او را نشناختیم...

sara85

عضو جدید
گران بها ترین چیز در زندگی انسان های خلاق و با شخصیت هستندکه هنگام جهل و بی حسی اجتماع مظهر بزرگترین تغییرات و منبع پر برکت ترین الهامات می شوند. (اینشتین)
متن زیر بخشی از خاطرات نزدیکان مهندس مهدی بازرگان می باشد که از کتاب مهندس بازرگان در آینه خاطرات جمع آوری گردیده است.
مهندس عبدالعلی بازرگان(پسر مهندس بازرگان):
بعد از فوت پدر ، یکی از هم کلاسی های قدیم که هم سفر محصلین اعزامی به فرانسه بوده است ، نقل می کرد که در آن ایام، مسافرت به فرنگ، از طریق قفقاز بود، و عبور از خاک روسیه، این امکان را برای مسافران فراهم می کرد که با تبدیل ارز و استفاده از اختلاف قیمت رسمی " روبل " با قیمت بازار ، در حکومت کمونیستی شوروی ، منافع سرشاری به دست آورند . ایشان تعریف می کرد که یک هفته قبل از سفر ، بازرگان را دیدم و پرسیدم : آقا مهدی تو چه قدر ارز تبدیل کرده ای ؟ با خونسردی گفت:هیچ! پرسیدم مگر از اختلاف قیمت آن خبر نداری ؟ گفت: چرا، می دانم، ولی روس ها فقط اجازه عبور از خاک شان را به ما داده اند، و از این کار مسلما راضی نیستند!! واین هنگامی بود که مهندس 19 ساله بود.
این دوست قدیمی آن قدر تحت تاثیر این اصول گرایی و صداقت قرار گرفته بود ، که پس از هفتاد سال هنوز در خاطرش مانده بود.
اکثر ما در این گونه موارد مساله را توجیه می کنیم ، فکر می کنیم همین که مسلمان و شیعه هستیم ، و آن ها کافر و مشرک هستند ، مانعی ندارد اگر منافعی از آن ها نصیب ما شود . اما مرحوم پدر به " نفس ارزش های اخلاقی " اهمیت می داد، و از کلاه شرعی و توجیه کاری ها بیزار بود.
در دورانی که ما درس می خواندیم، طبق مقرراتی که وزارت فرهنگ تصویب کرده بود، خانواده های فرهنگیان از پرداخت شهریه معاف بودند. اما همه ساله هنگام اسم نویسی، پدرم به مدرسه ما می آمد و با اصرار شهریه را پرداخت می کرد . هر چه مدیر و مسئول مدرسه می گفتند : شما قانونا نباید چیزی بپردازید ، می گفت : من با این قانون که استثنایی برای فرهنگیان قایل شده ،مخالف هستم، و نمی خواهم عملا آن را تایید نمایم. اگر شما این استثنا را حق بدانید ، ارتشیان هم حق خواهند داشت ، که فرزندان خود را به سربازی نفرستند ، کارمندان وزارت دارایی هم حق خواهند داشت مالیات ندهند و... وقتی از مردم شهریه می گیرید، به چه دلیل عده ای را معاف می کنید؟ این ماجرای بحث و جدال با اولیای مدرسه هر سال تکرار می شد!
وقتی اولین فرزندم چشم به دنیا گشود ، همان روز عموی بزرگ ام چشم از دنیا فرو بست . شرکت در تشییع جنازه و تسلیت به عموزاده ها ، مرا از عیادت همسرم در بیمارستان بازداشت. روز بعد وقتی به او سر زدم، و دلیل غیبت دیروز را گفتم، تعجب کرد که پدرم ، چگونه بدون آن که سخنی بگویید ، یا از رخسارش مرگ برادر هویدا باشد، ساعتی پس از تشیع جنازه ، با چهره ای باز و خندان به عیادت او رفته و تبریک و تهنیت گفته است. انگار اصلا اتفاقی نیفتاده و هیچ وظیفه ای نباید وظایف دیگر را تحت الشعاع قرار دهد. مرگ و تولد ، دو روی یک واقعیت هستند که ، به راحتی باید آنها را پذیرفت.
 
آخرین ویرایش:

sara85

عضو جدید
دکتر محمد حسین بنی اسدی (داماد مرحوم بازرگان):
در نوروز سال 58 غائله ای در خوزستان شکل گرفت.تصمیم گرفته بودیم برویم اهواز ، در اصفهان شب توقف کردیم. موقعی که خواستیم برویم فرودگاه، مهندس گفت: من کارت شناسایی همراه ندارم. گفتم : شما نخست وزیر این مملکت هستید، تمام نیروی هموایی زیر نظر شماست. گفت : من تفاوتی با دیگران ندارم. از هواپیمای اختصاصی هم استفاده نمی کرد.
در همان موقع خیلی از روزها پیاده به نخست وزیری می رفت، که در راه مردم تعجب می کردند و می گفتند : این آقا شبیه مهندس بازرگان است. یک بار رفته بود از نانوایی نزدیک خانه نان گرفته بود. می خواست تصویر وحشتناک دولت را از ذهن مردم بزداید. در خرداد سال 58 در لواسانات قدم می زدیم، خانواده ای اتومبیل پیکانشان خراب شده بود و کسی نبود کمکشان کند ، دیدم که ایشان به سمت پیکان رفت و ماشین را هل داد. بعد از این که ماشین روشن شد، راننده پیاده شد تشکر کند، مهندس را شناخت. اما مهندس نایستاد و خداحافظی کرد و رفت.
مهندس عزت الله سحابی:
بنای ساده ای را می شناختم که همراه یکی دو نفر از کارگران ساختمانی خود ، در مراسم ختم مهندس حضور داشت و به شدت و با احساس تمام می گریست.
پنداشتم از وابستگان یا علاقه مندان سیاسی و یا مذهبی بازرگان است. به او نزدیک شدم و ضمن تسلیت متقابل و پرسش از احوال و سابقه ی او با مهندس ، معلوم شد که هیچ سابقه ی خاصی با مهندس ندارد و فقط چند ماهی در یک ساختمان در همسایگی خانه ی مهندس کار می کرده است، و آشنایی او با مهندس از همان جا آغاز و به همان جا نیز ختم شده است.
می گفت: آقا من دل ام برای "اخلاق" این مرد ، رفته است. هر روز سری به من و کارگران من می زد ، چای و بیسکوییت می آورد و احوال من و بچه هایم را می پرسید ، و اگر احتیاجی داشتیم که در حد توان او بود ،برمی آورد و با ما شوخی می کرد و خیلی لطف داشت واین کار تقریبا هر روز او بود، هم به من و کارگرانم رسیدگی می کرد . به هر حال ایشان یک زمان نخست وزیر این مملکت بودند. خدا رحمتش کند. من آدمی این چنین خاکی ندیده بودم.
غلام رضا امامی:
در عید اول انقلاب ، لباس نو پوشید و گفت : برای من صلوات نفرستید ، اگر می خواهید کف بزنید. و مردم کف زدند ، چه کف زدنی!
در رثای دوست اش "طالقانی بزرگ" وقتی جمعیت به عادت مالوف معهود سه صلوات فرستادند، گفت: چه جواب پیامبر را می دهید که برای او یک صلوات و برای فرزندش سه صلوات می فرستید!
مهندس لطف الله میثمی:
هنگام افتتاح مدرسه ای ، طالقانی و بازرگان و سحابی آمدند. در برگشت اتوبوس حامل ، از روی نهر آبی عبور کرد و جریان آب قطع شد . مهندس بازرگان به راننده گفت بایستد. خودش پایین پرید و با دست ، لبه های جوی آب را درست کرد تا آب توی جاده راه نیفتد و هرز نرود. این کار او از صدها کتاب و مقاله ، بیش تر بر روی من اثر مثبتی گذاشت. کم تر کسی به این گونه مسایل توجه داشت. ما خیلی خوشحال بودیم که چنین رهبری داریم.
 

sara85

عضو جدید
فتانه بازرگان(دختر مهندس بازرگان):
پدرم خصوصیات منحصر به فردی داشت ، که حتی در زمان کودکی هم می شد تفاوت وی را با دیگران تشخیص داد. خوب یادم هست که وقتی به نه سالگی و سن تکلیف رسیده ، شروع به خواندن نماز کردم، روزی از من پرسید: دخترم ، تو اجازه می دهی صبح ها برای نماز بیدارت کنم؟ جواب دادم : چه طور از من می پرسید، مگر نباید بیدارم کنید؟ در جوابم گفت: فقط در صورتی که خودت اجازه بدهی و موافق باشی.
همیشه با محبت و دلالت در خصوص امور دینی با ما صحبت می کرد ، و هر گز نظر و عقیده اش را در هیچ موردی به فرزندانش، تحمیل نمی کرد .همیشه نصایح اش به صورتی غیر مستقیم و در قالب کلمات محبت آمیز ، بیان می شد، اکثرا نصیحت هم نمی کرد ، زیرا صفات خوب و ویژگی ای را که یک انسان مسلمان واقعی باید دارا باشد ، عملا و شخصا از خود نشان می داد ، که تاثیر آن از صد ها نصیحت هم بیشتر بود.
فرشته بازرگان(دختر مهندس بازرگان):
از بچگی یادم است که ایشان خیلی با مدارا و نوازش ما را برای نماز بیدار می کرد. کمی که بزرگ تر شدیم، دیگر هیچ دخالتی نمی کرد و می گفت: بچه ها از صدای پای من متوجه می شوند و اگر دوست داشته باشند و انگیزه داشته باشند، انجام می دهند.
مهندس بازرگان ، از معجزه زاده شدن حداکثر استفاده را برد و یک لحظه از عمر خویش را بیهوده صرف نکرد،هرگز به پستی و فرومایگی تن نداد و در هنگام خطر خود را نباخت و به ترس و اضطراب مبتلا نشد ،"نیکوکار و نیکونام" از دنیا رفت. چون در پندار و کردار به زندگی "سه بعدی" مجهز بود: اقتصاد،فرهنگ، ایمان.

کار،کسب،خانه.
فرهنگ ،اخلاق ،علم.
ایمان،وجدان،عشق
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
از مهندس بازرگان خاطرات بسیاری نقل شده ولی خب به هر حال ایشون هم بشر بودن و بشر جایزالخطاست و انصافا مرد زحمتکشی بودند . به سخنی که در گذشته گفتند بسنده میکنم ولی بعدها ............. .

دین و سیاست از دیرباز دو مقوله مهم در زندگی بشر بوده و به جهت اهمیت آنها در شکل دهی حیات بشر ، همواره ذهن آدمی را به خود مشغول داشته اند . در خصوص رابطه دین و سیاست بطور کلی دو نظریه اصلی وجود دارد : نظریه تفکیک و نظریه تداخل .
دیدگاه تفکیک : هر گونه ارتباط را بین دین و سیاست نفی نموده و دخالت هر یک از آنها را در امور دیگری موجب اضمحلال هر دوی آنها می پندارد .
▪ دیدگاه تداخل : رابطه دین و سیاست را مسلم انگاشته و تلاش می کند بر مبنای آن اهداف و ساختار حکومت و نقش فرد و جامعه را مشخص نماید . مفروض بودن وجود ارتباط بین دین و سیاست در این دیدگاه ، اجماع نظر بر کیفیت ارتباط را معنی نمی دهد ؛ بلکه بر عکس نحوه و چگونگی رابطه مزبور محل اختلاف بوده و موجب می گردد حامیان دیدگاه تداخل در گروههای جداگانه قرار گیرند.
تا سال ۱۳۷۱ ه . ش بطور عمومی ، بازرگان در طیف دیدگاه دوم قرار داده می شد و این سخن ایشان به یادگار مانده است :" به دلیل الهی بودن دین و بشری بودن سیاست و دشمن بودن سیاست با دین ، عقیده دارم دین همواره باید بر سیاست حاکم باشد و به آن جهت داده اصول و احکامش را تعیین نماید " . ولی این لینک .....http://www.aftab.ir/articles/politics/political_science/c1c1194516513_debt_p1.php
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
با اجازه سارا خانم میخوام از ایشون بیشتر بگم:smile:

دوران کودکی و جوانی :
مهدی بازرگان در سال‌های انقلاب مشروطه، در خانواده‌ای مذهبی آذربایجانی متولد شد. پدرش، حاج عباسقلی تبریزی، پس از چندی در تهران مقیم شد و به عنوان یکی از تاجران سرشناس بازار تهران مطرح گردید. او پس از تحصیلات مقدماتی، در سال ۱۳۰۶ در میان اولین گروه محصلین ممتاز اعزامی دولت پهلوی قرار گرفت به همراه افرادی چون محمد قریب به کشور فرانسه رفت. او در مدرسه حرفه و فن شهر پاریس در رشتهٔ ترمودینامیک و نساجی تحصیل کرد و پس هفت سال در سال ۱۳۱۳ به ایران بازگشت. مهدی بازرگان جزو اولین گروه از دانشجویانی است که در تاریخ ایران زیر عنوان بورسیه به تحصیل در کشور دیگری پرداخته‌است .

نهضت ملی شدن صنعت نفت :
وی در دوران دکتر محمد مصدق(رهبر جنبش ملی شدن صنعت نفت) به عنوان رییس هیئت مدیره خلع ید از شرکت نفت انگلیسی به آبادان رفت و به عنوان رییس هیات مدیره موقت شرکت برگزیده شد. اما پس از مدتی به علت برخی کارشکنی‌ها از این سمت استعفا داد.
دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد :
وی پس از کودتا ریاست شرکت آب و فاضلاب تهران را بر عهده گرفت و و موفق شد اولین شبکه لوله‌کشی آب را در تهران احداث کند. او همچنین در این سالها به همراه پیشوایان مذهبی مانند سید رضا زنجانی و انگجی و سید محمود طالقانی در تأسیس نهضت مقاومت ملی نقشی مهم داشت. در سال ۱۳۳۴ و درپی شناسایی چاپخانه مخفی نهضت مقاومت ملی توسط فرمانداری نظامی تهران، همراه چندی دیگر از سران نهضت دستگیر شد و به زندان افتاد.
بازرگان در سال ۱۳۴۰ به همراه محمود طالقانی و یدالله سحابی نهضت آزادی ایران را پایه‌گذاری کرد. در سوم بهمن ۱۳۴۱ نضهت آزادی اقدام به انتشار اعلامیه‌ای در اعتراض به انقلاب سفید نمود که با واکنش تند حکومت همراه شد و باعث دستگیری سران نهضت و عده دیگری از فعالان نهضت شد. محاکمه بازرگان و سران و فعالان نهضت آزادی در سال‌های ۱۳۴۲ و ۱۳۴۳ به اتهام اقدام برضد امنیت کشور، ضدیت با سلطنت مشروطه و اهانت‌های گستاخانه به مقام شامخ سلطنت در دادگاه نظامی برگزار شد. این دادگاه پس از ۳۱ جلسه رای به محکومیت متهمان داد و اکثر افراد به حبس‌های طولانی مدت محکوم شدند. بازرگان نیز به ۱۰ سال زندان محکوم شد. او پس از دوره کوتاهی در زندان قصر به زندان برازجان در استان بوشهر تبعید شد و در سال ۱۳۴۶، پس از پنج سال زندان و تبعید آزاد شد و فعالیتهای علمی، مذهبی و اجتماعی خود را از سر گرفت. وی در این دوران در تشکیل کمیسیون ایرانی دفاع از حقوق بشر و زندانیان سیاسی نقش موثری ایفا کرد.
نقش مهدی بازرگان در انقلاب :
با پیروزی انقلاب خمینی حکم نخست وزیری دولت موقت را به نام او صادر کرد. او به مدت ۹ ماه (۲۷۵ روز) سمت نخست وزیری موقت را بر عهده داشت. پس از اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان در ۱۳ آبان۱۳۵۸وی و دولت او به طور کامل استعفا کردند.(این به نظرم اشتباه ایشون بود کسی که انقدر به رای عموم احترام میذاشت و معلوم شده بود که در اون موقع همه مخالف آمریکا بودن چرا .........!) ( از این به بعد هم بهتر است نگم )
بازرگان در ۳۰ دی ۱۳۷۳ درضمن سفر درمانی، در ژنو درگذشت و بعد از انتقال پیکر او به تهران و تشییع از مقابل حسینیه ارشاد، در قم دفن شد. ( روحش شاد )


آثار منتشر شده مهدی بازرگان:
  1. آتیه شرکت ملی نفت ایران، ۱۳۳۰، شرکت سهامی انتشار
  2. آتیه صنعت در ایران، ۱۳۲۸، شرکت سهامی انتشار
  3. آثار عظیم اجتماع، ۱۳۲۹، شرکت سهامی انتشار
  4. آموزش تعالیم دینی، ۱۳۳۸، شرکت سهامی انتشار
  5. آموزش قرآن، کتاب اول، ۱۳۳۸، شرکت سهامی انتشار
  6. آموزش قرآن، کتاب دوم، ۱۳۳۸، شرکت سهامی انتشار
  7. آموزش قرآن، کتاب سوم، ۱۳۴۳، شرکت سهامی انتشار
  8. آموزش قرآن، راهنمای کتاب اول، ۱۳۴۳، شرکت سهامی انتشار
  9. آموزش قرآن، راهنمای کتاب دوم، ۱۳۴۳، شرکت سهامی انتشار
  10. آیین خوشبختی (مقدمه کتاب)، ۱۳۳۵، شرکت سهامی انتشار
  11. احتیاج روز، ۱۳۳۶، شرکت سهامی انتشار
  12. اختیار، ۱۳۲۸، شرکت سهامی انتشار
  13. ارمغان فرنگ، ۱۳۱۳، شرکت سهامی انتشار
  14. از خداپرستی تا خودپرستی، ۱۳۳۱، شرکت سهامی انتشار
  15. اسلام جوان، ۱۳۴۱، شرکت سهامی انتشار
  16. اسلام مکتب مبارز و مولد، ۱۳۴۰، شرکت سهامی انتشار
  17. انتظارات مردم از مراجع، ۱۳۴۱، شرکت سهامی انتشار
  18. انسان و خدا، ۱۳۳۹، شرکت انتشارات قلم
  19. انگیزه و انگیزنده، ۱۳۴۸، شرکت انتشارات قلم
  20. اول به فکر ایران ! دوم به‌فکر ایران !! سوم هم به‌فکر ایران !!!، ۱۳۳۰،
  21. باد و باران در قرآن، ۱۳۴۳، زندان قصر، شهریور ۱۳۴۴،
  22. بازی جوانان با سیاست، ۱۳۲۱، شرکت سهامی انتشار
  23. بررسی نظریه اریک فروم، ۱۳۵۵، شرکت سهامی انتشار
  24. برنامه ترتبیت و تعلیم دینی، ۱۳۳۸، شرکت سهامی انتشار
  25. بسازیم یا برایمان بسازند، ۱۳۳۵، شرکت سهامی انتشار
  26. بعثت و ایدئولوژی، ۱۳۴۳، شرکت انتشارات قلم
  27. بعثت و تکامل، ۱۳۴۶، شرکت انتشارات قلم
  28. بهره‌برداری از پالایشگاه نفت در آبادان، ۱۳۳۰، شرکت سهامی انتشار
  29. بی‌نهایت کوچک‌ها، ۱۳۲۸، شرکت سهامی انتشار
  30. پراگماتیسم در اسلام، ۱۳۲۸، شرکت سهامی انتشار
  31. تأثیر ملی شدن نفت در وضع صنعتی ایران، ۱۳۳۱، شرکت سهامی انتشار
  32. تبلیغ پیغمبر، ۱۳۴۲، شرکت انتشارات قلم
  33. ترمودینامیک در زندگی، ۱۳۳۴، شرکت سهامی انتشار
  34. توحید، طبیعت، تکامل، ۱۳۵۶، شرکت سهامی انتشار
  35. جنگ دیروز و فردا، ۱۳۳۴، شرکت سهامی انتشار
  36. چرا با استبداد مخالفیم، ۱۳۴۲، شرکت سهامی انتشار
  37. چشم هم‌چشمی، ۱۳۴۴، شرکت سهامی انتشار
  38. چگونه باشیم، ۱۳۲۹، شرکت سهامی انتشار
  39. چند کلمه دیگر در زمینه تغییر خط، ۱۳۳۸، شرکت سهامی انتشار
  40. چیزی که به فکر آن نیستیم، ۱۳۲۷، شرکت سهامی انتشار
  41. خاطرات زندان، (۱۳۴۶ ۱۳۴۲)، شرکت انتشارات قلم
  42. خاطرات سفر حج، ۱۳۳۹، شرکت انتشارات قلم
  43. خاطراتی از دوران جوانی،(۱۳۲۲ ۱۳۱۹)، شرکت انتشارات قلم
  44. خانه مردم، ۱۳۳۸، شرکت سهامی انتشار
  45. خدا در اجتماع، ۱۳۴۴، شرکت انتشارات قلم
  46. خداپرستی و افکار روز، ۱۳۳۷، شرکت انتشارات قلم
  47. خودجوشی، ۱۳۴۰، شرکت انتشارات قلم
  48. در وصف صنعت، ۱۳۱۱، شرکت سهامی انتشار
  49. درس دین‌داری، ۱۳۴۰، شرکت سهامی انتشار
  50. دعا، ۱۳۴۲، شرکت سهامی انتشار
  51. دل و دماغ، ۱۳۲۶، شرکت سهامی انتشار
  52. دومین ناهار اهواز، ۱۳۳۰، شرکت سهامی انتشار
  53. دین و تمدن، ۱۳۵۰، شرکت سهامی انتشار
  54. ذره بی‌انتها، ۱۳۴۴، شرکت انتشارات قلم
  55. راه طی شده، ۱۳۲۶، شرکت انتشارات قلم
  56. رضایت از خانه، ۱۳۲۶، شرکت سهامی انتشار
  57. روح ملت‌ها (مقدمه کتاب)، ۱۳۴۳، شرکت سهامی انتشار
  58. زمستان تهران و دود بخاری‌ها، ۱۳۲۳، شرکت سهامی انتشار
  59. زندان هارون‌الرشید یا آتشکده ساسانی، ۱۳۲۳، شرکت سهامی انتشار
  60. سازگاری ایرانی، ۱۳۴۳، شرکت سهامی انتشار
  61. سازمان مسافربری شهر تهران، ۱۳۲۳، شرکت سهامی انتشار
  62. سرچشمه استقلال، ۱۳۲۷، شرکت سهامی انتشار
  63. سِرِّعقب افتادگی ملل مسلمان، ۱۳۳۰، شرکت سهامی انتشار
  64. ضریب تبادل مادیات و معنویات، ۱۳۲۲ ، شرکت سهامی انتشار
  65. طرح یک پیشنهاد برای حل عبور و مرور خیابان‌های تهران، ۱۳۳۸،
  66. عشق و پرستش، ۱۳۳۶، شرکت انتشارات قلم
  67. علمی‌بودن مارکسیسم، ۱۳۵۴، شرکت سهامی انتشار
  68. علی و اسلام، ۱۳۳۹، شرکت سهامی انتشار
  69. غرض از تأسیس نهضت آزادی ایران،۱۳۴۰، شرکت سهامی انتشار
  70. قیمتی‌تر از نفت، ۱۳۳۰، شرکت سهامی انتشار
  71. کار در اسلام، ۱۳۲۵، شرکت سهامی انتشار
  72. گزارش فنی از بنای ساختمان بانک ملی اصفهان، ۱۳۲۳، شرکت سهامی انتشار
  73. گفتگویی با خانواده از زندان(۱۳۴۳ ۱۳۴۲)، شرکت سهامی انتشار
  74. ما معلمیم یا مربی، ۱۳۲۸ ، شرکت سهامی انتشار
  75. مدافعات در دادگاه بدوی نظامی، ۱۳۴۲، شرکت سهامی انتشار
  76. مذهب در اروپا، ۱۳۲۱ ، شرکت سهامی انتشار
  77. مرز میان دین و سیاست، ۱۳۴۱، شرکت سهامی انتشار
  78. مرگ زنگنه یا انتحار ملی، ۱۳۳۰، شرکت سهامی انتشار
  79. مسئله وحی، ۱۳۴۱، شرکت انتشارات قلم
  80. مسلمان اجتماعی و جهانی، ۱۳۳۸، شرکت انتشارات قلم
  81. مطهرات در اسلام، ۱۳۲۲، شرکت سهامی انتشار
  82. مهندس خارجی، ۱۳۳۴ ، شرکت سهامی انتشار
  83. مهندس خلیل ارجمند، مرد ایمان و ...، ۱۳۲۳، شرکت سهامی انتشار
  84. نقشه شهرها و طرز تشکیل دماغ‌ها در ایران، ۱۳۲۹، شرکت سهامی انتشار
  85. نماز، ۱۳۲۰، شرکت سهامی انتشار
  86. نیک‌نیازی، ۱۳۴۶، شرکت سهامی انتشار
  87. یادداشتی از سفر حج، ۱۳۳۹، شرکت سهامی انتشار
 

sara85

عضو جدید
با اجازه سارا خانم میخوام از ایشون بیشتر بگم:smile:

.
.
.

