ ببینند و گزارش‌ دهند؛ که‌ به‌ عقیدۀ بعضی‌ از دوستانتان‌ در آنجا پاره‌ای‌ از حقائق‌ از حضرتعالی‌ کتمان‌ می‌شود. گروههای‌ چهارگانۀ فوق‌ با من‌ به‌ حساب‌ اینکه‌ تا اندازه‌ای‌ اهل‌ فکر و نظر و بیان‌ و قلم‌ هستم‌ به‌ شدّت‌ مبارزه‌ میکنند. شایعه‌ برایم‌ می‌سازند، جعل‌ و افترا می‌بندند، بطوریکه‌ خود را مصداق‌ آن‌ شعر فارسی‌ می‌بینم‌ که‌ محقّق‌ اعظم‌ خواجه‌ نصیرالدّین‌ طوسی‌ در آخر «شرح‌ اشارات‌» به‌ عنوان‌ زبان‌ حال‌ خود آورده‌ است‌: به‌ گرداگرد خود چندان‌ که‌ بینم ‌ بَلا انگشتریّ و من‌ نگینم‌ مرحوم‌ مطهّری‌ مطلب‌ را ادامه‌ می‌دهد تا میرسد به‌ اینجا که‌ می‌نویسد: ‎ بسیار خوب‌ است‌، و برای‌ شناختن‌ ماهیّت‌ این‌ شخص‌ لازم‌ است‌ که‌ حضرتعالی‌ مجموعۀ مقالات‌ او را در «کیهان‌» که‌ یک‌ سال‌ و نیم‌ پیش‌ چاپ‌ شد، شخصاً مطالعه‌ فرمائید. این‌ مقالات‌ دو قسمت‌ است‌: یک‌ قسمت‌ بر ضدّ مارکسیسم‌ است‌ که‌ مقالات‌ خوبی‌ بود و ایرادهای‌ کمی‌ از نظر معارف‌ اسلامی‌ داشت‌. ولی‌ قسمت‌ دوّم‌ مقالاتی‌ بود دربارۀ ملّیّت‌ ایرانی‌ (و مستقلاّ ماشین‌ شده‌) و در حقیقت‌ فلسفه‌ای‌ بود برای‌ ملّیّت‌ ایرانی‌؛ و قطعاً تا کنون‌ احدی‌، از ملّیّت‌ ایرانی‌ به‌ این‌ خوبی‌ و مستند به‌ یک‌ فلسفۀ امروز پسند دفاع‌ نکرده‌ است‌. شایسته‌ است‌ نام‌ آنرا «فلسفۀ رستاخیز» بگذاریم‌. خلاصۀ این‌ مقالات‌ که‌ یک‌ کتاب‌ می‌شود، این‌ بود که‌ ملاک‌ ملّیّت‌، خون‌ و نژاد که‌ امروز محکوم‌ است‌ نیست‌؛ ملاک‌ ملّیّت‌، فرهنگ‌ است‌. و فرهنگ‌ به‌ حکم‌ اینکه‌ زادۀ تاریخ‌ است‌ نه‌ چیز دیگر، در ملّتهای‌ مختلف‌، مختلف‌ است‌. فرهنگ‌ هر قوم‌ روح‌ آن‌ قوم‌ و شخصیّت‌ اجتماعی‌ آنها را می‌سازد. خود و «منِ» واقعی‌ هر قوم‌، فرهنگ‌ آن‌ قوم‌ است‌. هر قوم‌ که‌ فرهنگ‌ مستمرّ نداشته‌ نابود شده‌ است‌. ما ایرانیان‌ فرهنگ‌ دوهزار و پانصد ساله‌ داریم‌ که‌ ملاک‌ شخصیّت‌ وجودی‌ ما و منِ واقعی‌ ما و خویشتن‌ اصلی‌ ماست‌. در طول‌ تاریخ‌ حوادثی‌ پیش‌ آمد که‌ خواست‌ ما را از خودِ واقعی‌ ما بیگانه‌ کند، ولی‌ ما هر نوبت‌ به‌ خود آمدیم‌ و به‌ خود واقعی‌ خود بازگشتیم‌.آن‌ سه‌ جریان‌ عبارت‌ بود از حملۀ إسکندر، حملۀ عرب‌، حملۀ مغول‌. در این‌ میان‌ بیش‌ از همه‌ دربارۀ حملۀ عرب‌ بحث‌ کرده‌ و نهضت‌ شعوبیگری‌ را تقدیس‌ کرده‌ است‌. آنگاه‌ گفته‌: اسلام‌ برای‌ ما ایدئولوژی‌ است‌ و نه‌ فرهنگ‌. اسلام‌ نیامده‌ که‌ فرهنگ‌ ما را عوض‌ کند و فرهنگ‌ واحدی‌ به‌ وجود آورد، بلکه‌ تعدّد فرهنگها را به‌ رسمیّت‌ می‌شناسد. همانطوریکه‌ تعدّد نژادی‌ را یک‌ واقعیّت‌ میداند. آیۀ کریمۀ «إِنَّا خَلَقْنَـٰکُم‌ مِّن‌ ذَکَرٍ وَ أُنثَی‌’ وَ جَعَلْنَـٰکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَآئلَ… » که‌ اختلافات‌ نژادی‌ و اختلافات‌ فرهنگی‌ که‌ اوّلی‌ ساختۀ طبیعت‌ است‌ و دوّمی‌ تاریخ‌، باید به‌ جای‌ خود محفوظ‌ باشد. ادّعا کرده‌ که‌ ایدئولوژی‌ ما روی‌ فرهنگ‌ ما اثر گذاشته‌ و فرهنگ‌ ما روی‌ ایدئولوژی‌ ما، لهذا ایرانیّت‌ ما ایرانیّت‌ اسلامی‌ شده‌ است‌ و اسلام‌ ما اسلام‌ ایرانی‌ شده‌ است‌. با این‌ بیان‌ عملاً و ضمناً ـ نه‌ صریحاً ـ فرهنگ‌ واحد به‌ نام‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ را انکار کرده‌ است‌؛ و صریحاً شخصیّتهائی‌ نظیر بوعلیّ و أبوریحان‌ و خواجه‌ نصیرالدّین‌ و ملاّ صدرا را وابسته‌ به‌ فرهنگ‌ ایرانی‌ دانسته‌ است‌. یعنی‌ فرهنگ‌ اینها ادامۀ فرهنگ‌ ایرانی‌ است‌. بخشی نامه مرحوم مطهری به ایت الله خمینی در کتاب «سیری‌ در زندگانی‌ استاد مطهّری‌» انتشارات صدرا

