تاريخ یونان

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمدن یونان باستان كه در برجسته ترین جنبه هایش چیزی جز نبوغ اهل آتن نیست؛ بی تردید از با اهمیت ترین و تاثیرگذارترین تمدن های بشری است. نه تنها فلسفه، سیاست، تاریخ، جغرافیا و ... در مكتب یونانی به بالندگی رسیدند بلكه بسیاری از مفاهیمی چون شهروند، دموكراسی، اریستوكراسی، آكادمی، مدینه فاضله و ... كه امروز مورد استفاده فراوان قرار می گیرند در مبانی تئوریك خود، ریشه در تمدن یونان دارند یونانیان در مدتی نزدیك به چند قرن به چنان پیشرفتی در جنبه های گوناگون حیات اجتماعی و ---------- رسیدند كه دستاوردهای آن اهمیت فراوانی برای آیندگان آنان یافت.
گرچه تمدن یونان باستان توسط تاریخ نگاران اروپایی، چنان شیفته وار نگاشته شد كه هرگز قدر و اهمیت، تاثیر مشرق زمین براین تمدن را به درستی به رشته تحریر در نیاوردند؛ اما هرگز نمی‌توان از نظر دور داشت كه اندیشمندان بزرگی چون تالس، آناكسیمندروس، فیثاغورس، بقراط، افلاطون و ارسطو، هدایای ملت یونان به بشریت هستند. كه اكثرشان سفرهای آموزشی به مشرق زمین داشتند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
یونان کشوری است از مغرب زمین و در تاریخ و تمدن غرب دارای مقام و موقعیتی بسیار مهم می‌باشد . زیرا تمدن یونان نخستین تمدن اروپایی است و یونانی ها اولین ملت اروپایی هستند که به تشکیل دولت توفیق یافته اند .
دیگر ملل اروپایی که پس از آن به وجود آمدند از یونانیان کسب فرهنگ و تمدن کرده اند . اگر چه یونان فرهنگ و تمدن خویش را مدیون ملل مشرق زمین است و در حقیقت بمانند پلی برای انتقال تمدن شرق به اروپائیان بسیار علاقمند هستند که نمونه عالی تمدن را از یونان بدانند . چنانکه امروزه خود را دنباله رو تمدن قدیم اروپا ( یونان و روم ) می‌دانند . با اینحال باید توجه داشت که یونان علیر غم پرورش تعدادی از دانشمندان ، هیچگاه مهد یک دولت بزرگ و یک ملت متحد نبوده است . زندگی اجتماعی و اعتقادی آن نیز چنان بوده است که اغلب مورد انتقاد دانشمندان قرار می‌گرفته است .

سرزمین و مردم یونان قبل از ورود یونانی ها
سرزمین یونان در جنوبی ترین نقطه شبه جزیره بالکان قرار دارد . بالکان از شبه جزیره های جنوبی اروپا در دریای مدیترانه است و نزدیکترین قسمت اروپا به آسیا می‌باشد . بالکان تقریبا منطقه ای کوهستانی است و بخصوص در کشور یونان به طور کامل صورت کوهستانی به خود می‌گیرد . به علت وجود کوهای متعدد ، خاک یونان استعدادکشاورزی زیادی ندارد ، در عوض برای دامداری یا باغداری مناسب تر می‌باشد . گستردگی کوهای یونان به گونه ای است که آن را به بخشهائی جدا از یکدیگر تقسیم کرده است . این تجزیه و تقسیم بخصوص در نواحی ساحلی بیشتر خودنمایی می‌کند ، زیرا سواحل یونان که در مجاورت دریا های مدیترانه اژه و آدریاتیک هستند دارای بریدگیهای بسیار و شامل خلیج ها و شبه جزیره های کوچک متعددی می‌باشند . این امر به ساکنان نواحی ساحلی یونان امکان می‌داد که به ماهیگیری ، دریانوردی و تجارت بپردازند . بدین ترتیب استفاده از دریا ، کشاورزی اندک آن سرزمین را جبران می‌کرد .
آنچه دریانوردی یونانی ها را بسیار آسان می‌ساخت وجود جزایر بزرگ و کوچک فراوان در سواحل یونان بود . بخصوص در دریای اژه تعداد این جزایر بسیار زیاد و نزدیکی هم می‌باشند . به طوری که دریانوردان از سواحل به جزایر یا از جزیره ای به جزیره دیگر بسیار آسان است . به همین جهت گروههای کثیری از یونانی ها در جزایر س******ت داشتند که شغل اصلی آنها ماهیگیری و تجارت بود .
جزایر دریای اژه از سواحل یونان تا سواحل آسیای صغیر پراکنده شده و امتداد یافته اند . در نتیجه گروهائی از مردم یونان در سواحل آسیای صغیر نیز مستقر گشتند و این امر موجب شد تا ساکنان یونان به سادگی و به سرعت با تمدنهای قدیم آسیائی اعم از بین النهرین یا آسیای صغیر و سواحل مدیترانه آشنا شوند و از دستاوردهای تمدنی آنان بهر گیرند . یونانی های ساکن جزایر به دلیل دریانوردی و تجارت پیش از دیگر یونانی ها تحت تاثیر تمدن مشرق زمین قرار گرفتند .


تمدن کرت
کرت از جزایر بزرگ یونان است که در سمت جنوب آن قرار دارد . به همین جهت نزدیکترین جزیره یونانی به مصر و فنیقیه می‌باشد . در اوایل هزاره دوم قبل از میلاد مردمی‌در این جزیره س******ت داشتند که از نژاد آنها اطلاع دقیقی در دست نیست . اما آثار باقی مانده از تمدن آنها بهره گیری آنان از تمدن مصر باستان و دیگر تمدن های مشرق زمین را نشان می‌دهد . کرت وسیع ترین جزیره یونان است و از 3000 سال قبل از میلاد آثار زندگی انسان در آن کشف شده است . اوج رونق تمدن در زندگی مردم کرت در فاصله قرنهای 16 تا 14 قبل از میلاد بوده است . در این دوره شهر کنوسوس پایتخت کرت بود و در آن شهر کاخها و خانه ها ساخته شده از سنگ ، اشیاء و لوازم فلزی ، نقاشی ها و تزئینات گچی به دست آمده است .
کار اصلی مردم کرت دریانوردی و تجارت بوده است به همین جهت همواره با سواحل یونان و دیگر جزایر دریای اژه در ارتباط بوده و علاوه بر مناسبات تجاری ، موجب انتقال تمدن و فرهنگ به سواحل یونان نیز گردیده است . در اواخر قرت 14 ق . م تمدن جزیره کرت از بین رفت لیکن تا کنون دلیل قاطعی برای این مسئله ارائه نگردیده است تمدن کرت در حالی از بین رفت که ساکنان کشور یونان آن را اخذ کرده بودند . به طوریکه به خاطر تاثیر شدید تمدن کرت بر سواحل و جزایر دریای اژه بدان تمدن اژهای نیز می‌گویند .


ورود مهاجرین و چگونگی استقرار آنان
مردم کرت یونانی نبودند . یونانی ها که از نژاد هند و اروپائی بودند به تدریج از حدود 2500 ق . م از سمت شمال به سرزمین یونان سرازیر شدند . آنان که زندگی قبیله ای و شغل رمه گردانی داشتند از استپ های اوراسیا به یونان آمدند . یونانیها شامل گروه های متعددی می‌شدند که در طی چندین مرحله وارد یونان شدند و در نواحی مختلف آن ساکن گشتند .

