ایسمها و مکاتب جهان

mohsen 88

عضو جدید
کاربر ممتاز
  • آتئیسم : عقیده به انکار خداوند
  • آریستو کراسی : عقیده به سپردن قدرت به چند نفر متمول یا قدرتمند
  • آمپریسم : عقیده به تجربه یا مشاهده و عمل در هر نوع ایمان و اعتقاد
  • آنارشیسم : عقیده به عدم وجود زمامدار برای اداره امور
  • آنارکوسندیکالیسم : عقیده به مخالفت با دولت و تحصیل قدرت به مسائل دموکراتیک
  • آناپپ تیسم : عقیده به تلفیق مرام کمونیسم و سوسیالیسم
  • آنتی انتکتوالیسم : عقیده به این که عقل زاده علم است و علم منبع عقل
  • آنتی کواریانیسم : عقیده به عقاید و آداب قدیمی و کهن و اصالت هرچه کهنه است
  • آنتی سمی شیسم : عقیده به نابودی یهودیان برای بهبود وضع زندگی مردم
  • اپولوژیسم : عقیده به کناره گیری از کار دولت و گوشه گیری سیاسی
  • اپیس کوپالیسم : عقیده به طرفداری از حکومت دینی منتخب از مجموعه کلیسهای ملی
  • اپیگوریانیسم : عقیده به لغو یا تغییر قانون جامعه در صورتی که مفید به حال افراد جامعه نباشد
  • اتوکراسی : عقیده به سپردن همه امور به یک نفر
  • اتریتاریانیسم : عقیده به تحت الشعاع بودن فرد در مقابل جامعه
  • اسکی پیسم : عقیده به کناره گیری و انزوا از فعالیت سیاسی و اداری
  • اسکولاریسم : عقیده به اصالت امور دنیوی و هرچه در دنیا موجود است
  • استائی کیسم = انترناسیئنالیسم : به معنی ضد وطن پرستی و برابری و مساوات همه مردم جهان
  • استالینیسم : عقیده به تغییراتی که استالین در شوروی در عقاید مارکس و لنین داد
  • اسکپ تی کیسم : عقیده به فلسفه شک درباره هرچیز
  • آنگوس بی کیسم : عقیده به عدم قبول آنچه که فلاسفه می گویند
  • آگوئیسم : خودپرستی
  • امپریالیسم : عقیده به ایجادامپراطوری اقتصادی ازراه تصرف سایرممالک به هروسیله ای که هست
  • اندوستریالیسم : عقیده به تأثیر ماشین و رواج صنعت در زندگی بشر
  • اندیویدوالیسم : اصالت فرد و داشتن آزادی و اختیار فردی
  • اورتارکیسم : عقیده به استقلال اقتصادی
  • اولیگارشی : عقیده به سپردن حکومت به دست عده ای معدود
  • اوبژکتیویسم : عقیده به توفق فراوان برای حقایق بر اساس درک احساس
  • اوونیسم : عقیده به تلاش برای حفظ حقوق و مزایای کارگر و بهبود وضع آن
  • ایده آلیسم : عقیده به پیروی از افکار و آرزوها و آمال
  • بالشویسم : عقیده به ایجاد قدرت سیاسی توسط کارگرانی که تابع انظباط شدیدی هستند
  • بربریسم : توحش و بربریت و بدویت
  • پاتریونیسم : میهن پرستی و وطن دوستی افراطی
  • پارتیکولاریسم : عقیده به حفظ آثار و رسوم و آداب و عادات یک شهر
  • پارلمانتاریسم : عقیده به ایجاد مسئولیت توسط قوه مجریه در برابر قوه مقننه وپارلمان
  • پاسی فیسم : صلح طلبی
  • پاروشیالیسم : عقیده به محدودیت فکر
  • پراگماتیسم : عقیده به فلسفه اصالت عمل
  • پروببلی تیسم : عقیده به فلسفه احتمال گرایی
  • پسی میسم : عقیده به بدبینی نسبت همه کی همه جا و همه وقت
  • پلورالیسم : عقیده به عدم انحصار علاقه فردی به پیوستگی های سیاسی
  • پلاتونیسم : عقیده به قدرت دولت که وابسته به میزان اطاعت اتباع کشور از مقررات است
  • تروریسم : عقیده به لزوم آدم کشی و ایجاد ترس و وحشت برای اداره حکومت
  • تروتسکی ایسم : عقیده به اعتدال بین لنینیسم و استالینیسم
  • تزاریسم : دیکتاتوری
  • دترمینیسم : عقیده به جبرگرایی
  • دسپوتیسم : عقیده به سپردن کارهای یک کشور به دست یک نفر مستبد
  • دموکراسی : حکومت نردم بر مردم
  • دوگماتیسم : عقیده به اطاعت صرف و کورکورانه از هر اصل و آئین
  • دیالکتیک : عقیده به تبعیت از روش فلسفی هگل مبنی بر تزآنتی تز وسنتز
  • رادیکالیسم : عقیده به بهبودی ریشه ای و نفی ریشه ای همه چیز
  • راسیونالیسم : عقل گرایی
  • رویالیسم : عقیده به حکومت مطلق سلطنتی
  • رئالیسم : عقیده به واقعیت کل در هر مورد و مقصود از کل ( دولت ) بیشتر است
  • ژئوپولیتیک : تمرکز گرایی
  • سزاریسم : تزاریسم دسپوتیسم دیکتاتوری
  • سوفیسم : مغلطه گرایی و سفسطه گویی
  • سوسیالیسم : عقیده به کنترل همه اموراقتصادی و صنعتی اجتماع به نفع مردم کشور
  • سوسیالیسم لیبرال : عقیده به کنترل وسایل تولیدی و مخالفت با کنترل توزیع محصول
  • شوونیسم : عقیده به افراط و مبالغه در میهن پرستی
  • فاشیسم : عقیده به افراط در استبداد برای رسیدن به ترقی جامعه
  • فورمالیسم : ظاهرگرایی افراطی
  • فیزیوکراسی : عقیده به عدم دخالت دولت در امور
  • کاپیتالیسم : عقیده به سرمایه داری
  • کالونیسم : عقیده به اطاعت کورکورانه از مذهب
  • کمونیسم : عقیده به مساوات و برابری بین مردم در کلیه امور
  • گوبی نیسم : عقیده به توفق نژادهای بشری ( نازیسم )
  • لیبرالیسم : عقیده به آزادی حرفه ها در کلیه امور برای افراد بشر
  • ماتریالیسم : ماده گرایی عقیده به نفی هر چیز غیر از ماده
  • ماکیاولیسم : عقیده به ایجاد دولت مقتدر و سرکوبگر
  • مارکسیسم : عقیده به فرضیه تکامل تاریخی تمدن و کشمکش طبقات و انقاب پرولتاریا از سوی مارکس
  • مرکانتالیسم : عقیده به افزایش صادرات نسبت به واردات برای ایجاد قدرتهای اقتصادی ملت ها
  • ناسیونالیسم : وطن پرستی
  • نهیلیسم : عقیده به پوچ گرایی و اینکه هیچ چیز در دنیا پایدار نیست و باید از بین برده شود
  • یوتیلیتاریانیسم : فلسفه انتفاعی سودجویی
 

