بازی ادامه ی داستان 2

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام, هر کدوم از بچه ها یه جمله بگه و داستان رو ادامه بده... سعی کنید داستان ترسناک بشه...

اولین جمله داستان رو خودم میگم




یه شب که علی خونه تنها نشسته بود ...
 

هستی بی نیاز

کاربر فعال
اول عین خیالش نبودرفت طرف تلفن که به یکی زنگ بزنه یکدفعه شیشه ی طرف حیاطشون به طور ناگهانی شکست
 

samira.it

عضو جدید
همينجوري خشكش زده بود كه شيشه هاي بعدي خونه هم يكي يكي خرد ميشد
 

aysa67

عضو جدید
میخواست بدو بره بیرون اخه علی یکذره ام کلا ترسو بودش که یکدفعه لوستر خونشون افتاد جلو پاش علی داد زدو

رفت به سمت اتاقش.توی خونه تنها بود.این اولین شبی بود که علی تنها توی خونه مونده بود. نمیدانست چه کار کند که ناگهان در سالن باز شدو........
 

هستی بی نیاز

کاربر فعال
علی گفت اگه تو ترس نداری پس عمه‌ی من ترس داره ؟!
اره خوب عمت که مرده من تواون دنیا دیدم خیلی ترسناک بود.من خودم یکی ترسیدم.حالا بیا اینجا کارت دارم.پبرزن به این خوبی وخوشگلی بیا اینجاااااااااااااااااااااوگرنه....
 

مهشید/

عضو جدید
علی دور تا دور خونه میدوید بیرزن هم دنبالش میدوید که یهو علی زمین خورد
 

samira.it

عضو جدید
علي زمين خورد و تو همين حين ديد كه پيرزنه يه تبر دستشه و ميخنده علي كه ديگه نفسش بالا نميومد...
 

Similar threads

بالا