با كدام قانون عليت مي‌توان خدا را اثبات كرد؟

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار


با كدام قانون عليت مي‌توان خدا را اثبات كرد؟
نسبت به قانون عليت چهار ديدگاه وجود دارد. هر ديدگاه نيز بنا بر خاصيتي كه بر آن استوار مي‌شود، نتيجه مخصوص به خود را دارد. ديدگاه اول: براساس ديدگاه نخست، «قانون عليت» يك «قانون تجربي» است. در اين ديدگاه قانون عليت را نتيجه استقراء مي‌دانند؛ مثل اينكه از کودکي ديده‌ايم آب روان است، يا آتش گرم است؛ لذا آن را پذيرفته‌ايم فيلسوفاني همچون ارسطو، هيوم و شهيد صدر در پي اثبات اين ديدگاه هستند.
1ـ ارسطو در منطق‌ خود مي‌گويد: تمام كبريات قياس‌ها از استقراء گرفته شده است . حتي قانون عليت هم از استقراء به‌دست آمده است.
نتيجه اين كه: بنا بر اين مبني كه ما قانون عليت را قانوني تجربي و حسي بدانيم، اثبات خدا مشكل مي‌شود.
2ـ هيوم مي‌گويد: ما نمي‌توانيم براي اثبات خدا، از قانون عليت استفاده كنيم؛ زيرا قانون عليت را از تجربه و استقرا گرفته‌ايم؛ مثلاً مكرر ديديم که خانه را بنّاء مي‌سازد، يا آب خنك مي‌كند. ما به اين تصديق حسي در ذهن‌ خود عادت كرده‌ايم كه خانه سازنده دارد و آب خنك مي‌كند؛ اما حتي يك بار هم نديده‌ايم كه خدا جهان را خلق كند. پس هيچ استقرائي از او نداريم. بنابراين تجربه نكرده‌ايم. ما تا به حال نديده‌ايم، شايد جهان به گونه‌اي ديگر، پديدار شده است. ما تا محدوده‌اي كه عليت حسي را تجربه كرده‌ايم، مي‌توانيم از قانون عليت، استفاده كنيم؛ ولي بيش از آن، مجاز نيستيم. هيوم قانون عليت را تجربي، استقرائي مي‌داند. او مي‌گويد: تكرار در يك تجربه، عادتي را در انسان ايجاد مي‌كند كه آن عادت «قانون عليت» خوانده مي‌شود.
3 - سومين كسي كه قانون عليت را بر اساس استقراء مي‌داند، مرحوم شهيد صدر است . ايشان در كتاب الاستقراء اين نظريه را مطرح مي‌نمايد. و شهيد صدر مي‌نويسد: مرحوم ملاصدرا و مرحوم علامه طباطبائي و. .. در قانون عليت به مصادره به مطلوب، دچار شده‌اند . لذا شهيد صدر كه چنين مي‌بيند، از راه استقراء وارد مي‌شود تا قانون عليت را از طريق استقراء ثابت نموده تا منجر به اثبات خدا شود. ايشان از راه حساب احتمالات پيش مي‌رود. مي‌گويد: هر چه ساختمان چيزي پيچيده‌تر باشد، احتمال تصادفي بودن آن، كمتر مي‌شود و انسان، آن احتمال خيلي كم را ناديده مي‌گيرد و به ‎آن عمل نمي‌نمايد. انسان به آن طرفي كه بيشترين احتمال را دارد يقين، اطمينان و عمل مي‌كند. البته اين يقين، يقيني كه احتمال خلاف آن، صفر باشد، نيست؛ اما احتمال خلاف آن، نزديك به صفر است.
آقاي سروش در مكتوبات و سخنراني‌ها، اين را رد نموده‌ است. و مي‌گويد: «ازآنجا که عقلاً احتمال خلاف در واقع هست، پس احتمال تصادف صفر نيست؛ لذا هنوز احتمال خلقت تصادفي وجود دارد. و اين شيوة مرحوم صدر از حيث روان‌شناسي خوب است، اما از نظر فلسفي پذيرفته نيست. چون باز عقلاً احتمال تصادف وجود دارد».