هر کس مسیحی دارد، بودایی که باید از غیب برسد ، ظهور کند ، بر او ظاهر گردد و نیمه اش را در بر گیرد و تمام شود. زندگی جستجوی نیمه ها است در پی نیمه ها ، مگر نه وحدت غایت آفرینش است ؟ پروانه مسیح شمع است ، شمع تنها در جمع ، چشم انتظار او بود ، مگر نه هر کسی در انتظار است؟
 

tebyan

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گفته‌: اسلام‌ برای‌ ما ایدئولوژی‌ است‌ و نه‌ فرهنگ‌. اسلام‌ نیامده‌ که‌ فرهنگ‌ ما را عوض‌ کند و فرهنگ‌ واحدی‌ به‌ وجود آورد، بلکه‌ تعدّد فرهنگها را به‌ رسمیّت‌ می‌شناسد. همانطوریکه‌ تعدّد نژادی‌ را یک‌ واقعیّت‌ میداند. آیۀ کریمۀ «إِنَّا خَلَقْنَـٰکُم‌ مِّن‌ ذَکَرٍ وَ أُنثَی‌’ وَ جَعَلْنَـٰکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَآئلَ… » که‌ اختلافات‌ نژادی‌ و اختلافات‌ فرهنگی‌ که‌ اوّلی‌ ساختۀ طبیعت‌ است‌ و دوّمی‌ تاریخ‌، باید به‌ جای‌ خود محفوظ‌ باشد. ادّعا کرده‌ که‌ ایدئولوژی‌ ما روی‌ فرهنگ‌ ما اثر گذاشته‌ و فرهنگ‌ ما روی‌ ایدئولوژی‌ ما، لهذا ایرانیّت‌ ما ایرانیّت‌ اسلامی‌ شده‌ است‌ و اسلام‌ ما اسلام‌ ایرانی‌ شده‌ است‌.
به نظر من این نظر یکی از بهترین تعبیرها تا الآن در مورد اسلام و آمیزه ی اون با فرهنگ ایران و سایر فرهنگ هاست " هر چند که نقله ولی به شیوایی و صراحت بیان شده
 
آخرین ویرایش:

hani0

کاربر بیش فعال
من که دکتر علی شریعتی دوسشون دارم ویک انسان میدونمشون نه ادم.....
اما ممکنه روزی با افزایش اطلاعات و تغییر افکارم ایشون کمرنگ ترشن در ذهنم اما در هر صورت ادم خوبی بودن.....
 