نقش مهدی بازرگان در انقلاب :
با پیروزی انقلاب خمینی حکم نخست وزیری دولت موقت را به نام او صادر کرد. او به مدت ۹ ماه (۲۷۵ روز) سمت نخست وزیری موقت را بر عهده داشت. پس از اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان در ۱۳ آبان۱۳۵۸وی و دولت او به طور کامل استعفا کردند.(این به نظرم اشتباه ایشون بود کسی که انقدر به رای عموم احترام میذاشت و معلوم شده بود که در اون موقع همه مخالف آمریکا بودن چرا .........!) ( از این به بعد هم بهتر است نگم )


باتشکر فراوان از شما که این بخش رو تکمیل کردید . با کمال احترامی که برای نظر شما قائل هستم من استعفای ایشون رو پس از جریان 13 آبان یکی از بهترین و پخته ترین رفتار سیاسی و نشانی از سیاست عقلانی و نه احساسی ایشون می دونم و برای این نظرم هم دلایلی دارم:
اول اینکه تاریخ همیشه نشون داده که قطع ارتباط سیاسی با کشور ها هیچ وقت راه به جایی نبرده واین یه امر کاملا طبیعی در دنیای امروزه چون هر کشوری حتی با دشمنانش هم گاهی برای احقاق حقوقش ناچار به مذاکرات سیاسیه حتی کشورهایی هم که مدعی قطع ارتباط سیاسی بودن در برهه هایی از زمان مجبور به مذاکره و رابطه هر چند پنهانی شده اند . از این نمونه می تونیم به روابط پنهانی آمریکا و چین در سال 1971 که مشهور به دیپلماسی پینگ پنگه(مذاکراتی که در پشت پرده مسابقات پینگ پنگ صورت گرفت) یاد کنیم.و البته کشور خودمون هم از این قاعده مستثنی نبوده.
دوم اینکه همین الان هم کشور هایی مثل چین و روسیه که مهمترین رقبای آمریکا محسوب می شن ارتباطشون رو با این کشور قطع نکردن بلکه در روابطشون حتی زمانی که با آمریکا همگام می شن به دنبال منافع کشورشون هستند و در ازای این همراهی امتیازاتی رو برای کشورشون می طلبن.
سوم اینکه حتی اگر قطع ارتباط سیاسی رو جایز بدونیم . باید این رو در نظر بگیریم که سفارت هر کشور به منزله بخشی از خاک اون کشوره و حمله به سفارت اون به منزله حمله به خاک اون کشوره. ایران حتی اگر قصد تعطیلی سفارت آمریکا رو داشت می تونست این کار رو با اولتیماتوم های سیاسی و از طریق کارهای دیپلماتیک انجام بده نه به دست دانشجو های ناپخته و احساسی(که اکثر اونها الان خودشون از کارشون پشیمون هستند) و گروگان گیری دیپلمات های آمریکا و...اون همه بهانه که به دست آمریکا داده شده و لطماتی که به ایران از این مطلب وارد شد.و ما اگر این اشتباه رو نمی کردیم چقدر در جامعه جهانی حق به جانب بودیم در صورتی که با این اشتباه دنیا رو در مقابل خودمون قرار دادیم.آمریکا اولین و آخرین کشوری نبود که ایران بعد از انقلاب با اون قطع ارتباط کرد ولی ماجرای سفارت آمریکا در مورد هیچ کدوم از اونها تکرار نشد و این خودش نشان از پی بردن سیاست مداران ما به اشتباهشون در اشغال سفارت آمریکا داره
با تشکر مجدد از شما:gol:
 
آخرین ویرایش:

sara85

عضو جدید
از مهندس بازرگان خاطرات بسیاری نقل شده ولی خب به هر حال ایشون هم بشر بودن و بشر جایزالخطاست و انصافا مرد زحمتکشی بودند . به سخنی که در گذشته گفتند بسنده میکنم ولی بعدها ............. .

دین و سیاست از دیرباز دو مقوله مهم در زندگی بشر بوده و به جهت اهمیت آنها در شکل دهی حیات بشر ، همواره ذهن آدمی را به خود مشغول داشته اند . در خصوص رابطه دین و سیاست بطور کلی دو نظریه اصلی وجود دارد : نظریه تفکیک و نظریه تداخل .
دیدگاه تفکیک : هر گونه ارتباط را بین دین و سیاست نفی نموده و دخالت هر یک از آنها را در امور دیگری موجب اضمحلال هر دوی آنها می پندارد .
▪ دیدگاه تداخل : رابطه دین و سیاست را مسلم انگاشته و تلاش می کند بر مبنای آن اهداف و ساختار حکومت و نقش فرد و جامعه را مشخص نماید . مفروض بودن وجود ارتباط بین دین و سیاست در این دیدگاه ، اجماع نظر بر کیفیت ارتباط را معنی نمی دهد ؛ بلکه بر عکس نحوه و چگونگی رابطه مزبور محل اختلاف بوده و موجب می گردد حامیان دیدگاه تداخل در گروههای جداگانه قرار گیرند.
تا سال ۱۳۷۱ ه . ش بطور عمومی ، بازرگان در طیف دیدگاه دوم قرار داده می شد و این سخن ایشان به یادگار مانده است :" به دلیل الهی بودن دین و بشری بودن سیاست و دشمن بودن سیاست با دین ، عقیده دارم دین همواره باید بر سیاست حاکم باشد و به آن جهت داده اصول و احکامش را تعیین نماید " . ولی این لینک .....http://www.aftab.ir/articles/politics/political_science/c1c1194516513_debt_p1.php

مهندس بازرگان چنین می گوید:
به بنده نسبت داده اند که با تشکیل حکومت اسلامی مخالف ام بلی با آن حکومت اسلامی مخالفم که خواسته باشد به اسم اسلام در داخل و خارج تحمیل اسلام نماید و خود را موظف و مسئول دین و ایمان مردم در ایران و دنیا بداند . والا حکومت و حاکمانی که در راه امور ملت و کشور خود در اجرای قوانین و حقوق و حدود در قضاوت و عدالت خدا و دین او را منظور نظر و عمل داشته باشند مورد "آرزو و علاقه " یا اعتقاد و اعلام همیشگی ام بوده است
همان طور که خداوند به حضرت داوود"یا داوود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس باالحق و لا تتبع الهوای وفیضلک ان سبیل الله " ای داوود پیامبر ما تو را خلیفه روی زمین گردانیدیم در میان مردم به حق داوری کن و از پی هوای نفس مرو که تو را از راه خدا منحرف سازد
و امیر مومنین نیز در عهد نامه مالک اشتر دستور های حکومت اسلامی را تشریح و تاکید می نماید . باید بگویم نظام و دولتی را که به خاطر منافع و مقام بر اریکه قدرت ننشسته باشد و مرام و اعمالش بر معیار حق و قانون و عدالت و با رعایت آزادی و مردم سالاری باشد نه تنها مومنین و متدینین مبارز و ملی و انقلابی قبول دارند خواهان و پشتیبان آن اند بلکه غیر متعهدین عامل به فرایض و ملیون آزاد اندیش و بی طرف نیز آگاهانه و علاقه مند به آن رای داده و مدافعش به حساب می آیند.
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
باتشکر فراوان از شما که این بخش رو تکمیل کردید . با کمال احترامی که برای نظر شما قائل هستم من استعفای ایشون رو پس از جریان 13 آبان یکی از بهترین و پخته ترین رفتار سیاسی و نشانی از سیاست عقلانی و نه احساسی ایشون می دونم و برای این نظرم هم دلایلی دارم:
اول اینکه تاریخ همیشه نشون داده که قطع ارتباط سیاسی با کشور ها هیچ وقت راه به جایی نبرده واین یه امر کاملا طبیعی در دنیای امروزه چون هر کشوری حتی با دشمنانش هم گاهی برای احقاق حقوقش ناچار به مذاکرات سیاسیه حتی کشورهایی هم که مدعی قطع ارتباط سیاسی بودن در برهه هایی از زمان مجبور به مذاکره و رابطه هر چند پنهانی شده اند . از این نمونه می تونیم به روابط پنهانی آمریکا و چین در سال 1971 که مشهور به دیپلماسی پینگ پنگه(مذاکراتی که در پشت پرده مسابقات پینگ پنگ صورت گرفت) یاد کنیم.و البته کشور خودمون هم از این قاعده مستثنی نبوده.
دوم اینکه همین الان هم کشور هایی مثل چین و روسیه که مهمترین رقبای آمریکا محسوب می شن ارتباطشون رو با این کشور قطع نکردن بلکه در روابطشون حتی زمانی که با آمریکا همگام می شن به دنبال منافع کشورشون هستند و در ازای این همراهی امتیازاتی رو برای کشورشون می طلبن.
سوم اینکه حتی اگر قطع ارتباط سیاسی رو جایز بدونیم . باید این رو در نظر بگیریم که سفارت هر کشور به منزله بخشی از خاک اون کشوره و حمله به سفارت اون به منزله حمله به خاک اون کشوره. ایران حتی اگر قصد تعطیلی سفارت آمریکا رو داشت می تونست این کار رو با اولتیماتوم های سیاسی و از طریق کارهای دیپلماتیک انجام بده نه به دست دانشجو های ناپخته و احساسی(که اکثر اونها الان خودشون از کارشون پشیمون هستند) و گروگان گیری دیپلمات های آمریکا و...اون همه بهانه که به دست آمریکا داده شده و لطماتی که به ایران از این مطلب وارد شد.و ما اگر این اشتباه رو نمی کردیم چقدر در جامعه جهانی حق به جانب بودیم در صورتی که با این اشتباه دنیا رو در مقابل خودمون قرار دادیم.آمریکا اولین و آخرین کشوری نبود که ایران بعد از انقلاب با اون قطع ارتباط کرد ولی ماجرای سفارت آمریکا در مورد هیچ کدوم از اونها تکرار نشد و این خودش نشان از پی بردن سیاست مداران ما به اشتباهشون در اشغال سفارت آمریکا داره
با تشکر مجدد از شما:gol:
[FONT=Times New Roman,Bold]خیلی ممنون شما لطف دارین :gol: با توجه به اینکه سارا خانم تمایل به ادامه بحث دارن در این زمینه بیشتر وارد میشم چون کاملا مخالف نظر ایشون هستم و هر وقت که خواستن این بحث خاتمه یابد سریعا به این تن خواهم داد .[/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]ببینید شما آیا به حوادث قبل از تسخیر لانه جاسوسی اندیشیده اید ؟ [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]ببینید من قبول دارم که سفارت حکم خاک کشوریه و همونطور که خودتون میدونید اگه خانمها در اونجا بی حجابم باشن کسی این حق رو نداره بهشون چیزی بگه . ولی مسئله اینجاست کشوری که این همه ظلم به ملت کرده دوباره به کار ناشایستش ادامه میده از اون ظالم دوباره حمایت میکنه و این تسخیر لانه جاسوسی چه موقعی قوت گرفت آیا دلایلشو میدونید . خوبه که این مطلب رو هم بخونید . ( با معذرت خواهی از روح بزرگ مهندس مهدی بازرگان که نمیدونم به یکباره تا این حدود تغییر موضع چه بود ولی نباید اقدامات نیکش رو فراموش کرد )[/FONT]

[FONT=Times New Roman,Bold]
[/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]دولت‌ موقت‌ و تسخير لانه جاسوسي آمريكا[/FONT]

[FONT=Times New Roman,Bold]نويسنده: احمدرضا شاه علي[/FONT]

[FONT=Times New Roman,Bold]دولت‌ موقت‌ به‌ نخست‌وزيري‌ مهندس‌ مهدي‌ بازرگان‌ و با حكم‌ رسمي‌ حضرت‌امام‌، در 15 بهمن‌ماه‌ سال‌ 1357، يعني‌ 7 روز پيش‌ از پيروزي‌ انقلاب‌، آغاز به‌ كار كرد.امام‌ در حكم‌ خود خطاب‌ به‌ بازرگان‌ فرمودند: [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]«... به‌ موجب‌ اعتمادي‌ كه‌ به‌ ايمان‌ راسخ‌ شما به‌ مكتب‌ مقدس‌ اسلام‌ و اطلاعي‌كه‌ از سوابق‌تان‌ در مبارزات‌ اسلامي‌ و ملي‌ دارم‌، جنابعالي‌ را بدون‌ در نظر گرفتن‌روابط‌ حزبي‌ ]و[ وابستگي‌ به‌ گروهي‌ خاص‌، مامور تشكيل‌ دولت‌ موقت‌مي‌نمايم‌». [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]حكم‌ حضرت‌ امام‌ نشانگر آن‌ است‌ كه‌ نخست‌ وزيري‌ بازرگان‌، بدون‌ توجه‌ به‌ علائق‌حزبي‌ و شخصي‌ ايشان‌ و با تاكيد بر سوابق‌ مذهبي‌ وي‌ صورت‌ گرفته‌ است‌؛ اما عملكرد دولت‌ موقت‌، از همان‌ ابتدا، نتوانست‌ نظر مردم‌ و نيروهاي‌ انقلابي‌ را به‌ خود جلب‌ كند.اعضاي‌ دولت‌ موقت‌ بيشتر از جناح‌ ليبرال‌ اعم‌ از مذهبي‌ (نهضت‌ آزادي‌) يا غير مذهبي‌(جبهه‌ ملي‌) بودند. جناح‌ ليبرال‌ ـ كه‌ بعدها اسناد افشا شده‌ي‌ سفارت‌ نشان‌ داد آمريكااميد فراواني‌ به‌ آنها بسته‌ است‌ ـ عامل‌ اصلي‌ مبارزه‌ و انقلاب‌ را استبداد داخلي‌ و نه‌استعمار خارجي‌ مي‌دانستند. و علاوه‌ بر آن‌، اعتقاد به‌ تغيير بنيادين‌ در ساختار سياسي‌ ـاجتماعي‌ كشور نداشته‌ و تنها برخي‌ اصلاحات‌ را كافي‌ مي‌دانستند. بر همين‌ اساس‌،دولت‌ موقت‌ تنها به‌ تعويض‌ مهره‌هاي‌ بالاي‌ رژيم‌ سابق‌ اكتفا مي‌نمود و از تغييرات‌بنيادين‌ به‌ويژه‌، از تجديد نظر در رابطه‌ي‌ امپرياليستي‌ و نابرابر ايران‌ با آمريكا، پرهيزمي‌كرد. [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]در ديدگاه‌ جناح‌ ليبرال‌، بدون‌ رابطه‌ با كشورهاي‌ سرمايه‌داري‌ و امپرياليستي‌ زندگي‌براي‌ كشورهاي‌ جهان‌ سوم‌ نظير ايران‌ ميسر نيست‌. به‌ همين‌ خاطر از تيرگي‌ روابط‌ باآمريكا به‌ شدت‌ هراس‌ داشتند و علي‌رغم‌ نظر حضرت‌ امام‌ (كه‌ بارها اعلام‌ شده‌ بود)؛سياست‌ خارجي‌ دولت‌ موقت‌، بر مبناي‌ حفظ‌ روابط‌ اقتصادي‌، سياسي‌ و حتي‌ نظامي‌ باآمريكا قرار گرفت‌. اين‌ در حالي‌ بود كه‌ ملت‌ ايران ( اینو نمیشه انکار کرد و دیدیم تمکین به رای اکثریت رو) ‌ و رهبري‌ عالي‌قدر آن‌، تمام‌گرفتاري‌هاي‌ خود را از استعمار و به‌ويژه‌ آمريكا مي‌دانست‌ و منتظر اجراي‌ طرح‌هاي‌انقلابي‌ در زمينه‌هاي‌ مختلف‌ و به‌ويژه‌ سياست‌ خارجي‌ و حذف‌ روابط‌ نابرابر،سودجويانه‌ و استثمارگرانه‌ با آمريكا و روي‌ كار آمدن‌ افراد انقلابي‌ و اسلامي‌ و نيز ايجادارتباط‌ و حمايت‌ از نهضت‌هاي‌ آزادي‌بخش‌ جهان‌ بود. اما دولت‌ موقت‌ در عمل‌ درجهت‌ خلاف‌ اين‌ مسير گام‌ برمي‌داشت‌ و آنچه‌ اجرا مي‌شد، نه‌ طرح‌هاي‌ انقلابي‌، بلكه‌روش‌ كند و غير انقلابي‌ «سياست‌ گام‌ به‌ گام‌» بود كه‌ پيش‌ از اين‌ نيز ناكارآمدي‌ آن‌ درمبارزه‌ با رژيم‌ ستم‌شاهي‌ تجربه‌ شده‌ بود. [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]در بينش‌ دولت‌ موقت‌، مبارزه‌ با آمريكا مفهوم‌ نداشت‌ تا جايي‌ كه‌ حتي‌ پيروزي‌انقلاب‌ اسلامي‌ را نتيجه‌ي‌ مذاكرات‌ با مقامات‌ سفارت‌ آمريكا مي‌پنداشت‌.[/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]دولت‌ موقت‌ دولتي‌ نبود كه‌ بتواند خود را با شرايط‌ انقلاب‌ تطبيق‌ دهد و انتظارات‌مردم‌ را ـ كه‌ در پي‌ كارهاي‌ اساسي‌ و تغييرات‌ زيربنايي‌ بودند ـ برآورده‌ سازد. مهندس‌بازرگان‌ كابينه‌ي‌ خود را به‌ فولكس‌ واگني‌ تشبيه‌ كرده‌ بود كه‌ بر خلاف‌ امام‌ (ره‌)، كه‌بولدوزري‌ پر قدرت‌ است‌، توانايي‌ انجام‌ كارهاي‌ سريع‌ و انقلابي‌ را ندارد و نبايد هم‌چنين‌ تقاضايي‌ از آن‌ داشت‌. [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]اين‌ عملكرد ضعيف‌ و غير انقلابي‌ دولت‌ موقت‌ كه‌ ضمن‌ برخورد ضعيف‌ با آمريكا وعوامل‌ رژيم‌ شاه‌، مواضع‌ تندي‌ را در برابر نهادهاي‌ انقلابي‌ داشت‌، باعث‌ شد تا آمريكادريچه‌اي‌ بزرگ‌ براي‌ نفوذ در پيكره‌ي‌ انقلاب‌ بيابد.[/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]بنابراين‌، تمامي‌ توان‌ خود را براي‌نزديك‌ شدن‌ به‌ دولت‌ موقت‌ به‌ كار گرفت‌. يكي‌ از جاسوسان‌ آمريكايي‌ در اين‌ باره‌ گفته‌: [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]«اگر اين‌ دولت‌ (دولت‌ موقت‌) دوام‌ پيدا كند، روابط‌ اقتصادي‌ ـ سياسي‌ چنان‌خواهد بود كه‌ يك‌ موقعيت‌ بهتر ( یعنی نسبت به زمان شاه) براي‌ ما به‌ دست‌ خواهد آورد.» 0 و این حرف غیر از اینو نشون میده که استعمارگری افزایش یابد )[/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]دولت‌ موقت‌ كه‌ از مشاركت‌ سياسي‌ مردم‌ براي‌ حفظ‌ انقلاب‌ از طريق‌ حضور دركميته‌هاي‌ انقلاب‌، مشاركت‌ اقتصادي‌ مردم‌ با شركت‌ در جهاد سازندگي‌ و نيزدادگاه‌هاي‌ انقلاب‌، براي‌ محاكمه‌ي‌ جنايت‌كاران‌ با عنوان‌ چوب‌ لاي‌ چرخ‌ دولت‌گذاشتن‌ ياد مي‌كرد، به‌ شدت‌ به‌ اين‌ نهادهاي‌ انقلابي‌ مي‌تاخت‌ و با كمال‌ تعجب‌ بايدگفت‌ كه‌ اين‌ دولت‌ در برابر ضد انقلاب‌ و دشمنان‌ جمهوري‌ اسلامي‌، سياست‌ مذاكره‌ رادر پيش‌ گرفته‌ بود. [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold](اما دلایل تسخیر لانه جاسوسی )[/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]در حالي‌ كه‌ هر روز بر تعداد شهداي‌ كردستان‌ و تركمن‌ صحرا افزوده‌ مي‌شد و ضدانقلاب‌ پايگاه‌هاي‌ خود را در اين‌ نواحي‌ مستحكم‌ مي‌كرد، دولت‌ موقت‌ با فرستادن‌ هيأت‌ حسن‌ نيت‌ كه‌ در عمل‌ موجب‌ وقت‌كشي‌ و تجديد قواي‌ ضد انقلاب‌ مي‌شد، آب‌ به‌ آسياب‌ ضد انقلاب‌ مي‌ريخت‌ و آمريكا نيز با استفاده‌ از تساهل‌ و تسامح‌ دولت ‌موقت‌، روز به‌ روز، جاي‌ پاي‌ خود را محكم‌تر مي‌كرد. در حالي‌كه‌ نيروهاي‌ انقلابي ‌درگير در كردستان‌ از دولت‌ موقت‌ تقاضاي‌ كمك‌ مي‌كردند، دولت‌ موقت‌ به‌ جاي ‌كمك‌رساني‌ و اقدامات‌ قاطعانه‌، رئيس‌ ستاد ارتش‌، «شهيد قرني‌» را كه‌ براي‌ دفاع‌ از تماميت‌ ارضي‌ كشور و حفظ‌ انقلاب‌ زحمات‌ زيادي‌ كشيده‌ بود، تعويض‌ كرد و فردي‌ راكه‌ به‌ فراماسونري‌ شهرت‌ داشت‌، به‌ جاي‌ او منصوب‌ كرد. «يونسي‌» كه‌ توده‌اي‌ بود،استاندار كردستان‌ شد. «مدني‌» كه‌ بعدها به‌ علت‌ خيانت‌ از كشور گريخت‌، استاندارخوزستان‌ و «امير انتظام‌» كه‌ بعدها به‌ جرم‌ جاسوسي‌ به‌ حبس‌ ابد محكوم‌ شد،سخنگوي‌ دولت‌ موقت‌ شد. با اين‌ همه‌، طرفداران‌ انقلاب‌ به‌ احترام‌ دستور امام‌ (ره‌)مبني‌ بر حفظ‌ وحدت‌ نيروهاي‌ انقلابي‌ در برابر اعمال‌ دولت‌ موقت‌، خار در چشم‌ واستخوان‌ در گلو، صبر پيشه‌ كردند. [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]در چنين‌ شرايطي‌، آمريكايي‌ها به‌ بهانه‌ي‌ مداوا و معالجه‌ي‌ شاه‌ به‌ وي‌ پناه‌ دادند واين‌ كار كاسه‌ي‌ صبر ملت‌ ايران‌ را لبريز كرد. اين‌ در حالي‌ بود كه‌ دولت‌ موقت‌ در برابراين‌ اقدام‌ حتي‌ فعاليت‌ ديپلماتيك‌ مؤثري‌ انجام‌ نداد. ( چطور دولت ایشون در این زمینه سکوت کردن واقعا تعجب نداره ؟!)[/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]امام‌ خميني‌ در 7 آبان‌ 1358 ه.ش‌ به‌ قراردادهاي‌ استعماري‌ بين‌ ايران‌ و آمريكا به‌شدت‌ اعتراض‌ كردند؛[/FONT][FONT=Times New Roman,Bold] اما دولت‌ موقت‌، بدون‌ توجه‌ به‌ اين‌ اعتراض‌، در پي‌ بهبود رابطه ‌با آمريكا بود و بيشتر واهمه‌ي‌ خود را از خطر شوروي‌ ابراز مي‌داشت‌. حركت‌سازش‌كارانه‌ي‌ دولت‌ موقت‌ تا به‌ آنجا پيش‌ رفت‌ كه‌ مهندس‌ بازرگان‌ (نخست‌ وزير)،ابراهيم‌ يزدي‌ (وزير خارجه‌ي‌ دولت‌ موقت‌) و هيات‌ همراه‌ در 11 آبان‌ 1358، در جشن‌استقلال‌ الجزاير با برژينسكي‌ ـ مشاور امنيت‌ ملي‌ كاخ‌ سفيد ـ ملاقات‌ كرده‌ و به‌ مدت‌يك‌ ساعت‌ و نيم‌ با او مذاكره‌ كردند. برژينسكي‌ فردي‌ بود كه‌ در زمان‌ وقوع‌ انقلاب‌اسلامي‌ بر خلاف‌ سايروس‌ ونس‌ (وزير خارجه‌ي‌ وقت‌ آمريكا)، خواستار سركوب‌نظامي‌ انقلاب‌ و طرفدار كودتاي‌ نظامي‌ براي‌ پيش‌گيري‌ از انقلاب‌ ايران‌ بود ( چنین فردی مذاکره سرش میشه ؟!). جالب‌ آنكه‌اين‌ ملاقات‌ به‌ گفته‌ي‌ برژينسكي‌ نه‌ به‌ تقاضاي‌ او بلكه‌ به‌ تقاضاي‌ بازرگان‌ صورت‌گرفت‌. [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]بدون‌ شك‌ پذيرش‌ شاه‌ از سوي‌ آمريكا و ديدار اعضاي‌ دولت‌ موقت‌ با مشاور امنيت‌ملي‌ رئيس‌ جمهور آمريكا، دو عامل‌ تسريع‌ كننده‌ي‌ تسخير لانه‌ي‌ جاسوسي‌ از سوي‌دانشجويان‌ مسلمان‌ پيرو خط‌ امام‌ بود. ملاقات‌ و مذاكره‌ با آمريكا مترادف‌ سازش‌ بود وبنابراين‌، خشم‌ نيروهاي‌ انقلابي‌ را در ايران‌ برانگيخت‌ و آنان‌ تصور كردند كه‌ آمريكا به‌دنبال‌ تكرار كودتاي‌ 28 مرداد 1332 در ايران‌ است‌. آنچه‌ كه‌ به‌ نگراني‌ها دامن‌ مي‌زد،همزماني‌ پذيرش‌ شاه‌ در آمريكا و ملاقات‌ الجزاير بود. [/FONT]
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
این در ادامه همان بحث قبلیست که به سبب کمبود جا مجبور به زدن پست جدید شدم .