mohsen 88

عضو جدید
کاربر ممتاز
از دوستان میخوام اگه درباره هرکدوم از مکاتب اطلاعاتی(حتی مختصر) دارن ما رو بی نصیب نذارن
 

mohsen 88

عضو جدید
کاربر ممتاز
آریستوکراسی

آریستوکراسی

آریستوکراسی به معنای اشرافیت است و معمولاً آن قشر و دسته‌ای را نشان می‌دهد که امتیازات فراوان دارند، از ثروت و نفوذ برخوردارند، صاحب مقامات عالیه هستند و چه بسا برای حفظ این امتیازات، به اصل و نسب خود نیز ببالند. در اصل آریستوکراسی، آن قشر بالایی در پایان جامعه کمون اولیه را معین می‌کرد که صاحب درآمد و ثروت شده یا از اعقاب سران قبیله و فرماندهان و سایر صاحبان نفوذ بودند. لذا آریستوکراسی یا اشرافیت در دوران جوامع دودمانی پدرشاهی- پدیدار می‌شود.
در جامعه برده‌داری، واژه آریستوکراسی مخصوص ثروتمندترین خانواده‌های برده‌دار صاحب اراضی وسیع بود. در جامعه فئودالی آریستوکرات به اشراف درای زمین‌های فراوان و درباریان متنفذ، اعیان و صاحبان مقامات عالی در دستگاه دولتی می‌گفتند که همه این امتیازات نیز ارثی بودند. نخستین انقلاب‌های بورژوازی منجمله علیه آریستوکراسی بودند که در بعضی کشورها دست آن‌ها را از قدرت سیاسی کوتاه کرده و در بسیاری دیگر طبقه استثمارگر بورژوازی و فئودال‌های آریستوکرات به توافق و تفاهم رسیدند و در حکومت شریک شدند. در جریان تکامل جامعه سرمایه‌داری بسیاری از آریستوکرات‌ها خود را با شرایط جدید تطبیق داده و همه به سرمایه‌داران بزرگ مبدل شدند.
اینک در مباحث اجتماعی لفظ آریستوکرات به معنای عام قشر فوقانی صاحب امتیاز و دارای نفوذ از یک طبقه یا گروه‌های اجتماعی که از حقوق و امکانات ویژه برخورداند به کار می‌رود. عبارت «آریستوکراسی کارگری» اصطلاحاً درباره آن قشری از کارگران در کشورهای سرمایه‌داری به کار می‌رود که از سودهای بسیار کلان انحصاری سهمی می‌برند و از توده کارگران جدا هستند و محصول نفوذ ایدئولوژیک و سیاسی سرمایه‌داری در بین پرولتاریا می‌باشند.
 

mohsen 88

عضو جدید
کاربر ممتاز
آمپریسم [1] (تجربه­گرایی)

آمپریسم [1] (تجربه­گرایی)

از اواخر قرون و سطی زمینه‌های این گرایش در انگلستان پدید آمده در قرون بعدی توسط فلاسفه به نامی هم­چون جان ­لاک[2] (1632ـ 1704)، جرج بارکلی[3](1685ـ1753) و دیوید هیوم[4] (1711ـ1776) ادامه پیدا کرد. از میان این سه تن دیوید هیوم ضمن مخالفت با عقل‌گرایی دکارت (1596ـ1650) با تکیه بر تجربه­گرایی مفرط، اصل ضرورت و علیت را انکار کرده امکان استنتاج هرگونه معرفت قطعی و یقینی را زیر سؤال برد.[5]
افراط در علم‌باوری و اصالت دادن به تجربه را می‌توان ثمره جمود ‌آباء کلیسا در ظاهر آیات کتاب مقدس، تقدیس و دینی شمردن فلسفه و علوم یونان باستان و برخی از اصول و قواعد طبیعی و علمی دانست. پیشرفت دانش تجربی اعتبار و قداست کتاب مقدس و آموزه‌های کلیسا را در معرض چالش قرار ‌داد. این رو در روئی برای ارباب کلیسا چندان قابل تحمل نبود، لذا به مقابله با آن برخاسته دانشمندان و اندیشه‌وران را به جرم مخالفت با این آموزه‌ها به دادگاه­ها کشاندند. اما دین مسیحیت بود که از این برخوردها لطمه دیده و کنار گذاشته شد.