پیدایش دولت شهرها
اقوام هند و اروپایی که به یونان مهاجرت کردند شامل قبایلی بودند که توسط روسای خود رهبری می‌شدند . هر یک از این قبایل دارای مجمعی از ریش سفیدان بود که از سران طوایف آن قبیله تشکیل می‌یافت . انتخاب رئیس قبیله و نظارت بر اقدامات او از وظایف این مجمع به شمار می‌رفت . حیات قبیله و کسب زمین برای آنان بستگی مستقیم به اتحاد و پیوستگی اعضای آن داشت . لذا تا مدتها پس از تصرف یونان و تاسیس س******تگاههایی در آن نظام قبایلی حفظ شد . هر یک از این قبایل قسمتی از سرزمین یونان را تصرف کردند . وجود رشته کوههای متعدد که منطق مختلف یونان را از هم جدا ساخته بود و نیز وجود جزایر متعدد ، این امکان را فراهم می‌ساخت که قبایل در زمین متصرفی خود مستقل باشند . آنان در این زمین ها شهرهایی ساختند که گرد یک میدان مرکزی بنا شده بودند ، در مجاورت این میدان که مرکز اجتماع مردم بود ، معبد و یا دیگر موسسات عمومی‌ساخته می‌شد .
انتخاب حاکم ، مجمع بزرگان ، و اتخاذ تصمیمات برای اداره شهر در همین میدان مرکزی صورت می‌گرفت . شهر دارای دیوار و دروازه برای دفاع و نیز دارای مزارع و روستا هایی در اطراف خود بود . سکنه شهر را قبایل فاتح ، حاکم و نیز مردمان مغلوب تشکیل می‌دادند . فاتحان دارای حق حکومت و مالکیت زمین بودند در حالیکه مردم مغلوب چنین حقوقی نداشتند و مانند برگان با آنان رفتار می‌شد . مشاغل مردمان هر شهر بستگی به موقعیت جغرافیایی آن داشت مردم شهرهایی که دارای زمین کافی بودند بیشتر کشاورزی و دامداری بود .


آتن
شهر آتن را اقوام ایونی ساخته بودند . آنان به تدریج جلگه ای را که شهر آتن در آن ساخته شد تصرف کردند . در نتیجه اندک اندک با ساکنان اولیه آن مخلوط شدند و با یکدیگر همنشین گشتند . از آنجا که زمین های اطراف شهر آتن ، برای کشاورزی چندان مساعد نبود بیشتر مردم آن شهر به تجارت و دریانوردی اشتغال ورزیدند .

مردم شهر آتن را سه طبقه تشکیل می‌دادند :
1. آتنی های اصیل : یعنی کسانی که پدر و مادرشان آتنی بودند . اینان می‌توانستند مالک زمین شوند و در اداره شهر شرکت کنند .
1. خارجی ها : کسانی که پدر و مادرشان آتنی نبودند خواه آن شخص یونانی باشد یا نباشد .
3. بردگان کسانی بودند که در جنگ ها اسیر شده یا از برده فروشان خریده شده بودند . بیشترین جمعیت آتن از همین طبقه بود . بردگان از هر گونه حقی محروم و مجبور بودند برای اربابان خود کار کنند .


اسپارت
اسپارت دیگر شهر مهم یونان بود . اقوام دوری این شهر را ساختند . آنان با غلبه بر ساکنان قدیمی‌آنجا و به بردگی گرفتن آنها حاکم شهر اسپارت شده بودند . مردم شهر اسپارت شامل طبقاتی بودند .
1. شهروندان اسپارتی یعنی کسانی که پدرانشان اسپارتی بودند ، آنان همه گونه حقی داشتند مثلا مالک زمین بودند و در حکومت شهر عضویت داشتند .
2. پری یک ها یعنی کسانی که یونانی بودند اما اسپارتی نبودند . آنان آزاد بودند و می‌توانستند تجارت کنند اما در اداره شهر مشارکت نداشتند و نیمی‌توانستند مالک زمین باشند .
3. هلوت ها ساکنان قدیمی‌شهر اسپارت بودند که از شهروندان اسپارتی شکست خورده بودند و به صورت برده در آمده بودند .


اختلافات جامعه یونانی
اختلافات یونانی ها اگر چه با یکدیگر اشتراکی چون نژاد و زبان داشتند و مردم غیر قانونی را بربر می‌نامیدند اما هیچگاه صاحب حکومت مرکزی و وحدت کامل نشدند و به صورت حکومت مرکزی وحدت کامل نشدند و به صورت یک کشور در نیامدند . علت این امر از یک سو وضعیت جغرافیایی یونان و قبایل مختلف یونانی و از سوی دیگر علاقه شدید یونانی ها به حفظ نظام دولت - شهر بود . تنها در جریان جنگهای ایران و یونان برای مدتی با یکدیگر همکاری و همراهی نمودند .
 
