آخر سال است و همان قصه تكراري؛ چهارشنبه سوري و سوختگي! به اين بهانه زنگ تحقيق اين شماره را به تجهيزات آمبولانس اختصاص دادهايم، ابتدا به معرفي كلي "بيمارستان سيار" پرداختيم و قسمتهاي دوم و سوم سيستمهاي پايش علايم حياتي و الكتروشوك را مورد بررسي قرار دادهايم. قطعا كاستيهايي داريم؛ چشم به راه نظرات، انتقادات و پيشنهادات شما خوانندگان گرامي هستيم.
آمبولانس وسيله نقليهاي است كه جهت جابهجايي بيمار از يك محل جهت درمان بيماري از محل حادثه به مركز درماني، مركز درماني به منزل پايين دو مركز درماني طراحي شده است. معمولترين آمبولانس جهت انتقال بيمار است اما انواع ديگري نيز وجود دارد وسيله نقليه مورد استفاده به تناسب محل استفاده و كاربرد خاص آن، ميتواند واگن، ون، كاميون، مينيبوس، اتوبوس، هليكوپتر، هواپيما، قايق يا حتي كشتي باشد. تاريخچه
شايد اولين آمبولانس به معناي محل افراد آسيب ديده هر بيمار، اختراع دومنيك ژان لاري (Dominique Jean Larrey) باشد. اين آمبولانس شامل واگنهايي كه با دو يا چهار اسب ميشد كه براي حمل و نقل سربازان آسيبديده در ميدان جنگ ميشد.
نيم قرن بعد طي جنگهاي انفصال آمريكا (Civil War) دو تن از پزشكان ارتش به نامهاي "جوزف بانز" (Josef Barens) و "جاناتان لترمن" (Jonuthan Letterman) ارابه دلاري را احيا كردند و با آن سربازان زخمي را جهت انتقال به مراكز درماني به راهآهن ميرساندند.
در 1847، در شهر لندن از آمبولانسهاي شش اسبه جهت انتقال بيماران مبتلا به آبله وست از منزل به بيمارستان استفاده شد. اين آمبولانسها مشابه درشكههاي معمولي طراحي شده بود، با اين تفاوت كه در كف آنها غلطك جهت حركت دادن نوعي تخت مخصوص و درهاي بزرگتر جهت آسانتر شدن انتقال بيمار، وجود داشت. در قسمت بالاي اتاقك داخلي، (زيرسقف) ونتيلاتورهاي آن زمان تعبيه شده بود. پتوها و ملحفهها پس از انتقال هر بيمار به سرعت شسته و ضد عفوني ميشد. هزينه ساخت و تجهيز چنين آمبولانسي در آن زمان، 100 پوند ميشد و استفادهكننده تنها ميبايست هزينه كرايه اسبها را بپردازد.
در 1902، نوعي ماشين بخار با ظرفيت محل هشت برانكار، جهت حمل بيماران معرفي شد. سرعت اين وسيله، 5 مايل در ساعت بود. دو سال بعد اولين آمبولانسهاي بنزيني با ظرفيت حمل يك برانكار با سرعت 15 مايل در ساعت به ناوگان اورژانس اضافه شد. در 14 سپتامبر 1912، براي آخرين بار از يك درشكه با اسب به عنوان آمبولانس استفاده شد.
در 1917، پاي آمبولانس به آسمانها نيز باز شد. يك دانشجوي پزشكي استراليايي يك سيستم هوايي جهت ارائه خدمات درماني به "Australian Outback" ارايه كرد. اين ايده توسط شركت "Reverand John Flynnn" در 1928 به حقيقت پيوست و پس از يك سال به صورت آزمايشي به اجرا درآمد. وظيفه پزشكاني كه در "Royal Flying Doctor Service" استراليا خدمت ميكردند، پرواز به سمت بيمار، درمان يا انتقال وي به نزديكترين مركز درماني بودند.
پيشرفت آمبولانس در ايالات متحده آمريكا به دوران جنگ جهاني دوم و سالهاي پس از آن برميگردد. زماني كه نياز مبرم به انتقال پزشكان و مجروحان وجود داشت.
در دهه 1960، عواملي بر روي پيشرفت آمبولانسها تأثيرگذار بود؛ پيشرفت CPR (احياء قلبي ـ ريوي)، ديفيريلاسيون بر اساس افزايش دانش پاتوفيزيولوژي آريتميهاي قلب و توليد داروهاي مؤثر در كاهش عوارض حملههاي قلبي. در اين دهه تحقيقات وسيعي بر وي بيماريهاي مختلف انجام گرفت و مراكز تحقيقاتي معتبري تأسيس شد. اما خدمات ارائه شده براي اورژانس همگام با اين پيشرفتها نبود. اين مطالعات باعث ايجاد فشار بروي دولت ايالات متحده آمريكا جهت ارتقاء كيفيت خدمات اورژانش شد و استانداردهايي جهت طراحي وسايل نقليهاي كه به عنوان آمبولانس به كار ميرود، تجهيزات مورد استفاده و خدمات ارائه شده طرحي شد. براساس اين استانداردها، روند طراحي آمبولانس در دهه 1970 شكل تازهاي به خود گرفت. از آنجا كه آمبولانس مجاز است كه از چراغ قرمز عبور كند، با سرعت بالا رانندگي كند و به طور كلي مجاز است يك سري از قوانين راهنمايي و رانندگي را نديده بگيرد، بايد از نظر ظاهري متمايز با ساير وسايل نقليه باشد. بر اين اساس هر كشور يا هر شركت خصوصي يك سري علايم و رنگآميزي براي آمبولانسهاي خود دارد. آمبولانسهاي خصوصي
علاوه بر آمبولانسهايي كه توسط دولت تجهيز ميشود به شركتهاي خصوصي نيز اجازه اين كار داده ميشود. البته طبق قوانين و ضوابطي خاص كه در هر كشوري تعيين مي شود. اين آمبولانسها خدمات متفاوتي ارائه ميكنند، يعني به نوعي تخصصي هستند و پرسنل آنها نيز بنا به زمينه فعاليت آنها متفاوت است.