توانایی علوم تجربی در گره­گشایی از مشکلات مادی انسان و توانایی آن در ایجاد رفاه و تولید صنعت و تکنولوژی باعث شد این گمان به و جود بیاید که علم نه تنها در عرصه‌های مادی و مکانیکی بلکه در عرصه‌های اجتماعی و علوم انسانی نیز کارساز و بلکه تنها چاره‌ساز است. بدین ترتیب علوم روان‌شناسی و جامعه‌شناسی تجربی نیز شکل گرفت. کندورسه[6] فیلسوف و ریاضیدان فرانسوی قرن هیجدهم می­گوید:
حوادث فیزیکی و انسانی به طور مساوی در معرض محاسبه هستند. تنها چیزی که ضروری است این است که کل طبیعت را به قوانینی شبیه قوانین نیوتنی تقلیل دهیم.[7]
مهم­ترین بخش آمپریسم بخش معرفت­شناسی آن است. هیوم را می‌توان یکی از سردمداران گرایش آمپریستی در معرفت برشمرد. آمپریست‌ها در حوزه معرفت‌شناسی، یگانه ابزار شناخت و معرفت را منحصر به تجربه و آزمون‌پذیری کردند؛ لذا هر چه قابل مشاهده و تجربه نبود غیرقابل شناخت، بلکه غیرمعقول تلقی نمودند.[8] بر اساس چنین دیدگاهی طبیعی بود که آموزه‌های اصلی ادیان هم‌چون خدا، فرشته، بهشت و جهنم، وحی، امدادهای غیبی، نیکی عدل و بدی ظلم، و اثرگذاری آنها در سعادت انسان زیر سؤال برود.[9] مدعای اصلی تجربه گرایی در بخش معرفت انکار مفاهیم و فطریات عقلی است به این معنا که انسان قبل از حس و تصورات حسی هیچ مفهوم سابقی در ذهن ندارد. بر اساس این دیدگاه همه مفاهیم و تصورات انسان توسط حواس (اعم از حواس ظاهری و باطنی) به دست می­آیند و بدین ترتیب ادراکات عقلی یا به طور کلی انکار می­شوند یا تابع ادراکات حسی می­گردند.[10]
در خصوص ثمره عملی تجربه­گرایی با اذعان به آثار مثبت و تأثیرات مهم علم و تجربه در پیشرفت صنعتی و اقتصادی، باید گفت همین پیشرفت به سبب دورشدن از ابعاد معنوی و به خاطر ابتنای بر علم بریده از خدا و معنویت، بلای جان آدمی شد. اما از بعد نظری نقدهای متعددی بر آمپریسم وارد است.
اصالت دادن به حس و تجربه و منحصر دانستن علم در علوم تجربی، بی‌اعتنایی به نارسایی‌های آن است. دانشمندان علوم تجربی خود اذعان دارند که دانش بشری فقط به بخشی از مجهولات جهان هستی دست یافته است. علاوه بر آن، آنچه را تجربه عرضه می­کند در حدّ فرضیه است[11] که فقط ارزش عملی دارد و الا از نظر معرفتی نمی­توان ادعای مطابقت یافته­های آن با عالم واقع را مطرح کرد. این مسأله تا آنجا مورد اتفاق است که امروزه به جای اثبات‌پذیری، ابطال‌پذیری به عنوان نظریه مقبول در فلسفه علم مطرح است.[12]
از سوی دیگر واقعیت­های درونی وجود انسان و پیچیدگی­های موجود در آن، شناخت این امور را از دسترس علوم تجربی خارج ساخته یا بسیار مشکل نموده است. در ابعاد اجتماعی هم پیچیدگی روابط انسان­ها کمتر از پیچیدگی ابعاد درونی آنها نیست؛ لذا شناخت این روابط و تنظیم قواعد اخلاقی و حقوقی متناسب با آنها، به نحوی که بتواند او را به سعادت برساند قطعاً ‌از توان علوم تجربی خارج است.