[FONT=Times New Roman,Bold]دولت‌ موقت‌، در 14 آبان‌ 1358، يعني‌ يك‌ روز پس‌ از اشغال‌ سفارت‌ آمريكا، استعفاداد[/FONT][FONT=Times New Roman,Bold] و امام‌ نيز در 15 آبان‌ اين‌ استعفا را قبول‌ كردند. مشخص‌ بود كه‌ اعضاي‌ نهضت‌آزادي‌ و ملي‌گرا اين‌ اقدامات‌ خارج‌ از قاعده‌ و قانون‌! را نمي‌پذيرفتند و آن‌ را مداخله‌ درامور دولت‌ تلقي‌ مي‌كردند. بازرگان‌ خود در اين‌ مورد مي‌گويد: [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]«دولت‌ موقت‌ كه‌ از نظر مسؤوليت‌ اداري‌ و سياسي‌ مملكت‌ و حفظ‌ حقوقنمايندگان‌ و اتباع‌ خارجي‌، طبق‌ تعهدات‌ بين‌المللي‌، نمي‌توانست‌ مخالف‌ اين‌عمل‌ (تصرف‌ سفارت‌ آمريكا) نباشد، چون‌ قبلاً تصميم‌ به‌ استعفا گرفته‌ بود،هيچ‌گونه‌ اعلاميه‌ و اقدامي‌ در اين‌ زمينه‌ ابراز نكرد.» [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]البته‌ بازرگان‌ درباره‌ي‌ گروگان‌گيري‌، در موضعگيري‌ ديگري‌ مي‌گويد: [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]«اين‌ عمل‌ بسيار زشت‌ و خلافي‌ است‌ كه‌ اين‌ دانشجويان‌ انجام‌ مي‌دهند و همه‌ بااين‌ عمل‌ مخالف‌ هستند و عمل‌ آنها ضد انقلاب‌، اسلام‌، امام‌ و همه‌ چيز است‌.افشاگري‌هاي‌ قبلي‌ و حال‌ و آينده‌ي‌ دانشجويان‌ مقداري‌ از آن‌ دروغ‌ است‌.» [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]اين‌ اظهارات‌ در حالي‌ صورت‌ مي‌گرفت‌ كه‌ امام‌ طي‌ سخناني‌، كه‌ در بخش‌ قبل‌ آمد،قاطعانه‌ از اقدام‌ دانشجويان‌ پشتيباني‌ كردند و حتي‌ خواستار تداوم‌ افشاگري‌هاي‌ آنان‌شدند. [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]مهندس‌ بازرگان‌، در مواردي‌، از تعابيري‌ بسيار تند بر ضد دانشجويان‌ استفاده‌ كرد واز جمله‌ يك‌بار خطاب‌ به‌ آنان‌ گفت‌: [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]«اسم‌ خودشان‌ را مي‌گذارند خط‌ امام‌. خط‌ شيطانند... اينهايي‌ كه‌ مي‌گويند ما باآمريكا راه‌ كج‌ رفتيم‌ و راه‌ سازش‌ رفتيم‌، اينها ضد انقلابند. مامور همان‌ شوروي‌و آمريكا هستند كه‌ مي‌خواهند اختلاف‌ بيندازند.» [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]از سوي‌ ديگر، دكتر يزدي‌ (وزير امور خارجه‌ي‌ دولت‌ موقت‌)، در روز بعد از حادثه‌،طي‌ مصاحبه‌ي‌ مطبوعاتي‌ مي‌گويد: [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]«دولت‌ جمهوري‌ اسلامي‌، موظف‌ به‌ حفظ‌ مال‌ و جان‌ اتباع‌ خارجي‌ است‌... به‌عنوان‌ دولت‌ از وقوع‌ چنين‌ حادثه‌اي‌ ابراز تاسف‌ مي‌كنيم‌[/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]البته‌ دكتر يزدي‌ با زيركي‌ و با توجه‌ به‌ حمايت‌ عموم‌ مردم‌ و حضرت‌ امام‌ از جريان‌تسخير لانه‌ي‌ جاسوسي‌، سعي‌ كرد خود را چندان‌ در مقابل‌ اين‌ جريان‌ قرار ندهد وچنين‌ اقدامي‌ را حمايت‌ از دولت‌ خواند و گفت‌: [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]«چون‌ آمريكايي‌ها به‌ پاسخ‌ دولت‌ درباره‌ي‌ استرداد شاه‌ پاسخ‌ مثبت‌ نداده‌اند،دانشجويان‌ اقدام‌ به‌ اشغال‌ سفارت‌ كرده‌اند.» ( در شرایطی که دولت اصلا این کار رو نکرده بود )[/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]و حتي‌ از مردم‌ گله‌ كرد كه‌: [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]«چرا وقتي‌ شاه‌ به‌ آمريكا رفت‌، مردم‌ اعتراض‌ و تظاهرات‌ نكردند؟» ( که این جای بسی تامل است دیدار امام با مردم کاملا گویاست ) [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]ولي‌ شكي‌ نبود كه‌ هدف‌ وي‌ از اين‌ اقدام‌، مصادره‌ به‌ مطلوب‌ كردن‌ اين‌ اقدام‌ انقلابي‌و محدود ساختن‌ اهداف‌ عظيم‌ آن‌ به‌ اعتراض‌ به‌ حضور شاه‌ در آمريكا بود، حال‌ آنكه‌اعتراض‌ به‌ جنايات‌ آمريكا در ايران‌ و افشاي‌ ماهيت‌ وابستگان‌ به‌ آمريكا، اهداف‌مهم‌تري‌ بود كه‌ مورد توجه‌ آقاي‌ دكتر يزدي‌ قرار نداشت‌. جالب‌ آنكه‌ آقاي‌ دكتر يزدي‌،سال‌ها بعد، نظرات‌ واقعي‌ خود را در مورد اين‌ واقعه‌ ـ كه‌ سال‌ها آن‌ را كتمان‌ مي‌كرد ـبيان‌ نمود. وي‌ 23 سال‌ پس‌ از اين‌ واقعه‌ طي‌ مصاحبه‌اي‌ گفت‌: [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]«يكي‌ از اهداف‌ گروگان‌گيري‌ در ايران‌، استقرار هدف‌هاي‌ سياسي‌ در بازي‌ قدرت‌در داخل‌ ايران‌ بوده‌ است‌، براي‌ اينكه‌ دولت‌ موقت‌ را ساقط‌ كنند و در بازي‌سياسي‌ به‌ نفع‌ استقرار و سلطه‌ي‌ يك‌ گروه‌ استفاده‌ كنند... كساني‌ كه‌ اين‌ حادثه‌ رابه‌وجود آوردند، به‌ بي‌حاصلي‌ كار خود پي‌ برده‌اند. آن‌ زمان‌ اين‌ افراد جوان‌بودند و پيچيدگي‌هاي‌ سياسي‌ را نمي‌دانستند و حالا كه‌ تجربه‌ و علم‌ پيداكرده‌اند، بر اثر تجربه‌ پي‌ برده‌اند، كاري‌ كه‌ كردند خلاف‌ بوده‌ و اكنون‌ آن‌ را نقدمي‌كنند.» [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]شايد بتوان‌ بخش‌ اول‌ سخنان‌ دكتر يزدي‌ را تا حدي‌ درست‌ دانست‌، زيرا با توصيفي‌كه‌ از عملكرد دولت‌ موقت‌ انجام‌ داديم‌، حذف‌ آنان‌ از قدرت‌ در ايران‌ موجب‌ تداوم‌ واحياي‌ انقلاب‌ شد؛ اما در مورد بي‌حاصلي‌ اشغال‌ سفارت‌ قطعاً نمي‌توان‌ با ايشان‌موافقت‌ كرد، زيرا شكست‌ هيمنه‌ي‌ آمريكا در ايران‌ و جهان‌، افشاي‌ اسناد سفارت‌،تداوم‌ جريان‌ انقلاب‌ و بسيج‌ مجدد مردم‌ براي‌ دفاع‌ از دستاوردهاي‌ آن‌، حاكميت‌نيروهاي‌ انقلابي‌ و بسياري‌ مسايل‌ ديگر ـ كه‌ به‌ جاي‌ خود مورد بحث‌ قرار مي‌گيرد ـ ازمهمترين‌ دستاوردهاي‌ تسخير لانه‌ي‌ جاسوسي‌ بوده‌ است‌. [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]اما درباره‌ي‌ علت‌ استعفاي‌ دولت‌ موقت‌ نيز،[/FONT][FONT=Times New Roman,Bold] برخي‌ نيروهاي‌ انقلابي‌ اين‌ اقدام‌ را يك‌ترفند سياسي‌ مي‌دانند و معتقدند با توجه‌ به‌ آنكه‌ امام‌ بارها استعفاي‌ دولت‌ بازرگان‌ را ردكرده‌ بود، آنان‌ بر اين‌ باور بودند كه‌ اين‌ بار نيز چنين‌ اتفاقي‌ خواهد افتاد. دولت‌ موقت‌مي‌تواند اين‌بار با گذاشتن‌ شرط‌ و شروطي‌ از جمله‌ آزادي‌ جاسوسان‌ آمريكايي‌ و نيزرهايي‌ از مداخله‌ي‌ نيروهاي‌ انقلابي‌ در امور كشور، دوباره‌ به‌ قدرت‌ بازگردد. اما اين‌ترفند با هوشياري‌ امام‌ خنثي‌ شد. چراكه‌ بنا به‌ گفته‌ي‌ حجة‌الاسلام‌ موسوي‌ خوئيني‌ها،امام‌ از مصاحبه‌ي‌ «رئيس‌ دولت‌ موقت‌» و توضيحاتي‌ كه‌ وي‌ در توجيه‌ ملاقات‌ خود با«برژينسكي‌» داده‌ بود ناراحت‌ به‌ نظر مي‌رسيدند. [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]مرحوم‌ حاج‌ سيداحمد خميني‌ در اين‌ باره‌ مي‌گويد: [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]«من‌ در نخست‌وزيري‌، در اتاق بازرگان‌ و دكتر سحابي‌ بودم‌ كه‌ از قم‌ تماس‌گرفتند و مرا كه‌ به‌ تهران‌ آمده‌ بودم‌، از آن‌ طرف‌ بي‌سيم‌ خواستند. آقاي‌ صانعي‌گفت‌، امام‌ استعفاي‌ بازرگان‌ را پذيرفت‌. من‌ به‌ روي‌ خودم‌ نياوردم‌. سحابي‌ وبازرگان‌ مي‌گفتند، معلوم‌ است‌ كه‌ امام‌ استعفاي‌ ما را قبول‌ نمي‌كنند، ولي‌ ما بايدبراي‌ پذيرش‌ مجدد مسؤوليت‌ شرط‌ و شروط‌ بگذاريم‌ كه‌ يكي‌ از آنها، آزادي‌آمريكايي‌هاست‌. من‌ سكوت‌ كرده‌ بودم‌. فقط‌ از اتاق آنها بيرون‌ آمدم‌. ما همه‌شاهد بوديم‌ كه‌ چگونه‌ جمعي‌ به‌ دست‌ و پا افتاده‌ بودند، تا امام‌ را متقاعد كنندكه‌ استعفا را نپذيرد و نتيجتاً دولت‌ موقت‌ با تأييد مجدد و قوت‌ بيشتري‌ واردصحنه‌ شود و كنترل‌ اوضاع‌ را به‌ نفع‌ جرياني‌ كه‌ مدت‌ها براي‌ آن‌ سرمايه‌گذاري‌كرده‌ بودند، دوباره‌ به‌ دست‌ گيرند. اما امام‌ هوشيارتر از آن‌ بودند كه‌ اين‌گونه‌حركت‌ها در ايشان‌ تأثير كند.» [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]اما حجة‌الاسلام‌ والمسلمين‌ هاشمي‌ رفسنجاني‌ در اين‌ باره‌ مي‌گويد: [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]«بازرگان‌ و دوستانش‌ از مدت‌ها قبل‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيده‌ بودند كه‌ نمي‌توانند كاركنند. آقاي‌ مهندس‌ بازرگان‌ كه‌ به‌ جلسات‌ مي‌آمد، هر وقت‌ به‌ مشكلي‌ برخوردمي‌كرد و يا چيزي‌ را كه‌ مي‌خواست‌ تصويب‌ نمي‌كرديم‌، مي‌گفت‌: «خودتان‌بياييد اداره‌ كنيد.» يا فرض‌ كنيد اگر كسي‌ از ما سخنراني‌ مي‌كرد ـ بخصوص‌آيت‌الله‌ خامنه‌اي‌ و شهيد بهشتي‌ كه‌ گاهي‌ انتقاد مي‌كردند ـ ايشان‌ سخت‌عصباني‌ مي‌شد و مي‌گفت‌: «من‌ كار نمي‌كنم‌ و نمي‌توانم‌ كار كنم‌.» از اين‌ چيزهاهميشه‌ داشتيم‌. استعفاي‌ قبلي‌ را به‌ خاطر تصويب‌ مسأله‌ي‌ ولايت‌ فقيه‌ درخبرگان‌ داده‌ بودند. بعد از ولايت‌ فقيه‌ هم‌ اينها ديگر دلگرم‌ نشدند كه‌ كار كنند.تكليف‌ شده‌ بود و ماندند... قبول‌ دارم‌ كه‌ آنها خيلي‌ به‌ دولت‌ نچسبيده‌ بودند وهميشه‌ مي‌گفتند به‌ ما اجازه‌ بدهيد كنار برويم‌. [/FONT]

[FONT=Times New Roman,Bold]جالب است بدانید که خود امام‌ در جريان‌ معرفي‌ دولت‌ شهيد رجايي‌ به‌ مجلس‌، در سال‌ بعد، اشاره‌ي‌صريح‌ به‌ دولت‌ موقت‌ و عملكرد آن‌ نمودند: [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]«از اول‌ هم‌ به‌ حسب‌ الزامي‌ كه‌ من‌ تصور مي‌كردم‌، دولت‌ موقت‌ را قرار دادم‌،خطا كرديم‌، از اول‌ بايد يك‌ دولتي‌ كه‌ قاطع‌ باشد و جوان‌ باشد و بتواند مملكت‌را اداره‌ كند نه‌ يك‌ دولتي‌ كه‌ نتواند، منتها آن‌ وقت‌ ما نداشتيم‌ فردي‌ را كه‌ بتوانيم‌آشنا بتوانيم‌ انتخاب‌ كنيم‌. انتخاب‌ شد و خطا شد.» [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]( قابل توجه عده ای که می گویند امام اشتباهات خودشونو قبول نداشتند و خودشونو معصوم میپنداشتند)[/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]به‌ هرحال‌ دولت‌ موقت‌ تنها دو روز پس‌ از اشغال‌ لانه‌ي‌ جاسوسي‌ و در اعتراض‌ به‌آن‌ سقوط‌ كرد. حتي‌ ناظران‌ خارجي‌ نيز بر تأثير مستقيم‌ حمله‌ به‌ سفارت‌ و اشغال‌ آن‌، برسقوط‌ دولت‌ موقت‌ اذعان‌ دارند، چنانچه‌ يكي‌ از آنان‌ مي‌گويد: [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]«كساني‌ كه‌ به‌ قصد مخالفت‌ و يا اعتراض‌ نسبت‌ به‌ عملكرد و سياست‌ خارجي ‌بازرگان‌ دست‌ به‌ اين‌ اقدام‌ بزرگ‌ زده‌ بودند، خيلي‌ سريع‌تر و عميق‌تر از آنچه‌ كه‌خودشان‌ انتظار داشتند، دست‌ يافتند و دولت‌ بازرگان‌ بلافاصله‌ كناره‌گيري‌ كرده ‌و جوانان‌ مبارز اسلامي‌ اشغال‌كننده‌ آنچه‌ را كه‌ مربوط‌ به‌ ارتباط‌ مقامات‌ ايراني‌با دولت‌ آمريكا بود فاش‌ ساختند، به‌ شكلي‌ كه‌ بعد از آن‌ بسياري‌ از افراد وابسته‌به‌ دولت‌ موقت‌ كشور را ترك‌ كردند[/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]خواهشا واقع بین باشید .[/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]مطلبی گفتید اگه ما این اقدام رامیکردیم چقدر حق به جانب بودیم ![/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]من یه سوال دارم از آمریکا و اسرایئل تجاوزکار تر داریم ؟[/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]آیا اونا همیشه حق به جانب نیستن و جالبه اکثر رسانه ها به خصوص غربیها ازشون حمایت نمیکنن ؟[/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]در ضمن اونا به چه دلایلی به کشورها تجاوز کردن ، مثلا چرا هیروشیما ژاپن رو بمباران شیمیایی کردن چون حق به جانبن:mad:؟ چرا هیچ کسی در این زمینه کاری نکرد آیا کشوری که این چنین دست به کشتار جمعی میزنه شایسته مذاکره است ؟ روابط ژاپن و آمریکا رو بعد از این جریان میدونید ؟ این تیرگی روابط بعد از چند سال و در سر چه ماجرایی برداشته شد . اصلا چرا کشوری که ظرفیت این انژی پاک رو نداره لااقل نباید جلوی کارهای غیر اخلاقیش گرفته بشه ، چرا نباید سلاحهای کشتارجمعیش جمع بشه و خیلی چراهای دیگه ........:mad::([/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]میدونید چرا چون اونا معتقدن سیاست بالاتر از دینه و خیلی جاها میتونه بر دین که از جانب خداست غلبه کنه ، آیا دین مسیح ، زرتشت و یهود کشتن رو قبول دارن ، آیا این ادیان گفتن اگه میخواید به آرزوهای دنیویتون برسید هر کار غیر اخلاقی جایزه پس این حرف دینی الهی مثلا زرتشت چه معنی داره پندارنیک ، گفتار نیک ، کردار نیک .:( آیا اینکه افراد رو بکشیم که به آرزوهای دینیمون برسیم بهش میگن کردار نیک ؟! آیا اینکه با یک کشوری که این همه عمل ناحق در قبال کشورمون انجام داده و حتی یکبار معذرت خواهی نکرده دست سازش و برادری بدیم یعنی کردار نیک یا اینکه به واقع داریم به اون کشور میگیم دستت درد نکنه در گذشته کشورمون رو کاملا وابسته کردی دستت درد نکنه که جوونامون رو به کام مرگ کشوندی ![/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold]من اینا رو متوجه نمیشم و تا آخر عمرم امیدوارم مثل خیلی از آقایون تغییر موضع به خاطر کسب مال و چه میدونم مقام ندم و دین رو بر همه چی برتر بدونم انشاالله [/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold][/FONT]
[FONT=Times New Roman,Bold] ببخشید خیلی گفتم و از این بابت معذرت میخوام[/FONT]
 

sara85

عضو جدید
ممنونم که اینقدر با حوصله به بحث ادامه دادید .بازهم ممنون می شم که با صبر و حوصله مطالب زیر رو مطالعه کنید
دکتر ابرهیم یزدی
● پاسخی به گفته‌ها و ادعاهای رابرت گیتس
آقای رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا، روز دوشنبه هشتم مهرماه جاری در سخنرانی خود در دانشگاه دفاع ملی در مورد دیدار برژینسکی، مشاور امنیت ملی دولت کارتر با مهندس بازرگان در الجزیره، مطالبی را عنوان کرده است که نادرست است.
۱) او گفته است که: “نخست وزیر (مهندس بازرگان)، وزیر دفاع (مصطفی چمران) و وزیر خارجه (ابراهیم یزدی) ایران خواستار ملاقات با برژینسکی شدند که برای مراسم ۲۵مین سالگرد انقلاب الجزایر در الجزیره به سر می‌برد، و من هم با او بودم. برژینسکی از من خواست برای یادداشت برداشتن همراهش بروم.” اولا درخواست ملاقات از جانب برژینسکی بود نه هیأت ایرانی. به این ترتیب که سفارت آمریکا در الجزایر با سفارت ایران در این کشور تماس می‌گیرد و اطلاع می‌دهد که آقای برژینسکی در مراسم ۲۵مین سالگرد انقلاب الجزایردر الجزیره شرکت می‌کند و درخواست ملاقات با آقای مهندس بازرگان را دارد.
سفارت ایران مراتب را به وزارت امور خارجه گزارش می‌دهد و من، درمقام وزیر امورخارجه وقت، موضوع را با آقای مهندس بازرگان، نخست‌وزیر، مطرح کردم. آقای بروس لینگن ، کاردار وقت سفارت آمریکا در تهران نیز این درخواست را مستقیما به اطلاع آقای مهندس بازرگان رسانیده بود. بعد از بررسی جوانب امربه این درخواست پاسخ مثبت داده شد. در الجزیره آقای برژینسکی برای دیدن مهندس بازرگان به اطاق محل اقامت ایشان در هتل می‌آید. این دیدار باحضور آقای دکتر چمران، وزیر دفاع دولت موقت و اینجانب صورت گرفت.
آقای برژینسکی در کتاب خود تحت عنوان “قدرت و اصول” همین ادعای رابرت گیتس را آورده است. بعد از انتشار کتاب، در همان تاریخ، سال ۱۳۶۱ یا ۱۳۶۲ نامه‌ای به امضای آقای مهندس بازرگان و اینجانب برای ناشر کتاب ارسال وضمن اعتراض به این مطلب نادرست، اصلاح آن در خواست شد. اما ناشر حاضر به اصلاح آن نشد. ثانیا در این دیدار هیچ فردی همراه آقای برژینسکی نبود.
۲ )آقای رابرت گیتس در این سخنرانی خود گفته است که: “ برژینسکی در آن دیدار پیشنهاد به رسمیت شناختن انقلاب اسلامی‌و حتی احترام به قراردادهای فروش اسلحه به ایران را داد.” و “ لب کلام ما این بود که ما انقلاب شما را می‌پذیریم. ما کشور شما را به رسمیت می‌شناسیم. . ما همه سلاح‌هایی را که قرارداد فروش آنها با شاه بسته شده بود را به شما می‌فروشیم. ما دشمن مشترکی در همسایگی شمالی شما داریم. می‌توانیم در آینده با هم کار کنیم’. “ این سخن آقای گیتس چند فراز دارد.
فراز اول) “ ما کشورشما را به رسمیت می‌شناسیم”.این سخن نه‌تنها خلاف واقع، بلکه بی معناست. کشور ایران قرن‌ها قبل از تشکیل آمریکا وجود داشته است. به رسمیت شناختن یا نشناختن کشورهایی را که قرن‌ها وجود داشته‌اند بی‌معناست. در آن دیدار چنین مسئله‌ای نه مطرح شد و نه طرح آن معنا داشت.
فراز دوم)” ما دولت شما را به رسمیت می‌شناسیم “. دولت آمریکا دولت جدید ایران را همان روز‌های اول بعد از پیروزی انقلاب به‌رسمیت شناخته و سفیر جدید معرفی کرده بود. هم روابط دیپلماتیک وجود داشت و هم مذاکرات دو جانبه پیرامون مسایل و مشکلات میان دو کشور ادامه داشت. نیازی نبود که در آن دیدار شناسائی انقلاب و دولت جدید وعده داده شود. طرح آن هم معنا نداشت.
فراز سوم) یکی از مهمترین موضوعات در روابط بین دو کشور قرارداد‌های عظیم خرید‌های نظامی ‌ایران از آمریکا و تسلیحات خریداری شده توسط ایران از آمریکا در زمان شاه و تامین لوازم یدکی این سلاح‌ها و نیز سرنوشت دیگر قرارداد‌ها میان دوکشوربود. پس از انقلاب محور اصلی مذاکرات میان دو کشور، هم در تهران وهم در دیدار وزیر امورخارجه آمریکا با اینجانب در دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل همین موضوع بود و طبیعی بود که این موضوع در دیدار با برژینسکی نیز مطرح گردد. اصولا یکی از دلایل پذیرش درخواست برژینسکی ضرورت تعین تکلیف این مسایل بود.
آقای برژینسکی اصرار داشت دولت جدید ایران یا باید تمام این قرارداد‌ها را بپذیرد یا هیچ کدام را. اما موضع ما این بود که ما این قرارداد‌ها را نه یک جا می‌پذیریم و نه رد می‌کنیم. بلکه آن‌ها را مورد به مورد بررسی کرده و براساس اولویت‌های بعد از انقلاب و منافع ملی رد یا قبول می‌کنیم. اختلاف میان دو طرف این موضوع بود. به عنوان مثال هیأت مستشاران نظامی‌آمریکا در ایران درباره خرید تجهیزات نظامی ‌ایران تصمیم می‌گرفت و وزارت دفاع ایران بر اساس برآورد مستشاران آمریکایی بهای تقریبی آن‌ها در یک حسابی به نام حساب تنخواه‌گردان ایران، متعلق به وزارت دفاع آمریکا واریز می‌کرد.
از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۹ایران جمعا بیش از ۲۳ میلیارد دلار در این حساب ریخته بود اما هیچ صورت حسابی به ایران داده نشده بود. در زمان نخست‌وزیری بختیار قرارداد‌های مربوط به سلاح‌های استراتژیک بدستور وی لغو شدند و مبالغ هنگفتی از حساب ایران بابت لغو این قراردادها برداشته شده بود. دولت موقت با اینگونه لغو قراداد‌ها موافق نبود و خواهان بررسی مجددا بود. باز هم به عنوان نمونه در حالی‌که قرارداد خرید ۱۶۰ فروند هواپیمای اف۱۶، که هنوز ساخته و آماده تحویل نشده بود، لغو و ایران بابت لغو آن‌ها جریمه شده بود، اما لوازم یدکی همین هواپیما برای مدت ۵ سال به ایران فروخته شده بود. دولت آمریکا حاضر نبود این لوازم را پس بگیرد.
یک نمونه دیگر جعبه سیاه هواپیما‌های جنگنده – بمب‌افکن‌های اف ۱۴ بود. تعداد۸۰ فروند از این هواپیما به ایران فروخته شده بود. ویژگی انحصاری این هواپیما‌ها این بود که در یک زمان واحد می‌توانست بسوی ۶ هدف راکت‌های خود را شلیک کند. اما در همان روز‌های پرآشوب انقلاب نظامیان آمریکا در ایران این نرم‌افزار‌ها را از هواپیما جدا کرده و برده بودند. در دیدار سایروس ونس، وزیر خارجه وقت آمریکا و معاون تسلیحاتی وزارت دفاع آمریکا با هیات ایرانی در نیویورک، که ما برگشت آن‌ها را مطالبه کردیم، آن‌ها یک نسخه از قرارداد محرمانه‌ای که آقای خلعت‌بری، وزیر امور خارجه ایران و ریچارد هلمز، سفیر وقت آمریکا در ایران امضاء کرده بودند، به ما دادند و تائید و امضای آن را شرط برگشت دادن آن لوازم دانستند.
مهمترین بند این قرارداد این بود که دولت ایران به بازرسان نظامی ‌آمریکا اجازه می‌دهد که هر زمان بخواهند مراکز نظامی‌ ایران و به‌خصوص فرودگاه‌های نظامی‌ایران را بازرسی کنند. دولت ایران هرگز نمی‌توانست با چنین قراردادی موافقت کند. اساس حرف ما در دیدار و گفت‌وگو با برژینسکی این بود که تمام این قرارداد‌ها باید بر اساس ارزش‌ها، اولویت‌ها و منافع ملی ایران بازبینی شوند. آقای برژینسکی از طرح این مسایل بسیارناراحت شده بود و در کتاب خود (Power and Principles) این نا راحتی را با صراحت بیان کرده است. باوجود این مطالب را یادداشت کرده بود و در پایان دیدار گفت که نظر دولت آمریکا را توسط کاردارشان در ایران به دولت ایران اطلاع خواهد داد.
۳) آقای گیتس در این سخنرانی گفته است: “مقامات ایرانی شرکت‌کننده در این جلسه خواستار تحویل گرفتن محمدرضا شاه پهلوی شدند... پاسخ آنها این بود که «شاه را به ما بدهید.» هر کدام مواضع خود را پنج یا شش بار تکرار کرد و در پایان برژینسکی برخاست و گفت: «تحویل شاه به شما با غرور ملی ما ناسازگار است.» و این پایان کار بود.” این سخن آقای گیتس نادرست است. در آن دیدار آقای مهندس بازرگان و وزرای همراه ایشان توضیح دادندکه چرا ملت ایران نگران سفر شاه به آمریکا و اقدامات آن دولت علیه انقلاب ایران می‌باشد.
سفر شاه به آمریکا خاطره کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ را در اذهان عمومی‌ملت ایران زنده کرده بود. هنگامی‌که آقای بروس لینگن و هنری پرشت خبر ورود شاه به آمریکا را به من دادند با صراحت به آن‌ها گفتم که باید منتظر پیامد‌های شدید آن باشید.دولت موقت در آن مرحله، به عنوان گام اول دیپلماتیک، طی یادداشت‌های رسمی‌وزارت امور خارجه ایران، اولا مسئولیت پیامد‌های سفر شاه به آمریکا را متوجه آن دولت دانسته بود. ثانیا از دولت آمریکا خواست که به پزشکان ایرانی مقیم آمریکا، که اجازه طبابت در آمریکا را داشتند و دولت ایران معرفی می‌کند، اجازه بدهد که پرونده پزشکی شاه را ببینند و او را معاینه کنند. اما دولت آمریکا از قبول این درخواست‌ها سر باز زد.
برژینسکی اصرار داشت مهندس بازرگان و وزرای همراه ایشان را قانع کند که انگیزه دولت آمریکا از دادن روادید سفر شاه به آمریکا صرفا جنبه انسانی داشته است. بنابراین در آن دیدار از جانب ما موضوع استرداد شاه مطرح نشد. اما آقای مهندس بازرگان برای حل مسئله گروگانگیری و جلوگیری از عوارض و پیامد‌های نگران کننده آن بر این باور بودند که یا شاه به ایران بر گردد و خود را تسلیم نماید یا از سلطنت استعفا بدهد و این نظر خود را طی دو نامه شخصی خطاب به شاه نوشتند. هر دونامه بعد از گروگانگیری و استعفای دولت موقت بود. نامه اول در نهم آذر ۱۳۵۸ و دعوت از شاه برای بازگشت و
تسلیم شدن داوطلبانه به ایران بود. نامه دوم در تاریخ .... ودعوت شاه به استعفا از سلطنت بود.
بازرگان بر این باور بود که اگر شاه از سلطنت استعفا بدهد در واقع موجبات رفع نگرانی ملت ایران از تکرار کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ فراهم ومسئله استرداد شاه هم منتفی و دیگر بهانه‌ای برای ادامه گروگانگیری وجود نمی‌داشت و شاه در واقع نه به عنوان شاه ایران بلکه به عنوان یک شهروند عادی، نظیر هزاران ایرانی برای درمان بیماری خود در آمریکاست. در هر دو مورد آقای مهندس بازرگان، علاوه بر مشورت با من، از من خواستند تا آن را با امام مطرح و نظرشان را جویا شوم. ایشان مخالفت نکردند اما گفتند که شاه این کار را نمی‌کند و آقای مهندس بازرگان خیلی خوش بین است.
مشروح مذاکرات این جلسه که آقای دکتر چمران نوشته بود بصورت بیانیه مطبوعاتی در اختیار خبرنگاران خبرگزاری پارس، که بعدا شد خبرگزاری جمهوری اسلامی‌ایران، قرار داده شد که همان زمان منتشر گردید. در مصاحبه‌های مختلف توسط مهندس بازرگان و اینجانب در همان زمان نیز رئوس مسائل مطرح شده در آن دیدار گزارش گردید. حال پرسش این است که چرا آقای گیتس در این شرایط چنین مسئله‌ای را مطرح کرده است؟ آقای گیتس مخالف مذاکرات با ایران است و به نظر می‌رسد برای توجیه موضع خود این داستان را عنوان کرده است. او در پایان سخنرانی خود به این مطلب پرداخته است.

