بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم

ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا

گر چه عمری به خطا دوست خطابش کردم

منزل مردم بیگانه چو شد خانه‌ی چشم

آن قدر گریه نمودم که خرابش کردم

شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع

آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

غرق خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهاد

خواندم افسانه‌ی شیرین و به خوابش کردم

دل که خونابه‌ی غم بود و جگرگوشه‌ی درد

بر سر آتش جور تو کبابش کردم

زندگی کردن من مردن تدریجی بود

آن چه جان کند تنم، عمر حسابش کردم
 

pandarm

کاربر بیش فعال
شده در خواب ببینی که تو را قرض کند ؟
بروی وَهم شوی تا که تو را فرض کند؟

شده در گوش ِ تو گويد که تو را باز تو را…؟
نشوم فاش ِ کسی تا که شوم رازْ تو را …؟

شده آغوش شود تا که هم آغوش شوی؟
گره ات باز کند تا که تو خاموش شوی؟

شده یک شب برود تا که روی در پی او؟
که تو فرهاد شوي تا بشوی قصه ی او؟

به همان حال بگویی که تو مجنون ِ منی
به تو بیمار شدم تا که تو درمون ِ مني

شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟
گره ات کور شود غم به روانت برسد ؟
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کاش هر صبح ، به دیدارِ تو،بیدار شدن
تو دوا باشی و،با عشقِ تو بیمار شدن

با تو بودن همه ی عمر، نفَس در نفَس ات
سر به گیسوی تو، از عطرِ تو سرشار شدن


مثلِ برگِ گُلِ سرخ و لبِ خورشیدِ بهار
سِیر، از طعمِ خوشِ بوسه ی دیدار شدن


حُسن، آن نیست که آن کودکِ کنعانی داشت
حُسن را ، چشمِ تو بایست خریدار شدن


تو اگر باغچه را نیمِ نگاهی بکُنی
گُلِ بابونه ندارد غمِ بی بار شدن


مستی وشاعری و بی خبر از خود، چه خوش است
مَرد را می کُشد این لحظه ی هشیار شدن


دردِ تکرارِ شب و روز ، خدایا تا کَی ؟
خسته ام، خسته ازاین چرخه ی تکرار شدن


#کریم_سهرابی
 

puyan khan

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
شعرش هم یادم نیست از حافظ
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما کجا یار کجا این همه آزار کجا

دل بی کینه کجا مهوش غدار کجا

دل کجا شانه کجا گیسوی دردانه کجا

شمع کاشانه کجا مجلس اغیار کجا

منزل خسرو کجا تیشه ی فرهاد کجا

دل شیرین به تمنای دو دلدار کجا

چشم یعقوب کجا قصد زلیخای کجا

مرهم چشم کجا پیرهن یار کجا

ماه در چاه کجا منزلت و جاه کجا

فاتح مصر کجا برده ی بازار کجا

یک عدد سیب کجا این همه تبعید کجا

دل کجا شانه کجا گیسوی دردانه کجا

عشق هابیل کجا نفرت قابیل کجا

دار حلاج کجا جعفر طیار کجا
 

sar sia

کاربر بیش فعال
صبر کن عشق تو تفسير شود، بعد برو
يا دل از ماندن تو سير شود، بعد برو
خواب ديدي که دلم دست بدامان تو شد
تو بمان خواب تو تعبير شود، بعد برو
لحظه اي باد تو را خواند که با او بروي
تو بمان تا به يقين دير شود، بعد برو
صبر کن عشق زمينگير شود، بعد برو
يا دل از ديده ي تو سير شود، بعد برو
تو اگر کوچ کني بغض خدا مي شکند
تو بمان گريه به زنجير شود، بعد برو
 

sar sia

کاربر بیش فعال
تا کی در انتظار گذاری به زاری‌ام
باز آی بعد از این همه چشم انتظاری‌ام

دیشب به یاد زلف تو در پرده‌های ساز
جان سوز بود شرح سیه روزگاری‌ام

بس شکوه کردم از دل ناسازگار خود
دیشب که ساز داشت سرسازگاری‌ام

شمعم تمام گشت و چراغ ستاره مرد
چشمی نماند شاهد شب زنده داری‌ام

طبعم شکار آهوی سر در کمند نیست
ماند به شیر شیوه وحشی شکاری‌ام

شرمم کشد که بی‌تو نفس می‌کشم هنوز
تا زنده‌ام بس است همین شرمساری‌ام


محمدحسین شهریار
 

sar sia

کاربر بیش فعال
چه می‌شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه می‌کردم
نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر می‌شد همه محراب را میخانه می‌کردم

علیرضا قزوه
 

sar sia

کاربر بیش فعال
بیا یکدم مرا یاری کن ای دوست
تبسم بر لبم جاری کن ای دوست
تو محبوب دلم هستی همیشه
بیا از من طرفداری کن ای دوست
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

painting-miniature4-e1.jpg


سوختم چه آتشی نگاه تو دارد
آخر دلم دل تورا به دست آرد
بی تو کویر خشک و خالیم ...
مرا ببین چه حالیم باران تو اگر نبارد!