آمبولانس نظامي
آمبولانسهاي نظامي را ميتوان به دو دسته تقسيم كرد. دسته اول آمبولانسهاي شهري است كه به رنگ ماشينهاي ارتشي درآمده و در منطقه جنگي خمترساني ميكند. نوع ديگري نيز وجود دارد كه زرهپوش است و براي استفاده در مناطق خطرناك جنگي طراحي شده است. براساس سطح خطر منطقه مورد نظر، نوع آمبولانس مشخص ميشود. معمولاً فراواني لوازم درمان سوختگي در اين آمبولانسها بيشتر از انواع ديگر است. آمبولانس در آمريكاي شمالي استاندارد KKK-1822E ملزومات آمبولانسهاي اين ناحيه را مشخص ميكند. بر اساس KK-1822E، چهار دسته تعريف شده است كه بسته به كاربرد، نوع وسيله نقليه و تجهيزات آن متفاوت است.
سطوح متفاوتي از خدمات طبق اين استاندارد تعريف شده است. اما مرز مشخصي بين بسياري از اين دستهها وجود ندارد. اين لايهها شامل، كمكهاي اوليه، خدمات اوليه حامي زندگي، خدمات متوسط حامي زندگي، خدمات پيشرفته حامي زندگي، مراقبتهاي ويژه موبايل و واحدهاي مراقبت بحراني ميشود. لازم است جهت ارائه بهتر خدمات و ايجاد تطبيقپذيري با نيازهاي افراد، بين اين دستهها همپوشاني وجود داشته باشد. آمبولانس در فرانسه
تعريف آمبولانس در فرانسه كمي متفاوت است و اين واژه شامل تمام خدماتي كه در پيشتر بحث شد، نميشود. دو نوع آمبولانس در اين كشور وجود دارد. يك سري متعلق به بيمارستانها است و سري ديگر زير نظر شركتهاي خصوصي. از نظر خدماترساني نيز به چهار دسته تقسيم ميشود. آمبولانس در بريتانيا
در اين كشور تراستهاي محلي آمبولانس وجود دارد كه تعداد آنها به عدد 29 ميرسيد، اما در جولاي 2006 تعدادي از آنها ادغام و تعداد آنها در حال حاضر به 13 رسيده است. اين تراستتها موظف هستند زير نظر قوانين دولتي فعاليت كنند. ضمن اينكه پرسنل آن نيز نياز به دورههاي آموزشي ويژهاي دارند. آمبولانس در آلمان و اتريش در اين دو كشور، خدمه آمبولانس، پزشك نبوده و افرادي هستند كه دورههاي ويژهاي ديدهاند. آمبولانسهاي آلماني براي تمام حوادث خطرساز كه جان افراد را با خطر مواجه ميسازد، به كار ميرود.
متأسفانه منبع معتبري از تاريخچه آمبولانس در ايران با وجود تلاش بسيار تا زمان تنظيم اين مطلب در اختيار گروه علمي ماهنامه قرار نگرفت. تجهيزات و لوازم به كار رفته در آمبولانس
تجهيزات و لوازم به كار رفته در آمبولانس را ميتوان در چند گروه دستهبندي كرد كه به شرح زير است: مديريت راههاي هوايي وسايل جنبي راههاي هوايي، دتكتورهاي رهاهاي هوايي، لابرينكنتهاي تيوبهاي نگهدارنده E-T، تيوبهاي داخل تراشهاي، ساكشن دستي، ماسك، لارنگلوسكوپ و تيغههاي آن، راههاي هوايي دهان و بيني، وسايل يك بار مصرف ساكشن.
وسايل بانداژ
انواع گاز استريل، بانداژ، چسب زخم، سيني نگهدارند مخصوص، محلولهاي همواستات، Hot Pack و ... تجهيزات تنفسي
ونتيلاتور آمبولانسي، ماسك CPR، مرطوبسازها، نبولايزر، ذخيره اكسيژن، رگولاتور اكسيژن، دستگاه پايين آورنده فشار اكسيژن، وسايل مخصوص كودكان، سيلندر قابل حمل اكسيژن.
وسايل مراقبت ديابت
نوارهاي ست الكل، دستگاه سنجش گلوكز، محلول كنترل قند، لانست، نوارهاي تست قند، گلوكز. وسايل تشخيصي
ترمومتر، دستگاه سنجش فشار خون، كاپتوگرافي، ديفيريلاتور و وسايل جنبي، گوشي پزشكي، اسكوپ چشم و بيني، پاكس اكسي متر كنترل عفونت
وسايل جمعآوري مايعات بدن، ماسكهاي صورت، محافظ چشم، انواع دستكش، فوم دست، ژل دست، صابون، گان، كيت كنترل عفونت شخصي و ... وسايل تزريق وريدي و دارويي
ست جمعآوري خون، اسپريهاي تسكيندهنده، ست تزريق داخل وريدي، گرمكننده محلول، سوزنهاي تزريق داخل وريدي، بستههاي نگهداري محلولهاي داخل وريدي، قرصهاي ضروري، داروهاي مربوط به درمان اوليه چشم و گوش، انواع سرنگ و ...
وسايل كمكهاي اوليه، تجهيزات ايمني و اطفاء حريق، وسايل بستهبندي با توجه به نياز، وسايل حمل بيمار و ... نيز از جمله وسايل مورد نياز آمبولانس است. البته تجهيزات و وسايل آمبولانسها با توجه به كاربردهاي خاص و قوانين مربوط به آن تخصص هر كدام از آنها تعيين ميشود. و لزومي به وجود همه آنها در تمام آمبولانسها نيست.