  • Like
واکنش ها: L0VE

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
در یونان باستان هر چهار تابستان یكبار واقعه ی شگفت انگیزی به وقوع می‌پیوست: حال چه در همان زمان «آتنیها» در حال جنگ علیه «اسپارتها» بودند یا «ایونیها» در حال جنگ علیه «تبسیها» ؛ چه در همان زمان دو ارتش آماده ی جنگ در مقابل هم صف آرایی كرده بودند ؛ چه شهرها در حال محاصره ، تسخیر و غارت بودند ، درست مثل اینكه هیچ اتفاقی نیفتاده باشد ، جوانان آتنی ، اسپارتی و مردانِ جوان از سراسر یونان از كنار ارتشهای در حال جنگ و شهرهای محاصره شده عبور میكردند و خود را به «المپیا» ، یكی از عبادتگاههای «زئوس» ، در 260 كیلومتری شمال غربی آتن میرساندند. زیرا در آنجا جشن بزرگ برپا میشد و تا زمانی كه این جشن ادامه داشت ، صلح در اطراف این پرستشگاه برقرار بود. تمام شركت كنندگان در جشن برای رفت و آمد به «المپیا» آزادی مطلق داشتند ؛ البته جنگ در سرزمینهای دورتر میتوانست ادامه یابد .زئوس خدای خدایان یونانی اینگونه میخواست و این جشن همواره به افتخار او برپا میشد. علاوه بر آن: « زئوس » آفریدگار قدرتمندِ آذرخش ، چنین فرمان داده بود.
«كرونوس» پدر زئوس ، بنا بر افسانه ها ، در قسمت بالای المپیا بر تپه ای میزیست. غیبگویی برای او پیش بینی كرده بود كه یكی از پسرانش او را از تخت به زیر خواهد كشید. از آن پس كرونوس تمام فرزندان خود را بلافاصله پس از تولد می‌بلعید. هنگامی‌كه فرزند ششم یعنی زئوس متولد شد ، همسر كرونوس ، «هرا » به حیله ای دست زد: او به جای نوزاد قطعه سنگی را در قنداق پیچید و «كرونوس» كه بسیار خشمگین بود ، آن را بلعید .زئوس در مكانی پنهان بزرگ شد. هنگامی‌كه به سن بلوغ رسید ، تصمیم گرفت از اعمال ستمگرانه ی پدرش انتقام بگیرد: زئوس ابتدا به پدرش داروی مخصوص قی و تهوع خورانید كه بر اثر آن «كرونوس» پنج پسر و دختری را كه پیش از زئوس متولد شده بودند و او بلعیده بودشان ، زنده بالا آورد ! آنگاه نوبت به مبارزه ی بیرحمانه ی تن به تن میان پدر و پسر رسید. زئوس بر پدر پیروز شد و پدرش را به «تارتاروس» ، جهنم عهد باستان افكند. از آن پس او پادشاه مطلق «المپ» ، شاهِ خدایان و انسانها و خدای آب و هوا بود. او برای یادبود پیروزیش مسابقات ورزشی المپیا را ترتیب داد.
بدین ترتیب برای نخستین بار در سال 776 پیش از میلاد و هر چهار سال یكبار ، جشن بزرگی برپا میشد كه طی آن اعمال و مراسم مذهبی جای خود را به مبارزات نمایشی ورزشی میداد. این جشنها « بازیهای المپیك » نام گرفت و فاصله ی زمانی میان دو بازی به عنوان مقیاس زمانی این سالها ، « المپیاد » نامیده شد. هر « المپیاد » به نام یكی از برندگانِ آخرین مسابقات المپیك نامگذاری میشد. اگر امروزه هم این رسم برقرار بود ، مثلاً فاصله ی زمانی بین بازیهای المپیك 1984 و 1988 به نام شناگر آلمانی «المپیاد مایكل گروس» خوانده میشد .نخستین بازیهای المپیك در سطح كوچك و محدودی اجرا میشد. فقط جوانان آبادیهای اطراف به پای تپه های « كرونوس » به بیشه های مقدس می‌آمدند تا در مسابقات ورزشی ، قدرت خود را ارزیابی كنند. تنها ساختمانهایی كه اوایل وجود داشت « گنج خانه » ، ساختمان مخصوص آتش المپیك ، معبدی برای « زئوس » و همسرش « هرا » و همچنین یك محراب كوچك بود.
300 سال پس از نخستین بازیهای المپیك ، شهر « المپیا » كاملاً متفاوت به نظر میرسید: مسابقات محلی كوچك تبدیل به مهمترین و باارزشترین مسابقات ورزشی پان هلنی (سراسر یونانی) شده بود كه هر بار بهترین ورزشكاران و هزاران تماشاگر از تمام یونان برای شركت در آن به المپیا هجوم می‌آوردند. چون در این شهر بناهای مسكونی وجود نداشت ، آنها در چادر میخوابیدند. بازرگانان بساط تجارت و خرید و فروش خود را پهن میكردند ، شاعران آثار خود را در برابر گروه بیشماری از مردم اهل هنر میخواندند و بیشه ی مقدس كوچك در این میان به جنگلی از پیكره ها ، معابد و محرابهای بزرگ و كوچك تبدیل شده بود ــ المپیا اكنون والاترین مكان مقدس برای پرستش زئوس به شمار می‌آمد.
در حدود سال 470 قبل از میلاد در سرتاسر یونان اعلامیه ای برای جمع آوری اعانه ی عمومی‌از فقیر و غنی انتشار یافت: « قرار است برای زئوس در المپیا معبدی بزرگتر و باشكوهتر از هر معبد دیگر در یونان ساخته شود »صدقه ها و اعانه ها سرازیر شد: طلا ، گنجینه های هنری ، سلاح و تجهیزات ، جواهر و هر چیزی كه میتوانست به طریقی به كار آید ، تا برای زئوس خانه ای كه از نظر شكوه و جلال تا آن زمان كسی ندیده بود ، ساخته شود .ساخت این معبد در سال 457 پیش از میلاد به پایان رسید و معبد گشایش یافت. این معبد بر یك تپه‌ی مصنوعی به ارتفاع یك متر بنا شده بود. پی ساختمان كه تقریباً صحیح و سالم باقی مانده است ، به ابعاد 27×64 متر است. بر روی این پی در مجموع 34 ستون هر یك به ارتفاع 53/10 متر از جنس سنگ آهك صدفی برپا شده بود كه سقف سنگین معبد را كه از صفحه های سنگ مرمر بود ، نگاه میداشت . در مركز معبد ، «سلا» یا به عبارت دیگر پرستشگاه با پیكره ی زئوس قرار داشت. این پیكره را مجسمه ساز معروف آن زمان « فیدیاس » برای این معبد ساخته بود. این پیكره ی زئوس سومین اثر از عجایب هفتگانه ی جهان و تنها اثری بود كه زیر آسمان باز قرار نداشت ، بلكه در یك فضای سقف دار مورد تحسین دیدار كنندگان قرار میگرفت.
فیدیاس از اهالی آتن بود و بزرگترین هنرمند زمان باستان به شمار می‌آمد. او در مأموریتی از جانب دوستش « پریكلس » به صورتی فراگیر و همه جانبه در ساخت و نیز در خلق پیكره های سنگی « آكروپولیس » سهم داشت. او در سال 438 قبل از میلاد ، پیكره ی « پالاس آتنه » را كه یكی از باارزشترین آثار هنری زمان خود بود ، خلق كرد .هنگامی‌كه « فیدیاس » مأموریت ساخت پیكره ی زئوس المپیا را به عهده گرفت ، بی درنگ فرمان داد در 80 متری معبد یك كارگاه هنری برپا شود كه فضای داخل آن از نظر ابعاد دقیقاً اندازه های پرستشگاه معبد یا « سلا » را داشت. او در اینجا با كمك دو دستیار ، زئوس را با شكل و شمایلی كه امروزه فقط میتوان بر روی سكه های عتیقه و باستانی یونانی یافت ، پدید آورد.
زئوس بر یك صندلی دسته دار با پشتی بلند نشسته بود. در دست چپ به نشانه ی قدرت و نیروی خود ، عصایی سلطنتی كه بر سر آن یك فرستاده ی مقدس ــ یك شاهین ــ نشسته بود ، داشت.
بر كف دست راست او ، الهه ی بالدار پیروزی « نایك » (كه در آثار هنری مسیحیان به عنوان فرشته از آن برداشت شده است ایستاده بود (. سر زئوس با تاجی از شاخه های زیتون ــ به مانند تاجی كه قهرمانان المپیك به عنوان جایزه ی برنده دریافت میكردند ــ زینت شده بود. پاهای این خدای خدایان بر روی یك چهار پایه كه بر گرده ی دو شیر حمل میشد ، آرام گرفته بود. بر روی كتیبه ای كه روی چهار پایه نصب شده بود ، نوشته شده بود: « فیدیاس آتنی ، پسر خارمیدس ، مرا خلق كرده است .
فیدیاس ابتدا در كارگاه هنری خود داربستی از آهن ، چوب و گچ ، به اندازه ی تقریبی پیكره ی زئوسی كه در نظر داشت پدید بیاورد ، برپا كرد. آنگاه آن قسمتهایی از بدن كه پوشیده نبود ، یعنی صورت ، بازوان ، دستها و پاها با عاج فیل كه هنرمندانه و استادكارانه شكل یافته بود و حالت داده شده بود ، روكشی شد.
این افسانه در یونان زبانزد بود كه زئوس فیلها را برای این خلق كرده است كه عاج لازم برای ساخت پیكره ی خود را فراهم كند. موها ، جامه و صندلی زئوس از طلا درست شده بود. محاسبات درباره ی میزان طلای به كار برده شده در پیكره های مشابهی كه توسط فیدیاس ساخته شده ، این حدس و گمان را به وجود می‌آورد كه در مجسمه ی زئوس المپیاد تقریباً 44 تالنت یعنی حدود 200 كیلوگرم طلا مصرف شده بوده است. چشمان خدا احتمالاً از سنگهای قیمتی به بزرگی یك مشت بوده است.
ارتفاع كلی پیكره 12 متر بود. قامت « نایك » الهه ی پیروزی به تنهایی به اندازه‌ی یك مرد كامل و بالغ بود. بدیهی است كه نقل مكان این پیكره ی عظیم به صورت یكپارچه از كارگاه به معبد كه در كنار كارگاه قرار داشت ، غیر ممكن بود. به احتمال زیاد ، فیدیاس پس از پایان كار مجسمه ی زئوس ، آن را به قطعات متعدد كوچكتری از هم جدا كرده ، آنگاه دستور داده این قطعات را به داخل « سلا » یا پرستشگاه حمل كنند و سپس آنها را دوباره به شكل زئوس نیرومند و عظیم روی هم سوار كرده است.
در آن زمان در یونان ساختمانها و پیكره های بیشماری وجود داشت كه از دیدگاه هنری با پیكره ی زئوس ساخته ی فیدیاس كاملاً برابری میكرد. بنابراین چرا فقط همین مجسمه ی زئوس المپیا به عنوان یكی از « عجایب جهان » به شمار آمده و مثلاً مجسمه ی «آتنه» ساخته ی همین پیكر تراش و یا آكروپولیس ، جزو عجایب جهان محسوب نشده است؟.
برای این پرسش دو پاسخ كه یكدیگر را كامل میكنند ، وجود دارد. اول اینكه همانگونه كه پیشتر گفته شد ، المپیا مركز عبادت و پرستش زئوس در تمام یونان ، و پیكره ی ساخت فیدیاس بزرگترین و معروفترین تجسم والاترین خدای یونانیها بود. پاسخ و توضیح دیگر كه از نظر تاریخشناسان فرهنگی نیز بیشتر مورد قبول بوده و دلیل محكمتری به شمار می‌آید این است كه: فیدیاس با خلق مجسمه ی خود ، تصویر كاملاً جدیدی از زئوس را به وجود آورده است. خدایان یونان تا آن زمان تنها به واسطه ی قدرت لایزال و بی پایان و نیز فناناپذیری خود از انسانها متمایز بودند. در سایر موارد خدایان و انسانها كاملاً شبیه یكدیگر بودند: خدایان همانند انسانها انتقامجو و خودبین ، كینه توز و بیرحم بودند ؛ و زئوس خود نیز از هیچ نوع دسیسه و توطئه ای برای جلب نظر و محبت زنان گوناگون ابا نداشت.
اما زئوس امپیا برخلاف آن اثر دیگری داشت: در آنجا یك مرد پیر و دانا با خطوط چهره ی متین بر تخت نشسته بود. خدایی كه ترس ایجاد نمیكرد. بلكه اعتماد و آرامش میداد. خدای كه نیرومند ، ولی پدری مهربان و با محبت بود. این زئوس ، علاقه و تمایل ویژه ی تمام فناپذیرها را به خود جلب میكرد.
ورزشكاران به این مجسمه به عنوان خدای حافظ و داور بازی ها مینگریستند. آنها در روز آغاز مسابقات ، در محراب آن گرد می‌آمدند ، قربانی میكردند ، برای پیروزی خود نیایش میكردند و سوگند میخوردند مردانه و صادقانه مبارزه كنند. آنگا جشنهای پنج روزه آغاز میشد ، كه در آن مردان جوان نیمه برهنه در انواع گوناگون رشته های ورزشی با همدیگر برای پیروزی در المپیك به رقابت و مبارزه می‌پرداختند.
برندگان مسابقات به عنوان پاداش پیروزی فقط تاجی از شاخه های زیتون ــ كه بر سر آنها نهاده میشد ــ میگرفتند. شاخه را یك نوجوان محلی با یك قیچی طلایی از یك درخت زیتون ــ كه پنداشته میشد « هركول » پسر زئوس آن را كاشته است ــ میچید . بدین وسیله این معنا بیان میشد كه این جایزه نه از سوی انسان ، بلكه از سوی خود زئوس اعطا میگردد . بازیهای المپیك به ترتیبی كه گفته شد ، برای مدت 1100 سال تقریباً بدون تغییر اجرا شد. تنها تغییر در آن بود كه از حدود اواسط سده ی چهارم پیش از میلاد مسیح ، علاوه بر شاخه های زیتون ، جوایز نقدی بزرگی نیز به برندگان پرداخت میشد ــ بنابراین دوستاران هنر ورزش یا « آماتورها » كه به افتخار خدای خدایان زئوس به مبارزه با یكدیگر میپرداختند ، تبدیل به ورزشكارانی كه شغلشان ورزش بود ، یا به عبارت دیگر «حرفه ای ها» شدند . سپس مسیحیت به جهان یونانی راه گشود. اندیشه درباره ی زئوس ضعیف شد و به تاریكی گرایید. در سال 393 میلادی امپراتور مسیحی « تئودوسیوس اول » بازیهای المپیك را به عنوان عبادتهای كافرانه ممنوع كرد .از مجموعه ی ساختمانهای المپیك تاكنون فقط پی معبد و تعدادی مجسمه های كوچك و كنده كاریهای كنگره ی معبد كشف شده است. درباره ی محل مجسمه ی زئوس فقط حدس و گمانهایی وجود دارد. آنچه مسلم است اینست كه پیكره ی زئوس در زلزله ای در سده ی دوم میلادی به سختی آسیب دید. اینكه آیا این پیكره بعد از آن ــ به طوری كه برخی میگویند ــ در سال 350 میلادی توسط غارتگران منهدم شده است یا اینكه در سال 475 میلادی به قسطنطنیه حمل شده و در آنجا طعمه ی آتش سوزی شده است ، نامعلوم میباشد !سرنوشت «فیدیاس» مجسمه ساز نیز در تاریكی قرار دارد. البته در سده ی 19 میلادی كارگاه او در حفاریهای باستانشناسی كشف شده است و در این حفاریها ، آلات و ابراز متعددی كه به این هنرمند تعلق داشته ، پیدا شده است. اما اینكه آیا فیدیاس در آرامش و افتخار بدرود زندگی گفته یا اینكه ــ آنگونه كه بعضیها ادعا میكنند ــ به اتهام دزدی طلا و عاج از زندان آتن سر در آورده و زندگی را در آنجا به سر برده است ، هرگز آگاه نخواهیم شد.
 