شهروند امروز
 
آخرین ویرایش:

sara85

عضو جدید
و اما در مورد حق به جانب بودن من نمی دونم شما از کجا به این نتیجه رسیدید که ایران هیچ وقت حق به جانب نبوده ؟!! البته من با شما در این مورد که بی عدالتی های زیادی در سیاست های جهانی وجود داره ندارم . ولی نباید فراموش کرد که وقتی حاکمان با تدبیری همچون دکتر مصدق وجود داشته باشه حتی وقتی طرف مقابل انگلستان هم باشه می شه رای دادگاه لاحه رو به نفع خود تغییر داد. و یا نمی تونیم منکر این مطلب بشیم که چرا آمریکا مجبور شد در اولین سال تاسیس شورای حقوق بشر از عضویت در اون دست بکشه؟ به این خاطر نبود که بعد از مساله زندان های آمریکا امکان رای نیاوردن این کشور خیلی بالا بود و یا اشتباه اسراییل در حمله به کشتی های کمک رسانی باعث بلند شدن اعتراضات جامعه جهانی حتی آمریکا نشد(حتی اگر یه محکومیت ساده سیاسی هم باشه این برای اسراییل که حتی نزدیک ترین دوستانش هم سیاست هاش رو محکوم کنن یه نوعی شکست سیاست های غلط محسوب میشه)و هزاران نمونه دیگه.
بازم ممنونم از این که با حوصله تمام برای این پست وقت گذاشتید اگر بازم مطلبی دارید ممنون می شم از ما دریغ نکنید و من قضاوت رو به همه خوانندگان واگذار می کنم و آرزو می کنم روزی رو که عدالت و انسانیت از سیاست برتری بگیره و در پایان این جمله به خاطرم می یاد که:
مرد پاک را زمان و زندگی تنها نمی گذارد ، زندگی اش از او دفاع می کند، زمان تبرئه اش می کند
 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنونم که اینقدر با حوصله به بحث ادامه دادید .بازهم ممنون می شم که با صبر و حوصله مطالب زیر رو مطالعه کنید
دکتر ابرهیم یزدی
● پاسخی به گفته‌ها و ادعاهای رابرت گیتس
آقای رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا، روز دوشنبه هشتم مهرماه جاری در سخنرانی خود در دانشگاه دفاع ملی در مورد دیدار برژینسکی، مشاور امنیت ملی دولت کارتر با مهندس بازرگان در الجزیره، مطالبی را عنوان کرده است که نادرست است.
۱) او گفته است که: “نخست وزیر (مهندس بازرگان)، وزیر دفاع (مصطفی چمران) و وزیر خارجه (ابراهیم یزدی) ایران خواستار ملاقات با برژینسکی شدند که برای مراسم ۲۵مین سالگرد انقلاب الجزایر در الجزیره به سر می‌برد، و من هم با او بودم. برژینسکی از من خواست برای یادداشت برداشتن همراهش بروم.” اولا درخواست ملاقات از جانب برژینسکی بود نه هیأت ایرانی. به این ترتیب که سفارت آمریکا در الجزایر با سفارت ایران در این کشور تماس می‌گیرد و اطلاع می‌دهد که آقای برژینسکی در مراسم ۲۵مین سالگرد انقلاب الجزایردر الجزیره شرکت می‌کند و درخواست ملاقات با آقای مهندس بازرگان را دارد.
سفارت ایران مراتب را به وزارت امور خارجه گزارش می‌دهد و من، درمقام وزیر امورخارجه وقت، موضوع را با آقای مهندس بازرگان، نخست‌وزیر، مطرح کردم. آقای بروس لینگن ، کاردار وقت سفارت آمریکا در تهران نیز این درخواست را مستقیما به اطلاع آقای مهندس بازرگان رسانیده بود. بعد از بررسی جوانب امربه این درخواست پاسخ مثبت داده شد. در الجزیره آقای برژینسکی برای دیدن مهندس بازرگان به اطاق محل اقامت ایشان در هتل می‌آید. این دیدار باحضور آقای دکتر چمران، وزیر دفاع دولت موقت و اینجانب صورت گرفت.
آقای برژینسکی در کتاب خود تحت عنوان “قدرت و اصول” همین ادعای رابرت گیتس را آورده است. بعد از انتشار کتاب، در همان تاریخ، سال ۱۳۶۱ یا ۱۳۶۲ نامه‌ای به امضای آقای مهندس بازرگان و اینجانب برای ناشر کتاب ارسال وضمن اعتراض به این مطلب نادرست، اصلاح آن در خواست شد. اما ناشر حاضر به اصلاح آن نشد. ثانیا در این دیدار هیچ فردی همراه آقای برژینسکی نبود.
۲ )آقای رابرت گیتس در این سخنرانی خود گفته است که: “ برژینسکی در آن دیدار پیشنهاد به رسمیت شناختن انقلاب اسلامی‌و حتی احترام به قراردادهای فروش اسلحه به ایران را داد.” و “ لب کلام ما این بود که ما انقلاب شما را می‌پذیریم. ما کشور شما را به رسمیت می‌شناسیم. . ما همه سلاح‌هایی را که قرارداد فروش آنها با شاه بسته شده بود را به شما می‌فروشیم. ما دشمن مشترکی در همسایگی شمالی شما داریم. می‌توانیم در آینده با هم کار کنیم’. “ این سخن آقای گیتس چند فراز دارد.
فراز اول) “ ما کشورشما را به رسمیت می‌شناسیم”.این سخن نه‌تنها خلاف واقع، بلکه بی معناست. کشور ایران قرن‌ها قبل از تشکیل آمریکا وجود داشته است. به رسمیت شناختن یا نشناختن کشورهایی را که قرن‌ها وجود داشته‌اند بی‌معناست. در آن دیدار چنین مسئله‌ای نه مطرح شد و نه طرح آن معنا داشت.
فراز دوم)” ما دولت شما را به رسمیت می‌شناسیم “. دولت آمریکا دولت جدید ایران را همان روز‌های اول بعد از پیروزی انقلاب به‌رسمیت شناخته و سفیر جدید معرفی کرده بود. هم روابط دیپلماتیک وجود داشت و هم مذاکرات دو جانبه پیرامون مسایل و مشکلات میان دو کشور ادامه داشت. نیازی نبود که در آن دیدار شناسائی انقلاب و دولت جدید وعده داده شود. طرح آن هم معنا نداشت.
فراز سوم) یکی از مهمترین موضوعات در روابط بین دو کشور قرارداد‌های عظیم خرید‌های نظامی ‌ایران از آمریکا و تسلیحات خریداری شده توسط ایران از آمریکا در زمان شاه و تامین لوازم یدکی این سلاح‌ها و نیز سرنوشت دیگر قرارداد‌ها میان دوکشوربود. پس از انقلاب محور اصلی مذاکرات میان دو کشور، هم در تهران وهم در دیدار وزیر امورخارجه آمریکا با اینجانب در دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل همین موضوع بود و طبیعی بود که این موضوع در دیدار با برژینسکی نیز مطرح گردد. اصولا یکی از دلایل پذیرش درخواست برژینسکی ضرورت تعین تکلیف این مسایل بود.
آقای برژینسکی اصرار داشت دولت جدید ایران یا باید تمام این قرارداد‌ها را بپذیرد یا هیچ کدام را. اما موضع ما این بود که ما این قرارداد‌ها را نه یک جا می‌پذیریم و نه رد می‌کنیم. بلکه آن‌ها را مورد به مورد بررسی کرده و براساس اولویت‌های بعد از انقلاب و منافع ملی رد یا قبول می‌کنیم. اختلاف میان دو طرف این موضوع بود. به عنوان مثال هیأت مستشاران نظامی‌آمریکا در ایران درباره خرید تجهیزات نظامی ‌ایران تصمیم می‌گرفت و وزارت دفاع ایران بر اساس برآورد مستشاران آمریکایی بهای تقریبی آن‌ها در یک حسابی به نام حساب تنخواه‌گردان ایران، متعلق به وزارت دفاع آمریکا واریز می‌کرد.
از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۹ایران جمعا بیش از ۲۳ میلیارد دلار در این حساب ریخته بود اما هیچ صورت حسابی به ایران داده نشده بود. در زمان نخست‌وزیری بختیار قرارداد‌های مربوط به سلاح‌های استراتژیک بدستور وی لغو شدند و مبالغ هنگفتی از حساب ایران بابت لغو این قراردادها برداشته شده بود. دولت موقت با اینگونه لغو قراداد‌ها موافق نبود و خواهان بررسی مجددا بود. باز هم به عنوان نمونه در حالی‌که قرارداد خرید ۱۶۰ فروند هواپیمای اف۱۶، که هنوز ساخته و آماده تحویل نشده بود، لغو و ایران بابت لغو آن‌ها جریمه شده بود، اما لوازم یدکی همین هواپیما برای مدت ۵ سال به ایران فروخته شده بود. دولت آمریکا حاضر نبود این لوازم را پس بگیرد.
یک نمونه دیگر جعبه سیاه هواپیما‌های جنگنده – بمب‌افکن‌های اف ۱۴ بود. تعداد۸۰ فروند از این هواپیما به ایران فروخته شده بود. ویژگی انحصاری این هواپیما‌ها این بود که در یک زمان واحد می‌توانست بسوی ۶ هدف راکت‌های خود را شلیک کند. اما در همان روز‌های پرآشوب انقلاب نظامیان آمریکا در ایران این نرم‌افزار‌ها را از هواپیما جدا کرده و برده بودند. در دیدار سایروس ونس، وزیر خارجه وقت آمریکا و معاون تسلیحاتی وزارت دفاع آمریکا با هیات ایرانی در نیویورک، که ما برگشت آن‌ها را مطالبه کردیم، آن‌ها یک نسخه از قرارداد محرمانه‌ای که آقای خلعت‌بری، وزیر امور خارجه ایران و ریچارد هلمز، سفیر وقت آمریکا در ایران امضاء کرده بودند، به ما دادند و تائید و امضای آن را شرط برگشت دادن آن لوازم دانستند.
مهمترین بند این قرارداد این بود که دولت ایران به بازرسان نظامی ‌آمریکا اجازه می‌دهد که هر زمان بخواهند مراکز نظامی‌ ایران و به‌خصوص فرودگاه‌های نظامی‌ایران را بازرسی کنند. دولت ایران هرگز نمی‌توانست با چنین قراردادی موافقت کند. اساس حرف ما در دیدار و گفت‌وگو با برژینسکی این بود که تمام این قرارداد‌ها باید بر اساس ارزش‌ها، اولویت‌ها و منافع ملی ایران بازبینی شوند. آقای برژینسکی از طرح این مسایل بسیارناراحت شده بود و در کتاب خود (Power and Principles) این نا راحتی را با صراحت بیان کرده است. باوجود این مطالب را یادداشت کرده بود و در پایان دیدار گفت که نظر دولت آمریکا را توسط کاردارشان در ایران به دولت ایران اطلاع خواهد داد.
۳) آقای گیتس در این سخنرانی گفته است: “مقامات ایرانی شرکت‌کننده در این جلسه خواستار تحویل گرفتن محمدرضا شاه پهلوی شدند... پاسخ آنها این بود که «شاه را به ما بدهید.» هر کدام مواضع خود را پنج یا شش بار تکرار کرد و در پایان برژینسکی برخاست و گفت: «تحویل شاه به شما با غرور ملی ما ناسازگار است.» و این پایان کار بود.” این سخن آقای گیتس نادرست است. در آن دیدار آقای مهندس بازرگان و وزرای همراه ایشان توضیح دادندکه چرا ملت ایران نگران سفر شاه به آمریکا و اقدامات آن دولت علیه انقلاب ایران می‌باشد.
سفر شاه به آمریکا خاطره کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ را در اذهان عمومی‌ملت ایران زنده کرده بود. هنگامی‌که آقای بروس لینگن و هنری پرشت خبر ورود شاه به آمریکا را به من دادند با صراحت به آن‌ها گفتم که باید منتظر پیامد‌های شدید آن باشید.دولت موقت در آن مرحله، به عنوان گام اول دیپلماتیک، طی یادداشت‌های رسمی‌وزارت امور خارجه ایران، اولا مسئولیت پیامد‌های سفر شاه به آمریکا را متوجه آن دولت دانسته بود. ثانیا از دولت آمریکا خواست که به پزشکان ایرانی مقیم آمریکا، که اجازه طبابت در آمریکا را داشتند و دولت ایران معرفی می‌کند، اجازه بدهد که پرونده پزشکی شاه را ببینند و او را معاینه کنند. اما دولت آمریکا از قبول این درخواست‌ها سر باز زد.
برژینسکی اصرار داشت مهندس بازرگان و وزرای همراه ایشان را قانع کند که انگیزه دولت آمریکا از دادن روادید سفر شاه به آمریکا صرفا جنبه انسانی داشته است. بنابراین در آن دیدار از جانب ما موضوع استرداد شاه مطرح نشد. اما آقای مهندس بازرگان برای حل مسئله گروگانگیری و جلوگیری از عوارض و پیامد‌های نگران کننده آن بر این باور بودند که یا شاه به ایران بر گردد و خود را تسلیم نماید یا از سلطنت استعفا بدهد و این نظر خود را طی دو نامه شخصی خطاب به شاه نوشتند. هر دونامه بعد از گروگانگیری و استعفای دولت موقت بود. نامه اول در نهم آذر ۱۳۵۸ و دعوت از شاه برای بازگشت و
تسلیم شدن داوطلبانه به ایران بود. نامه دوم در تاریخ .... ودعوت شاه به استعفا از سلطنت بود.
بازرگان بر این باور بود که اگر شاه از سلطنت استعفا بدهد در واقع موجبات رفع نگرانی ملت ایران از تکرار کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ فراهم ومسئله استرداد شاه هم منتفی و دیگر بهانه‌ای برای ادامه گروگانگیری وجود نمی‌داشت و شاه در واقع نه به عنوان شاه ایران بلکه به عنوان یک شهروند عادی، نظیر هزاران ایرانی برای درمان بیماری خود در آمریکاست. در هر دو مورد آقای مهندس بازرگان، علاوه بر مشورت با من، از من خواستند تا آن را با امام مطرح و نظرشان را جویا شوم. ایشان مخالفت نکردند اما گفتند که شاه این کار را نمی‌کند و آقای مهندس بازرگان خیلی خوش بین است.
مشروح مذاکرات این جلسه که آقای دکتر چمران نوشته بود بصورت بیانیه مطبوعاتی در اختیار خبرنگاران خبرگزاری پارس، که بعدا شد خبرگزاری جمهوری اسلامی‌ایران، قرار داده شد که همان زمان منتشر گردید. در مصاحبه‌های مختلف توسط مهندس بازرگان و اینجانب در همان زمان نیز رئوس مسائل مطرح شده در آن دیدار گزارش گردید. حال پرسش این است که چرا آقای گیتس در این شرایط چنین مسئله‌ای را مطرح کرده است؟ آقای گیتس مخالف مذاکرات با ایران است و به نظر می‌رسد برای توجیه موضع خود این داستان را عنوان کرده است. او در پایان سخنرانی خود به این مطلب پرداخته است.

شهروند امروز
قبل از هر چیز بازم لازم میدونم از سارا خانم در این زمینه که کمال لطف رو دارن تشکر کنم و این نکته رو به خوانندگان بگم که ما اینجا قصد نداریم کسی رو متهم کنیم ، یا اینکه کارهای بزرگشو که برای ملت انجام داده نادیده بگیریم بلکه میخوایم اشتباهات رو نقد کنیم که به هر حال هر انسانی اشتباه دارد مگر معصومین که شامل امامان و پیامبران میگردند . توجه شود که شاید منم دارم اشتباه میکنم و خوب است که در این زمینه اطلاعات بیشتری داشته باشم . البته قضاوت مثل همیشه به خوانندگان واگذار میشود .
خب سارا خانم شما اسم از ابراهیم یزدی اوردید که از رابرت گیتس انتقاد کرد :حالا این چنتا سوال را دقت کنید :
به نوشته خودتون اکتفا میکنم رابرت گیتس روز هشتم مهر جاری این صحبات رو کرد میدونید چه سالی ؟ سال 2008 ! این تعجب برانگیز نیست !؟ منظورم اینه که دولت بازرگان دیگه کاره ای نبوده پس چرا خواستن خرابش کنن و اگه اشتباه نکنم مهندس بازرگان مرحوم شده بودن واقعا دلیل این افشاگری چی میتونه باشه جز اینکه اینها نشون بدن هیئت دولت اون موقع باهاشون بوده ( یا بهتر بگم بیشتر باهاشون همکاری میکرده ) و میتونستن دخالت آشکار کنن ولی حالا این ناتوانی رو نه در یک مجمع عمومی بلکه در یک جمع خصوصی منظورم دانشگاه دفاع ملی مطرح میکنن . این یعنی چی یعنی شما باید این کار رو با مسئولین جدید ایران هم انجام بدید تا بتوانید منافع آمریکا در ایران رو تامین کنید . نکته دوم : چرا برژینسکی این رو رد نکرده البته میشه یه دلیلشو سیاستهای خصمانش دونست و توجه کنید که او از جمله اشخاصی بود که شدیدا حامی محمد رضا پهلوی بود .
حالا یه خواهش مطالب www.aftab.ir رو در موضوع بازرگان به برژینسکی چه گفت رو تمام بخشهاشو بخونید بیشتر به دلایل این قضیه پی میبرید منم یه تکه ایشو میزارم چون خیلی طولانیه و شاید خیلیاشم از بحث این تایپیک خارج باشه .
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
اشغال سفارت آمریکا در گفتگو با اصغر ابراهیم زاده