مانيتورينگ علايم حياتي در راستاي آشكارسازي علايم حياتي بيمار و پاسخهاي هموديناميك و نيز اكسيژناسيون بافتي در محيطهاي اورژانسي، ICU، CU و اتاق عمل ضروري به نظر ميرسد. بهطور كلي اين علايم آشكارشونده عبارت است از:
1) آشكارسازي سيگنال الكتروكارديوگرام (ECG)،
2) مانيتورينگ ميزان O2 Jaturationيا اكسيژن اشباع خون،
3) مانيتورينگ تعداد تنفس در دقيقه (Respiration)،
4) مانيتورينگ دماي بدن (Temperature)،
5) مانيتورينگ فشار خون به شكل غيرتهاجمي يا (NIBP)،
6) مانيتورينگ هموديناميك خون (Hemodynamic Monitoring)،
7) مانيتورينگ ميزان برونده قلبي (Cardiac Output) (به عنوان زيرمجموعهاي از شماره 6 مطرح است.) و
8) مانيتورينگ ميزان ET CO2 (Capnography).
1- ميتوان آشكارسازي سيگنالهاي قلبي (حداقل 3 ليد و حداكثر 10ليد و 12 اشتقاق) را به عنوان يكي از مهمترين علايم حياتي در كليه شرايط كلينيكال فرض كرد. اهميت استخراج سيگنال ECG در دو شاخه مطرح است:
a) آشكارسازي سيگنال الكتروكارديورگام و به طبع آن تفسير (Interpreting) آن شامل آشكارسازي انواع آريتميها و نيز تغييرات قطعه ST در اشتقاقهاي مختلف قلبي.
آريتميهايي كه انواع پيشرفته مانيتورهاي موجود در بازار تشخيص ميدهد عبارتند از 3 آريتمي كشنده (Lethal) شامل V-Tach، V-Fib و A-systole و 10 آريتمي غيركشنده شامل: Bigemincy، Trigeminy، Couplet، Triplet، PVC، Run، Paused Beat، Missed Beal و Irregular Heart Beat. (توضيح و تفسير آريتميها از وقت اين مقاله خارج است.)
b) آشكارسازي تعداد ضربان: اندازهگيري تعداد ضربان قلب وسيلهاي براي كنترل برونده قلبي يا خون خروجي بطن چپ، جريان خون كرونر و نياز ميوكارد به اكسيژن است. با توجه به اينكه 75% از خونگيري عروق كرونر جهت تغذيه عضلات قلب در طول دياستول صورت ميگيرد، در سرعتهاي بالاي قلبي يا به عبارتي Tachycardia (HR>120) به دليل اينكه طول زمان دياستول كوتاه ميشود، زمان خونگيري عروق كرونر كاهش مييابد كه ميتواند منجر به ايسكمي ميوكارد شود.
در رابطه با الگوريتمهاي آشكارسازي و شمارش تعداد ضربانها در دقيقه برحسب BMP ميتوان به روشهايي از جمله تحليل دامنهاي، مشخصات زماني (QRS Complex Durational) سيگنال ECG، تحليل با استفاده از تعريف آستانهاي اعم از ثابت يا متغير با ميزان DC سيگنال و يا الگوريتمهاي مبتني بر استفاده از روش معروف تبديل ويوولت كه خط پايه سيگنال را كه بر اثر آسودگي به نويز و يا ساير آرتيفكتها منحرف شده است، به مبدأ بازميگرداند، اشاره كرد. 2- پالس اكسي متري عبارت است از اندازهگيي غيرتهاجمي و مداوم ميزان اشباع اكسيژن خون كه به آن اصطلاحاً SPO2 ميگويند. اكسيژن به محض انتشار از آلوئومها به داخل مويرگهاي ريوي، عمدتاً با هموگلوبين تركيب شده به مويرگهاي بافتي منتقل ميشود. و در آنجا براي استفاده از سلولها و متابوليسم سلولي آزاد ميشود. اكسيژن به دو روش در خون حمل ميشود.
a/ به شكل محلول در پلاسما (Po2): تنها 3% اكسيژن دريافتي از ريهها به اين روش منتقل ميشود.
b/ به شكل تركيب با هموگلوبين (O2sat): 97% اكسيژن دريافتي از ريهها به اين روش منتقل ميشود.
در جايي كه ميزان Pao2 بالا باشد براي مثال در مويرگهاي ريوي، بلافاصله O2 با Hb تركيب ميشود، برعكس زماني كه PaO2 پايين باشد، براي مثال در مويرگهاي بافتي پس از تبادل با سلول، O2 از هموگلوبين جدا ميشود و به واسطه اختلاف فشار از مويرگهاي بافتي عبور كرده و به داخل سلول منتشر ميشود.
توجه: مقدار اتصال O2 به Hb به فشار نسبي اكسيرژن محلول در پلاسما بستگي دارد.
نمودار ذيل كه نشاندهنده ارتباط غيرخطي (سيگموئيدي) بين ميزان Pao2 و ميزان اكسيژن اشباع يا O2 saturation است، بهترين نمودار در درك مفاهيم كلينيكال پالس اكسيمتري است.
تفسير نمودار اكسيژن اشباع بر حسب فشار اكسيژن (اشباع اكسيژن برحسب Pao2)
به ازاي 10 mmHg<60
به ازاي 60 mmHg<100 خواهد هموگلوبين از ميزان بسيار اشباع با mmHg بود.
نتيجه: در اكثر بيماريهاي ريوي با وجودي كه ميزان PaO2 فرد مبتلا بين 55 تا 60 ميليمتر جيوه باقي ميماند، اكسيژناسيون بافتي در حد مناسبي باقي خواهد ماند.