شهيد صدر مي‌خواهد بگويد: هر چه تجربه، تكرار شود، ميزان احتمال و گمان افزايش مي‌يابد تا به مرز يقين عرفي برسد.
پس ارسطو، هيوم و مرحوم شهيد صدر، مبناي عليت را استقرار مي‌دانند؛ ولي هر كدام به گونه‌اي مخصوص به‌خود استدلال مي‌کنند. به طور کلي، تجربي بودن قانوني عليت، موجب درست شدن امر اثبات «خداي‌ناديده»، نمي‌شود. زيرا در نهايت آن طوريجكه هيوم و... مي‌گويند ما در علوم تجربي تكرار را مي‌بينيم، و استقراء داريم ولي در مورد «خلقت جهان توسط خدا»، يك بار هم اين خلقت را نديديم.
ديدگاه‌ دوم: ديدگاه دوم قانون عليت را فطري مي‌داند؛ مانند زنبورعسل که فطرتاً خانه شش ضلعي مي‌سازد همچنين قانون عليت و قانون اجتماع نقيضين، فطرتاً محال است، چون علم ما باين قانون‌ها فطري است يعني اين قوانين علمي خدادادي هستند؛ چنان‌كه دكارت مي‌گفت تصور خدا، فطري و علمي خدادادي، است. فلاسفه‌ايجكه قانون عليت را يك قانون فطري مي‌دانند: 1ـ كانت: مي‌گويد «قانون عليت»، قانون ماقبل تجربي است، گرچه کانت در بقيه موضوعات تحت تأثير شديد هيوم بود، اما در قانون عليت از او پيروي نكرد. وي شناخت قانون عليت را، شناختي ماقبل تجربي دانست. با اين حال کانت مي‌گويد: شناخت ما قبل تجربي عليت، تنها در مورد محسوسات جاري است؛ زيرا در غير محسوسات به تناقض مي‌انجامد؛ مثلاً شرط سنخيت علت با معلول كه در هر علت و معلولي (نزد كانت و ارسطوئيان) لازم است، درباره خدا هم لازم مي‌شود، كه ارسطو هم بدان قائل بود. بنابر اين، خدا اگر علت خلقت است، بايد با اولين مخلوقاتش هم سنخ و شبيه باشد. اگر خداوند، قديم و ثابت و بسيط است، در نتيجه جهان هم كه معلول اوست، بايد قديم و ثابت و بسيط باشد؛ نه آن‌كه جهان آن گونه که مي‌بينيم، حادث، متغير و كثير باشد. پس خدا با جهان سنخيت ندارد. اين تناقض در مكتب ارسطوئي هم وجود دارد. كانت لزوم اين تناقض را، در قانون عليت ميان قديم و حادث در مورد خدا و ماوراء الطبيعه، دليل اين به حساب مي‌آورد. كه از «قانون ماقبل تجربي عليت»، نمي‌توان در ماوراء الطبيعه و آنچه فوق زمان و مكان است، مثل خدا، استفاده كرد. وجود خدا را از آنجا که فوق زمان و مكان است، نمي‌توان با اين قانون اثبات كرد.
2. مرحوم ملاصدرا در بعضي از قسمت‌هاي كتاب اسفارش قانون عليت را فطري مي‌داند. او مي‌گويد: «كسي كه قانون عليت را كه قانوني فطري است انكار كند، خبيث است».
در هر حال، مشكل طرفداران فطري بودن قانون عليت (علاوه بر آن‌كه خود اين مكتب چنانچه بعد مي‌آيد، باطل است) در اثبات خدا، اين است كه سنخيت را در تمام عليت‌ها، لازم مي‌دانند. لذا اين شرط سنخيت، در مورد فاعل مختار و خدا به تناقض مي‌انجامد.