اشغال سفارت آمریکا در گفتگو با اصغر ابراهیم زاده

سه روز پس از دیدار مهندس مهدی بازرگان،ابراهیم یزدی و مصطفی چمران با زبیگنیو برژینسکی مشاورامنیت ملی کاخ سفید در دوره ریاست جمهوری کارتر در الجزایر، سفارت آمریکا در تهران به تصرف دانشجویان پیرو خط امام درآمد.ابراهیم اصغرزاده طراح تصرف سفارت آمریکا،این دیدار را بهانه ای برای عملی کردن طرح دانشجویان انقلابی می داند و نه عامل آن.
به گفته وی نقشه تصرف سفارت آمریکا با ورود شاه به ایالات متحده در اواخر مهرماه ۵۸ طرح ریزی شد و اعتراضاتی که به دیدار الجزایر شد اجرای طرح را سرعت داد.اصغرزاده معتقد است اگر دانشجویان پیرو خط امام سفارت را تصرف نمی کردند،دیگر گروه ها دست به این کار می زدند و چه بسا در قالب یک حمله مسلحانه و خشونت آمیز صورت می گرفت،علاوه بر آنکه این اشتباه استراتژیک دولت موقت بود که استعفا داد و گروگانگیری را مدیریت نکرد.
دیدار مهندس مهدی بازرگان و زبیگنیو برژینسکی در الجزایر چه نقشی در رخدادهای پس از آن دارد؟
مساله ملاقات و یا مذاکره بازرگان و برژینسکی مهم نبود و اصولا نفس مذاکره کردن مورد اعتراض نیروهای انقلابی و خط امام قرار نگرفت؛بلکه انتقاد آنها متوجه پروتکل این ملاقات بود؛چرا که باید شورای انقلاب در جریان قرار می گرفت و مطالبی در آن گفته می شد که منافع مردم و انقلاب را تامین می کرد.یک ماه پیش از آن ابراهیم یزدی و سایروس ونس وزیران خارجه ایران و آمریکا در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل با یکدیگر ملاقات و مذاکره کرده بودند که کاملا هم طبیعی بود و به اطلاع عموم هم رسید؛اما ملاقات الجزایر در شرایط حساسی صورت گرفت؛زمانی که شاه وارد آمریکا شده و افکار عمومی بین المللی هم به شدت علیه وی بسیج شده بود.
شاه دیکتاتور بدنامی بود و کشورها حاضر نبودند وی را بپذیرند و حتی آمریکایی ها هم چند بار درخواست شاه برای عزیمت به ایالات متحده را نپذیرفته بودند.رفتن شاه به آمریکا معنایی بیشتر از سفر فردی عادی داشت؛شرایط آن زمان از جمله اتفاقاتی که در ارتش و برخی محافل سلطنت طلب رخ داد و نیز مواضع کاخ سفید ما را به شدت نسبت به آمریکا مشوک و بدبین کرده بود.پناهندگی شاه به آمریکا مساوی بود با توطئه برای براندازی انقلاب.ما مسیر شاه را رصد می کردیم؛مساله عزیمت شاه به آمریکا به شدت از سوی مردم پیگیری شد.
یکی از مسایلی که دانشجویان همزمان با آغاز سال تحصیلی با آن درگیر شدند،پذیرفتن شاه از سوی آمریکا بود.خود آمریکایی ها هم به این امر واقف بودند که پذیرفتن شاه مردم ایران را فوق العاده حساس می کند؛این در نگرانی های جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا و سایروس ونس هم مشهود بود؛اما برژینسکی موافق ورود شاه به آمریکا بود.نام برژینسکی با نام ژنرال هایزر گره خورد که مترادف بود با بخش نظامی هیات حاکمه آمریکا که همین بخش را مسوول کودتای ۲۸مرداد سال ۳۲ می دانستند.
حزب جمهوریخواه اساسا مقید بود که به دنیا اعلام کند ما همپیمان قدیمی خود را زیر چتر حمایتی گرفتیم.این برای انقلاب مردمی ایران قابل پذیرش نبود،مردم ایران همواره در مقابل دخالت نیروهای بیگانه حساس بودند.آمریکا هم پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و سقوط دولت دکتر مصدق تنها کشور خارجی بود که ایران را تحت نفوذ خود قرار داد.
حکومت ۳۷ ساله محمدرضا شاه مترادف بود با مداخله صریح و آشکار آمریکا در امور داخلی ایران از طریق ایجاد ساواک،سرکوب مردم،اعزام مستشاران نظامی.حتی بلافاصله پس از کشتار ۱۷ شهریور،دولت کارتر از دولت شاه حمایت کرد؛پس از اعلام کودتای نظامی باز هم شاه تحت حمایت کارتر بود و مردم فهمیدند شاه کاملا آمریکایی است.بسیار طبیعی بود رفتن شاه به آمریکا معنایی بیشتر از پذیرش یک فرد عادی دارد.
دولت بازرگان رسما به سفر شاه به آمریکا اعتراض کرد.پس از این جهت انتقادی به آن وارد نیست.
در ۲۲ اکتبر ۱۹۷۹(اواخر مهرماه ۱۳۵۸)خبری منتشر شد که شاه آمریکا را به خاطر مقاصد انسان دوستانه و معالجه پذیرفته است؛این موضوع برای ما قابل پذیرش نبود.سفر شاه عواقب حتمی برای آمریکا در پی داشت؛چنانکه اسناد سفارت آمریکا که بعدها مورد مطالعه قرار گرفت نشان دهنده نگرانی واشنگتن نسبت به این امر بود.
کارتر می گفت اگر شاه را بپذیریم چه کسی سفارت ما را در تهران حفظ می کند؟مقاماتآمریکایی پیش از پذیرفتن شاه دولت موقت را در جریان قرار داده بودند.ما بعدها مطلع شدیم که آمریکا توسط لینگن کاردار خود در تهران، بازرگان را در جریان سفر شاه به آمریکا و پذیرش آن قرار داده بود.آنها برای تامین امنیت سفارت آمریکا در پی این اقدام تضمین خواسته بودند و دولت بازرگان بدون اطلاع شورای انقلاب به آمریکا پیغام داده بود که امنیت سفارت شما را تضمین می کنیم.البته بازرگان و یزدی اعتراض خود را هم اعلام کردند و در آن صادق بودند؛اما نوع دیالوگ آنها با آمریکا تبدبل به یک جریان جدی برای نپذیرفتن شاه نشد.
یعنی دولت موقت پیش از آنکه شاه به آمریکا برود،از این سفر و پذیرفتن وی مطلع بود؟
دولت موقت اطلاع داشت و هیچ خبری هم در این باره نداد.ما از رسانه ها شنیدیم که شاه به آمریکا رفته و آن یک نقطه شروع بود.از آن زمان اعتراض های گسترده ای علیه آمریکا شکل گرفت و دانشجویان پیرو خط امام که با مردم در ارتباط بودند تصمیم گرفتند اعتراضات علیه آمریکا را سامان بدهند.مدتی بعد خبری پخش می شود که مهندس بازرگان، یزدی،چمران و رئیس ستاد ارتش ایران که در جشن های بیست و پنجمین سالگرد انقلاب الجزایر شرکت کرده بودند در آنجا با برژینسکی ملاقات کرده اند.
نکته مهم این است که ما بعدها متوجه شدیم که دولت آمریکا و دولت موقت قبلا برای انجام این ملاقات به تفاهم رسیده اند.آن هم در بحبوحه پذیرش شاه در آمریکا دولت موقت مذاکراتی با مقامات آمریکایی انجام می شود؛مهم نیست چه کسی تقاضای ملاقات کرده،این ملاقات می توانست مانند دیدار یزدی و ونس طبیعی تلقی شود،اما مردم توقع داشتند وقتی بازرگان با مقامات آمریکایی ملاقات می کند آشکارا درخواست عموم مردم ایران را اعلام کند.تقاضای استرداد شاه به صورت دیپلماتیک آن هم پس از پذیرفتن وی به عنوان محور گفت وگو جای تعجب داشت.
اظهارات رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا هم حاکی از اصرار بازرگان و هیات همراهش بر استرداد شاه بود؛مگر این خواسته عمومی نبود؟هیات ایرانی هم همین را اعلام کرد،کمااینکه برخی دیگر از مطالبات ایران از آمریکا از جمله قراردادهای نظامی را هم مطرح کرده بود.پس دیگر دلیل اعتراض به آن ملاقات چه بود؟
این نشانه شناخت ضعیف دولت موقت از آمریکا بود،باید با قاطعیت بیشتری در مقابل ورود شاه به آمریکا می ایستاد.ما به یاد داشتیم که چگونه آمریکایی ها از سایگون فرار کردند،ویت کنگ ها پیروز نشدند،بلکه این روشنفکران،دانشجویان و افکار عمومی آمریکا بود که کاخ سفید را وادار به خروج آمریکا از ویتنام کردند.با تریبونی که به دست آورده بودیم که همانا حکومت بود می توانستیم آمریکا را وادار کنیم شاه را نپذیرد.
ولی بازرگان قدم به قدم در مقابل آمریکا در قضیه پذیرفتن شاه عقب نشینی کرده بود.در ملاقات دونفره که مساله ای حل نمی شد و آمریکا را وادار به استرداد شاه نمی کرد.اگر قرار بود شاه را مسترد کند اصلا او را پناه نمی داد.رفتار دولت بازرگان ضعیف بود و نتیجه طبیعی چنین ضعفی این بود که نیروهای رادیکال مورد اقبال افکار عمومی قرار گرفتند.اگر دانشجویان پیروخط امام روز ۱۳ آبان سفارت آمریکا را تصرف نمی کردند این کار توسط گروه های سیاسی-مردمی دیگر و به صورت خشن تری صورت می گرفت و موجب تخریب سفارت می شد.
اقدام ما در تصرف سفارت اقدامی اعتراضی بود تا بلندگویی داشته باشیم که ظرف ۴۸ ساعت طلایی به دنیا اعلام کنیم پذیرش شاه مورد قبول ما نیست.دولت موقت به شدت دور از افکار عمومی حرکت می کرد،شاهد آن استقبال مردم از اقدام ما بود.اشتباه استراتژیک بازرگان این بود که وی باید باقی می ماند و مساله گروگانگیری را به سرانجام می رساند.دولت موقت شانه خالی کرد و استعفا داد.از حاج احمد آقا شنیدم بازرگان به هیچ وجه انتظار پذیرش استعفا را نداشت و فکر می کرد همچون گذشته امام استعفا را نمی پذیرد و دولت شرط می گذاشت و امتیاز می گرفت.
اما امام با استعفای بازرگان موافقت کرد هرچند بسیاری از گروه ها از امام خواسته بودند استعفای بازرگان را نپذیرد.حتی در داخل نهضت آزادی هم شکاف بوجود آمده بود و برخی چهره ها نسبت به رفتار دولت منتقد بودند.اشتباه تاکتیکی بازرگان ملاقاتش با برژینسکی بود.اما بازرگان اگر اشتباه استراتژیک استعفا را نمی کرد و از صحنه خارج نمی شد،گروگانگیری دیپلمات های آمریکایی به بحرانی بین المللی تبدیل نمی شد.
شما معترضید که دولت بازرگان در مقابل پذیرش شاه از سوی آمریکا قاطعیت نشان نداد.سوال من این است یک دولت قانونی چه ابزاری جز اعتراض رسمی و برخی تشرهای دیپلماتیک در اختیار دارد که دولت دیگری را از انجام کاری بازدارد؟پیش از آن برخی گروه ها و چهره ها نقشه های زیادی برای شاه کشیده بودند،از ربودن تا ترور و اعدام و...ولی دولت رسمی و قانونی ایران ولو موقت چه ابزاری در اختیار داشت که مانع از سفر شاه به آمریکا و سپس استرداد آن شود؟
نیروهای انقلابی چه ابزاری داشتند؟ قصد ما بستن سفارت و قطع رابطه نبود.حداقل انتظار از دولت بازرگان این بود که نسبت به پذیرش شاه واکنش صحیح نشان دهد.شاه فردی عادی نبود،هدف اصلی انقلاب بود،پذیرفتن آن نوعی دفاع از وی تلقی می شود.ما تصرف سفارت را دفاع مشروع از خود می دانستیم،این حق ما بود که توسط اساسنامه سازمان ملل هم پذیرفته شده است.سال ها بعد مادلین آلبرایت وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد ما در کودتای ۲۸ مرداد نقش داشتیم؛شواهد فراوانی بود که آمریکا با این کار درصدد بازگرداندن شاه است.
آمریکا در تابستان ۵۸ پیام هایی برای امور خرابکارانه به داخل ارسال می کرد؛نیروهای سلطنت طلب پیام هایی از رادیو آمریکا می گرفتند و اصولا پیام های آن رادیو دستور کار برای کودتای نظامی بود.ما اصرار به قطع رابطه نداشتیم.اصرار داشتیم دولت موقت شجاعانه از منافع انقلاب دفاع کند.این آمریکا بود که در فروردین ۵۹ اقدام به قطع روابط کرد،امام هم قطع روابط را به فال نیک گرفت.برخورد آمریکا با افکار عمومی ایران اشتباه بود،ایران و آمریکا دارای منافع مشترکی بودند،این را برژینسکی در ملاقات با بازرگان گفته است.امنیت منطقه در گرو امنیت ایران بود،ولی سیاست خارجی آمریکا این را نشان نمی داد.
منظور شما از دفاع شجاعانه دولت موقت از منافع انقلاب چیست؟باید چکار می کرد؟
دولت موقت به لحاظ قانونی به دستورات شورای انقلاب عمل می کرد،من با اعضای شورای انقلاب ارتباط داشتم،شخصیت هایی نبودند که بخواهند چهره بدی از انقلاب ترسیم کنند،دولت موقت می توانست ازنظرات آنها استفاده کند.فاجعه در آن بود که دولت موقت در کمتر از ۴۸ ساعت پس از تصرف سفارت استعفا داد و از ذهن مردم پاک شد بدون اینکه بتواند نقشی ایفا کند.دولت مورد حمایت مردم بود،استعفا و کنار کشیدن بدترین شرایط را برای طولانی کردن ماجرای گروگانگیری فراهم کرد.لج کردن بازرگان باعث شد دولت موقت از مردم خیلی دور شود.باید تقصیرها را تقسیم کنیم؛باید هر کس سهم خود را بپذیرد. نمی شود با لحاظ شرایط کنونی به نقد گذشته نشست.دولت بازرگان می توانست با ابزار افکارعمومی و تصمیم گیری شورای انقلاب اوضاع را به گونه ای هدایت کند که گروگانگیری در قالب حرکت دانشجویی اعتراض آمیز باقی بماند.البته ما تحلیل کرده بودیم با تصرف سفارت دولت مخالفت می کند و حتی ممکن است سقوط کند.
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادامه

ادامه

شما تحلیل کردید دولت موقت ممکن است سقوط کند،برخی از دانشجویان تسخیرکننده سفارت علنا گفتند هدف آنها از اشغال سفارت،سقوط دولت بازرگان و لیبرال های آمریکایی بود.با این حال شما توقع دارید دولت بازرگان که در جریان گروگانگیری نبود،با آن مخالف بود و به نوعی هدف گروگانگیری بشمار می رفت،می ماند و امور را کنترل می کرد؟
مساله تسویه حساب داخلی نبود.سقوط دولت موقت پیامد بعدی تصرف سفارت بود.من به عنوان طراح ماجرای تصرف سفارت می گویم اهداف اولیه ما یک حرکت اعتراضی علیه سیاست های مداخله جویانه آمریکا و توهین به مردم ایران بود.این اعتراض برای ۴۸ ساعت طراحی شده بود،تصرف سفارت با فاکتورهایی طراحی شد که رنگ و بوی دولتی نداشت،کاملا دانشجویی بود.پرهیز کردیم که این اقدام را به حرکتی شورشی توسط جمعی حرفه ای نشان دهیم.می خواستیم خودمان را از اقدامات مشابه از سوی گروه های فلسطینی،آزادیبخش و...که به سفارتخانه های آمریکا حمله کرده بودند جدا کنیم.
شما هم پس از تصرف سفارت آمریکا بیانیه دادید و خواستار استرداد شاه شدید.این چه فرقی می کرد با حرفی که بازرگان،یزدی و چمران در الجزایر زده بودند؟شرایط چه تغییری کرده بود؟
راز قضیه در استقبال عمومی از تصرف سفارت بود.مردم انتظار داشتند کسی که با آمریکا صحبت می کند واقع بینانه برخورد کند.اعتراض پشت درهای بسته چه فایده ای داشت؟از نظر آمریکا شوخی بود آن هم در زمانی که گفته بودند امنیت سفارت را تامین می کنند.
دکتر یزدی در دیدارها و پیام هایش صراحتا گفته بود در صورت پذیرش شاه نمی توان تضمینی درباره سفارت آمریکا در تهران داد. آمریکایی ها هم به این مساله واقف بودند.
آقای دکتر یزدی بهتر است برای روشن شدن ابعاد فوق العاده مهم این مقطع تاریخی،مدارک خود را ارائه بدهند.باید اسناد آن در وزارت خارجه موجود باشد.
البته ما به صداقت بازرگان و یزدی که از مبارزین انقلاب بودند اطمینان داریم که اعتراض کردند،اما رفتار آنها را زیر سوال می بریم.تاکتیک آنها ضعیف بود که موجب شد آمریکایی ها بهره برداری کنند که هم شاه را بپذیرند،هم جریان میانه رو را به بازی بگیرند و سرش را کلاه بگذارند و هم با جریان رادیکال تسویه حساب کنند.اسنادی که از لانه به دست آمد تحلیل های ما را تائید می کرد که دولت آمریکا نه تنها انقلاب و رژیم ایران را به رسمیت نشناخت که از گسترش روابط با ایران هم پرهیز کرد.
در جلسات مخفی می گفتند ما انقلاب شما را به رسمیت می شناسیم اما در تریبون های رسمی دائما علیه انقلاب جوسازی می کردند.البته سقوط دولت موقت و حوادث متعاقب آن باعث شد مساله گروگانگیری آنقدر پیچیده شود که وبال گردن ما شود.همه خواستند آن را ولو با اشتباهاتی رفع و رجوع کنند، یکی از آن اشتباهات قرارداد الجزایر بود.اگر ماجرا در مدت کوتاهتری حل و فصل می شد شاهد بن بست موجود در روابط نمی بودیم.
● برخی منابع تاریخی سعی در ایجاد ارتباط بین اعتراض به دیدار الجزایر و اشغال سفارت آمریکا و سقوط دولت موقت دارند.اصولا ماجرای دیدار بازرگان-برژینسکی چه میزان در قطعیت یافتن طرح اشغال سفارت آمریکا یا تسریع در زمان اجرای آن نقش ایفا کرد؟
تاثیر زیادی نداشت،مهم نبود،بلکه فقط بهانه شد.برنامه ریزی برای تصرف سفارت پس از رفتن شاه به آمریکا صورت گرفت.وقتی دیدار الجزایر صورت گرفت موتور محرکه بکار افتاد،دلیلی شد بر اینکه کاری که می کنیم صحیح است.دولت موقت متوجه نبود مردم چه می خواهند. پخش خبر ملاقات الجزایر افکار عمومی را به شدت تحریک کرد.سپس شاهد تظاهرات مردمی و شدید شدن لحن امام بودیم،این امر موجب شد به اقداممان سرعت ببخشیم.
البته سفارت آمریکا ۲ بار مورد هجوم چریک های فدایی خلق قرار گرفته بود،یکبار در اسفند ۵۷ و بار دوم در تابستان ۵۸؛دولت موقت آنها را از سفارت بیرون کرد که ما هم حمایت کردیم.ما حمله مسلحانه را نمی پذیرفتیم.این است که معتقدیم اگر ما سفارت را تصرف نمی کردیم شاید حمله ای مسلحانه صورت می گرفت و کشتاری به راه می افتاد.نقشه ما حمله مسلحانه و تخریب سفارت نبود،بعدا هم اجازه ندادیم دیگران به سفارتخانه های خارجی در تهران حمله کنند،مثل سفارت شوروی یا انگلیس.
حتی وقتی شنیدیم جمعی قصد حمله به سفارت انگلیس را دارند،رفتیم جلو سفارت و گفتیم این کار یک توطئه است و نباید حمله کرد.حمله به سفارتخانه ها در قاموس انقلاب اسلامی پذیرفته شده نبود.قصد قطعی داشتیم پس از ۴۸ ساعت سفارت را ترک کنیم.در اطلاعیه اول دانشجویان که من نوشتم گفتیم می خواهیم اعتراض خود را نسبت به ورود شاه به آمریکا به گوش جهانیان برسانیم.هیچ صحبتی از اینکه می خواهیم خسارتی وارد کنیم یا خواستار قطع روابط هستیم نشد،اما اتفاقات از کنترل ما خارج شد.
روایت سحابی از اختلافات در نهضت آزادی پس از دیدار بازرگان و برژینسکی
پرونده دیدار در الجزایر طی این سال ها کمتر بازخوانی شده است. سال ها بعد بود که عزت الله سحابی در گفت و گویی پرده از اختلافات داخلی در نهضت آزادی و دولت موقت پیرامون این دیدار برداشت:« وقتی جریان سفارت آمریکا اتفاق افتاد و مرحوم بازرگان در الجزایر با برژینسکی ملاقات کردند، بنده که عضو هیات اجراییه کمیته مرکزی نهضت آزادی و دبیر آن بودم در کنگره ای که در شهریور سال ۱۳۵۸ در درون نهضت آزادی برگزار شد، با بالاترین رای به عنوان عضو کمیته اجرایی انتخاب شدم ،از این ملاقات بی اطلاع بودم؛ لذا این طور احساس کردم که تصمیم گیری هایی در جاهای دیگر می شود و در متن نهضت که همان کمیته مرکزی است مطرح نمی شود.
به هر حال بنده نیز تا حدی جزو معترضین بودم . در مورد اینکه چرا آقای بازرگان با برژینسکی که بالاخره اکنون در صف دشمنان ما قرار دارد دست داده و ملاقات کرده است من هم واقعا نمی توانستم جوابی بدهم . برای اینکه این حادثه بدون دخالت ، اطلاع و حضور ما اتفاق افتاده بود و تصمیمی گرفته و اجرا شده بود که ما از آن خبر نداشتیم .فقط خود مهندس بازرگان و دکتر یزدی که رفته بودند اطلاع داشتند. البته بنده هنوز جزو هیات دولت نبودم و عضو شورای انقلاب بودم .
به این نحو ما اعتراضکی به جریانات نهضت داشتیم مبنی بر اینکه دارد اتفاقاتی می افتد که هر چند بنده با آن مخالفم ولی اصلا به اطلاع ما نرسیده است و نظر ما را نگرفته اند. اگر آن زمان در کمیته مرکزی نهضت آزادی مطرح می شد که مثلا وقتی آقای مهندس برای کنفرانس غیرمتعهدها به الجزایر می روند اگر اتفاق افتاد آیا با برژینسکی و نماینده دولت آمریکا ملاقات کنند یا نکنند، من آنجا مخالفت می کردم و می گفتم نفس ملاقات اشکالی ندارد ولی معمولا در این امور دیپلماتیک قدری مقدمات طی می کنند، بده بستان هایی می کنند، امتیازاتی می گیرند و... بعد ملاقات می کنند.
اما بدون اطلاع ما این ملاقات صورت گرفت .این تصمیم در شورای انقلاب هم مطرح نشده بود.تصمیم خود مهندس بازرگان بود. البته دکتر یزدی هم همراهشان بود. آقای صباغیان شاهد است که من گفتم به آقای مهندس بازرگان ایراد ندارم برای اینکه اخلاق او را می شناسم ، ایشان آدمی است که چیزی را که به نظر خودش صلاح باشد انجام می دهد و به جو کاری ندارد که مثلا او را هو کنند، فحش بدهند، مسخره کنند و..»
(منم به این حرف کاملا معتقدم مهندس بازرگان نباید استعفا میکرد و باید ایستادگی نشان میداد و جلوی خیلی از اتهامات و اتفاقات رو میگرفت ولی .......)
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگاهي به روابط ايران و آمريكا از پيروزي انقلاب تا قطع رابطه سياسي

نگاهي به روابط ايران و آمريكا از پيروزي انقلاب تا قطع رابطه سياسي

آغازي بر پايان ديپلماسي

هنگامي كه انقلاب اسلامي در 1357 اوج گرفت و به پيروزي رسيد، نفرتي عميق از دولت ايالات متحده آمريكا در ايران موج مي‌زد. چرا كه استبداد پهلوي با كودتاي آمريكايي 28 مرداد 1332 قوام و دوام يافته بود و دولت آمريكا تا آخرين لحظات حيات رژيم پهلوي آن را مورد تأييد و حمايت قرار داده بود. با اين وجود، امام خميني در همان آغازين روزهاي پيروزي از انقلابيون خواستند تا از حمله به سفارتخانه‌هاي خارجي بپرهيزند.1 اما اين خواسته از سوي گروه‌هاي ماركسيست ناديده انگاشته شد و در 25 بهمن ماه 57 افراد مسلح وابسته به چريك‌هاي فدايي خلق با حمله به سفارت آمريكا در تهران، ويليام سوليوان سفير اين كشور را به همراه جمعي از اعضاي سفارت به گروگان گرفتند. موضوع پس از چند ساعت با دخالت دولت موقت پايان يافت2 و سه روز بعد نيز دولت ايالات متحده رژيم جديد ايران را به رسميت شناخت( پس چطور دکتر یزدی گفت در اون مجمع آمریکا میخواسته اینرو بیان کنه ؟!).3اين اقدام نه يك انتخاب بلكه راه گريزناپذير دولت آمريكا در برابر واقعيت انقلاب بود.

يك هفته بعد، كنسولگري آمريكا در تبريز توسط عده‌اي كه هويتشان به درستي روشن نشد، مورد حمله قرار گرفت و كاخ سفيد ناگزير شد كه كنسولگري‌هاي خود در تبريز، اصفهان و شيراز را تعطيل كند.4 همچنين در راهپيمايي‌هايي كه به طور مداوم در نقاط مختلف كشور برگزار مي‌شد، شعارهاي ضدآمريكايي يكي از اصلي‌ترين شعارهاي مردم بود و مطبوعات و گروه‌هاي سياسي مواضع شديدي عليه آمريكا اتخاذ كرده بودند.5

به اين ترتيب روشن بود كه احساسات ضدآمريكايي در ايران چه نزد نخبگان سياسي و چه نزد افكار عمومي عميق و گسترده است و هر اقدام حساب نشده‌اي مي‌تواند اوضاع را از كنترل خارج سازد. اما چنين مي‌نمايد كه دولت آمريكا به اين موضوع توجه كافي نداشت و از اين رو وقتي در ارديبهشت ماه 58 حبيب الله القانيان، رئيس انجمن كليميان تهران به اتهام خيانت به كشور به نفع اسرائيل به اعدام متهم شد6، وزارت امورخارجه آمريكا اين اقدام را مورد سرزنش قرار داد. 7 همچنين سناي آمريكا نيز با صدور قطعنامه‌اي اعدام‌هاي وابستگان رژيم گذشته ايران را محكوم كرد.8
اين اقدام دولت آمريكا، دخالت آشكار در امور داخلي ايران تلقي شد و به موضع گيري شديد امام خميني و بسياري از گروه‌هاي سياسي عليه آمريكا انجاميد. همچنين وزارت امور خارجه ايران از دولت آمريكا خواست تا اعزام سفير جديد خود به تهران را به تعويق بيندازد 9 و در سراسر كشور راهپيمايي‌ها در تقبيح دخالت آمريكا در امور داخلي ايران از سر گرفته شد.10 در مقابل، دولت آمريكا اعلام كرد كه سفير ديگري غير از كاتلر را انتخاب نمي‌كند و روابطش با ايران را در سطح كاردار نگاه خواهد داشت.11 اسناد بدست آمده از سفارت آمريكا در تهران نشان مي‌دهد كه در اين زمان دولت آمريكا بدون در نظر داشتن حمايت‌هاي خود از رژيم پهلوي و تأثيرات ناخوشايند اين اقدام در افكار عمومي ‌مردم ايران، از برداشتن گام‌هاي عملي براي بهبود روابط دو كشور خودداري مي‌ورزيد و منتظر بروز نشانه‌هاي مثبت از سوي دولت ايران بود.12

اين نشانه‌ها از سوي دولت ايران مشاهده نشد، بلكه به عكس جو ضد آمريكايي در ايران روز به روز تقويت مي‌شد. هر‌ چند تا آنجا كه به دولت موقت و جناح‌هاي ليبرال مربوط مي‌شد، اينان مايل به رودررويي مستقيم با آمريكا و تيرگي بيشتر روابط دو كشور نبودند.
در بعد نظري، اعضاي دولت موقت و در رأس آنها مهندس مهدي بازرگان، معتقد بودند كه مبارزه با استبداد داخلي بر مبارزه با استعمار خارجي مقدم است، چرا كه استبداد داخلي عامل دوام و بقاي استيلاي خارجيان بر ايران بوده است. بنابراين شعارهاي ضد آمريكايي در جريان انقلاب اسلامي را شعاري ثانويه و تدافعي به شمار مي‌آوردند و صرف كوتاه كردن دست آمريكا از امور داخلي ايران را كافي مي‌شمردند و مبارزه همه جانبه با آمريكا و درگير شدن با منافع آن كشور در منطقه را به صلاح نمي‌دانستند.13 از جنبه عملي نيز وابستگي شديد اقتصادي و نظامي ايران به آمريكا و وجود قراردادهاي بلاتكليف، موجب مي‌شد كه دولت موقت در قبال آمريكا راه احتياط را در پيش گيرد. اما اين دولت چنان‌كه آمريكايي‌ها نيز بدان واقف بودند، توان مقابله با موج سهمگين ضدآمريكايي ملت ايران را نداشت و در عين حال دخالت‌هاي مكرر آمريكا در امور داخلي ايران، مسوولان دولت موقت را در برابر مخالفان بهبود روابط با آمريكا در موضع انفعال قرار مي‌داد. از سوي ديگر امام خميني نيز در سخنراني مهمي كه در خرداد 58 ايراد كردند، درباره روابط با آمريكا خاطر نشان ساختند كه روابط ايران با آمريكا روابط يك مظلوم با يك ظالم است و ملت ايران احتياجي به رابطه با اين كشور ندارد.14 اسناد كشف شده از سفارت آمريكا نيز مؤيد همين نظر است و نشان از نگراني آمريكا از زيان‌هاي اقتصادي ناشي از قطع روابط سياسي با ايران دارد. 15

بدين ترتيب، ايالات متحده آمريكا پس از چند ماه صبر و انتظار به اين نتيجه رسيد كه خود بايد گام اول را در راه بهبود مناسبات با ايران بردارد. آمريكا در شهريور ماه 58 با تقاضاي دولت موقت براي برخي خريدهاي نظامي از آمريكا موافقت كرد، سپس يك محموله از تسليحات خريداري شده در زمان شاه را به ايران تحويل داد و صادرات فوق العاده نفت سفيد و كروزون به ايران را تصويب كرد. 16 چنين مي‌نمود كه روابط بين دو كشور اندكي بهبود يافته است. از اين رو در 11 مهرماه 58دكتر ابراهيم يزدي وزير امور خارجه دولت موقت كه براي شركت در اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل به نيويورك سفر كرده بود با سايروس ونس همتاي آمريكايي خود ديدار و درباره مسائل في‌مابين گفتگو كرد. اين گفتگو از سوي دكتر يزدي دوستانه و بي پرده توصيف شد.17 يكي از توافقات صورت گرفته در اين مذاكرات ارسال قطعات يدكي نظامي به ايران بود كه پيش از انقلاب خريداري شده و آمريكا تا اين زمان از تحويلشان سر باز مي‌زد.18

با اين حال، خطاي بزرگي كه همين زمان از دولت آمريكا سر زد، روابط دو كشور را در يك بحران عميق و مهارناشدني فروبرد. اين خطا چيزي نبود مگر پذيرش شاه مخلوع ايران در خاك آمريكا. پيش از شرح اين واقعه توضيح اين نكته لازم مي‌نمايد كه آمريكا پس از خروج شاه از كشور در دي ماه 57 آماده پذيرش وي در خاك خود بود. زيرا از نظر آنها محمد رضا پهلوي هنوز سرنگون نشده بود و يك مقام رسمي به شمار مي‌آمد. اما او براي اين كه چندان از ايران دور نباشد و بتواند در صورت لزوم بي‌درنگ به كشور بازگردد، به مصر و سپس مراكش رفت. اندكي بعد انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و آمريكا دريافت كه ورود شاه به خاك آمريكا نوعي مقابله علني با انقلاب ايران به حساب مي‌آيد. بنابراين به او اعلام داشت كه ورودش به خاك آمريكا صلاح نيست.19 اما از مهرماه 58 حال شاه رو به وخامت گذارد و او مجددا درخواست ورود به آمريكا را مطرح كرد.