مكانيزم اندازهگيري
اصطلاحي كه براي نشان دادن اشباع اكسيژن توسط دستگاههاي stand-alone يا ماژولهاي تعبيه شده بر روي سيستمهاي مانيتورينگ علايم حياتي استفاده ميشود، SPO2است.
SPO2 با قرار دادن پروب بر روي انگشت، نوك بيني، نرمه گوش يا سيار قسمتهاي نيمه شفاف كه جريانهاي بستر شرياني در آنها قابل اندازهگيري است، كنترل ميشود. بر روي قسمت فوقاني پروب يك ديود منتشركننده نور وجود دارد كه دو نور با طول موج متفاوت شامل قرمز و مادون قرمز توليد ميكند. نور از ميان بافت عبور ميكند (بافت مابين پروب) و يك گيرنده نوري آنرا دريافت ميكند. سپس طبق اصول اسپكتروفوتومتري و قانون Beer Lombert ميزان نور جذب شده در ضمن عبور از قسمتهاي مختلف آشكار ميشود. نور قرمز توسط هموگلوبين احيا شده و نور مادون قرمز توسط اكسي هموگلوبين جذب ميشود. سپس اين اطلاعات به ماژول پالس اكسيمتري منتقل ميشود و با يك محاسبه لگاريتمي طبق فرمول ذيل ميزان SPO2 مشخص ميشود.
پالس اكسيمتر مقدار هموگلوبين اكسيژنه شده (Hb) و اكسيژندار نشده (Hbo2) را اندازهگيري ميكند. هموگلوبين كل عبارت است. از مجموع Hb و Hbo2. SPO2 درصدي از هموگلوبين توتال است كه با اكسيژن اشباع شده است.
توجه: همانطور كه ميدانيم خون شرياني برخلاف خون وريدي و بافتي نبض دارد. پالس اكسيمتري فقط جذب خون نبضدار را كه مربوط به خون شرياني است، نشان ميدهد.
3- اندازهگيري تعداد تنفس در دقيقه مخصوصاً براي نوزادان از اهميت ويژهاي برخوردار است. يك دستگاه مانيتورينگ علايم حياتي بيمار اعم از مانيتور اورژانسي، قابل حمل و مانيتور فعال در اتاق عمل ميبايست قابليت ترسيم و شمارش تعداد تنفسها را داشته باشد. سيستم تنفس به كمك سيستم قلبي ـ عروقي و سيستم عصبي مركزي بدن كليه فرآيندهاي مربوط به جذب اكسيژن و دفع CO2 را به عهده دارد. سيستم CNS حركات پريوديك تنفس را ايجاد ميكند و موجب انقباض عضلات تنفسي ميشود و سيستم قلبي ـ عروقي وظيفه برقراري گردش خون جهت انجام تبادلات گازي در سطح ريهها و سلولها را عهدهدار است. تنفس در واقع به مفهوم تبادل O2 و CO2 بين سلولها و محيط خارج است. روشهاي اندازهگيري
به دو دسته عمده تقسيم ميشود:
1) محاسبه نرخ تنفس از روي تغييرات امپدانسي قفسه سينه
2) محاسبه نرخ تنفس از روي سيگنال كاپنوگرافي
در روش اول بسته به حجم تنفسي و ساير حجمهاي ريوي، امپدانس ثابت قفسه سينه فرد كه معمولاً بين2000-500 اهم است، دچار تغييرات اهمي از حدود 5/0 تا 2 اهم ميشود. (هر چه قدر حجم تنفس كمتر باشد تغييرات امپدانسي كمتر است) با برقراري جريان ثابت در اين حالت ميتوان شكل موج يك ولتاژ تغيير تقويت شده را به عنوان شاخصي از تنفس فرد ترسيم كرد. بحث آرتيفكتها و نويز در مانيتورينگ تنفس عمدتاً مشكلساز است تا جايي كه در بسياري از سيستمها مقياس مربوط به سيگنال تنفس را به صورت دستي تغيير ميكند تا شمارش پيكها ممكن باشد. براي فرد نرمال تعداد نفس در دقيقه RPM20 است. در روش دوم كه در بخش كاپنوگرافي هم به آن خواهيم پرداخت از روي شمارش تعداد پيكهاي منحني كاپنوگرافي به تعداد دم و بازدمها و در نتيجه عدد تنفس در دقيقه پي برده ميشود.
4- مانيتورينگ دما شاخصي از ميزان (Mets) يا متابوليسم را به همراه ساير اطلاعات مرتبط در اختيار پرسنل بيمارستاني قرار ميدهد.
و در سيستمهاي مانيتورينگ پرتابل يا اورژانسي و ... از 3 نقطه از بدن استخراج ميشود.
A) اندازهگيري به شكل Rectal
B) اندازهگيري به شكل Axilliarry
C) اندازهگيري به شكل تهاجمي از طريق كاتترلومن 4 يا 5 (توضيح در مانيتورينگ هموديناميك) دماي ناحيه ركتال يا مقعدي حدوداً 1 درجه سانتيگراد با دماي ناحيه زير بغل متفاوت است. براي پي بردن به دماي واقعي بدن از دماي ناحيه ركتال معادل 7/0 درجه سانتي گراد كسر ميكنيم و به دماي ناحيه زير بغل معادل 5/0 درجه سانتيگراد اضافه ميشود.
دماي نرمال براي يك فرد سالم حدود 2/37 درجه سانتيگراد تعريف شده است.
در روش اندازهگيري دما از ناحيه زير بغل دست بيمار داراي زاويه 45 درجه نسبت به خط گردني باشد. دقت اين روش نسبت به روش ركتال كمتر است اما براي بيماران به هوش قابل استفاده است در حالي كه روش ركتال تنها براي بيماران بيهوش استفاده ميشود كه جزو معايب آن است. روش اندازهگيري
با كمك تعبير يك پل مقاومتي يكي از مقاومتها به ازاي تغييرات دما، دچار تغييرات امپدانسي ميشود و اين تغييرات امپدانسي به ازاي جريان ثابت موجب تغييرات ولتاژ ميشود. با كمك جداول مخصوص هر ولتاژ به يك ما نسبت داده ميشود.