♫♪.ılılıll|̲̅̅●̲̅̅|̲̅̅=̲̅̅|̲̅̅●̲̅̅|llılılı.♫♪

جانا
دلم ربوده ای فریبانه
به انتظار تو غریبانه
نشسته ام ببینم آن دو چشم مست و دلبرانه
جانا
به غم نشانده ای دل مارا
بیا و دریاب من تنها را
که خسته ام از این زمانه


♫♪.ılılıll|̲̅̅●̲̅̅|̲̅̅=̲̅̅|̲̅̅●̲̅̅|llılılı.♫♪
فریاد
مرا تو برده ای دگر از یاد
شکسته ام من
هرچه بادا باد
رها چو برگ خسته در باد
جانم
تویی چو زلف تو پریشانم
خزان منم که غرق بارانم بیا دگر نمیتوانم


♫♪.ılılıll|̲̅̅●̲̅̅|̲̅̅=̲̅̅|̲̅̅●̲̅̅|llılılı.♫♪
جانا
دلم ربوده ای فریبانه
به انتظار تو غریبانه
نشسته ام ببینم آن دو چشم مست و دلبرانه
جانا
به غم نشانده ای دل مارا
بیا و دریاب من تنها را
که خسته ام از این زمانه...
 

sar sia

کاربر بیش فعال
قسم به قطره ی اشکم ، درون آیینه
که مبتلای توام ، ای رفیق دیرینه
به خون نشسته ی عشقم ، اسیر "شعر و غمم"
که از تو مانده برایم ، همین دو گنجینه
کنار من که نباشی ، تمام هفته یکیست ...
چه صبح شنبه ی تلخم ، چه عصر آدینه
تو آه سرد منی ، روی شیشه ی عمرم
که سهمم از تو فقط " آااااه " بود ، در سینه
مسیر زندگی ام ، ماجرای عاشقی ام
چه بود ماحصلش ، جز دلی پر از کینه ؟
خطای رُستم اگر سرنوشت سهراب است
بگو ، به شانه نبندد نشانه ، تهمینه
 

sar sia

کاربر بیش فعال
از تو دیگر شده ام دور، خودت می فهمی؟
شده ای وصله ی نا جور، خودت می فهمی؟
نقشِ تو چیست در این رابطه ی یک طرفه؟
"بی اهمیت" و "مغرور"، خودت می فهمی؟
غیرِ جدی شده این رابطه از مرحمتت!!
مثلِ یک بازیِ پاسور، خودت می فهمی؟
می کِشم درد از این وضع، ببین با این که
عاشقی کرده مرا کور، خودت می فهمی؟
من فقط رابطه را، هی به جلو هُل دادم
بی کمک نیست که مقدور، خودت می فهمی؟
مثلِ سابق به من اصلا تو تمایل داری؟
یا شدی یکدفعه مجبور، خودت می فهمی؟
دارم از فاصله ها حسِ بدی می گیرم
خسته ام، خسته ی بدجور.... خودت می فهمی ؟
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چنانکه ابر،
گره خورده با گریستنش،
چنانکه گل،
همه عمرش مسخّرِ شادی‌ست،
چنان که هستیِ آتش،
اسیر سوختن است،
تمام پویهٔ انسان
به سوی آزادی‌ست!

«شفیعی کدکنی»
🌺🌺
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
...
زندگی چیزی نیست ک لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
...
سهراب سپهری
 

sar sia

کاربر بیش فعال
آه یک چشمم زلیخا آن یکی یعقوب شد
حال یوسف را ببینـــم با کدامین دیده ام؟
آشنا هستی به چشمم صبر کن، قدری بخند
یادم آمـد، مـن تـــــورا روز نخستین دیـــــده ام
بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود
ابن سیرین را خبــــر کن، خواب شیرین دیده ام
 

sar sia

کاربر بیش فعال
تیـــر برقـــی «چوبیم» در انتهای روستا
بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا
ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت
کـــوچ کردم از وطن ، تنهــــا بـــــرای روستـــــا
آمدم خوش خط شود تکلیف شبها،آمدم
نـــور یک فانوس باشــم پیش پای روستا
یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند
پیکرم را بــوسه می زد کدخدای روستا
حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم
قدر یک ارزن نمــی ارزم بـــرای روستــــا
کاش یک تابـــوت بودم کــاش آن نجار پیر
راهیم می کرد قبرستان به جای روستا
قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته است
بد نگاهـــم می کند دیــــزی سرای روستــا
من که خواهم سوخت حرفی نیست اما کدخدا
تیـــر سیمانـــــی نخواهد شد عصــــای روستــا
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
23980332-3334-b.jpg