كاخ سفيد در اين باره از سفارت خود در تهران نظر خواست و كاردار آمريكا در تهران بصراحت با پذيرش شاه مخالفت كرد.20 كارتر، رئيس‌جمهور آمريكا نيز همين نظر را داشت. اما افراد متنفذي چون كسينجر، وزير خارجه اسبق آمريكا و ديويد راكفلر سرمايه‌دار بزرگ كه هر دو از دوستان شاه به شمار مي‌رفتند، كاخ سفيد را براي پذيرش شاه تحت‌فشار گذارده بودند. برژينسكي، مشاور امنيت ملي آمريكا نيز با آنان هم‌عقيده و معتقد بود كه عدم پذيرش شاه موجب ترديد متحدان منطقه‌اي ايالات متحده در جلب حمايت اين كشور در مواقع بحراني مي‌شود و عواقب وخيمي را به نفع سياست اتحاد جماهير شوروي به بار مي‌آورد21
نهايتا نظر گروه دوم مورد پذيرش قرار گرفت و در 30 مهر 58 محمد رضا پهلوي وارد نيويورك شد. بلافاصله ايرانيان مقيم آمريكا در مقابل بيمارستاني كه شاه در آن بستري شده بود، دست به اعتراض زدند و در سراسر ايران نيز راهپيمايي‌هاي ضد آمريكايي برگزار شد.22 در همين حال، گروهي از دانشجويان دانشگاه‌هاي تهران كه شديدا با سياست‌هاي آمريكا در مقابل ايران مخالف بودند و شايد از چند هفته پيشتر فكر تسخير سفارت آمريكا را در سر مي‌پروراندند، تصميم به تصرف سفارت و دستگيري اعضاي آن گرفتند. اين گروه نام خود را دانشجويان مسلمان پيرو خط امام گذاشته بودند تا مرزبندي دقيقي با ماركسيست‌ها داشته باشند و در عين حال با منتسب كردن خود به شخص رهبر انقلاب، از نسبت داده شدن به گروه‌هاي سياسي رقيب در امان بمانند. 23

اين گروه پيام امام خميني به مناسبت اولين سالروز كشتار دانش‌آموزان تهران در 13 آبان 57 را دليل قاطعي بر موافقت امام با اقدام خود فرض كردند. امام در اين پيام گفته بودند: بر دانش‌آموزان، دانشگاهيان و محصلين علوم دينيه است كه با قدرت تمام حملات خود را عليه آمريكا و اسرائيل گسترش داده و آمريكا را وادار به استرداد اين شاه جنايتكار مخلوع نمايند و اين توطئه بزرگ را بار ديگر شديدا محكوم نمايند. 24
اشغال سفارت آمريكا در 13 آبان ماه 58 به‌دست يك گروه 400 نفره از دانشجويان دانشگاه‌هاي تهران، ملي (شهيد بهشتي)، پلي‌تكنيك (امير كبير) و صنعتي شريف روي داد.

چنين مي‌نمايد كه هدف دانشجويان به چالش كشيدن سياست‌هاي دولت موقت در قبال آمريكا و جلب توجه افكار عمومي جهان به پذيرش شاه در خاك اين كشور بود. آنان قصد نداشتند و چنين برنامه‌ريزي نكرده بودند كه سفارت و اعضايش را به مدت طولاني در اختيار خود قرار دهند، اما پيام امام خميني كه در آن اقدام دانشجويان مسلمان پيرو خط امام را به انقلاب دوم تعبير كرده بودند، آنها را در تداوم حركت خود مصمم ساخت. از اين گذشته دولت آمريكا بدون در نظر گرفتن پيچيدگي و حساسيت موضوع، در اقدامي عجولانه دست به تهديد دانشجويان و دولت ايران زد و فضايي را بوجود آورد كه براثر آن اگر دانشجويان پيرو خط امام از سفارت آمريكا خارج شده و گروگان‌ها را آزاد مي‌كردند، اين اقدام حمل برضعف و ترس آنان مي‌شد.25

به هر روي، با تسخير سفارت آمريكا، دولت موقت نيز سقوط كرد و اين واقعه علاوه بر اثرات مهمي كه در سياست داخلي ايران داشت، جناح طرفدار حفظ رابطه با آمريكا در حاكميت نوپاي جمهوري اسلامي را بيش از پيش تضعيف كرد. با استعفاي دولت موقت، وظايف اين دولت برعهده شوراي موقت انقلاب قرار گرفت و چون در آنجا نيز افراد و جناح‌هاي مختلفي با گرايش‌هاي گوناگون حضور داشتند (از جمله روحانيان بلندپايه حزب جمهوري اسلامي، برخي اعضاي دولت موقت و اشخاصي چون ابوالحسن بني‌صدر و صادق قطب‌زاده) تصميم‌گيري درباره آزادي گروگان‌ها به يك فرآيند پيچيده تبديل شد.
دولت آمريكا فشارهاي زياد و شديدي را برحاكميت انقلابي وارد آورد و از تمام ابزارهاي ممكن بهره جست تا بتواند اعضاي دستگير شده سفارت خود در ايران را به آمريكا بازگرداند، اما با ايستادگي دانشجويان پيرو خط امام و حمايت‌هاي امام خميني اين اقدامات ناكام ماند و نهايتا آمريكا را بر آن داشت كه گزينه عمليات نظامي براي آزادي گروگان‌ها را در دستور كار قرار دهد. لازمه اين كار قطع روابط سياسي دو كشور بود كه در 19 فروردين 1359 از سوي كاخ سفيد به اجرا درآمد. اين اقدام به نوعي اعلام شكست ديپلماسي آمريكا در قبال انقلاب اسلامي بود و در عين حال سودي براي دولت آمريكا نداشت . تقاضاهاي مكرر آمريكايي‌ها مبني بر از سرگيري روابط يا دست كم مذاكرات دو كشور طي 3 دهه گذشته مؤيد اين مدعاست
 

sara85

عضو جدید
قبل از هر چیز بازم لازم میدونم از سارا خانم در این زمینه که کمال لطف رو دارن تشکر کنم و این نکته رو به خوانندگان بگم که ما اینجا قصد نداریم کسی رو متهم کنیم ، یا اینکه کارهای بزرگشو که برای ملت انجام داده نادیده بگیریم بلکه میخوایم اشتباهات رو نقد کنیم که به هر حال هر انسانی اشتباه دارد مگر معصومین که شامل امامان و پیامبران میگردند . توجه شود که شاید منم دارم اشتباه میکنم و خوب است که در این زمینه اطلاعات بیشتری داشته باشم . البته قضاوت مثل همیشه به خوانندگان واگذار میشود .
خب سارا خانم شما اسم از ابراهیم یزدی اوردید که از رابرت گیتس انتقاد کرد :حالا این چنتا سوال را دقت کنید :
به نوشته خودتون اکتفا میکنم رابرت گیتس روز هشتم مهر جاری این صحبات رو کرد میدونید چه سالی ؟ سال 2008 ! این تعجب برانگیز نیست !؟ منظورم اینه که دولت بازرگان دیگه کاره ای نبوده پس چرا خواستن خرابش کنن و اگه اشتباه نکنم مهندس بازرگان مرحوم شده بودن واقعا دلیل این افشاگری چی میتونه باشه جز اینکه اینها نشون بدن هیئت دولت اون موقع باهاشون بوده ( یا بهتر بگم بیشتر باهاشون همکاری میکرده ) و میتونستن دخالت آشکار کنن ولی حالا این ناتوانی رو نه در یک مجمع عمومی بلکه در یک جمع خصوصی منظورم دانشگاه دفاع ملی مطرح میکنن . این یعنی چی یعنی شما باید این کار رو با مسئولین جدید ایران هم انجام بدید تا بتوانید منافع آمریکا در ایران رو تامین کنید . نکته دوم : چرا برژینسکی این رو رد نکرده البته میشه یه دلیلشو سیاستهای خصمانش دونست و توجه کنید که او از جمله اشخاصی بود که شدیدا حامی محمد رضا پهلوی بود .
حالا یه خواهش مطالب www.aftab.ir رو در موضوع بازرگان به برژینسکی چه گفت رو تمام بخشهاشو بخونید بیشتر به دلایل این قضیه پی میبرید منم یه تکه ایشو میزارم چون خیلی طولانیه و شاید خیلیاشم از بحث این تایپیک خارج باشه .
اولا ما نباید با احتمالات و فرضیات شخصی مون درمورد تاریخ صحبت کنیم . ثانیا این که چیز جدیدی نیست همه جای دنیا همه سازمان های اطلاعاتی بزرگ مثل سیا، ام ای سیکس و... خیلی وقت ها مطالبی رو بعد از 30 سال یا حتی 40سال افشا می کنن زمانی که دیگه افشای اون مطلب تاثیری در قضیه مورد افشا نداره. در ضمن همون طور که در مطلبی که گذاشتم دیدید دکتر چمران هم همراه بازرگان بودند ،و حقایق این دیدار رو خودشون تشریح کردن. به حرف ایشون که اعتماد دارید . این طور نیست. ولی اگر ایرادی در این قضیه به دکتر بازرگان می گیرید این ایراد هم متوجه شخص دکتر چمران هم میشه.
 

sara85

عضو جدید
سه روز پس از دیدار مهندس مهدی بازرگان،ابراهیم یزدی و مصطفی چمران با زبیگنیو برژینسکی مشاورامنیت ملی کاخ سفید در دوره ریاست جمهوری کارتر در الجزایر، سفارت آمریکا در تهران به تصرف دانشجویان پیرو خط امام درآمد.ابراهیم اصغرزاده طراح تصرف سفارت آمریکا،این دیدار را بهانه ای برای عملی کردن طرح دانشجویان انقلابی می داند و نه عامل آن.
به گفته وی نقشه تصرف سفارت آمریکا با ورود شاه به ایالات متحده در اواخر مهرماه ۵۸ طرح ریزی شد و اعتراضاتی که به دیدار الجزایر شد اجرای طرح را سرعت داد.اصغرزاده معتقد است اگر دانشجویان پیرو خط امام سفارت را تصرف نمی کردند،دیگر گروه ها دست به این کار می زدند و چه بسا در قالب یک حمله مسلحانه و خشونت آمیز صورت می گرفت،علاوه بر آنکه این اشتباه استراتژیک دولت موقت بود که استعفا داد و گروگانگیری را مدیریت نکرد.
دیدار مهندس مهدی بازرگان و زبیگنیو برژینسکی در الجزایر چه نقشی در رخدادهای پس از آن دارد؟
مساله ملاقات و یا مذاکره بازرگان و برژینسکی مهم نبود و اصولا نفس مذاکره کردن مورد اعتراض نیروهای انقلابی و خط امام قرار نگرفت؛بلکه انتقاد آنها متوجه پروتکل این ملاقات بود؛چرا که باید شورای انقلاب در جریان قرار می گرفت و مطالبی در آن گفته می شد که منافع مردم و انقلاب را تامین می کرد.یک ماه پیش از آن ابراهیم یزدی و سایروس ونس وزیران خارجه ایران و آمریکا در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل با یکدیگر ملاقات و مذاکره کرده بودند که کاملا هم طبیعی بود و به اطلاع عموم هم رسید؛اما ملاقات الجزایر در شرایط حساسی صورت گرفت؛زمانی که شاه وارد آمریکا شده و افکار عمومی بین المللی هم به شدت علیه وی بسیج شده بود.
شاه دیکتاتور بدنامی بود و کشورها حاضر نبودند وی را بپذیرند و حتی آمریکایی ها هم چند بار درخواست شاه برای عزیمت به ایالات متحده را نپذیرفته بودند.رفتن شاه به آمریکا معنایی بیشتر از سفر فردی عادی داشت؛شرایط آن زمان از جمله اتفاقاتی که در ارتش و برخی محافل سلطنت طلب رخ داد و نیز مواضع کاخ سفید ما را به شدت نسبت به آمریکا مشوک و بدبین کرده بود.پناهندگی شاه به آمریکا مساوی بود با توطئه برای براندازی انقلاب.ما مسیر شاه را رصد می کردیم؛مساله عزیمت شاه به آمریکا به شدت از سوی مردم پیگیری شد.
یکی از مسایلی که دانشجویان همزمان با آغاز سال تحصیلی با آن درگیر شدند،پذیرفتن شاه از سوی آمریکا بود.خود آمریکایی ها هم به این امر واقف بودند که پذیرفتن شاه مردم ایران را فوق العاده حساس می کند؛این در نگرانی های جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا و سایروس ونس هم مشهود بود؛اما برژینسکی موافق ورود شاه به آمریکا بود.نام برژینسکی با نام ژنرال هایزر گره خورد که مترادف بود با بخش نظامی هیات حاکمه آمریکا که همین بخش را مسوول کودتای ۲۸مرداد سال ۳۲ می دانستند.
حزب جمهوریخواه اساسا مقید بود که به دنیا اعلام کند ما همپیمان قدیمی خود را زیر چتر حمایتی گرفتیم.این برای انقلاب مردمی ایران قابل پذیرش نبود،مردم ایران همواره در مقابل دخالت نیروهای بیگانه حساس بودند.آمریکا هم پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و سقوط دولت دکتر مصدق تنها کشور خارجی بود که ایران را تحت نفوذ خود قرار داد.
حکومت ۳۷ ساله محمدرضا شاه مترادف بود با مداخله صریح و آشکار آمریکا در امور داخلی ایران از طریق ایجاد ساواک،سرکوب مردم،اعزام مستشاران نظامی.حتی بلافاصله پس از کشتار ۱۷ شهریور،دولت کارتر از دولت شاه حمایت کرد؛پس از اعلام کودتای نظامی باز هم شاه تحت حمایت کارتر بود و مردم فهمیدند شاه کاملا آمریکایی است.بسیار طبیعی بود رفتن شاه به آمریکا معنایی بیشتر از پذیرش یک فرد عادی دارد.
دولت بازرگان رسما به سفر شاه به آمریکا اعتراض کرد.پس از این جهت انتقادی به آن وارد نیست.
در ۲۲ اکتبر ۱۹۷۹(اواخر مهرماه ۱۳۵۸)خبری منتشر شد که شاه آمریکا را به خاطر مقاصد انسان دوستانه و معالجه پذیرفته است؛این موضوع برای ما قابل پذیرش نبود.سفر شاه عواقب حتمی برای آمریکا در پی داشت؛چنانکه اسناد سفارت آمریکا که بعدها مورد مطالعه قرار گرفت نشان دهنده نگرانی واشنگتن نسبت به این امر بود.
کارتر می گفت اگر شاه را بپذیریم چه کسی سفارت ما را در تهران حفظ می کند؟مقاماتآمریکایی پیش از پذیرفتن شاه دولت موقت را در جریان قرار داده بودند.ما بعدها مطلع شدیم که آمریکا توسط لینگن کاردار خود در تهران، بازرگان را در جریان سفر شاه به آمریکا و پذیرش آن قرار داده بود.آنها برای تامین امنیت سفارت آمریکا در پی این اقدام تضمین خواسته بودند و دولت بازرگان بدون اطلاع شورای انقلاب به آمریکا پیغام داده بود که امنیت سفارت شما را تضمین می کنیم.البته بازرگان و یزدی اعتراض خود را هم اعلام کردند و در آن صادق بودند؛اما نوع دیالوگ آنها با آمریکا تبدبل به یک جریان جدی برای نپذیرفتن شاه نشد.
یعنی دولت موقت پیش از آنکه شاه به آمریکا برود،از این سفر و پذیرفتن وی مطلع بود؟
دولت موقت اطلاع داشت و هیچ خبری هم در این باره نداد.ما از رسانه ها شنیدیم که شاه به آمریکا رفته و آن یک نقطه شروع بود.از آن زمان اعتراض های گسترده ای علیه آمریکا شکل گرفت و دانشجویان پیرو خط امام که با مردم در ارتباط بودند تصمیم گرفتند اعتراضات علیه آمریکا را سامان بدهند.مدتی بعد خبری پخش می شود که مهندس بازرگان، یزدی،چمران و رئیس ستاد ارتش ایران که در جشن های بیست و پنجمین سالگرد انقلاب الجزایر شرکت کرده بودند در آنجا با برژینسکی ملاقات کرده اند.
نکته مهم این است که ما بعدها متوجه شدیم که دولت آمریکا و دولت موقت قبلا برای انجام این ملاقات به تفاهم رسیده اند.آن هم در بحبوحه پذیرش شاه در آمریکا دولت موقت مذاکراتی با مقامات آمریکایی انجام می شود؛مهم نیست چه کسی تقاضای ملاقات کرده،این ملاقات می توانست مانند دیدار یزدی و ونس طبیعی تلقی شود،اما مردم توقع داشتند وقتی بازرگان با مقامات آمریکایی ملاقات می کند آشکارا درخواست عموم مردم ایران را اعلام کند.تقاضای استرداد شاه به صورت دیپلماتیک آن هم پس از پذیرفتن وی به عنوان محور گفت وگو جای تعجب داشت.
اظهارات رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا هم حاکی از اصرار بازرگان و هیات همراهش بر استرداد شاه بود؛مگر این خواسته عمومی نبود؟هیات ایرانی هم همین را اعلام کرد،کمااینکه برخی دیگر از مطالبات ایران از آمریکا از جمله قراردادهای نظامی را هم مطرح کرده بود.پس دیگر دلیل اعتراض به آن ملاقات چه بود؟
این نشانه شناخت ضعیف دولت موقت از آمریکا بود،باید با قاطعیت بیشتری در مقابل ورود شاه به آمریکا می ایستاد.ما به یاد داشتیم که چگونه آمریکایی ها از سایگون فرار کردند،ویت کنگ ها پیروز نشدند،بلکه این روشنفکران،دانشجویان و افکار عمومی آمریکا بود که کاخ سفید را وادار به خروج آمریکا از ویتنام کردند.با تریبونی که به دست آورده بودیم که همانا حکومت بود می توانستیم آمریکا را وادار کنیم شاه را نپذیرد.
ولی بازرگان قدم به قدم در مقابل آمریکا در قضیه پذیرفتن شاه عقب نشینی کرده بود.در ملاقات دونفره که مساله ای حل نمی شد و آمریکا را وادار به استرداد شاه نمی کرد.اگر قرار بود شاه را مسترد کند اصلا او را پناه نمی داد.رفتار دولت بازرگان ضعیف بود و نتیجه طبیعی چنین ضعفی این بود که نیروهای رادیکال مورد اقبال افکار عمومی قرار گرفتند.اگر دانشجویان پیروخط امام روز ۱۳ آبان سفارت آمریکا را تصرف نمی کردند این کار توسط گروه های سیاسی-مردمی دیگر و به صورت خشن تری صورت می گرفت و موجب تخریب سفارت می شد.
اقدام ما در تصرف سفارت اقدامی اعتراضی بود تا بلندگویی داشته باشیم که ظرف ۴۸ ساعت طلایی به دنیا اعلام کنیم پذیرش شاه مورد قبول ما نیست.دولت موقت به شدت دور از افکار عمومی حرکت می کرد،شاهد آن استقبال مردم از اقدام ما بود.اشتباه استراتژیک بازرگان این بود که وی باید باقی می ماند و مساله گروگانگیری را به سرانجام می رساند.دولت موقت شانه خالی کرد و استعفا داد.از حاج احمد آقا شنیدم بازرگان به هیچ وجه انتظار پذیرش استعفا را نداشت و فکر می کرد همچون گذشته امام استعفا را نمی پذیرد و دولت شرط می گذاشت و امتیاز می گرفت.
اما امام با استعفای بازرگان موافقت کرد هرچند بسیاری از گروه ها از امام خواسته بودند استعفای بازرگان را نپذیرد.حتی در داخل نهضت آزادی هم شکاف بوجود آمده بود و برخی چهره ها نسبت به رفتار دولت منتقد بودند.اشتباه تاکتیکی بازرگان ملاقاتش با برژینسکی بود.اما بازرگان اگر اشتباه استراتژیک استعفا را نمی کرد و از صحنه خارج نمی شد،گروگانگیری دیپلمات های آمریکایی به بحرانی بین المللی تبدیل نمی شد.
شما معترضید که دولت بازرگان در مقابل پذیرش شاه از سوی آمریکا قاطعیت نشان نداد.سوال من این است یک دولت قانونی چه ابزاری جز اعتراض رسمی و برخی تشرهای دیپلماتیک در اختیار دارد که دولت دیگری را از انجام کاری بازدارد؟پیش از آن برخی گروه ها و چهره ها نقشه های زیادی برای شاه کشیده بودند،از ربودن تا ترور و اعدام و...ولی دولت رسمی و قانونی ایران ولو موقت چه ابزاری در اختیار داشت که مانع از سفر شاه به آمریکا و سپس استرداد آن شود؟
نیروهای انقلابی چه ابزاری داشتند؟ قصد ما بستن سفارت و قطع رابطه نبود.حداقل انتظار از دولت بازرگان این بود که نسبت به پذیرش شاه واکنش صحیح نشان دهد.شاه فردی عادی نبود،هدف اصلی انقلاب بود،پذیرفتن آن نوعی دفاع از وی تلقی می شود.ما تصرف سفارت را دفاع مشروع از خود می دانستیم،این حق ما بود که توسط اساسنامه سازمان ملل هم پذیرفته شده است.سال ها بعد مادلین آلبرایت وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد ما در کودتای ۲۸ مرداد نقش داشتیم؛شواهد فراوانی بود که آمریکا با این کار درصدد بازگرداندن شاه است.
آمریکا در تابستان ۵۸ پیام هایی برای امور خرابکارانه به داخل ارسال می کرد؛نیروهای سلطنت طلب پیام هایی از رادیو آمریکا می گرفتند و اصولا پیام های آن رادیو دستور کار برای کودتای نظامی بود.ما اصرار به قطع رابطه نداشتیم.اصرار داشتیم دولت موقت شجاعانه از منافع انقلاب دفاع کند.این آمریکا بود که در فروردین ۵۹ اقدام به قطع روابط کرد،امام هم قطع روابط را به فال نیک گرفت.برخورد آمریکا با افکار عمومی ایران اشتباه بود،ایران و آمریکا دارای منافع مشترکی بودند،این را برژینسکی در ملاقات با بازرگان گفته است.امنیت منطقه در گرو امنیت ایران بود،ولی سیاست خارجی آمریکا این را نشان نمی داد.
منظور شما از دفاع شجاعانه دولت موقت از منافع انقلاب چیست؟باید چکار می کرد؟
دولت موقت به لحاظ قانونی به دستورات شورای انقلاب عمل می کرد،من با اعضای شورای انقلاب ارتباط داشتم،شخصیت هایی نبودند که بخواهند چهره بدی از انقلاب ترسیم کنند،دولت موقت می توانست ازنظرات آنها استفاده کند.فاجعه در آن بود که دولت موقت در کمتر از ۴۸ ساعت پس از تصرف سفارت استعفا داد و از ذهن مردم پاک شد بدون اینکه بتواند نقشی ایفا کند.دولت مورد حمایت مردم بود،استعفا و کنار کشیدن بدترین شرایط را برای طولانی کردن ماجرای گروگانگیری فراهم کرد.لج کردن بازرگان باعث شد دولت موقت از مردم خیلی دور شود.باید تقصیرها را تقسیم کنیم؛باید هر کس سهم خود را بپذیرد. نمی شود با لحاظ شرایط کنونی به نقد گذشته نشست.دولت بازرگان می توانست با ابزار افکارعمومی و تصمیم گیری شورای انقلاب اوضاع را به گونه ای هدایت کند که گروگانگیری در قالب حرکت دانشجویی اعتراض آمیز باقی بماند.البته ما تحلیل کرده بودیم با تصرف سفارت دولت مخالفت می کند و حتی ممکن است سقوط کند.