- ديدگاه سوم: چنان كه كلارك مطرح كرده و هيوم پاسخ مي‌دهد، استدلال عقلي ارسطوئيان، براساس ترجّح بلامرجح است. مرحوم ملاصدرا، و مرحوم علامه طباطبائي و شهيد مطهري هم اين بحث را همانجگونه كه ارسطوئيان مطرح كرده‌اند، مطرح نموده‌اند، در حالي كه مرحوم ملاصدرا و شهيد مطهري به قول مرحوم صدر، مصادره به مطلوب كرده‌اند. اين ها استدلال مزبور را براي اثبات «قانون عليت»، به اين‌كه «ترجّح بلا مرجح، محال است»، برمي‌گردانند وقتي مي‌پرسي چرا «ترجّح بلا مرجح»، محال است، مي‌گويند: چون «وجود ممكن بدون وجود علت، محال است». باز وقتي ميپرسيد چرا «وجود ممكن بدون وجود علت، محال است». مي‌گويند: چون «ترجّح بلا مرجح»، محال است.
نقد: اين نظريه، دوري و باطل است و نمي‌توان با مصادره به مطلوب، قانون عليت را اثبات نمود.
اينك عين عبارت شهيد صدر:
«ما با هيوم در اين‌كه قانون عليت را از قانون عدم تناقض نمي‌توان استنباط كرد، هم عقيده‌ايم؛ زيرا وقتي ما پديده (وجود ممكن) را بدون علت فرض مي‌كنيم، هيچ تناقض منطقي در چنين فرضي ديده نمي‌شود.»
ظاهراً كلام شهيد صدر، ناظر به گفته آناني است كه مي‌گويند معني ممكن آن‌ است كه نسبت به وجود و عدم مساوي باشد؛ لذا اگر ممکن بدون علت وجود پيدا كرد، خلف فرض مي‌شود، در حالي‌كه تفسير اين‌ها از ممكن، به تساوي ماهيت ممكن به وجود و عدم، بي‌دليل است همانگونه که عدم تساوي هم دليل ندارد. آنچه در معني «ممكن» است. اين است كه وجود يا عدم براي ممکن، ضرورت ذاتي ندارد. وجود داشتن در خارج بدون علت هم، منافاتي با سلب ضرورت ذاتي ندارد. لذا همچنانکه ادعاي «لزوم ضرورت بالقياس بر فرض وجود ممكن»، خود مبني بر قبول قانون عليت است و استدلال با آن هم، مصادره به مطلوب مي‌شود.
ديدگاه چهارم: ديدگاه چهارم «شهود عقلي» است که اثبات خدا با آن ممكن است؛ زيرا عقل وجود حادثة بي‌علت را نمي‌پذيرد. قرآن هم همين را مي‌گويد: أمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَي. ..) ؛ اما اين گفتة ارسطوئي، كه آن علت هم خود بايد معلول باشد، يا با معلولش سنخيت داشته باشد، هرگز در فاعل مختار و خدا لازم نيست؛ گرچه در علت و معلول‌هاي اضطراري و غير فاعل مختار همچون علت و معلول‌هاي مادي، چنين است، كه توضيحش و دليل‌ آن در بحث فاعل مختار، گذشت.
تنها اينكه عقل، پديده بدون علت را نمي‌پذيرد و معقول نمي‌داند كه پديده‌اي بدون علت رخ دهد و در فاعل مختار، علت همان فاعل مختار است كه اراده ايجاد آن شئ را مي‌كند گرچه فاعل مختار همچون فردي از انسان از سنخ جوهر و واحد بسيط است و افعال او از سنخ عرض و متعدد است و يا خدا هر خيري را مي‌خواهد و اراده مي‌كند با آنكه خود واحد بسيط است ايجاد مي‌كند و تعدد اراده، بستگي به تعدد مراد دارد نه بستگي به تعدد مريد.
نقد و بررسي
ما بايد قانون عليت را از ريشه و اساس بررسي كنيم. چهار ديدگاه را مطرح كرديم 1 - ديدگاه استقراء كه ارسطو در كتاب منطقش، همه كبريات قياس را، نتيجه استقراء مي‌دانست. شهيد صدر هم درباره‌ استقراء و قانون عليت، كتابي نوشته است. از غربي‌ها، هيوم، قانون عليت را استقرائي مي‌داند.
حال اگر مبني و اساس قانون عليت، تجربه و استقراء باشد اثبات خدا، مشكل است.
اکنون با توجه به اين ديدگاه، آيا اين ديدگاه مي‌تواند صحيح باشد يا نه؟