  • Like
واکنش ها: L0VE

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایان و اساطیر یونان باستان

هرا، خدای مادر
در زمانهای بسیار دور، انسان ناشناخته ها و وقایع طبیعی مانند باران، صاعقه، گرما و سرما، شب و روز، تغییر فصل، مرگ و زندگی و مانند اینها را زاییده قدرت خدایانی میدانست که بر زمین و موجودات آن حکومت میکردند.از نظر آنها این خدایان نه تنها به خودی خود در انجام بعضی امور و وقایع دست داشتند بلکه مناسبات و روابط بین آنها هم در سرنوشت انسانها تاثیر مستقیم داشت. خدایان باستان در تمام جوامع بشری وجود داشته اند و هیاتی انسانی با نیروی مافوق بشری داشته اند، آنها جاودان بودند و میتوانستند با انسانهای عادی وصلت کرده و بچه دار شوند، فرزندان این خدایان "نیمه خدا" بودند و با وجود داشتن قدرت مافوق بشری، میرا بودند.
خدایان و داستانهای اساطیری در ابتدا به منظور توضیح اسرار زندگی به کار میرفتند اما به تدریج نبرد موجودات افسانه ای و ماجراهای پر آب و تاب قهرمانان چنان شیرین و جذاب شد که با وجود پیشرفت علم و حضور پیامبران موحد، اساطیر باقی ماندند و در تمام هنرها حضور بارزی یافتند.
در این میان اساطیر یونان به دلیل تکیه فراوان ادبیات باستان یونان و بعد ادبیات مدرن جهان بر آنها و همچنین ساده تر بودن نامهای خدایان به گوش آشنا تر است.از طرفی نباید از تاثیر فراوان فیلمهایی که با تکیه بر اسطوره های یونان تهیه شده است غافل شویم. به همین دلیل معرفی خدایان اساطیری را با معرفی مختصر خدایان المپ (The Olympians) آغاز میکنیم.
خدایان المپ یا المپ نشینان
این خدایان 12 تن بودند که پس از سرنگونی تایتانها (Titans خدایان اولیه) به حکومت پرداختند. کوه المپ محل نبرد تایتانها با خدایان دوازده گانه بود و بعدها هم به عنوان محل زندگی خدایان از آن نام برده شد. تمام المپ نشینان به نوعی با یکدیگر نسبت داشتند و بنا به شرایط زمانه هر از گاهی یک یا چند تن از آنها بیشتر مورد توجه قرار میگرفت. برای مثال اگر در زندگی واقعی، همسر حاکم یا شخص قدرتمند منطقه از شخصیت قوی یا خانواده مهمتری بود، خدایان زن و به خصوص هرا (Hera) که خدای مادر بود مورد توجه میگرفت. اگر جنگی در میان بود، معبد خدای جنگ بیشتر مورد توجه قرار میگرفت.