اگر مانده بودی تو را تا به عرش خدا می رساندم
اگر مانده بودی تو را تا دل قصه ها می کشاندم
اگر با تو بودم به شبهای غربت که تنها نبودم
اگر مانده بودی ز تو می نوشتم تو را می سرودم


مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت
این شب سرد ،و غمگین غربت با وجود تو رنگ ،سحر داشت
با تو این مرغک پر ،شکسته مانده بودی اگر ،بال و پر داشت
با تو بیمی نبودش ،زطوفان مانده بودی اگر ،همسفر داشت
هستیم را ،به اتش کشیدی سوختم من ،ندیدی ندیدی


مرگ دل ارزویت ،اگر بود مانده بودی ،اگر میشنیدی
با تو دریا پر از دیدنی ،بود شب ستاره گلی ،چیدنی بود
خاک تن شسته ،در موج باران در ،کنار تو بوسیدنی بود
بعد تو خشم دریا ،و ساحل بعد تو پای من مانده ،درگل


مانده بودی، اگر موج دریا تا ابد هم پر ،از دیدنی بود
مانده بودی ،اگر نازنینم زندگی رنگ و ،بوی دگر داشت
این شب سرد و غمگین غربت با وجود تو رنگ سحر داشت
با تو این مرغک ،پر شکسته مانده بودی ،اگر بال و پر داشت
با تو بیمی ،نبودش زطوفان مانده بودی ،اگر همسفر داشت
هستیم را به ،اتش کشیدی سوختم، من ندیدی ندیدی


مرگ دل ارزویت ،اگر بود مانده ،بودی اگر میشنیدی
با تو دریا پر از دیدنی بود شب ستاره ،گلی چیدنی بود
خاک تن شسته ،در موج باران در کنار ،تو بوسیدنی بود
بعد تو خشم دریا و ساحل بعد ،تو پای من مانده درگل
مانده بودی ،اگر موج دریا تا ابد هم ،پر از دیدنی بود

 

sar sia

کاربر بیش فعال
مردم از فتنه گریزند و ندانند که ما *** به تمنای تو در حسرت رستاخیزیم
 

sar sia

کاربر بیش فعال
محـرمِ اسـرارِ من دیـشب فقـط دیوار بود
کـاش جـای گـوش کردن بـر سرم آوار بود

از گلیمت پـا فـراتر بـرده ای...یادش بخیر
آن اوایل آرزویـت لحـظه ای دیـدار بود

هر چقدر از بودنت من غرق در شادی شدم
رفـتنِ یکبـاره ات امـا تـأسـف بار بود

من همیشه عکس زیبای تو را بوسیده ام
در عوض توی اتاقت عکس او بسیار بود

گرچه شیرین است لب هایت ولی این را بدان
خنده ی تلخت برایـم حکــمِ زهر مار بود

ای که در ظاهر مسلمان میزند سیمای تو
باطـنت امــا شبیـه لشکـر کفـار بود

خوب شد از هم جدا ماندیم و رفتی بی خبر
داستـانِ عشـقِ مـا بی مـزه و کشدار بود

تو همان هستی که بودی ، زود باور کردنت
بــاز تقصیــرِ خیـــالِ خــامِ لاکردار بود

در ته قصـه زلیخـا همسـرِ یوسف شد و
این وسط قلبی شکسته سهم پوتیفار بود
 

sar sia

کاربر بیش فعال
بُوَد در نغمه ام سوز نهانی
چه شد آخر مرا عُمر جوانی
جهانی را شدم در جستجویت
که بیابم زِ تو شاید نشانی
 

sar sia

کاربر بیش فعال
روزگاریست همه عرض بدن می خواهند


همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند


دیو هستند ولی مثل پری می پوشند


گرگ هایی که لباس پدری می پوشند


آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند


عشق ها را همه با دور کمر می سنجند


خوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسد


عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد
 

sar sia

کاربر بیش فعال
مرا بسوزانید
و خاکسترم را
بر آبهای رهای دریا بر افشانید،
نه در برکه،
نه در رود:
که خسته شدم از کرانه های سنگواره
و از مرزهای مسدود
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
فانوس تنهایی بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم ادبیات 28440

Similar threads

بالا