5- مانيتورينگ غيرتهاجمي فشار يا NIBP در نهايت منجر به اندازهگيري و نمايش پارامترهاي ذيل ميشود:
A) فشار Systole
B) فشار Diastole
C) فشار MAP يا Mean
پس از باد كردن كاف به اندازه بيشتر از فشار سيستول و قطع شدن جريان خون فشار كاف به آرامي كم ميشود. اولين محل آشكارسازي نبض يا صداهاي كوروتوكوف ناشي از حركت گردباي خون يا همان فشار سيستوليك است. جايي كه دامنه اين نوسانات به حداكثر برسد فشار متوسط و به محل خاتمه صداهاي كوروتوكوف اصطلاحاً فشار دياستوليك اطلاق ميشود.
توجه: هر گاه سرعت جريان خون به هر دليل از جمله تنگي نسبي در جدار رگ از عدد مرسوم به Reynolds بيشتر شود، جريانهاي گردبادي و متلاطم يا Turbulent ظاهر ميشود. نكات مهم در اندازهگيري NIBP
1) طبق استاندارد ميزان Inflation يا فشار هدف كاف براي افراد بالغ معادل 180 ميليمتر جيوه و براي كودكان معادل140 ميليمتر جيوه و براي نوزادان معادل 100 ميليمتر جيوه است.
2) بهتر است كاف به دست چپ بسته شود تا دقت بيشتري در محاسبات وجود داشته باشد.
3) به شكل متوالي از يك دست فشار گرفته نشود، چون ديواره شريان آسيب خواهد ديد.
4) ممكن است بين دست چپ و راست تا حداكثر 20 ميليمتر جيوه تفاوت فشار وجود داشته باشد. جهت انجام تست دقت ماژول ميتوانيد از روش ذيل استفاده كنيد:
ابتدا كاف را به يك دست دلخواه بسته و گوشي پزشكي را در حالي كه سر گوشي زير كاف و بر روي شريان قرار و در گوش خود قرار دهيد با فشردن دكمه شروع و با كمك مانومتر دستگاه فشارهاي سيستول و دياستول را پيدا كرده و با اعداد به دست آمده از ماژول NIBP دستگاه مانيتورينگ مقايسه كنيد.
5) قبل از اندازهگيري ميزان NIBP حتماً ميبايست بيمار 20 دقيقه استراحت مطلق داشته باشد.
6) حتماً مي بايست قبل و در حين محاسبه فشار غيرتهاجمي بيمار از غذا استفاده نكرده باشد.
7) در صورتي كه فشار NIBP را از طريق بستن كاف به دست بيمار به دست ميآوريد بهتر است محل اتصاف شلنگ به كاف حتيالامكان روي شريان راديال باشد.
8) در حين اندازهگيري فشار ميبايست دست بيمار بدون حركت و همسطح با محور ؟استاتيكي باشد. بهتر است بيمار در حين اندازهگيري فشار به پشت خوابيده باشد. (نه به پهلو)
روشهاي اندازهگيري NIBP
a) روش Continious OSCilliometery يا پيوسته
b) روش Step-wise Method يا پلهاي
در اين روش پس از باد كردن كاف تا حد مورد نياز برحسب قطر ور بازو خالي كردن فشار بار داخل كاف به شكل پيوسته است، بهطوري كه طبق استاندارد ميزان Deffation حداكثر 4-3 ميليمتر جيوه بر ثانيه است.
در اين روش ضربههاي وارده متوسط امواج ميراي ناشي از نبض خون شرياني آشكارسازي ميشود و همواره 2 فاكتور مد نظر است: يكي دامنه نوسانات (جهت محاسبات فشار متوسط) و ديگري محل رخداد و پايان نوسانات (جهت آشكارسازي فشار سيستول و دياستول). در اين روش چون كاهش فشار به شكل پيوسته است اثربخشي نامطلوب آرتيفكتها به حداقل كاهش مي يابد. از ماژولهاي معروف دنيا در اين دسته ميتوان به ماژول CAS اشاره كرد كه شركتهاي مختلف توليدكننده مانيتور از اين ماژول براي NIBP استفاده ميكنند تا حدود زيادي به عنوان مرجع مطرح است.
روش پلهاي
در اين روش ماژول NIBP هر باد فشار را به شكل پلهاي و منقطع حدود 6-5 ميليمتر جيوه كم ميكند و پس فشار را در اين حد نگه داشته و با آشكارسازي ضربانها و نوسانها، پروسه كاهش فشار به شكل منقطع ادامه پيدا ميكند تا جايي كه فشار دياستول اندازهگيري شود.
در روش پلهاي طول زمان اندازهگيري فشار (NIBP) نسبت به روش اول بيشتر خواهد بود.