سنگ برجسته زئوس به همراه همسرش هرا

زئوس (Zeus)
زئوس فرزند کرونوس (Cronus)، تایتان بزرگ، بود. او پدرش را سرنگون کرد و بر سر حکومت با برادرانش پوزئیدون (Poseidon) و هادس (Hades) قرعه کشی کردند، زئوس در نتیجه این قرعه کشی به نام بزرگ خدایان شناخته شد، او فرمانروای آسمان و باران و اسلحه اش آذرخش است که آنرا به سمت کسی که او را ناخشنود کرده ، پرتاب میکرده است. یکی از مواردی که او را بسیار خشمگین میکرد دروغگویی و پیمان ************ی بوده است. زئوس هرا (Hera) را به همسری گرفت اما به خاطر داشتن ماجراهای عشقی فراوان شهرت داشته است.

پوزئیدون خدای دریا
پوزئیدون Poseidon
پوزئیدون برادر زئوس است و در قرعه کشی که پس از سرنگونی پدرشان انجام شد، دریا را به دست آورد و به نام خدای دریا شناخته میشود. دریانوردان و ماهیگیران از پرستندگان او به شمار می روند. پوزئیدون با آمفی تریت Amphitrite که نوه اوسیانوس Oceanus تایتان آبهای به هم پیوسته جهان، ازدواج کرد. اسلحه او یک نیزه سه شاخه است، که میتواند جهان را بلرزاند و هر چیزی را درهم ب************د. او پس از زئوس قدرتمندترین خدا است و طبیعتی ستیزه جو و حریص دارد، به همین برای به دست آوردن شهرهای خدایان دیگر، با آنها درگیر میشده است.

هادس خدای مردگان

هادس، در قرعه کشی با برادرانش، بدترین سهم را برنده شد و آن جهان زیرزمین یا دنیای مردگان است. از آنجایی که رعایای هادس را مردگان تشکیل میدادند، او به کسانی که موجب افزایش جمعیت سرزمینش میشدند بسیار علاقه داشت. مانند ارینی ها Erinnyes یا خشم و ناامیدی، که کارشان تعقیب گناهکاران و سوق دادن آنها به سمت خودکشی بود. هادس به دلیل حکومت بر زیرزمین، صاحب معادن زیرزمینی هم بود و خدای پروت هم به شمار می رفت. همسر او پرسفونه بود که توسط هادس ربوده شده بود. هادس خدای جهان مردگان بود.
 
  • Like
واکنش ها: L0VE

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
itia الهه زندگی خانوادگی
هستیا (Hestia)
هستیا بزرگترین خواهر زئوس و الهه حاکم بر زندگی خانوادگی و به عبارتی اجاق خانه بود. او برای فرار از تقاضای عاشقانه برادرانش پوزئیدون و آپولو، قسم خورد که همواره دوشیزه باقی بماند. هستیا الهه ایست که تخت سلطنتی ندارد، اما نگهداری از آتش مقدس المپ بر عهده او است و به همین دلیل تمام آتشکده ها و اجاقهای منازل از آن او است. هستیا ملایم ترین و مهربان ترین الهه المپ است و سمبل اتحاد بین شهر مادر Metropolis و مردم شهرک ها و دهکده هایی است که برای بردن آتش به معبد می آمدند و در واقع اجاق خانه همه مردم از یک آتش گرم میشد.

Hera نگهبان زندگی
هرا (Hera)
هرا همسر و خواهر زئوس بود. او نگهبان ازدواج ها بود و به خصوص حامی زنان شوهردار بود. از آنجایی که زئوس با حیله و توصل به زور او را به ازدواج راضی کرد، این ازدواج با کشمکش و ناسازگاری آغاز و با کشمکش ادامه یافته بود. یک بار که غرور زئوس به حد غیرقابل تحملی رسیده بود، هرا با خدایان بر علیه او توطئه چینی کرد و به او داروی مخدر خوراند، سپس با خدایان دیگر او را بر روی تختی با هزاران گره بستند و در باره اینکه باید با او چه کنند به مشاجره پرداختند. بریاروس Briareus که غولی 50 سر و صد دست بود به توطئه پی برد و به خاطر علاقه فراوان به زئوس، به کمک 100 دست خود گره ها را گشود و او را آزاد کرد. خشم فراوان زئوس خدایان را به زانو درآورد و هرا پس از مجازات زجرآور- که به دار آویخته شدن با زنجیری طلایی از آسمان بود- قسم خورد که دیگر بر ضد شوهرش شورش نکند. با این وجود هرا همواره به خاطر بیوفایی زئوس دسیسه چینی هایی میکرد و کاهی هم موفق میشد تا درس خوبی به شوهر خیانتکار خود بدهد. طاووس و گاو حیوانات مقدس معبد هرا هستند

Ares خدای جنگ
آرس (Ares)
آرس پسر زئوس و هرا و خدای جنگ است. او فردی رشید و زیبا اما بسیار قسی القلب و خونخوار بوده است خواهرش اریس Eris الهه نزاع و کشمکش، یار جدایی ناپذیر او بود. آرس زمانی خوشحال میشد که صدای چکاچک شمشیرها را بشنود، در این زمان او کلاه خود درخشانش را بر سر میگذاشت و سوار بر ارابه جنگ به قلب میدان جنگ میرفت و کاری به برنده و بازنده نداشت، فقط به دنبال خونریزی بود. کسانی که همواره همراه او بودند درد، اضطراب، قحطی و گمنامی بودند. هرا و زئوس هردو به آرس بیعلاقه بودند و او بیشتر توسط اهالی تراسیا Thracia که مردمی وحشی و خشن بودند پرستیده میشد. کرکس و سگ جانورانی بودند که در کنار این خدا تصویر میشدند.


Athena الهه شهر، صنایع دستی و کشاورزی
آتنا (Athena)
آتنا، الهه باکره، دختر زئوس است و مادری ندارد، زیرا به صورت زنی کامل و سراپا پوشیده در زره و اسلحه از پیشانی زئوس خارج شده است. علی رغم اینکه او در نبرد شجاع و خشن بوده اما زنی جنگجو به شمار نمی آمده زیرا نبردهای او همه برای دفاع از حریم خانه و شهر در مقابل دشمنان بوده است. آتنا الهه شهر، صنایع دستی و کشاورزی است. او برای تربیت و رام کردن اسب، افسار را اختراع کرد و از دیگر نو آوریهای او میتوان به ساختن ترومپت، فلوت، دیگ، شن کش، گاوآهن، کشتی و ارابه اشاره کرد. او تجسم دانایی، منطق و پاکی بوده و فرزند محبوب زئوس به شمار می آمده است. به همین خاطر اجازه داشت تا از اسلحه پدرش- صاعقه- استفاده کند. شهر محبوب او آتن، درخت مورد علاقه اش زیتون پرنده او جغد بوده اند.
 
  • Like
واکنش ها: L0VE

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاریخ نویسان کشورهای اروپایی در تاریخ موسیقی خود معمولاً موسیقی باستانی یونان را با موسیقی کشورهای شرقی مانند ایران، سومر، بابل و مصر را در یک فصل بررسی کرده اند.
قرنها پس از شکل گیری اولیه موسیقی در نظر یونانی ها موسیقی بخشی از زندگی روزانه و ذکر خدایان آنها بود. شاید شنیده باشید که در یونان باستان برای خدایان تندیس هایی درست میکردند، در این میان هیچکدام از این تندیس ها در رده تندیس Apollo که خدای موسیقی بود و Orpheus که خدای چنگ بود نبودند.

