باهاش حرف میزدم و ازش میخواستم بگه چی ناراحتش کرده و باهاش همدردی میکردم اگر گرسنه بود یا چیزی ناراحتش میکرد اون رو رفع میکردم و بعد که وضعیت روحیش تثبیت شد میبردمش حموم یک لیف درست و حسابی میزدمش و بعد موهاش سشوار میکشیدم و یک دست لباس نو تنش میکردم