ضمناً نگه داشتن پلهاي فشار در هر كاهش و حالت 1 Pause ايجاد شده يك سري نوسانات ايجاد ميكند كه از آنها ميتوان تحت عنوان عامل آرتيفكتي نام برد كه تا حدودي نسبت به روش اول از ميزان دقت عدد نهايي خواهد كاست. 6- مانيتورينگ هموديناميك عبارت است از كنترل فشار و جريان خون در سيستم قلبي ـ عروقي در داخل قلب و عروق اطراف آن به شكل تهاجمي. (اين مانيتورينگ به عنوان يك پارامتر Uptional مطرح است) ابزار مورد نياز:
a) كاتتر (Catheter) مخصوص جهت ارسال سيگنالها.
b) مبدل يا Transducer جهت تبديل فشار به سيگنال (P/w)
c) تقويتكننده جهت تقويت سيگنال دريافتي. (تعبيه شده در داخل مانيتور)
كاتترها در اندازههاي مختلف از 2 سر تا 5 سر وجود دارند. با يك كاتتر لومن 5 ميتوان پارامترهاي ذيل را اندازهگيري كرد.
a) فشار شريان ريوي (PA)
b) فشار موج كاپيلاريهاي ريوي (PAWP)
c) فشار تهاجمي دهليز راست (RA)
d) خروجي ترميستور جهت اندازهگيري دماي خون
e) خروجي جهت تزريق مايعات به داخل RA و كاربرد در محاسبه برون ده قلب به روش Thermodilution انواع مانيتورينگهاي هموديناميك عبارت است از:
a) مانيتورينگ تهاجمي فشار وريد مركزي يا CUP
b) مانيتورينگ تهاجمي فشار داخل شرياني يا Arterial Line
c) مانيتورينگ تهاجمي فشار شريان ريوي يا PA
d) مانيتورينگ برونده قلبي يا Cardiac Output
e) مانيتورينگ درصد اشباع اكسيژن خون وريدي يا SVO2
(به دليل حجم بالاي توضيحات 5 مورد فوق از تشريح آنها در اين مقاله صرفنظر
ميشود.)
8- اندازهگيري و ثبت عددي ميزان CO2 را در گاز بازدمي كاپنوگرافي ميگويند.
سنسور CO2 ممكن است در 3 محل جايگذاري شود.
a) Main stream: سنسور مستقيماً به لوله تراشه وصل ميشود.
b) Proxima/Diverting: سنسور در مسير لوله انتقالدهنده گاز بازدمي به طرف دستگاه قرار ميگيرد.
c) Side stream: سنسور در درون دستگاه قرار گرفته است.
d) در بعضي از سيستمهاي جديد، سنسور آن در داخل دستگاه قرار گرفته است و از طريق يك خط ***** با طول عمر مفيد 72 ساعت كاري هواي نمونهبرداري شده به داخل سنسور CO2 برده ميشود.
e) اين مدل با جريان كم هم كار ميكند و نگهداري آن ساده است و همانند مدل side stream از كيفيت دقت و حساسيت مناسبي برخوردار است. در حالت پرفيوژن طبيعي ريه مقدار Paco2 ريه بين 35 تا 45 است و مقدار EtCO2 به مقدار 2 تا 5 ميليمتر جيوه كمتر از PAco2 است .بنابراين اگر ET CO2 و ABG به طور همزمان مقايسه شود از تفريق مقدار ETCO2 عددي به دست ميآيد كه به آن CO2 a-AD يا گراديان CO2 اطلاق ميشود.
a-AD CO2= Paco2-ET CO2
افزايش اين گراديان ميتواند خطرناك باشد. يكي از مهمترين عوامل افزايش گراديان CO2 افزايش حجم فضاي مرده است. بهطور كلي افزايش ETCO2 دليل بر Hypoventilation و كاهش ETCO2 دليل بر Hyperuentilation است.
گاپنوگرام
گاپنوگرام از ترسيم غلظت CO2 دمي و بازدمي بهدست ميآيد.
در يك گاپنوگرام طبيعي، در زمان شروع بازدم، ميزان CO2 تا زمان خارج شدن گاز از فضاي مرده آناتوميك معادل صفر است. سپس زماني كه هواي آلوئولي با گازموجود در فضاي مرده مخلوط ميشود، شاهد يك افزايش تيز خواهيم بود. به دنبال آن، بازدهم به صورت يك خط صاف روي منحني ترسيم ميشود. سپس جريان دم به شكل يك سقوط تيز روي منحني ترسيم ميشود. نتيجهگيري
براي يك دستگاه مانيتورينگ اورژانسي وجود ماژولهاي ECG، SPO2، Resp و NIBP حياتي است. ساير ماژولها را ميتوان بنا به نياز بيمار يا كلاسبنديهاي مختلف تعبيه كرد.
يك مانيتور آمبولانسي ميبايست قطعاً قابل شارژ با ولتاژ باتري آمبولانس باشد و باتري آن به جاي باتري از نوع SLA يا نيكل ـ كادميوم بهتر است از نوع ليتيوم ـ يون باشد تا مدت زمان بيشتري بتواند با ولتاژ باتري كار كند.
قلب را دوباره به تپش واداريد
در سال 1899 پس از مشاهده تأثير ولتاژهاي بالا در درمان VF (Ventricular Fibrillation) در حيوانات، تصميم بر آن شد تا از شوك الكتريكي براي درمان انسانها نيز استفاده شود. سپس در سال 1933، ليستي از موفقيتهاي تأثير جريان AC در درمان سگها منتشر شد و در سال 1947 اولين موفقيت در درمان يك انسان به وسيله يك جريان AC با فركانس 60 هرتز گزارش شد.
سرانجام دانشمندان دريافتند كه استفاده از جريان DC بسيار مؤثرتر از جريان AC براي دادن شوك الكتريكي است و آثار جانبي و عوارض كمتري نيز بر جاي ميگذارد. بنابراين اصل اين روش در سال 1960 به مرحله اجرا درآمد و در سال 1961 اولين شوك به ميزان 100 ژول (J100) فاصله براي درمان آريتميها مورد استفاده قرار گرفت. در سالهاي بعد از 1961، ميزان انرژي استفاده شده و روشهاي استفاده تغييراتي كردند و براي به دست آوردن موفقيت بيشتر در درمان بيماراني كه دچار VF ميشود، دستگاههايي با باتري داخلي و قابل حمل كه بتوان در سطح شهر نيز از آنها استفاده نمود، تحت عنوان AED (Automated External Defibrillator) نيز ساخته شد كه اين دستگاه براي اولين بار در سال 1970 به بازار عرضه گشت. تعريف شوك الكتريكي شوك الكتريكي، تخليه جريان الكتريكي در عضلات قلبي بهطور مستقيم در عمل جراحي قلب باز (Open Heart Surgery) يا به طور غيرمستقيم از طريق قفسه سينه براي به پايان رساندن فيبريلاسيون بطني است. تنها راه مؤثر براي درمان VF، شوك الكتريكي بلافاصله پس از وقوع است.