در یونان باستان المپیاد های سالانه موسیقی برپا می شد که جنبه جهانی داشت و موسیقی آنقدر اهمیت داشت که یک نوازنده نی یا چنگ همتراز فرماندار یک شهر امروزی ما بود. امکان نداشت تئاتری بدون وجود موسیقی اجرا شود و جالب است بدانید که برای احترام گذاشتن به افراد مهم از کلمه ای به معنی "شخصی با ذوق و هنر موسیقی" استفاده می شد.

اولین موسیقی شناخته شده بفرم آن چه که به موسیقی امروز ما نزدیک است به سال 585 قبل از میلاد (بیشتر از 2500 سال پیش) ثبت شده است. این موسیقی که 5 موومان دارد از صدای نی لبک و انسان درست شده بود و بیان کننده نبرد میان آپولو و اژدها بوده است. اگر این موسیقی را امروز گوش کنید خسته خواهید شد چون شامل تنها یک خط ملودی بوده و هارمونی نقشی در آن ندارد.

یونان باستان مهد علم بود و موسیقی هم از این امر مستثنا نبود. فیثاغورث توانست ارتباط میان طول یک سیم مرتعش با فرکانس آنرا کشف کند که این نقطه شروع علم صدا شناسی بود.

به احتمال زیاد او اولین کسی بود که به رابطه میان یک نت و نت اکتاو بالاترش پی برد. او و مریدانش توانستد به اهمیت فاصله های چهارم و پنجم پی ببرند. اصطلاح اکتاو امروزی هم که کلمه ای لاتین است از یونان باستان رایج شده است. جای هیچ اغراقی نیست اگر گفته شود مقوله فاصله های چهارم ، پنجم و اکتاو که پایه و اساس همه موسیقی امروزی است از یونان باستان آمده و پیشرفت موسیقی امروز مدیون تمدن یونان است. د گفت که موسیقی یونان، پایه و اساس موسیقی کلیسایی اروپا در قرون وسطی را نیز تشکیل می داد. به علاوه قانونمندی در موسیقی را یونانیان آغاز کردند و بنای علمی موسیقی اروپایی امروز نیز بستگی زیادی به تئوری موسیقی باستانی یونان دارد، اگر چه شیوه ای که بعد از دوره رنسانس (تجدید حیات ادبی و هنری) در آهنگسازی و اجرای موسیقی به وجود آمد با موسیقی باستانی یونان تفاوت بسیاری دارد.
به عقیده یونانیان، آپولون رب النوع هنرها بود و نه الهه هنر به نام موز (Muse) دستیار او بودند. نام موزها به این شرح است: کلیو (Clio) الهه تاریخ ، (پولیمنی )، (Polymnia) الهه معانی بیان، اورانی (Uranie) الهه اختر شناسی، تالی (Thalie) الهه کمدی، کالیوپ (Caliope) الهه شعر حماسی، اراتو (Erato) الهه اشعار ناپایدار و هوس انگیز، ملپومن (Melpomene) الله تراژدی، ترپسی کر (Terpsichore) الهه رقص و ای ترپ (uterpe) الهه موسیقی .
واژه موزیک (که معرب آن موسیق است) از نام موز گرفته شده است. در افسانه ها نام ارفئوس و الیمپوس آمده است که مقام آنها را به الوهیت نیز رسانیده اند. در برابر آپولون که پشتیبان هنرهای والا بود یونانیها رب النوع دیگری به نام دیونیزوس (Dionisos ) داشتند.
دیونیزوس رب النوع شراب و عیش و نوش بود. جشن هایی که به مناسبت بزرگداشت دیونیزوس برپا می شد با موسیقی شاد و پایکوبی برگزار می شد. امروزه موسیقی آپولونی موسیقی والای هنری به شمار می رود و موسیقی دیئونیزی ( Dionisain ) منسوب به دیونیزوس موسیقی عیش و تفریح است . فیثاغورث (ythagoras) دانشمند بزرگ یونانی، نخستین فیلسوف و ریاضی دان قدیم، یعنی سده ششم قبل از میلاد است ولی متاسفانه در تاریخ از او به عنوان موسیقی دان یاد نشده است. با وجود این باید او را به عنوان نخستین و بزرگترین قانونگذار موسیقی تلقی کرد.
اکتشافات او در فاصله های موسیقی آنقدر با اهمیت است که باید او را پایه گذار قوانین بعدی که به قرون هفدهم و هجدهم منتهی می شود دانست . فیثاغورت توانست نسبت فواصل صداهای موسیقی را به صورت عددی و رابطه آنها را با یکدیگر بیابد. او از روی فاصله های اکتاو (Octave) و پنجم درست (fifth perfect) و چهارم درست ( Perfect Fourth ) که قبلاً آنها را کشف کرده بود فواصل درجه های مختلف گام را محاسبه کرد و با این کار به موسیقی که تا آن زمان یک پدیده ذوقی بود جنبه علمی و پژوهشی با مبنای ریاضی داد. نسبت های فواصل گام فیثاغورث امروزه نیز مورد استفاده کلیه نوازندگان سازهای زهی مانند ویولن ، ویولا ، ویولونسل ، کنترباس است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
از آئین یونانی تا تئاتر یونانی