ارژنگ.

عضو جدید
... تو یه وبلاگ دیدم:
هنگام سرچ در گوگل به طور اتفاقی سایت مکتب وحی مربوط به فرزند دوم علامه طهرانی را دیدم ... :
پرسش - انحراف دکتر علی شریعتی در انظار و کلمات بزرگان
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام فراوان. شخصی از حقیر سؤالی کردند که چرا در کتاب رساله لب لباب از شهید مرتضی مطهری اینقدر تعریف شده در حالیکه وی تقریباً حکم قتل آقای شریعتی را صادر کردند برای حقیر هم این سؤال پیش آمد که آقای شریعتی هر چقدر هم که نفس بدی داشته باشند چرا آقای مطهری باید این کار را بکنند. لطفاً این موضوع را برای حقیر و آن شخص باز کنید. آیا اصلاً این حرف صحت دارد یا نه؟ با تشکر فراوان

[SIZE=-0]پاسخ[/SIZE]

هو العلیم آقای شریعتی فردی منحرف و از موازین تشیّع به دور بود. بزرگانی همچون علامه طباطبائی و مرحوم والد و مرحوم مطهری و غیرهم حکم به انحراف ایشان داده بودند و نیز مرحوم امام خمینی چنانچه در جلد سوم نهضت امام خمینی تألیف آقای حمید زیارتی (روحانی) آمده است گفته اند: من اصلاً او را مسلم نمی دانم، و در سفری که مرحوم حداد رضوان الله علیه به سوریه داشتند روزی بر سر قبر او آمدند و فرمودند: عجب ظلمتی دارد! امّا با تمام این اوصاف مرحوم مطهری هیچگاه حکم به قتل نداده اند و این مطلب افتراء به ایشان است. مرحوم والد پس از مرگ او فرمودند: شریعتی به تیر غیب به هلاکت رسید و اینکه می گویند او را سم داده اند تماماً کذب محض است چنانچه عنوان شهید بر او خلاف شرع می باشد.
در باره موضوع فوق چند مشکل وجود دارد :
1- استاد شهید مرتضی مطهری، هرگز حکم قتل دکتر شریعتی را صادر نکرده اند.
2- استاد علامه طباطبائی هرگز حکم به انحراف دکتر شریعتی نداده اند.
3- مرحوم امام خمینی (ره) هرگز نگفته یا ننوشته اند که دکتر شریعتی را مسلم (مسلمان) نمی دانند.

از همه تاسف انگیزتر این که، بزرگوارانی که علیه دکتر شریعتی نظریه یا فتوائی داده اند، هیچکدامشان کار علمی و عملی نکرده اند،
یعنی هیچکدامشان نیامده اند حتی یک عنوان از بیش از 360 عنوان مطلبی که دکتر شریعتی دارد را مورد تجزیه و تحلیل و نقد علمی منطقی قرار بدهند،
فقط تحریم و تکفیر کرده اند !
و این کار، چقدر با منطق اسلام و قرآن و پیامبر و ائمه ی عظیم الشان اسلام مغایر است !
 

دانش +جو

عضو جدید
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
زندگی چيست ؟ نان . آزادی . فرهنگ . ايمان و دوست داشتن .
[/FONT]​
 

دانش +جو

عضو جدید
دکتر شریعتی : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم - که از همه تهوع آور بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت. !... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم دکتر علی شریعتی
 

دانش +جو

عضو جدید
عده ای مثل قرص جوشانند؛ در لیوان آب که بیاندازیشان طوری غلیان کرده و کف می کنند که سر می روند اما کافی است کمی صبر کنی بعد می بینی که از نصف لیوان هم کمترند. دکتر علی شریعتی
 

ensan1

عضو جدید
سلام

به نظر من دکتر شریعتی کسی بود که روی کیفیت خیلی کار میکرد و تمام جملاتش کیفی بود و اصیل ......کاری به ظاهر بدون اصل نداشت...همین هم باعث شد عده ای از رو حانیون سطحستانی که ظاهر را حتی با نبودن معنا میپذیرفتند....با ایشون برخوردی داشته باشند..که الان هم متاسفانه این روحانیون سطحی هستند به تعداد زیاد و مثلا دارن از اسلام دفاع میکنند که اسلام در خطر نیفته،من فقط نمیدونم چرا نتیجه نمیده این کاراشون؟؟

افرادی همانند آقای جوادی آملی،آقای خامنه ای،آقای نقویان،آقای الهی قمشه ای،آقای حسن رحیم پور
و.... و چند نفر دیگه که اسمشون یادم نیست تنها کسانی هستند که نگاه درستی نسبت به قضایا دارن و گرنه از دیگران ابی گرم نخواهد شد....
ولی متاسفانه در بیشتر اوقات ما معماران فرهنگی نداریم و دست افراد بالا هم نیست حتی آقای خامنه ای که بخواهند اسلام را عمیقا به دیگران بیاموزند..