شوك الكتريكي توسط دفيبريلاتورها يا دستگاههاي الكتروشوك قلبي، توليد و به بيمار داده ميشود. دستگاههاي الكتروشوك قلبي حداقل شامل يك منبع انرژي، يك مدار شارژ با ولتاژ بالا (High Voltage)، يك خازن با ولتاژ بالا و يك مدار سوئيچينگ براي تخليه جريان الكتريكي به بيمار است.
دستگاههاي الكتروشوك قلبي، انرژي مورد نياز براي دفيبريلاسيون را توسط عبور يك جريان الكتريكي از قلب ايجاد ميكند. عوامل زيادي در موفقيت شوك الكتريكي در درمان بيماران مؤثر است كه از اين ميان ميتوان به محل قرار گرفتن الكترودها و در نهايت عبور جريان از مسير مؤثر آن در قلب اشاره نمود.
از جمله ديگر عوامل موفقيت در شوك قلب، زمان سپري شده از VF تا اولين دشارژ، داروهاي تزريق شده در احياي قلبي (CPR)، ميزان انرژي، امپدانس بين پدلها و چگونگي تخليه جريان است. شكل موجهاي دستگاه الكتروشوك قلبي با پيشرفت در طراحي شكل موج تخليه جريان در شوك الكتريكي مشخص شد كه اين مسأله كه انرژي چگونه تخليه شود، بسيار مهمتر از اين است كه از چه ميزان انرژي استفاده شود و در هر شكل موج، ميزان حداكثر جريان بايد به گونهاي باشد كه تنها دفيبريلاسيون صورت گيرد و ميزان بالاي جريان موجب از كارافتادگي قلب نشود.
دستگاههاي الكتروشوك سالهاي متمادي از فنآوري تكفاز (Mono Phasic) براي تخليه جريان استفاده ميكردد كه خود شامل دو نوع MDS (Monophasic Damped Sine) و MTE (Monophasic Truncated Exponential) است كه جزئيات هر دو شكل موج در AAMI وجود دارد و حداكثر ميزان انرژي آنها براي جلوگيري از آسيبهاي جانبي، 360 ژول قرار داده شده است.
اين فنآوري بيش از 40 سال است كه براي درمان بيماران مورد استفاده قرار ميگيرد ولي از سال 1980 فنآوري ديگري به نام دو فاز (Biphasic) پا به اين عرصه نهاد كه از مزاياي آن استفاده از سطح انرژي پايينتر است و بزرگترين مزيت آن، كوچكتر و سبكتر بودن دستگاههاي ساخته شده است.
اين فنآوري نيز شامل چند شكل موج از جمله BTE (Biphasic Truncated Exponentical) است كه جزء معروفترين اشكال آن بوده و توسط چند كمپاني بزرگ سازنده اينگونه دستگاهها مورد استفاده قرار گرفت.
در اين مدل، جريان الكتريكي در دو جهت از بين پدلها و در نتيجه بدن بيمار عبور كرده و موجب پديد آوردن دفيبريلاسيون دو فاز (مثبت و منفي) ميشود. در فاز اول ولتاژ با پلاريته مثبت و در فاز دوم، ولتاژ با پلاريته منفي در دو سر پدلها قرار ميگيرد.
در زمينه پيشرفت شكل موجهاي Biphasic، همه شكل موجهاي جديد يك سري جبرانكنندههاي امپدانس را به سيستم اضافه نموده است كه طرز تخليه جريان را با توجه به امپدانس سينهاي به دست آمده از بدن بيمار تغيير ميدهد كه با نام Smart Biphasic شناخته ميشود. جمعبندي يك تفاوت بزرگ بين دستگاههاي Monophasic و Biphasic اين است كه هيچگونه استانداردي از طرف AAMI براي چگونگي استفاده از دستگاههاي Biphasic وجود ندارد و هر كمپاني سازنده، يك شكل موج مخصوص به خود و يك روش اجرايي خاص را دنبال ميكند.
بدين ترتيب استفادهكنندهها نيز ميبايست پروتكلي كه كمپاني سازنده به آنها ميدهد را مورد استفاده قرار دهند. زيرا ممكن اين پروتكل بين دستگاههاي مختلف متفاوت باشد. طبق تحقيقات صورت گرفته ميزان ايمني و كارايي در دستگاههاي Biphasic نسبت به نمونههاي Monophasic به مراتب بيشتر است. در انتها ميتوان به اين جمعبندي رسيد كه استفاده از دستگاههاي الكتروشوك قلبي كه از فنآوري Biphasic استفاده ميكنند بسيار مؤثرتر از فنآوري Monophasic است و آثار جانبي ايجاد شده توسط دستگاه به مراتب كاهش مييابد. چون ميزان انرژي كمتري را به بيمار تخليه ميكند و با توجه به امپدانس سينهاي بدن بيمار جريان را به شكل بهينه به بدن او تخليه ميكند.
امروزه عملاً در بيشتر نقاط، دفيبريلاتور قسمتي از تجهيزات آمبولانس است. تيم پزشكياري كه به بيمار ميرسد، اگر تصور كنند كه بيمار دچار حمله قلبي شده، فوراً ECG را وصل ميكند. ريتم را مشاهده كرده و يك نسخه از سيگنال را از طريق راديو براي پزشك بيمارستان ميفرستد.
در صورتي كه فيبريلاسيون بطني ظاهر گردد، احياي قلبي ـ ريوي (CPR) را آغاز ميكند و با هدايت از راه دور، پزشك پروبهاي دفيبريلاتور را بر روي سينه بيمار قرار ميدهد.