نمایش یونانی از آئین یونانی نشأت گرفت و هرگز كاملاً از آن جدا نشد. خاستگاه‌های نمایش یونانی مبهم هستند، اما به گفته ارسطو از شعر غنایی ـ آوازی و یا از دیتیرامب‌های اولیه كه برای بزرگداشت دیونوسوس، خدای یونانی طبیعتِ مرتبط با بهار، حاصلخیزی، تجدید حیات و خصوصاً‌ شراب خوانده و پایكوبی می‌شد، شكل گرفته‌اند. این سرود كهن توسط گروه همسرایانِ آراسته شده به شكل بزمردها، مخلوقاتی نیمه انسان و نیمه حیوان خوانده می‌شد. ارسطو می‌گوید كه تراژدی از این سرودهای طنزآلود ساتیر شكل گرفت و به رغم این كه به نظر می‌رسد، این دو بی‌شباهتند و توضیح قانع كننده‌ای برای خاستگاه تراژدی به حساب نمی‌آید. در سرودهای طنزآلود، احتمالاً گروه همسرایان با رهبر گروه و سرخوان به گفت‌وگو می‌پرداختند و شاید در بعضی جاها در داستان به جای روایت كردن وقایع، رهبرگروه نقش یك شخصیت سنتی را بازی می‌كرد و با چنین تقلیدی نمایش آغاز می‌شد.
گفته می‌شود كه”تس‌پیس“، نمایشنامه‌نویس قرن ششم ق.م كه هیچ از یك نمایشنامه‌هایش باقی نمانده است، قالب همسرایان و سرخوان، همان بازیگر اول، را وارد نمایش كرده است و اشیل احتمالاً اولین نمایشنامه‌نویس بزرگ یونان در قرن بعدی بازیگر دوم را وارد كرد. سوفوكل سومین بازیگر را اضافه كرد، اما باید این موضوع را در نظر داشت كه یك بازیگر می‌توانست نقش‌های مختلف و متوالی را بازی كند. بنابراین در یك نمایشِ عهد اشیل، در هر زمان تنها دو شخصیت ناطق(به جز همسرایان و رهبرش) بر صحنه وجود دارد، اما فهرست شخصیت‌ها ممكن است تا سه یا چهار نفر باشد. به علاوه شخصیت‌های ساكت ـ بازیگران بدون دیالوگ ـ نیز به كار گرفته می‌شدند، بنابراین احتمال داشت یك نمایش تنها با دو شخصیت ناطق و با یاری یك بازیگر ساكت و بدون دیالوگ و صحنه‌ای متناسب سه نفر، نمایش داده شود. سرخوان(رهبر همسرایان) گاهی اوقات با شخصیت‌ها مشغول گفت‌وگو می شد تا بدین وسیله تعداد كم بازیگران ناطق را از آن چه كه ممكن بود در اولین نگاه به نظر برسد، بیشتر كند.
گروه همسرایان نمایش ـ پیامد طبیعی سرودهای دیتیرامب اولیه ـ توسط اشیل از پنجاه نفر به دوازده نفر تقلیل داده شد و بعد توسط”سوفوكل” تا پانزده نفر افزایش یافت. گروه همسرایان اغلب كاركردهای نمایشی و مهم متفاوتی داشت. برای مثال برخی اوقات توسط سرخوان گروه بازیگری به صحنه اضافه می‌شد. هنگامی كه گروه همسرایان قهرمان نمایش را تحسین می‌كند و در عین حال نسبت به او احساس ترحم می‌كند احساسات تماشاگر عادی را نیز بیان می‌كند. و طریق پیوندی را بین تماشاگر و بازیگر فراهم كند و نیز می‌تواند برای تحت تاثیر قرار دادن تماشاگر(درگیر) كنش پیشین، همچنین اظهار نظر كردن درباره كنش فعلی یا تدارك دیدن میان پرده‌های آوازی مورد استفاده قرار می‌گیرد.
در زمان”تس‌‌پیس”، احتمالاً داستان‌هایی كه تبدیل به نمایش می‌شدند لزوماً با افسانه دیونوسوس مرتبط نبودند، اما حضور در تئاتر هنوز به نوعی مراسم مذهبی بود و تا مدت‌ها بعد ارتباط خود را با زندگی از دست نداد و تبدیل به چیزی مناسب برای كتاب‌ها نشد. همان گونه كه”ایوربراون” منتقد انگلیسی تئاتر معاصر، اشاره كرده است تاریخ تئاتر یونانی حركتی است از آشوب به آئین و از آئین به نوشته.
در 544 ق.م حكومت آتن جشنواره نمایشی رسمی‌ای برگزار می‌كرد كه در آن نمایشنامه‌نویسان برای جوایز رقابت می‌كردند. نمایش در آتن یك رویداد هر روزه نبود بلكه به دو روزِ تعطیلِ Lenaea (جشن شرابگیری) و مهمتر از آن به جشن دیونوسیای شهر یا دیونوسیای بزرگ، محدود می‌شد. Lenaea یا جشن شرابگیری در ژانویه یا فوریه اتفاق می‌افتاد و دیونوسیای شهر در مارس یا آوریل. جشن دوم پنج یا شش روز به طول می‌انجامید و هر صبحِ سه روزِ پایانی جشن، یك تراژدی نویس سه نمایش تراژدی و یك سایتر اجرا می‌كرد. این سه نمایشنامه‌نویس از قبل توسط یك قاضی داور كه احتمالاً طرح نمایشنامه‌های فراوانی را مورد مطالعه قرار می‌داد، به دقت انتخاب شده بودند و هزینه اجرای آثار آن‌ها بخشی توسط حكومت و بخشی توسط شهروندان متمول پرداخت می‌شد. حكومت از این شهروندان با دستور به مساعدت به آن‌ها از طریق كمك مالی تجلیل می‌كرد. نمایشنامه‌نویس، موسیقی را هم تصنیف می‌كرد و بر آماده سازی”اجرا” نظارت می‌كرد و برخی اوقات نقشی هم ایفا می‌كرد. آن جایی كه سه شاعر در ماه رقابت انتخاب شده بودند، به هر یك جایزه‌ای اعطا می‌شد. البته جایزه اول(پول و یك تاج گل) ارزشمندترین بود و گاهی بردن جایزه سوم افتخاری محسوب نمی‌شد.
بعضی از تماشاخانه‌های یونانی آن قدر بزرگ بودند كه تا شش هزار تماشاگر را در خود جای می‌دادند. عمارت ساخته شده در كنار تپه، تماشاخانه‌ای به شكل نیم دایره در فضای باز بود با بازیگرانی كه ایستاده ایفای نقش می‌كردند و تماشاگرانی كه روی پله‌هایی می‌نشستند كه تا دامنه تپه بالا می‌رفتند. در میان اولین ردیف یك تخت(كرسی) برای كاهن دیونوسوس اختصاص داشت كه برخی اوقات به عنوان اسباب نمایش عمل می‌كرد. پشت بازیگران، اسكنه یا ساختمان صحنه بود كه احتمالاً به عنوان اتاق رختكن، قبل از اجرا و در طول اجرا به عنوان پس زمینه مورد استفاده قرار می‌گرفت. این ساختمان به تماشاگری كه بازیگران را در مقابل آن می‌دید، یك قصر یا معبد را القاء می‌كرد و گاهی اوقات اگر صحنه ‌دیگری لازم بود قاب‌های متحرك با نقاشی‌های چشم‌انداز(منظره) بین ستون‌ها جای می‌گرفت. این دیوار تا اندازه مهمی به فراهم آوردن صوت قوی كمك می‌كرد، چرا كه اگر یك حایل جامد در پشت فرد صحبت كننده و یك سطح سخت و صاف در مقابلش وجود داشته باشد و اگر تماشاگر روی پله‌ها بنشیند گفت‌وگوها به خوبی منتشر می‌شود. دیوار ساختمان صحنه حایل را فراهم می‌كرد، اطراف قربانگاه یك مكان صاف برای رقص كورال كه اوكسترا نامیده می‌شود، سطح صاف مقابل بازیگران را مهیا می‌كرد و سومین بخش كار را جایگاه‌های روی تپه انجام می‌دادندكه وضعیت صداها را نسبتاً بهتر می‌كرد. اما مشخص نیست این سكو دقیقاً چه زمانی در مقابل ساختمان صحنه ساخته شد.
بازیگران، احتمالاً برای القای خصوصیات اصلی‌شان به تماشاگران حتی آن‌هایی كه در دورترین فاصله قرار دارند نقاب(ماسك) می‌زدند. در نتیجه یك بازیگر ممكن بود ماسكی را بزند كه خطوط كلی چهره یك شاه یا یك پیرمرد یا یك خدمتكار را القاء كند. لباس‌ها رنگارنگ بودند و بازیگران احتمالاً كفش‌هایی با تخت ضخیم می‌پوشیدند تا آن‌ها را بلند قدتر نشان دهد، گرچه به نظر می‌رسد كه دوره این چكمه‌های مخصوص بعد از نمایشنامه‌های برجسته”اشیل”، ”سوفوكل” و ”اوری‌پید” در قرن پنجم ق.م بوده است. دو مورد از وسایل صحنه ارزش نام بردن را دارند: ”ماشین” و ”اكی‌كلما”، اولی یك جرثقیل یا بالاكش بود كه می‌توانست بازیگری را كه نقش خدا را بازی می‌كرد، معلق نگه دارد. زیرا خدا گاهی اوقات داخل می‌شد تا به داستان سامان ببخشد یا داستان را حل و فصل كند، و ”اكی كلما” به نظر می‌رسد یك سكوی چرخ‌دار بوده كه به بیرون از ساختمان هل داده می‌شد و به طور مرسوم به تماشاگر خاطر نشان می‌كرد صحنه‌ای كه در حال اجرا است باید به عنوان صحنه‌ای در حال وقوع در داخل ساختمان فرض شود.
در خاتمه باید به ساختار نمایشنامه‌ یونانی اشاره كنیم. معمولاً یك تراژدی یونانی با یك گفتار توسط یك بازیگر یا یك قطعه گفت‌وگو كه به عنوان”پرولوگ” شناخته شده آغاز می‌شود. بعد گروه همسرایان در حال آواز خواندن و رقصیدن وارد می‌شوند(پارادوس). این بخش كه اپیزود نامیده می‌شود توسط چهار یا پنج گفت‌وگو مابین بازیگران ادامه می‌یابد كه آن هم جای خود را به قصیده‌های آوازی می‌دهد. هر قصیده یك ”استاسیمون” است و خروج پایانی گروه همسرایان”اگزودوس” است. حاصل تركیب گفتار با آواز خواندن و رقصیدن گونه‌ای موسیقی ـ درام(موسیقی ـ نمایش) شبیه به اپرا است با كمی گفتار، نظیر فلوت سحرآمیز موزارت. این گواه عظمت نمایشنامه‌نویسان منظوم است كه اگر ما دیگر نمایشنامه‌هایشان را با موسیقی مناسب نمی‌شنویم یا شاهد حركات زیبا با لباس‌های رنگارنگ نیستم، معهذا از این متن‌ها شناختی درباره بعضی از بزرگترین دستاوردهای دوران باستان كسب می‌كنیم.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
داستان های ازوپ
از دومین نویسنده ی پر توان دیگر یونان«ازوپ» داستان های كوتاهی كه از زبان حیوانات بیان شده به جا مانده است. مردم یونان این نویسنده را همانند لقمان حكیم میداند. داستان های كوتاه ازوپ كه مسایل اخلاقی و اجتماعی را مطرح می‌سازد، به صورت ضرب المثل بین مردم رواج داشته است.