 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
آيا قانون عليت استقرائي است؟
1 – بايد توجه داشت كه استفاده از قانون عليت غالباً در جائي است كه استقراء نشده است. مواردي را كه هيوم مي‌گويد به‌آن عادت كرده‌ايم، از موارد استقراء شده است. که در حيوان هم عادت به چنين موارد استقراء شده و تكراري وجود دارد. (مثلاً صاحب حيوان هر روز در فلان ساعت به حيوان، علف مي‌دهد؛ يا انسان بچه‌اش را شير مي‌دهد؛) اما اين عادت به مشاهده دو حادثه متوالي، همان «قانون عليت‌ عقلي‌» نيست كه دانشمندان پيوسته با آن، علل مجهولات جهان را كشف مي‌كنند و حيوانات از كشف آن عاجز‌ند. نوعاً و غالباً استفاده دانشمندان از قانون عليت، در مواردي رخ مي‌دهد كه آن علت و معلول، استقراء نشده باشد و براي اولين بار باشد که ديده مي‌شود، يا براي اولين بار به آن توجه کافي مي‌شود؛ حتي ممكن است علت هم ديدني نباشد؛ مثل قانون جاذبه كه از افتادن سيب كشف شد؛ يا دانشمندان اتمي که از طريق قانون عليت، به اتم ناديدني پي بردند؛ يا اين كه قبل از ساختن ميكروسكوپ و ديدن ميكروب در ميكروسكوپ، پاستور گفت: جانوران ريزي هستند كه غذاها را فاسد مي‌كنند. پس پاستور آنچه ديده شدني نبود را به‌كمك قانون عليت، کشف کرد اما عادت كه (به مشاهده دو حادثه محسوس و تکراري) در حيوانات و كودكان هم هست چنين نيست، يعني با اين چنين عادتي نمي‌توان مثلاً اتم و نيروي جاذبه را کشف کرد. عادت در مواردي است كه دو حادثه متوالي تكرار مي‌شود؛ (همچون شب و روز كه متضادين هستند و علت و معلول هم نيستند؛ يا) همچون حركت دست و نيز حركت كليد كه دو حادثه متوالي و علت و معلول‌اند آن‌هم علت و معلولي كه هر دو محسوسند اما در دو زمان متوالي نيستند و هم زمان‌اند و اصلاً تعريف هيوم درباره قانون عليت غلط است يعني هيوم حتي قانون عليت را نتوانسته درست تصور کند.
2ـ استقراء، هرگز كليت و ضرورت را اثبات نمي‌كند. در حالي كه مهم آن است كه «قانون عليت» يک «قانون ضروري» باشد و بتواند در قوانين تجربي، كليت را اثبات ‌كند كه مي‌كند. اين نمي‌تواند نتيجة عادت باشد که در عادت، نه ضرورت است و نه کليّت است.
انساني که براي اولين بار يعني بدون تکرار و بدون استقراء و عادت وارد منزل كسي مي‌شود و مي‌بيند سر انساني از بدنش جدا شده است، احتمالاتي را مطرح مي‌کند که مشعر بر عليت است. هيچ کس نمي‌گويد: خود سر بدون هيچ علتي از بدن جدا شده است. با اين كه اولين بار است كه صحنه مرگ را ديده، اما احتمال جدا شدن سر بدون هرگونه علت را هر عاقلي، محال مي‌داند نمي‌گويد: كه به احتمال ضعيف خود به خود جدا شده است، مي‌گويد محال است. و يا مثلاً اگر سنگي در خانه كسي افتاد و چنين و چنان شد، دنبال علت مي‌گردند، اگر كسي گفت خود سنگ از زمين بلند شده و در خانه شما افتاده است، مي‌گويند: دروغ است چون محال است حادثه‌اي بدون علت رخ دهد.
استقراء احتمال را افزايش مي‌دهد، اما محال بودن را ثابت نمي‌کند. در حالي که در اين‌گونه مثال‌ها، انسان‌هاي عاقل مي‌گويند: محال است اين حادثه بدون علت رخ داده باشد. استقراء نمي‌تواند محال بودن را ثابت كند. در موارد «استقرائي» هميشه احتمال خلاف باقي است. ولو احتمالي بسيار ضعيف؛ يعني امكان خلاف هست. خلاف آن ممكن است، نه محال، اما در «قانون عليت» يعني اين‌كه حادثة بدون علت رخ دهد عقل مي‌گويد، محال است، گرچه براي اولين بار رخ داده باشد. پس «قانون عليت» كه با آن به كشف علت در موارد حتي استقراء نشده و حتي در كشف علت‌هاي نامحسوس مي‌پردازد، «قانون عليتي عقلي» است كه نشان دهنده ضرورت لزوم وجود علت در هر حادثه است. در حالي که استقراء يا عادت، به تكرار دو حادثة محسوس متوالي (كه در حيوانات هم هست)، اطلاق مي‌شود و قانون عليت نيست گرچه در حيوان و. .. موجب ظهور احساسات مي‌شود و هيچ‌كس ظهور احساسات را به خاطر عادت انكار نمي‌كند، اما اين كه «عادت در حيوانات حتي انسان، علت احساساتي خاص در موارد مخصوص مي‌شود»، غير از «قانون عليت» است، كه ضرورت «لزوم وجود علت»، حتّي در حوادث غير عادي و استقرا‌ء نشده است.