در مکتب اسلام تنها چیزی که اهمیت نداره کمیت یک چیز است..اسلام تنها به کیفیت یک چیز فکر میکنه که متاسفانه بعضی آقایون این رو هنوز متوجه نشدند ولی افرادی امثال دکتر شریعتی این رو خیلی خوب فهمیده بودند و هر روز ساختمان جدیدی احداث میکنند و نام آن را دانشگاه میگذارند ولی آگاه نیستند که این مکان دانش دکه ای بیش نیست... همین آموزش اشتباه و برعکس باعث میشه که جوانی مثل من بیاد بگه حاج آقا ببخشید من دارم از بچگی نماز میخونم اما نمیدونم چه طور باید حضور قلب داشته باشم؟؟ خب این به نظر من یعنی هیچی ...پوچ ...یعنی اشتباه یعنی ضعف شدید در آموزش

معیار پیش رفت دانشگاهی را خروجی دانشگاهی نمیدانند بلکه بالا رفتن ظرفیت دانشگاه میدانند...بعد میگن نه فلان آقا اشتباه گفته که در کشور های اروپایی من مسلمانانی رو دیدم که دینشان اسلام نبود...بعد میگن نه...تهاجم فرهنگی خیلی شدیده...خب گیرم که تهاجم فرهنگی خیلی شددید باشه ما چه کاره ایم پس؟ ما چرا تاثیر میپذیریم؟؟ پس ما ضعیف هستیم که تاثیر میپذیریم

اصل اسلام عرفان هست کی گفته که فقه اصل اسلامه که اینقدر مورد توجه قرار میگیره و انسان را در سطح احکام زندانی خودش میکنه...کی برای ما تا حالا درست اومده عرفان رو تعریف کرده چرا تو کتاب درسی ما از برهان صدیقین فقط با 2 صفحه بخونیم...اوخ ببخشید یادم نبود مدرسه که وظیفه آموزش کسی رو نداره اصلا به مدرسه چه؟؟ مدرسه فقط باید 20 بده مدرک بده که یه موقع ما از گشنگی نمیریم!

ووووووووو هزاران چیز دیگه که شما بهتر از میدونید...خب مشکل از کجاست؟؟ "از تبلیغ و تعریف نادرست دین"


من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم،زیرا آنان ار روی عشق و علاقه میرقصند ولی پدر و مادر من از روی عادت نماز میخوانند
دکتر شریعتی

نگردد جمع عادت با عبادت ***عبادت خواهی بگذر ز عادت

این جمله را باید با طلا بنویسن بزنن داخل خیابان ها تا یه کم از رشد بادکنکی و سرطانی ما کم بشه...و جو نگیره ما رو فک نکنم که هرچه مسجد ها بیشتر بشن "تعدادشون" ایمان مردم هم قویتر میشه

انقلاب کردیم که ظاهر گرایی و سطحی بودیم بجنگیم خودمون شدیم رتبه ی اول در سطحی بودن کم کم داریم تئ تاریخ اسلام رکورد هم میزنیم فک کنیم
 

ensan1

عضو جدید
در شگفتم که سلام آغاز هر دیداری است ولی در نماز پایان است. شاید بدین معناست که پایان نماز آغاز دیدار است. علی شریعتی

....... :اینم از اون جملاتی که اگه روش فکر بشه حتی میشه فلسفه نماز رو به طور کلی درک کرد و کیفیت نماز را افزایش داد...
 

vuvuzella

عضو جدید
در شگفتم که سلام آغاز هر دیداری است ولی در نماز پایان است. شاید بدین معناست که پایان نماز آغاز دیدار است. علی شریعتی


....... :اینم از اون جملاتی که اگه روش فکر بشه حتی میشه فلسفه نماز رو به طور کلی درک کرد و کیفیت نماز را افزایش داد...
جمله جالبی بود
 
بالا