ویرژیل
پویلیوس ویرژیلیوس مارو، حماسه سرای بزرگ روم در سال 70 قبل از میلاد در آند دیده به جهان گشود. ویرژیل از خانواده ی متوسطی بود اما به شایستگی پرورش یافت. او تا 16 سالگی به آموختن پرداخت. در25 سالگی جامه ی ویژه ی شهروندان رومی‌را كه نشانه بالندگی و اندیشمندی بود به تن كرد.
ویرژیل در سال 39 ق.م. «پوكولیكا» را سرود. در همین زمان با «هوراس» نویسنده نامدار رومی‌آشنا شد و به دربار آگوست راه یافت.ویرژیل در سال 29 ق.م. به فكر سرودن «انه یید» افتاد كه سرودن آن ده سال طول كشید. او در سال 19ق.م. چشم از جهان فرو بست.
انه یید
سر گذشت «انه» یا «انه یید» را پس از گیل گمش سومری و ایلیاد و اودیسه یونانی، سومین داستان حماسی جهان دانسته اند.
این داستان دنباله ی داستان ایلیاد است. ویرژیل داستان خود را از همان جایی كه هومر با ویرانی و آتش زدن «تروا» به پایان می‌رساند آغاز كرده است.
در آن هنگام كه تروا در آتش می‌سوخت ، انه پدرش آنشیز را بر دوش نهاد و از مرگ نجات داد؛ اما چون در همان زمان بانویش«كریوز»را از دست داد كوشید با گرد آوردن جنگاوران پراكنده،ناكام ونافرجام،با یونانیان بجنگد.پس بر كشتی نشست؛ اما دستخوش كینه ودشمنی«ژونون»و آزمون های دشوار ورنج های فراوان قرار گرفت. طوفانی ناوگان او را در هم شكست و بركرانه ی آفریقا در پراكند. در آنجا،«دیدون»
شهبانوی كارتاژ از انه به گرمی‌استقبال كرد (كتاب اول) و دلباخته انه شد. انه نیزداستان سفرهای خود را برای او بازگو میكرد(كتاب دوم و سوم). سپس انه به فرمان«ژوپیتر» كارتاژ را ترك گفت. دیدون كه تاب دوری انه را نداشت خود را بر كومه ی آتش مرگ بكشت(كتاب چهارم). انه به سیسیل رسید و به یاد پدرش بازی هایی را ترتیب داد (كتاب پنجم). سپس به «كوم» رفت. «سیسیل» او را یاری كرد تا بتواند در دوزخ فرو رود. انه در جهان زیر زمین، در سرزمین سایه ها با روان پدرش دیدار كرد و پدر آینده ی پر شكوه روم را تا زمان فرمانروایی آگوست برای وی پیشگویی كرد.
این شش كتب اول و گزینش بخشهای گوناگون آن اودیسه را به یاد می‌آورد شش كتاب دیگر نیز به سروده های دلاوری های جنگجویان هومر تشابه دارد.
بهشت گمشده(میلتون)
جان میلتون از ادبا و شعرای بزرگ انگلستان است. او در سال1608 م در لندن متولد شد. تا24 سالگی به تحصیل پرداخت و زندگی او بیشتر در امور ---------- سپری شد. میلتون در اثر مطالعه ی بیش از حد بینایی خود را از دست داد.
معروفترین اثر میلتون«بهشت گمشده» است كه در سال 1667 منتشر شد و امروزه شهرت او بیشتر مدیون این اثر می‌باشد.
منظومه ی بهشت گمشده در وصف عصبان شیطان و سقوط او و اغرای حضرت آدم، و هبوط او به زمین سروده شده است.
این كتاب بعد از«كمدی الهی» دانته از شاهكارهای مسلم ادبیات غرب در این زمینه به حساب می‌آید.
در قسمتی از كتاب اول چنین می‌خوانیم:
شیطان با بانگی چنان بلند كه در سراسر ژرفنای دوزخ طنین افكنده گفت:«ای شاهزادگان، ای حاكمان،
ای سلحشوران ، ای گلهای سر سبد آن آسمانی كه پیش از این از آن شما بوده و اكنون از دستتان رفته است
آیا حیرتی چنین، ارواحی جاودانی را فرا تواند گرفت؟ یا شاید پس از خستگی های مصاف ، این مكان را برای آسایش از تلاش دلاورانه ی خویش بر گزیده و خفتن در آن را چون در دره های آسمان شیرین پنداشته اید؟ و یا آنكه در چنین نا بسامانی سوگند خورده اید كه از در پرستش حریف پیروزی برآیید كه اكنون به كروبیان، سرافین افكنده سلاح ، شكسته پرچم و كوفته تن خویش می‌نگرد؟ اما زود باشد كه وزیران چالاكش از دروازه های آسمان به وضع ممتاز خود پی برند و لا جرم فرود آید تا بر سر ما كه چنین «نالان و نزار افتاده ایم پای نهند، و به تدوین صاعقه به بندمان افكند و در ژرفنای این ورطه به زنجیرمان كشند بیدار شوید وبر پای خیزید وگرنه جاودانه از پا افتاده خواهید ماند»

دانته(1265تا1321)و كمدی الهی
دانته نویسنده بزرگ ایتالیایی و بزرگترین اثر ادبی او كمدی الهی است. دانته در این كتاب حكایت می‌كند كه چگونه در جنگل انبوهی سرگردان بوده كه«ویرژیل» شاعر باستانی روم بر او ظاهر می‌شود و آن دو به اتفاق به دنیایی دیگر سفر می‌كنند.
كمدی الهی در سه بخش نوشته شده است: جهنم،برزخ و بهشت.
دوزخ از نظر دانته به شكل قیفی تجسم می‌یابد كه از سطح زمین به اعماق آن فرو رفته است. او از محفل جهنمی‌یاد میكند كه گناهكاران در آنجا نسبت به معاصی خود گرفتار عذاب اند. در یكی از این محفل ها گناهكاران مشغول شكستن سنگهای عظیم اند، در محفلی دیگر در دریاچه ای آتشی می‌سوزند ودر دیگری با سرمای مدهشی مجازات می‌شوند. دانته خیانت را دهشتبارترین گناهان می‌داند.
در اینجا لازم است به تشابه این كتاب با كتاب ارداویراف نامه ی زرتشتیان اشاره كنیم.
دانته در كمدی الهی خود معتقدات قرون وسطی را به تصویر می‌كشد لیكن دیدگاههای زمانه و زندگی خود را نیز در آن منعكس می‌سازد و آزادی احساس را می‌ستاید این كتاب علاوه بر این كه یك اثر ادبی است به عنوان یك دایرة المعارف قرون وسطی نیز محسوب میشود.
 
  • Like
واکنش ها: L0VE

Similar threads

بالا