آيا «قانون عليت»، همان «استحاله ترجّح بلا مرجح» است؟
نظريه سوم اين بود كه استحالة وجود حادثه بدون علت، به دليل استحاله ترجّح بلا مرجح است. سابقاً‌ توضيح داديم که اين استدلال، مصادره به‌مطلوب است.

قانون عليت و فطري بودن:
- «نظريّه فطري» بودن مورد تأکيد كانت بود. كانت با اين که سخت تحت تأثير هيوم است، اما نظر هيوم که قانون عليت را عادت مي‌داند، را پوچ و بي‌پايه به حساب مي‌آورد. كانتي كه شيفته هيوم است، اين نظريه او را مبني بر اين که «قانون عليت» يك عادت حيواني باشد نمي‌پذيرد: (قانون عليتي كه دانشمندان به‌كمك آن بسياري از علت‌هاي نامحسوس و غير مترقبه را كشف مي‌كنند) . لذا كانت در قانون عليت به «فطري» بودن قانون عليت و «ما قبل تجربي» بودن آن روي مي‌آورد.
«نقد»: آيا مي‌توان همان‌طور كه «علم ساختن خانه» را از جانب زنبور عسل، يا ترس گوسفند از گرگ را، فطري (غريزي) مي‌دانيم، قانون عليت را، بر اساس غريزه بدانيم؟ هرگز؛ زيرا اولاً غريزه مربوط به عمل است. اگر غريزه را علم بدانيم، يك علم كوركورانه و غيرآگاهانه خواهد بود.
ثانياً علم فطري همان علم غريزي است که امكان تغيير دارد؛ چنانچه زنبور عسل خانه‌اش را شش ضلعي مي‌سازد به طور غريزي و ممكن است غريزه او تغيير كند و روزي آن را پنج ضلعي يا دايره بسازد. اما قانون عليت، امكان تغيير ندارد. عقل تغيير آن را غير ممكن مي‌داند. چون قضيه‌اي ضروري است. مثل اين كه زواياي داخلي مثلث 180 درجه است، يا دو زاويه متقابل به رأس با هم مساوي است، يا اجتماع نقيض محال است. قانون عليت هم مثل اين موارد قضيه‌اي ضروري است. درك كليت، ضرورت و محال بودن هم مربوط به عقل است.
ثالثاً در انسان كه عاقل‌ترين حيوان يا تنها حيوان عاقل است، علت‌يابي وجود دارد. اگر «قانون‌عليت» يك قانون غريزي بود به انسان اختصاص نداشت. انسان حتي فقط وقتي که رشد عقلي مي‌كند اين «علت‌يابي» در او پيدا مي‌شود. لذا هرچه عاقل‌تر باشد، بهتر به علت اشياء پي مي‌برد. اين نشان مي‌دهد که شناخت قانون عليت، از عقل است. انسان بي‌عقل يا احمق اين را در نمي‌يابد. هرچه عقل انسان بيشتر باشد، بهتر علت‌يابي مي‌كند. بيشتر به آن عمل مي‌كند. اين‌ها نشان مي‌دهد قانون عليت، شهود عقلي است نه فطري غريزي و نه استقرائي.
كانت معتقد است: قانون عليت، فطري (= غريزي) است و به محسوسات اختصاص دارد. صاحب اسفار هم آن را فطري مي‌داند.
بنابر استقرائي كه ارسطو، هيوم و مرحوم شهيد صدر به آن معتقدند، سنخيت هم جزء شرايط عليت دانسته مي‌شود؛ حتي در مورد فاعل مختار و خدا. البته در علت و معلول‌هاي زايشي، هميشه تشابه ميان علت و معلول هست. در علت و معلول‌هاي زايشي، همه به سنخيت ميان علت و معلول معتقدند. اولاد انسان به انسان شبيه است و اولاد هر حيواني به همان نوع حيوان گندم، بوته گندم توليد مي‌كند و بوته گندم، گندم، همچنين دانه و هسته هر نوع گياهي؛ اما عليت در اينجها بر خلاف عليت در انسان است. انسان فاعل مختار است. انسان ميان نقيضين، يعني فعل و ترك و دنباله روي از عقل يا غريزه، مختار است. در انسان سنخيت، شرط انتخاب نيست كه در بحث فاعل مختار گذشت. سنخيت از شرائط علت‌هاي طبيعي جبري است. اگر سنخيت در قانون عليت مطلقاً شرط شد، در خداشناسي به تناقض مي‌انجامد. كانت عليت را ماقبل تجربي مي‌داند؛ اما مثل ارسطو سنخيت را در آن مطلقاً لازم مي‌داند؛ لذا آن را به موارد تجربي اختصاص مي‌دهد؛ زيرا استفاده از قانون عليت كه سنخيت در آن شرط است، در مسائل عقلي و اثبات خدا به تناقض مي‌انجامد. چون قانون عليتي است كه سنخيت در آن شرط است. اين قانون مي‌گويد هر پديده‌اي علت مي‌خواهد و آن علت هم بايد خود پديده باشد؛ لذا از اين طريق اشتراط سنخيت، مطلقاً نمي‌توانيم در خداشناسي به نتيجه برسيم.