دوست عزیز این متن رو قبلا خوندم ممنون که اونو گذاشتید. توی متن قبلی که گذاشتم جواب خیلی از سوالاتی که توی این مصاحبه مطرح شده وجود داره . که شما و سایرین رو به اون ارجاع می دم ولی نکات جالبی هم در این متن وجود داره :

1.ابراهیم اصغرزاده طراح تصرف سفارت آمریکا،این دیدار را بهانه ای برای عملی کردن طرح دانشجویان انقلابی می داند و نه عامل آن.
2.اگر دانشجویان پیروخط امام روز ۱۳ آبان سفارت آمریکا را تصرف نمی کردند این کار توسط گروه های سیاسی-مردمی دیگر و به صورت خشن تری صورت می گرفت و موجب تخریب سفارت می شد. (من نمی دونم ایشون خشونت رو چه طور تعریف میکنن در حالی که گروگان گیری اون هم مسلحانه یکی از خشن ترین جرایم محسوب می شه)
3.اصرار داشتیم دولت موقت شجاعانه از منافع انقلاب دفاع کند(دفاع از منافع یک کشور یعنی دفاع از حیثیت و آبرو و مخالفت با هر نوع حرکت رادیکالی و احساسی و نه حمایت از گروگانگیری، ایران با وجود شخصی مثل بازرگان می تونست از طریق مجامع بین المللی حقوقش رو احقاق کنه نه اینکه تمام فرصت هاش رو از دست بده)
4.فاجعه در آن بود که دولت موقت در کمتر از ۴۸ ساعت پس از تصرف سفارت استعفا داد و از ذهن مردم پاک شد بدون اینکه بتواند نقشی ایفا کند.دولت مورد حمایت مردم بود،استعفا و کنار کشیدن بدترین شرایط را برای طولانی کردن ماجرای گروگانگیری فراهم کرد.لج کردن بازرگان باعث شد دولت موقت از مردم خیلی دور شود.باید تقصیرها را تقسیم کنیم؛باید هر کس سهم خود را بپذیرد. نمی شود با لحاظ شرایط کنونی به نقد گذشته نشست.
(اگر مهندس بازرگان از ذهن مردم پاک می شد این هم کتاب در مورد ایشون و دولت موقت نوشته نمی شد و من و شما هم بعد از گذشت سه دهه با هم در این مورد گفتگو نمی کردیم
دوم اینکه ایشون خودشون هم به اشتباهشون اعتراف کرده اند و حتی اگر دولت موقت رو مقصر می دونند خودشون رو هم مقصر می دونند و به صورت ضمنی می گن که اگر دولت موقت باقی میموند گروگان گیری طولانی نمی شد(نوعی اعتراف به اشتباه))

در نهایت بدون تعارف باید از شما به خاطر توجهی که به این پست نشون دادید ، و اینکه با صبر و حوصله مطالبی رو اضافه کردید تشکر کنم. هر چند در مورد دولت موقت با شما اختلاف نظر دارم ولی از اینکه این پست رو یک جانبه و با عقیده ای یک طرفه نگذاشتید ازتون واقعا ممنونم. ای کاش همه جا توی کشورمون همه با هر عقیده ای که دارن می تونستن با هم بحث بکنن. بازم ممنون
 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیان اسناد کشف شده از زبان رحیم پور

بیان اسناد کشف شده از زبان رحیم پور

تعریف و تمجید "سیا " از نقش و عملکرد ابراهیم یزدی ( منبع : انتخاب نیوز ، خیلی من خلاصه میگم )
عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی با بیان اینکه حتی برای اشخاص برجسته پرونده تشکیل دادند و نقاط قوت و ضعف نخبگان و شخصیت‌های سیاسی را مشخص کرده بودند، افزود: امیرانتظام سخنگوی دولت موقت رابط اول نهضت آزادی با سیا بوده و بعد از اینکه سفیر ایران در اسکاندیناوی می‌شود، ابراهیم یزدی را به سیا برای ادامه ارتباط معرفی می‌کند و کارشناس سیا هم می‌گوید که امیرانتظام چند نفر را معرفی کرده اما یزدی از همه بهتر است و با وی بهتر می‌توان کار کرد.
وی تصریح کرد: برخی افراد در دهه اول انقلاب صادقانه امام را دوست داشتند و ضد آمریکایی بودند اما الان آمریکایی و لائیک هستند و معتقدند که امام(ره) اشتباه کرد.
وی در ادامه سخنانش به ذکر عبارات برخی اسناد کشف شده از لانه جاسوسی درباره ارتباط نهضت آزادی و اعضای آن ازجملهامیرانتظام، ابراهیم یزدی، میناچی و محمد توسلی با
مأموران سیا در لانه جاسوسی و ملاقات‌ها و گفتگوهای قبل از انقلاب آنان با محوریت موضوعاتی شامل چگونگی مقابله با دولت بختیار و کنار آمدن نهضت آزادی با بختیار، بازگشت امام به تهران از پاریس و تبعات امنیتی این مسئله، شورای انقلاب و شورای سلطنت، ورود نهضت آزادی به دولت، دیدار توسلی با کارشناس سیا به دستور بازرگان و توافقات نهضت آزادی با آمریکا، چگونگی شکل‌گیری شورای انقلاب و اعضای آن، تعهدات نهضت آزادی به آمریکا و همچنین دیدارهای و گفتگوهای بعد از انقلاب آنان با موضوعاتی از جمله مشکلات دولت موقت و جناح‌بندی‌های سیاسی ایران پرداخت.

( من به شخصه بازرگان رو خطاکار میدونم ولی امثال ابراهیم یزدی و بنی صدر رو گنهکار ، من معتقدم بازرگان شخص خوبی بود ولی این اطرافیانش بودن که او رو به بیراهه کشوندن همانطور که امروز هم یکبار دیگر شاهد بودیم و هستیم .)




 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
اولا ما نباید با احتمالات و فرضیات شخصی مون درمورد تاریخ صحبت کنیم . ثانیا این که چیز جدیدی نیست همه جای دنیا همه سازمان های اطلاعاتی بزرگ مثل سیا، ام ای سیکس و... خیلی وقت ها مطالبی رو بعد از 30 سال یا حتی 40سال افشا می کنن زمانی که دیگه افشای اون مطلب تاثیری در قضیه مورد افشا نداره. در ضمن همون طور که در مطلبی که گذاشتم دیدید دکتر چمران هم همراه بازرگان بودند ،و حقایق این دیدار رو خودشون تشریح کردن. به حرف ایشون که اعتماد دارید . این طور نیست. ولی اگر ایرادی در این قضیه به دکتر بازرگان می گیرید این ایراد هم متوجه شخص دکتر چمران هم میشه.
کاملا حرفتونو قبول دارم
با اینکه اسم از شهید چمران بود در این زمینه ولی من چیزی از ایشون در این زمینه پیدا نکردم که در مورد این رویداد صحبت کرده باشن و توجه کنید که بعد از این اتفاق شهید چمران همواره در راه انقلاب قدم برداشتن و مثل سایرین نبودن که استعفا کنند یا حرفهایی نادرست در باره جمهوری اسلامی بزنن و شهید چمران پیروی از امام رو هیچ گاه ترک نکردند .
خوشحال میشم اگه در این زمینه منظورم صحبت شهید چمران راجع به این قضیه لینکی دارید در اختیارم قرار بدید .:smile:
 

sara85

عضو جدید
تعریف و تمجید "سیا " از نقش و عملکرد ابراهیم یزدی ( منبع : انتخاب نیوز ، خیلی من خلاصه میگم )
عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی با بیان اینکه حتی برای اشخاص برجسته پرونده تشکیل دادند و نقاط قوت و ضعف نخبگان و شخصیت‌های سیاسی را مشخص کرده بودند، افزود: امیرانتظام سخنگوی دولت موقت رابط اول نهضت آزادی با سیا بوده و بعد از اینکه سفیر ایران در اسکاندیناوی می‌شود، ابراهیم یزدی را به سیا برای ادامه ارتباط معرفی می‌کند و کارشناس سیا هم می‌گوید که امیرانتظام چند نفر را معرفی کرده اما یزدی از همه بهتر است و با وی بهتر می‌توان کار کرد.
وی تصریح کرد: برخی افراد در دهه اول انقلاب صادقانه امام را دوست داشتند و ضد آمریکایی بودند اما الان آمریکایی و لائیک هستند و معتقدند که امام(ره) اشتباه کرد.
وی در ادامه سخنانش به ذکر عبارات برخی اسناد کشف شده از لانه جاسوسی درباره ارتباط نهضت آزادی و اعضای آن ازجملهامیرانتظام، ابراهیم یزدی، میناچی و محمد توسلی با
مأموران سیا در لانه جاسوسی و ملاقات‌ها و گفتگوهای قبل از انقلاب آنان با محوریت موضوعاتی شامل چگونگی مقابله با دولت بختیار و کنار آمدن نهضت آزادی با بختیار، بازگشت امام به تهران از پاریس و تبعات امنیتی این مسئله، شورای انقلاب و شورای سلطنت، ورود نهضت آزادی به دولت، دیدار توسلی با کارشناس سیا به دستور بازرگان و توافقات نهضت آزادی با آمریکا، چگونگی شکل‌گیری شورای انقلاب و اعضای آن، تعهدات نهضت آزادی به آمریکا و همچنین دیدارهای و گفتگوهای بعد از انقلاب آنان با موضوعاتی از جمله مشکلات دولت موقت و جناح‌بندی‌های سیاسی ایران پرداخت.

( من به شخصه بازرگان رو خطاکار میدونم ولی امثال ابراهیم یزدی و بنی صدر رو گنهکار ، من معتقدم بازرگان شخص خوبی بود ولی این اطرافیانش بودن که او رو به بیراهه کشوندن همانطور که امروز هم یکبار دیگر شاهد بودیم و هستیم .)
خدا رو شکر می کنم که امثال شریعتی و بازرگان پیش از اینها مردن وگرنه خبرگذاری هایی نظیرانتخاب نیوز و جهان نیوز و رجا نیوز و...(که ماشا الله کم هم نیستن) الان اون ها رو هم عامل سیا معرفی می کردن هر چند در زمان حیاتشون و حتی الان هم از این قبیل اتهامات مبرا نیستن.
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست عزیز این متن رو قبلا خوندم ممنون که اونو گذاشتید. توی متن قبلی که گذاشتم جواب خیلی از سوالاتی که توی این مصاحبه مطرح شده وجود داره . که شما و سایرین رو به اون ارجاع می دم ولی نکات جالبی هم در این متن وجود داره :

1.ابراهیم اصغرزاده طراح تصرف سفارت آمریکا،این دیدار را بهانه ای برای عملی کردن طرح دانشجویان انقلابی می داند و نه عامل آن.
2.اگر دانشجویان پیروخط امام روز ۱۳ آبان سفارت آمریکا را تصرف نمی کردند این کار توسط گروه های سیاسی-مردمی دیگر و به صورت خشن تری صورت می گرفت و موجب تخریب سفارت می شد. (من نمی دونم ایشون خشونت رو چه طور تعریف میکنن در حالی که گروگان گیری اون هم مسلحانه یکی از خشن ترین جرایم محسوب می شه)
3.اصرار داشتیم دولت موقت شجاعانه از منافع انقلاب دفاع کند(دفاع از منافع یک کشور یعنی دفاع از حیثیت و آبرو و مخالفت با هر نوع حرکت رادیکالی و احساسی و نه حمایت از گروگانگیری، ایران با وجود شخصی مثل بازرگان می تونست از طریق مجامع بین المللی حقوقش رو احقاق کنه نه اینکه تمام فرصت هاش رو از دست بده)
4.فاجعه در آن بود که دولت موقت در کمتر از ۴۸ ساعت پس از تصرف سفارت استعفا داد و از ذهن مردم پاک شد بدون اینکه بتواند نقشی ایفا کند.دولت مورد حمایت مردم بود،استعفا و کنار کشیدن بدترین شرایط را برای طولانی کردن ماجرای گروگانگیری فراهم کرد.لج کردن بازرگان باعث شد دولت موقت از مردم خیلی دور شود.باید تقصیرها را تقسیم کنیم؛باید هر کس سهم خود را بپذیرد. نمی شود با لحاظ شرایط کنونی به نقد گذشته نشست.
(اگر مهندس بازرگان از ذهن مردم پاک می شد این هم کتاب در مورد ایشون و دولت موقت نوشته نمی شد و من و شما هم بعد از گذشت سه دهه با هم در این مورد گفتگو نمی کردیم
دوم اینکه ایشون خودشون هم به اشتباهشون اعتراف کرده اند و حتی اگر دولت موقت رو مقصر می دونند خودشون رو هم مقصر می دونند و به صورت ضمنی می گن که اگر دولت موقت باقی میموند گروگان گیری طولانی نمی شد(نوعی اعتراف به اشتباه))

در نهایت بدون تعارف باید از شما به خاطر توجهی که به این پست نشون دادید ، و اینکه با صبر و حوصله مطالبی رو اضافه کردید تشکر کنم. هر چند در مورد دولت موقت با شما اختلاف نظر دارم ولی از اینکه این پست رو یک جانبه و با عقیده ای یک طرفه نگذاشتید ازتون واقعا ممنونم. ای کاش همه جا توی کشورمون همه با هر عقیده ای که دارن می تونستن با هم بحث بکنن. بازم ممنون
خوب همونطور که گفتن عاملش قبول شاه توسط آمریکا بود
دوست خوبم این گروگان گیری با گروگانگیریهای قبلی از لحاظ خشونت قابل مقایسه نبود
دوست خوبم به حرف ایشون دقت کن الآن من مهندس بازرگان رو تا حدودی تایید میکنم ولی اگه آن زمان بودم هرگز ، چرا چون ایشون بعد از پذیرفتن شاه از طرف آمریکا با آمریکاییها دقت کنید بدون اطلاع همگان دست به مذاکره زد و از همه بدتر با اشغال شدن سفارت به جای اینکه ایستادگی کنه استعفا داد . این یعنی چی یعنی منم آمریکاییم ، من ناراحت نمیشم اگه شاه برگرده . باید باور کرد که مردم اون زمان از آمریکا تنفر وسیعی داشتن که کاملا به حق بود کشورشونو به چپاول گرفته بودن باید مدت زمانی میگذشت و بعد دست به مذاکره میزدن ، از همه بدتر مذاکره در اون بهره زمانی :mad::mad:
تا حدودی موافقم ولی نه اعتراف به اشتباه بودن اشغال سفارت ، بلکه اعتراف به شناخت کامل نداشتن از دولت وقت .
منم بی دریغ ازتون ممنونم و مطمئن باشید بدون تعارف میگم ، خوبه که این بحثا بشه و میتونه خیلی کمکیار ما در زندگیمون باشه :gol::gol::gol:
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا رو شکر می کنم که امثال شریعتی و بازرگان پیش از اینها مردن وگرنه خبرگذاری هایی نظیرانتخاب نیوز و جهان نیوز و رجا نیوز و...(که ماشا الله کم هم نیستن) الان اون ها رو هم عامل سیا معرفی می کردن هر چند در زمان حیاتشون و حتی الان هم از این قبیل اتهامات مبرا نیستن.

خانم عزیز این اسناد کشف شده از لانه جاسوسیت نه حرف این رسانه ها
پول هنگفتی که بنی صدر به جیب زده و خیلی نگفته های دیگه که حتما بهتون توصیه میکنم به این کتاب سربزنید .
در ضمن من جهان و رجا رو در مورد بحثای داخلی قبول ندارم ولی خارجی کاملا باهاشون موافقم و اینکه در مورد انتخاب نیوز بیشتر تحقیق کنید تا اونرو به این رسانه ها نسبت ندید .
همینو بگم که در ماجرای .... 88 ( اینطوری گفتم چون نمیخوام به خاطر حرف من تایپیک شما لطمه ببینه )، هم حرف بی بی سی رو میگفت ، هم حرف رسانه های چون فارس رو و نظر نهایی رو به خوانندگان واگذار میکرد .
 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
بازخوانی پرونده 4 متهم به جاسوسی

بازخوانی پرونده 4 متهم به جاسوسی

نقل می کنند که آیت‌الله طالقانی پس از دستگیری سعادتی گفت که تا حالا هر وقت ما چشم باز کردیم در این کشور جاسوس شوروی می‌گیرند، چرا یک‌بار جاسوس آمریکا گرفته نمی‌شود؛ اما 8 ماه پس از دستگیری سعادتی، روزنامه بامداد تیتر اول خود را اینگونه زد: امیرانتظام به اتهام همکاری با "سیا" بازداشت شد.

دومین پرونده بزرگ جاسوسی پس از انقلاب که این بار امریکایی بود، 29 آذر سال 1358 با مصاحبه دانشجویان پیرو خط امام به مطبوعات کشید. عباس امیرانتظام در حالی دستگیر شد که از چهره های اصلی دولت موقت به شمار می رفت.
در کنار نام امیرانتظام نامهای دیگری نیز در اسناد جاسوس خانه امریکا مانند ناصر میناچی، حسن نزیه، رحمت مقدم مراغه ای و... دیده می شد؛ اما هیچیک برای سازمانهای اطلاعاتی امریکا جایگاه امیرانتظام را نداشت. تا آنجا که در سندی اشاره می کند که امیر انتظام و بنی صدر با یکدیگر درگیرند و تاکید می کند باید ضمن جذب بنی صدر مراقب بود که رابطه با امیر انتظام حفظ گردد.
• امیرانتظام کیست؟
عباس روافیان (امیرانتظام) فرزند میرزا یعقوب رفوگر عنصر فاسد و فاسق بازار قدیم تهران است که در سال 1311 در تهران متولد شد؛ دوران کودکی و نوجوانی را در کنار پدر و عموی یهودی خود که به فرقه ضاله بهاییت گرویده بودند، رشد و نمو و تربیت می یابد و درسال 1329 دانشجوی رشته الکترومکانیک دانشگاه تهران می شود.
او که در دانشکده فنی با مهندس بازرگان آشنا شده بود، سعی به نفوذ در نهضت آزادی می کند و برابر آنچه در خاطرات بازرگان آمده است؛ در کنار حسن نزیه، ابراهیم یزدی و مهدی بازرگان عضو کمیته دانشگاه تهران می گردد.
وی در سال 1332 همزمان با شهادت دانشجویان دانشکده فنی در 16 آذر و در جریان سفر نیکسون به ایران، نامه اعتراض آمیز بازرگان را از طریق کاتم کارمند سفارت امریکا و عضو سیا به مقامات امریکایی می رساند که به دستگیری بازرگان منجر می گردد.
وی خود نیز از بیان این موضوع ابایی ندارد و می گوید: «در موقع دادن نامه، آقای ریچارد کاتم پیشنهاد کرد هرچند وقت یکبار من او را ببینم و مطالبی را که دارم به او بدهم»
این ارتباط تا سال 1342 ادامه می یابد اما به فاصله اندکی پس از خروج کاتم از ایران، قیام 15 خرداد رخ می دهد. او در همان سال به اداره ثبت احوال تهران مراجعه می کند و به طور رسمی شهادت می دهد که مسلمان شده است و نام خانوادگی خود را تغییر می دهد و به پاریس و سپس به شرق خلیج سان فرانسیسکو در امریکا می رود و در دانشگاه برکلی رفته فوق لیسانس مهندسی محاسبات ساختمان می گیرد. دانشگاه برکلی بیش از هر چیز به پرورش جاسوسان معروف است.
وی در سال 1349 شرکت مهندسی مشاور تدبیر صنعت را در خیابان فردوسی تقاطع خیابان انقلاب اسلامی برای واردات وسایل سنگین از امریکا ایجاد می کند و در پوشش تجارت به ارتباط با کاتم ادامه می دهد. ارتباط او با کاتم تا پیروزی انقلاب همچنان ادامه داشت.
در کتاب شماره 10 اسناد لانه جاسوسی ملاحظه می شود که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در دیماه 1357، عباس امیرانتظام در پی ملاقاتی با ریچارد کاتم که تحت عنوان نماینده کمیته حقوق بشر امریکا به ایران بازگشته بود، ابراز تمایل می کند که با سفارت امریکا در تهران در تماس باشد و کاتم هم او را به ان تشویق می کند.
در 19 دیماه 1357 امیرانتظام تحت عنوان عضو کمیته مرکزی نهضت آزادی با استمپل، کارشناس سیاسی سفارت امریکا ملاقات و درباره حوادث آن هنگام تبادل نظر کرده و از قول نهضت آزادی می گوید که با دولت بختیار مقابله و رقابت نخواهد شد. از امیرانتظام در این سند به عنوان منبع جدید نهضت آزادی که باید قویاً محفوظ بماند، یاد می شود. او با تأیید این دیدار در دادگاه، به دیداری نیز با رمزی کلارک در تهران در همان زمان اذعان نموده است.
احمد صدر حاج سید جوادی در مصاحبه با هم میهن در این خصوص می گوید: «در جمع چندتن از دوستان تصمیم براین شد که عباس امیرانتظام به علت تسلط به زبان انگلیسی با امریکا مذاکره کند و از آنها بخواهد تا ارتش سلطنتی را مجبور به عقب نشینی از خیابان ها و ادامه کشتار مردم کنند.»
این روزنامه که مدتی صفحه آخر خود را به خاطرات این عضو گروهک نهضت آزادی اختصاص داده بود، در ادامه می نویسد: به خوانده ها و شنیده های خود که رجوع می کنیم به یاد می آوریم که از آذر تا بهمن 57 هر هفته این جلسات برگزار شده است. اما وقتی این را با پیرمرد درمیان می گذاریم، اصلا نمی پذیرد: «یک یا دو جلسه بیشتر نبود. اگر بود امیرانتظام گزارش آن را به جمعی که او را مأمور مذاکره کرده بودند، می داد.» این در حالیست که امیرانتظام روایت متفاوتی دارد و از تداوم جلسات می گوید. حاج سیدجوادی به دیدار رمزی کلارک نیز اشاره می کند که او نتیجه این جلسه را برای خود مثبت می دانست. کلارک در نتیجه این جلسه فهمید این انقلاب تحت تأثیر شوروی نیست: «کارتر بعد از گزارش رمزی کلارک، حمایت خود از شاه ایران را کمرنگ کرد.»
پس از اطمینان امریکا از وجود عواملی در میان دولت آینده، تلاش می شود تا نقش آنها در دولت مهندس بازرگان پررنگ تر گردد. در 23 بهمن حکم سخنگویی دولت موقت و معاونت اداری نخست وزیر برای امیرانتظام صادر می شود.
او 4 ماه پس از دریافت این حکم به مأموریتی تازه می رود و با ترک دفتر نخست وزیر به عنوان سفیر کشورهای اسکاندیناوی روانه استکهلم می شود.
تماس‌ و اطلاع‌رسانی‌های‌ امیرانتظام با آمریکاییها‌ در سوئد، بیش از پیش ادامه‌ پیدا می‌کند. در یکی از اسناد لانه جاسوسی به نقل از طرف امریکایی آمده است امیرانتظام هنگامی‌ که‌ با این‌ سؤال‌ مواجه‌ می‌شود که‌ چرا برای خدمت‌ در پست‌ سفارت‌ به‌ سوئد می‌رود، چنین‌ پاسخ‌ می‌دهد: «این‌ برای‌ ما ساده‌تراست‌ تا با یکدیگر در استکهلم‌ صحبت‌ کنیم‌! » امیرانتظام چنان‌ مورد علاقه‌ی‌ امریکایی‌ها بوده‌ است‌ که‌ هنگامی‌ که‌ به‌ عنوان‌ سفیربه‌ سوئد فرستاده‌ می‌شود، بروس‌ لینگن‌ -کاردار امریکا در تهران‌- نامه‌ای‌ اداری‌ -ولی‌غیررسمی‌- برای‌ سفیر امریکا در سوئد می‌نویسد و امیرانتظام را چنین‌ توصیف‌ می‌کند: «در اینجا خیلی‌ زیاد محصور انقلاب‌ است‌، اما به‌ سختی‌ در روش‌ و ظاهر، انقلابی‌ به‌ نظر می‌آید. او مدت‌ قابل‌ توجهی‌ را در کشور ما گذرانده‌ و ایالات‌متحده‌ را بسیار خوب‌ می‌شناسد و آنجا را دوست‌ دارد. مطمئناً شما از اوخوش‌تان‌ خواهد آمد.» در ادامه‌، سفیر امریکا در سوئد به‌ برقراری‌ ارتباط‌ با امیرانتظام و کسب‌ اطلاع‌ از وی‌تشویق‌ می‌شود.
* اظهار برائت نهضت آزادی از امیرانتظام
امیر انتظام در 16/1/1358 در مصاحبه مطبوعاتی خود با اشاره به شایعات موجود درباره خود، هاشم صباغیان، ابراهیم یزدی، قطب زاده و ابوالحسن بنی صدر گفت: «ما از زمانیکه دانش آموز و در دبیرستان مشغول تحصیل بودیم در ملی شدن نفت مبارزه کردیم و سهم داشتیم. بعد از حکومت دکتر مصدق در نهضت مقاومت ملی و سپس در نهضت آزادی به رهبری مهدی بازرگان همکاری داشتیم. ما کسانی نیستیم که امروز بهم رسیده باشیم.» وی سپس اضافه کرد: «بنده امریکایی نیستم و دکتر یزدی عضو سیا نیست و آنگاه از فداکاریهای صادق قطب زاده در پیشبرد انقلاب صحبت کرد.»
اما نهضت آزادی ایران در اطلاعیه ای در شنبه 18 فروردین 1358 به این اظهارات واکنش نشان داد و تصریح کرد: «بدینوسیله به اطلاع عموم ملت ایران می‌رساند که آقای مهندس امیرانتظام تنها به هنگام تأسیس نهضت آزادی ایران در سال 1340 به مدت 3 ماه با این حزب همکاری داشته است و از آن پس، چه در داخل و چه در خارج از کشور، هیچگونه فعالیتی در نهضت آزادی ایران نداشته است و نهضت در برابر سخنان و نظرات و اعمال وی مسئولیتی ندارد.»