فيبريلاسيون بطني مجدداً از طريق تحليل سيگنال ECG كه توسط پروبها حس و تأييد ميشود. براي غلبه بر مقاومت تقريباً 2000 اهمي پوست، لازم است كه تماس با پوست كم باشد و بدين منظور از چسب يا ژل الكترود استفاده ميكند. يك پروب را در بالا و ديگري را در پايين سينه قرار داده و مراقب است تا ژل بين اين دو نقطه ارتباط الكتريكي ايجاد نكند. كليدهاي تخليه در دستگيرههاي پروبها تعبيه شده است و هر دو بايد همزمان فشار داده شوند تا دفيبريلاتور تخليه گردد. بايد اطمينان حاصل نمد كه در اين لحظه كسي در تماس با بيمار نيست تا از شوك الكتريكي ناخواسته و خطرناك به تيم پزشكي جلوگيري شود. حال بيمار تحت دفيبريلاسيون قرار گرفته است و در عرض چند ثانيه نوار ECG بازگشت به حالت طبيعي را نشان ميدهد. اين سيستم قابل حمل شامل مانيتورينگ تله متري و دفيبريلاسيون، دليل اصلي نجات روزافزون بيماران مبتلا به حمله قلبي است.
پيشرفتي كه اخيراً در زمينه دفيبريلاسيون صورت گرفته است، دستگاهي خودكار و قابل نصب است. اين نوع ابزار به بيماران داراي ريتم ناپايدار كه فقط تا حدودي با دارو قابل كنترل هستند اجازه ميدهد كه بيمارستان را ترك نمايند و يك زندگي عادي را آغاز كنند.
اين ابزار جديد الكترونيكي كه شامل دو الكترود است، بر روي قلب قرار گرفته و بهگونهاي برنامهريزي ميگردد كه فعاليت الكتريكي قلب را تحت نظر بگيرد و فيبريلاسيون بطني را تشخيص دهد. اگر فيبريلاسيون بطني حس شود، نوعي تخليه الكتريكي داخلي صورت ميگيرد. براي اين پالسها انرژي كمتري مورد نياز است. زيرا الكترودها در تماس مستقيم با ماهيچه قلب است. تجربه اوليه در ارتباط با اين ابزار در بيماران منتخب اميدواركننده بوده و به همين دليل كار بيشتري بر روي اين دستگاه در جريان است. احساس دقيق ريتم قلبي و ذخيره انرژي براي ايجاد امكان تخليههاي الكتريكي مكرر در صورت نياز، در جريان برنامههاي تحقيقاتي از تأكيد خاصي برخوردار است. مدارات دفيبريلاتور
مدار نشان داده شده در شكل 3-8، براي توصيف دفيبريلاتورهاي جديد مناسب نيست،گرچه براي برخي مدلهاي قديميتر، تقريباً كامل است. دو روش براي طراحي مدار كنترل تنظيم سطح رايج است. تكنيك اول از يك اتوترانسفورماتور متغير در اوليه ترانسفورماتور ولتاژ بالا منبع dc استفاده ميكند. بنابراين، اپراتور در حقيقت مقدار انرژي را با منبع dc ولتاژ بالا، تنظيم ميكند. ولتاژ خروجي dc مبنع تغذيه، تابعي از تنظيم وارياك است. زماني كه دگمه شارژ فشار داده ميشود، منبع ac از طريق وارياك به ترانسفورماتور اعمال ميشود. خازن به شارژ شدن ادامه خواهد داد تا زماني كه ولتاژ آن با منبع تغذيه برابر شود. هنگامي كه اين دو ولتاژ برابر شوند، اپراتور قادر خواهد بود كه دفيبريلاتور را شارژ كند.
روش ديگري براي طراحي مدار كنترل در شكل (8-8) نشان داده شده است. در اين مدار خروجي dc منبع تغذيه ولتاژ بالا ثابت ميشود. مقايسهگر ولتاژ، بسته به ولتاژهاي اعمال شده به وروديهايش روشن و خاموش خواهد شد. يك ورودي مقايسهكننده به تقسيمكننده ولتاژ R1/R2 متصل ميشود كه نمونه ولتاژ ضعيف از ولتاژ بالاي اعمال شده به خازن C را توليد ميكند. ورودي ديگر مقايسهگر به يك پتانسيومتر متصل ميشود كه به عنوان كنترل تنظيم سطح تعيين شده است. زماني كه اپراتور يك مقدار انرژي را انتخاب ميكند، ولتاژ سر وسط پتانسيومتر، شارژ مطلوبي را ارائه خواهد داد.
اپراتور، توسط فشار دادن دگمه شارژ روي پانل جلويي، سيكل شارژ را شروع ميكند. مقايسهگر ولتاژ، ولتاژي را از كنترل تنظيم سطح در يك ورودي و ولتاژ صفر را در ورودي ديگر ميبيند، بنابراين خروجياش بالا خواهد رفت. زماني كه خروجي مقايسهگر بالا باشد، منطق IC ديجيتال يا رله كه منبع ولتاژ بالا را كنترل ميكند، وصل ميگردد. زماني كه خازن شارژ ميشود، ولتاژ در ورودي معكوسكننده هر مقايسهگر بالا ميرود. زماني كه ولتاژ به نقطهاي برابر با ولتاژ كنترل تنظيم سطح افزايش پيدا ميكند، مقايسهگر قطع ميشود تا سيكل شارژ متوقف گردد.
موارد شارژ خيلي شبيه به طراحي قبلي است. سوئچي رول پدل، سيم پيچ رله خلاء ولتاژ بالا را تحريك ميكند كه باعث ميشود انرژي ذخيره شده در خازن به داخل بدن بيمار تخليه شود.