شهودي و عقلاني بودن قانون عليت
پس از بطلان سه ديدگاه گذشته، ديگر نيازي به توضيح ندارد. که نزد هر عاقلي، بديهي است، انسان‌هاي عاقل نوعاً وجود حادثه بدون علت را معقول نمي‌دانند. توضيح بيشتر آن را در كتاب نقدي بر هيوم آورده‌ام. در هر حال، قانون عليت بنا بر اين ديدگاه عقلي شهودي که مي‌گويد: عقلاً‌ چيزي بدون علت پيدا نمي‌شود؟ چه آن، علت مكانيكي در اشياء باشد چه فاعل مختار باشد. فاعل مختار مي‌تواند علت وجود باشد و در عليت فاعل مختار سنخيت وجود ندارد. عقل هم شرط سنخيت را در فاعل مختار نمي‌پذيرد؛ لذا بر اساس قانون عليت عقلي شهودي براي اثبات خدا به هيچ مشكلي برنمي‌خوريم.

نتيجه‌گيري کلي:‌ بحث ما درباره پيش‌فرض هاي اثبات خدا، تا اينجا در دو پيش فرض اول و دوم، به پايان رسيد:
پيش‌فرض اول: درباره مفهومي از خدا بود كه «هم به تناقض نمي‌انجاميد و هم حاکي از واقعيتي خارجي است.
بر خلاف مفهومي از خدا که نزد فلاسفه اشراق و مشاء و بسياري از پيروان اديان مطرح است که در خود تناقض دارد.
و پيش فرض دوم، درباره حس‌گرايي مطلق و مکتب ارسطويي و افلاطوني بود که بنا بر اين مكتب هاي شناختي باز، شناخت خدا ناممكن بود. و بنابر مکتب واقع‌گرايي که سقراط و جان لاک و امثال آنها برآنند، شناخت خدا ممكن است. در پايان هم نظرية «قانون عليت عقلي شهودي» كه بتوان براساس آن، خدا را اثبات كرد روشن شد. بر خلاف قانون عليت تجربي (بر اساس استقراء و عادت و يا حساب احتمالات)، يا قانون عليت فطري، يا مصادره به مطلوب که اثبات خدا بر اساس اين ها، ممکن نيست، يا لااقل مفيد يقين و ضرورت نيست.
پيش فرض سوم: که بعداً از آن بحث مي‌کنيم درباره فايده بحث خداشناسي است «يعني سؤال از لزوم خداشناسي و دين است» و به عبارت ديگر «چرا خداشناسي و چرا دين شناسي»، لازم است و به عبارت ثالثه درباره «فلسفه دين و خداشناسي» است،‌ چون قبل از ورود به بحث اثبات خدا يا دين، مي‌بايست نياز بشر به بحث خداشناسي و دين روشن گردد؛ زيرا شناختي را که بشر به آن نياز ندارد، نبايد به آن بپردازد. بدين خاطر است که شناخت فايده بحث، مقدم بر اصل بحث است و در مرحله بعد به بحث اثبات خدا يا اثبات دين پرداخته مي‌شود. لذا اين بحثجهاي پيش‌فرضجها، قبل از بحث خداشناسي بايد مطرح شود که ما هم چنين مي‌کنيم.



سید محمد رضا علوی سرشکی

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
mohsen-gh با كدام مكتب شناختي مي‌توان خدا را اثبات كرد؟ فلسفه 4

Similar threads

بالا