[1]. Empiricism.
[2]. John Locke.
[3]. George Berkeley.
[4]. David Hume.
[5]. آغازگر این گرایش را باید و یلیام اکامی دانست. او با نفی اصالت تقعل و قائل شدن به اصالت تسمیه (نومینالیسم) زمینه­های اولیه پیدایش چنین دیدگاهی را به و جود آورد و در قرن شانزدهم فرانسیس بیکن ادامه دهنده راه او شد. در قرن هفده نیز هابز که او هم یک فیلسوف انگلیسی است بر اصالت حس و تجربه تاکید کرد و بدین و سیله زمینه­های بیشتری برای پیدایش آمپریسم به و جود آمد. اما کسانی که در که در تاریخ فلسفه به نام فلاسفه آمپریست مشهور شده­اند سه فیلسوف فوق الذکر می­باشند. ر.ک: آموزش فلسفه، محمدتقی مصباح یزدی، (تهران: امیرکبیر، 1382)، ج1، ص 42.
[6]. Marie Jean Antoine Nicholas de Condorcet.
[7]. ر.ک: از علم سکولار تا علم دینی، مهدی گلشنی، (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1380)، ص 17ـ27.
[8]. ر.ک: سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، محمدحسن قدردان قراملکی، (قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم،1379)، ص 86.
[9]. همان.
[10]. ر.ک: نگاهی به معرفت­شناسی در فلسفه غرب، حسن معلمی، (تهران: موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1379)، ص94ـ95.
[11]. ر.ک: نسبت دین و دنیا، عبدالله جوادی آملی، (قم: مرکز نشر اسراء،1381)، ص 49؛ نیز ر.ک: علم و دین، ایان باربور، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، (تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1362)، ص 279ـ280.
[12]. ر.ک: فلسفه در قرن بیستم، ژان لاکوست، ترجمه رضا داوری اردکانی، (تهران: سمت، 1384)، ص 90.
 
بالا