مهدی بازرگان، هاشم صباغیان، عباس امیرانتظام و ابراهیم یزدی
این اطلاعیه در حالی صادر شد که تا آن زمان، هنوز هیچیک از مدارک جاسوسی او برای نیروهای انقلاب آشکار نشده بود و امیر انتظام همچنان از متحدان اصلی این جریان به حساب می آمد.
شاید این امر به دلیل فعالیتهای امیر انتظام بود. خود وی می گوید: «مسئول مذاکره و مکاتبه با تمام سفارتخانه ها در داخل کشور بودم، از جمله امریکا. و ما با امریکا بیشترین قراردادها را داشتیم، چیزی حدود 1200 قرارداد؛ بنابراین مراجعه آنها برای ارتباط با دولت بیشتر با نخست وزیری انجام شد. چه آقای سولیوان به طور شخصی و یا کاردار ایشان و یا از طریق مکاتباتی که با ما صورت می‌گرفت. بنابراین ملاقات ها به صورت روزانه یا چند بار در هفته انجام می شد.»
آنچه بدیهی است در همان دولت، وزارتخانه ای به نام وزارت خارجه هم وجود داشته است و اتفاقاً وظیفه این وزارتخانه، مذاکره و مکاتبه با سفارتخانه ها در داخل و مسئولین دولتها در خارج است!
یکی از مسائل حائز اهمیت نیز همین است که با وجود این وزارتخانه، چرا امیرانتظام بایستی این حجم از گفتگو و ملاقات و مراوده با مقامات امریکایی را داشته باشد تا حدی که وقتی هم به عنوان سفیر به سوئد اعزام می شود، اشتغالات وی با مسئولان امریکایی بیش از سوئدی هاست.
* سوئد مرکز توجه امریکا
امیرانتظام بر اساس آنچه در آذر ماه سال 1358 از او در روزنامه کیهان -که در آن زمان در دست دوستانش قرار داشت-، چاپ شده است، درباره فعالیت هایش در سوئد می گوید: «پس از دو ماهی که به سوئد رفته بودم، از طریق سفارت امریکا اطلاع دادند که آقای استمپل از واشنگتن تقاضا کرده که برای مذاکره درباره مسائل فیمابین به سوئد بیاید ...اطلاع دادم بیایید که آقای استمپل و شخص دیگری به نام ژرژگیو [همان جرج کیو] به سوئد آمدند ...دومین بار در اواخر شهریور از سفارت امریکا در سوئد اطلاع دادند که آقای ژرژگیو می خواهند برای مذاکره درباره مسائلی به دیدن من بیایند ...آقای ژرژگیو آمد و درباره آینده نفت و استفاده از وسایل حفاظتی جنوب و شمال صحبت کرد و همان سؤال های عادی درباره عادی سازی روابط...»
امیرانتظام در همین مصاحبه، به چندین دیدار دیگر نیز با افرادی که نام آنها را به خاطر ندارد!، اشاره می کند. این ملاقاتها درست در زمانی انجام شده که امام تماس با امریکائیان را منع کرده بودند.
امام در پیامی به مسئولان دولتی درباره دیدار با امریکائیان که برای عادی سازی روابط تلاش می کنند، تصریح کرده بودند تا زمانی که امریکا شاه را به ایران تحویل ندهد و دست از جاسوسی بر ضد نهضت ما برندارد، "هیچ یک از مقامات مسوول حق ملاقات با آنان را ندارند"
"جرج‌ کیو" با اسم‌ مستعار "آدلسیک‌" بر اساس اسناد لانه‌ی‌ جاسوسی‌، عباس‌ امیرانتظام را‌ از اوایل‌دهه‌ی‌ 1960 میلادی‌ (1340 هجری‌ شمسی‌)، یعنی‌ 17 سال‌ پیش‌ از پیروزی‌ انقلاب‌اسلامی‌، می شناخته و در آن‌ زمان‌، سیا برای‌ امیرانتظام‌ از کد مستعار "اس‌. دی‌ پلاد"، استفاده‌ می‌کرده است‌ و به‌ منظور حفاظت‌ از او، از ذکر نام‌ اصلی‌ وی‌ خودداری‌ می‌شده‌ است‌.
در اسناد به‌ دست‌ آمده‌، به‌ جزئیات‌ تماس‌های‌ دهه‌ی‌ 1960 میلادی‌ امیرانتظام‌ با سیا اشاره‌ای نمی‌شود، لیکن‌ گویا ارتباط‌ وی با جرج کیو مدتها قطع‌ بود تا آنکه‌ در سال‌ 57‌، امیرانتظام ‌دوباره‌ تماس‌های‌ خود را با وی‌ از سر می‌گیرد و او از همان نام مستعار سابق برای ادامه ارتباطات بهره می گیرد.
درباره استمپل نیز سخنان ابراهیم یزدی که در روزنامه میزان ارگان نهضت آزادی در 3/3/1360 به چاپ رسیده، به خوبی روشن کننده جایگاه وی است.
ابراهیم یزدی در نهمین جلسه دادگاه امیرانتظام در توضیح علل امضای افراد مختلف در پای اسناد می گوید: «گاهی اوقات می بینید که آن افسر سیاسی -روسها می گویند کمیسر سیاسی ولی هر دو یک معنی را می دهد-، یعنی کسی است که از طرف سازمان جاسوسی آنجا هست و آن افسر سیاسی باید نظر بدهد، که آیا این را می توانند بفرستند یا نه؟ این را ببینید اینجا نوشته است که افسر سیاسی: جان استمپل...»
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادامه ( امان از کمبود جا )

ادامه ( امان از کمبود جا )

* کشف ارتباط امیرانتظام با جاسوسان
27 آذر 1358 عباس امیرانتظام به اتهام همکاری با سازمان جاسوسی "سیا" و ارتباط پنهانی با امریکا از سوی دادستانی کل انقلاب بازداشت شد. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام تأکید داشتند اسناد و مدارک زیادی دال بر ارتباط‌ های سری امیرانتظام با امریکاییها در اختیار دارند.

این ارتباط زمانی کشف شد که از انتظام بدون استفاده از اسامی رمز نام برده شده بود. بنا بر آنچه روزنامه بامداد در 29/9/1358 در ذیل خبر دستگیری امیرانتظام نوشته است، اسناد متعددی یافت شد که در یکی از آنها سیا از کاردار امریکا خواسته است که به انتظام اطلاع دهد که ما حاضریم تبادل اطلاعات بعد از دهم سپتامبر انجام شود.
پس از این تاریخ، نامهای مستعار او همچون "اس. دی پلاد(1)"، "ا س‌.د.آهسته‌رو.1" و "ادوارد" کشف می شود و طرفهای امریکایی وی نیز افشا می گردند؛ افرادی همچون ریچارد کتم، جرج کیو، جان استمپل و... که از مأموران رسمی سیا بودند و گاه نیز نامهای آشناتری همچون رمزی کلارک دادستان پیشین امریکا و ویلیام سولیوان سفیر امریکا در ایران دیده می شود که در پوشش روابط دیپلماتیک اطلاعات را مبادله می نمودند.
بد نیست‌‌ در اینجا یکی‌ از اسنادی‌ که‌ امیرانتظام در آنها با اسم‌ رمز خود "س‌.د.آهسته‌رو.1" مورد خطاب‌ قرار گرفته‌است،‌ اشاره‌ شود‌.
واکنش‌ امیرانتظام درقبال‌ شنیدن‌ خبر حضور احتمالی‌ شاه‌ در امریکا چنین‌ گزارش‌ شده‌ است‌: «عکس‌العمل‌ "س‌.د.آهسته‌رو.1" این‌ بود که‌ این‌ جریان‌، زحمات‌ آن‌ کسانی‌ را که خواهان‌ گسترش‌ روابط‌ با آمریکا هستند، مشکل‌تر می‌کند.»
همچنین‌ در ادامه‌ی‌ سند از رئیس‌ ایستگاه‌ سیا در پاریس‌ چنین‌ سؤال‌ شده‌است‌: «لطفاً به‌ ما اطلاع‌ دهید که‌ آیا ستاد مرکزی‌ هنوز از ایستگاه‌ می‌خواهد که‌ به‌"س‌.د.آهسته‌رو.1" بگوید که‌ آقای‌ کیو می‌خواهد هرچه‌ زودتر او را در اروپاملاقات‌ کند یا نه‌؟»
یکی‌ دیگر از اسناد از اختلاف‌ دو ضد انقلاب‌ نفوذ کرده‌ در صف‌های‌ انقلابیون‌ -امیرانتظام و بنی‌صدر- حکایت‌ دارد: «میانه‌ی‌ انتظام‌ با بنی‌صدر بد است‌. امیرانتظام گفت بنی‌صدر مزاحمی‌ است‌ که‌دائم‌ حرف‌ می‌زند و شکایت‌ می‌کند اما از مسؤولیت‌ گریزان‌ است‌.» و در سند دیگری تأکید می شود: باید برای جذب بنی صدر مراقب بود که امیرانتظام از دست نرود زیرا عنصر بسیار مطلوبی است اما این پیام نیز به دولت موقت داده می شود که او تنها کانال ارتباطی نخواهد بود.
بر اساس اسناد به دست آمده درباره امیرانتظام، نقش دیگر اعضای دولت موقت نیز در ارتباط با امریکا از برخی اشارات دیده می شود که دو مورد از آن به عنوان نمونه ذکر می گردد:
امیر انتظام‌، در یکی‌ از مذاکرات‌ خود با امریکایی‌ها می‌گوید: «نزیه‌ در جای‌ امنی‌ پنهان‌ است‌. وی‌ وکیل‌ و مدیری‌ عالی‌ است‌ ولی‌ در انتقادات‌خود بصیرت‌ ندارد. انتظام‌ گفت‌ او و دیگر دوستان‌ نزیه‌ اعتقاد دارند او می‌تواند نجات‌ داده‌ شود.»
در یکی‌ دیگر از اسناد سفارت‌ درباره‌ی‌ یزدی‌ چنین‌ می‌خوانیم‌: «هم‌ یزدی‌ و هم‌ انتظام‌ که‌ در گذشته‌ دائماً در موضع‌ یاری‌ به‌ ما بوده‌اند، درنتیجه‌ی‌ بی‌مبالاتی‌ "جیم‌ بیل‌" در مجله‌ی‌ "تایم‌"، شروع‌ به‌ حمله‌ [به‌ آمریکا] نموده‌اند، خصوصاً [حملات] یزدی‌ که‌ به‌ نظر می‌رسد، برای‌ اثبات‌ اینکه‌طرفدار آمریکا نیست‌، تکرار می‌شود.»
در سند سری دیگری به تاریخ 31 مرداد 1358، گفته شده که یکی از اعضای سازمان سیا بنام "بیدن کوپف" مدت 2 ساعت با ابراهیم یزدی و امیرانتظام ملاقات و آنان را در باره اوضاع منطقه توجیه کرده است. کاردار و رایزن سیاسی سفارت امریکا نیز در این جلسه حضور داشته اند. در این جلسه امیرانتظام خطاب به کوپف می گوید: «امیدوارم "سازمان" شما روابط خود را با ما بهبود بخشد، درست همانطور که کشورهایمان با تلاشهای کاردار و دکتر یزدی، روابط خود را بهبود بخشیده اند.» این عبارت نشان دهنده آن است که امیرانتظام بخوبی می دانسته که طرف مقابل آنها "سازمان سیا" می باشد و نه سفارت امریکا.
پس از کشف اسناد جاسوسی و اسامی رمز امیرانتظام، این امر به اطلاع دادستانی انقلاب رسید.
امیرانتظام 7 صبح روز سه شنبه 27/9/1358 از استکهلم به تهران می آید تا در جلسه ای با حضور قطب زاده وزیرخارجه وقت و سفرای کشورهای اسکاندیناوی، فرانسه و آلمان تشکیل جلسه دهد اما به محض ورود به ایران بازداشت و روانه زندان می گردد. وی با اشاره به این موضوع ابراز می دارد که احتمال طرح سؤال از خود را پس از تصرف لانه جاسوسی را می داده است اما از دستگیریش شوکه شده است.
با دستگیری امیرانتظام، دوستان این متهم، جنجال فراوانی می کنند و او را بی گناه می خوانند. روزنامه کیهان که در آن تاریخ به جریان فکری او نزدیک بوده است، پیشگام این صحنه گردانی می شود و با افراد مختلف به نفع امیرانتظام مصاحبه می گیرد. به عنوان نمونه در تاریخ 4/10/58 مصاحبه ای با هاشمی رفسنجانی به چاپ می رسد که وی در آن می گوید: من در این مورد حرفهای آقای بازرگان را تأیید می کنم و به نظر من ایشان جاسوس نیست. کیهان با تیتر: هاشمی رفسنجانی نظر بازرگان را درباره امیرانتظام تایید کرد؛ تلاش می کند از نفوذ هاشمی برای رهایی امیرانتظام بهره گیرد.
با این حال، تلاشها به نتیجه نرسیده و امیرانتظام که انتظار چنین برخوردی را نداشته و گمان نمی کرده است، اسنادی علیه او کشف شده باشد، نامه ای سرگشاده به رییس جمهور وقت بنی صدر (دیگر رابط سیا) به تاریخ 3/4/59 می نویسد و بدین وسیله از عدم اعمال نفوذ امریکا برای استخلاص او توسط عواملش گله می کند:
این روا باشد که من در بند سخت
گه شما بر سبزه گاهی بر درخت
این چنین باشد وفای دوستان
من در این بند و شما در بوستان
* محاکمه امیرانتظام

یدالله سحابی در دادگاه امیرانتظام
روز 26 اسفند 1359 دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست آیت الله محمدی گیلانی تشکیل جلسه داد. مهندس بازرگان با انگیزه حمایت از امیرانتظام در این دادگاه حضور یافت و برخی دیگر از اعضای دولت موقت نیز در جلسات بعدی برای ادای توضیحات احضار شدند. امیرانتظام در دومین جلسه دادگاه خواستار وکیل شد و آیت الله مکارم شیرازی، گلزاده غفوری، شیخ علی تهرانی و احمد صدر حاج سید جوادی را به عنوان وکلای خود معرفی کرد که هیچ یک از این افراد وکالت وی را نپذیرفتند. دفتر آیت الله مکارم شیرازی نیز از طرح چنین درخواستی ابراز تعجب نمود و آنرا ناشی از عدم شناخت امیرانتظام از ایشان توصیف کرد. سرانجام حمید صادق نوبری به عنوان وکیل متهم تعیین شد.
دادگاه امیرانتظام از معدود دادگاههایی است که متن کامل آن را روزنامه های آن زمان علی الخصوص کیهان و میزان به چاپ رساندند. پس از محاکمه این متهم که مجموعاً 15 جلسه به طول انجامید و پس از احضار شهود از سوی متهم و دادستان و ارائه دفاعیات، دادگاه وی را در بیستم خردادماه 1360 به جرم انجام ملاقاتها و تماسهای سری، ارائه اطلاعات و آگاهی به دشمنان انقلاب درباره مسائل و اطلاعات داخلی، فراری دادن سران فاسد رژیم شاه و ماموران سیاسی سفارت رژیم شاه در اسرائیل و... به حبس ابد محکوم کرد.
مسئله جاسوسی امیرانتظام آن قدر واضح بود که عزت الله سحابی در طول محاکمات در اظهاراتی که در روزنامه کیهان در تاریخ 9/4/1359 منعکس شده، گفته بود: «اگر خود من بخواهم برای ایشان [امیرانتظام] کیفرخواست بنویسم، اتهام اصلی ایشان را اقدام علیه امنیت جمهوری اسلامی ایران خواهم نوشت و حداقل برای ایشان 15 سال حبس تقاضا می کنم.»

شهید محمد منتظری در دادگاه امیرانتظام
این در حالی بود که در این فاصله اسناد دیگری نیز به دست آمد که نخستین تماس رسمی "نهضت آزادی" و سفارت امریکا در تهران را در اردیبهشت ماه 1357 در رستوران الچیکو اعلام می کرد که از طرف سفارت امریکا، "جان استمپل" افسر اطلاعاتی سفارت امریکا، و از طرف نهضت آزادی نیز "محمد توسلی" با نام مستعار "محمد توکلی" و هم چنین "بهرام بهرامیان" حضور یافتند. در سند دیگری اشاره می شود که محمد توسلی "رابط رسمی" نهضت آزادی با سفارت است. بر اساس همین اسناد بود که حبیب الله پیمان گفت امیر انتظام یک نماد است و باید کل دولت موقت محاکمه شود. شهید محمد منتظری نیز در دادگاه خواستار محاکمه همه اعضای نهضت آزادی شد؛ تقاضایی که به نظر می رسد بر اساس مصالح و شرایط حساس آن مقطع انقلاب به آن ترتیب اثر داده نشد.

مصاحبه امیرانتظام با خبرنگاران در زندان
قاطعیت نسبی دادگاه انقلاب اسلامی در برخورد با این متهم به جاسوسی موجب دلگرمی بیش از پیش علاقمندان حکومت اسلامی شد و بسیاری از مزدوران بیگانه را مرعوب ساخت. پس از ختم دادرسی، عباس امیرانتظام برای تحمل کیفر تحویل زندان شد و نام او کم کم از زبانها محو گردید.
شاید یکی از عواملی که موجبات کمرنگ شدن نام او را فراهم ساخت این بود که او حتی از سوی خانواده خویش نیز طرد شده بود. احمد قدیریان در کتاب خاطرات خود می نویسد: «امیرانتظام کسی بود که می گفت من هیچ کس را در ایران ندارم. لذا آقای قدوسی فرمودند که شما با ایشان دیداری بکنید، چرا که ایشان می گوید "پاسدارها با من صحبت نمی کنند. من تنها هستم ...لذا من رفتم و یکی دو جلسه با ایشان صحبت کردم.»
قدیریان (معاون آیت الله قدوسی) در این خاطرات می افزاید بر اثر این ملاقاتها برخی گمان کرده بودند که او از بستگان امیرانتظام است و به وی مشکوک شده بودند و آیت الله قدوسی نیز از اعمال این رأفت اسلامی صرف نظر نمی کنند تا سرانجام یکی از دوستانش می پذیرد هفته ای دوبار به ملاقات او بیاید.
سکوت خبری درباره امیرانتظام ادامه داشت تا زمانی که به علت کهولت سن و عود نمودن غده پروستات، وی نیاز به درمان پیدا کرد. پس از مراحل درمان، مسئولین قوه قضائیه در دیماه 1373 بر اساس رأفت اسلامی، وی را به خانه امنی در شمال تهران منتقل کردند و بر امکانات رفاهی او افزودند. علاوه بر امیرانتظام افراد دیگری همچون کیانوری نیز در آن خانه مستقر بودند؛ این رأفت اسلامی اما موجبات گستاخی امیر انتظام را فراهم ساخت.
(در ضمن این مطلب ادامه دارد که خارج از بحث است و اکثرا به صورت اجمالیست )
منبع : انتخاب نیوز ( برگرفته از این منابع : صحیفه نور جلد 21 ، مجموعه کتب اسناد لانه جاسوسی ، مرکز اسناد انقلاب ، سایت شخصی عباس امیرانتظام .)
 

sara85

عضو جدید
کاملا حرفتونو قبول دارم
با اینکه اسم از شهید چمران بود در این زمینه ولی من چیزی از ایشون در این زمینه پیدا نکردم که در مورد این رویداد صحبت کرده باشن و توجه کنید که بعد از این اتفاق شهید چمران همواره در راه انقلاب قدم برداشتن و مثل سایرین نبودن که استعفا کنند یا حرفهایی نادرست در باره جمهوری اسلامی بزنن و شهید چمران پیروی از امام رو هیچ گاه ترک نکردند .
خوشحال میشم اگه در این زمینه منظورم صحبت شهید چمران راجع به این قضیه لینکی دارید در اختیارم قرار بدید .:smile:
دوست عزیز متاسفانه من لینکی از این مطلب ندارم ولی وقتی چمران بازرگان رو در این مذاکرات همراهی می کرده موضع گیریش کاملا مشخصه دیگه و نمی تونه مخالف بوده باشه
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
متن كامل وصيت‌نامه مهندس مهدی بازرگان

متن كامل وصيت‌نامه مهندس مهدی بازرگان

بسم الله الرحمن الرحيم


«كُلُّ مَنْ عَلَيْها فَانٍ. وَيَبْقی وَجْهُ رَبِكَ ذُوالْجَلالِ وَ الاِكْرامِ.» (1)






وصيت‏نامه بنده گنه‌كار بی‏‌مقدار، محتاج عفو و رحمت پروردگار و درخواست كننده دعای بندگان مؤمن و مهربان، مهدی بازرگان، به همسر عزيز خود، فرزندان دلبند با همسران گرامی آنها، نوادگان نازنين و به همه خويشاوندان با مهر و صفا، به دوستان ارجمند و به آشنايان و اهل لطف.

با اقرار به وحدانيت و ربوبيت خالق و با درود بر همه پيامبران علی‌‏الخصوص خاتم آنها محمد مصطفی صلی‌‏الله عليه و آله و سلم و بر اهل بيت طهارت و امامت.


(1)​


اولين و مهم‌ترين آرزو و توصيه‏‌ام به خانواده و خويشان و دوستان اين است كه رفتن من برايشان عبرت بوده، به زندگی هميشگی خيلی بزرگ‌تری‌كه در پيش‌ دارند- بيشتر از دوروزه دنيای گذران- بينديشند و تدارك ببينند.

زندگی بی‏‌مرگ و انتها كه خبرش را فرستادگان خدا داده، ما را برحذر از آتش و عذاب و اميدوار به رستگاری و رضوانش كرده‌‏اند، به فرض كه كسی يقين به وقوع آن نداشته باشد، دليل قطعی هم به دروغ بودن و عدم آن ندارد. حال كه بنا به خبرها و هشدارهای شخصی چون محمد مصطفی(ص) و كتابی چون قرآن، شدت و مدت عذاب چنان وحشتناك و غيرقابل تحمل است كه احتمال وقوعش را هر قدر كم و كوچك بگيريم، مصلحت و منفعت ما ايجاب می‏نمايد كه با توجه به عظمت واقعه و بی‏نهايت بودن مصيبت، آن را به حساب بياوريم و راه احتياط هم كه شده باشد در پيش گيريم.

وصيت من اين است كه نه آخرت و قيامت را نفی و فراموش كنيد و نه روزی رسان و آفريننده خودتان را كه برای جهان غير او صاحب و گرداننده‏ای قابل تصور نبوده، اگر خودمان و جهان، دروغ و خيال نباشيم، او هم دروغ و خيال نمی‏تواند باشد.

اينك كه دنيا و زندگی در مجموعه و متوسط، ناخشنودی و ناراحتی و زيانكاری است و جريان تاريخ بشريت در جهت افزايش گرفتاري‌ها و سختي‌ها يا توسعه ظلم و فشارهاست، بايد سعی كنيم در عوض، آخرتمان در اثر تحمل و تلاش و با صبر و مرحمت، آباد و خشنود كننده باشد.


(2)​


دومين توصيه (خصوصی‏ام) به همسر و فرزندان و كسان، مهربانی و گذشت و خدمت‌گزاری در حق يكديگر است. مخصوصاً نسبت به مادرها و پدرها، پس از آن برادر خواهرها، زن و شوهرها و بالاخره ديگر خويشاوندان و صله رحم.



(3)​


توصيه سوم قبول عذر تقصيرها و قصورهايم در حق خانواده و كسان و دوستان و هموطنان. از همگی حلاليّت می‏طلبم و تقاضای بخشش و دعای خير دارم، و رساندن اين تقاضا به كسانی كه در مجلس فاتحه حضور نداشته، آن را نشنيده باشند يا آگاه نشده باشند. هر بدی و نقصان و زيان كه به كسی و به كسانی رسانده باشم و به هر گونه و اندازه و ارتباط كه باشد، چه فردی و شخصی و چه اجتماعی و عمومی و سياسی، تقاضايم اين است كه حلالم نماييد.




(4)


كفن و دفن و ترحيم

«... وَ ما تَدْری نَفْسٌ ماذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْری نَفْسٌ بِاَی اَرْضٍ تَمُوتُ...» (2)​


برای محل دفن قبری را زير سر نگذارده‏ام كه زحمت بازماندگان كمتر باشد. و محل خاصی را هم در نظر ندارم ولی اگر امكان داشته و خالی از دردسر و اشكال باشد بدم نمی‏آيد در مقبره بيات در جوار مرقد حضرت معصومه سلام الله عليها و در كنار پدر و مادر و عده‏ای از برادر خواهرها و عمو و عموزادگان باشد كه احتمال سر خاك آمدن و از خدا طلب مغفرت خواستن برای همه به خاك سپردگان بيشتر باشد.

برای كفن خلعتی سابقاً از سفر حج ‏آورده و در چمدان عنابی‌‏رنگ گذارده بودم كه پس از نقل مكان به نارون نمی‏دانم چه شده است.

برای مجالس ترحيم و تذكر اگر چه بيشتر جنبه تشريفاتی و تكلف پيدا كرده و جزو آداب و حساب‌های سياسی و گروهی شده، دردی از دنيا و آخرت مردگان و زندگان دوا نمی‏كند ولی با احتمال اينكه برای افرادی، مختصر عبرت از مرگ و خشيت از خدا و آخرت حاصل شود و حلاليت و آمرزشی نصيب ميت گردد ايراد به برگزاری آن از محل ثلث خودم ندارم خصوصاً اگر همراه با اطعام مساكين و غذای دسته جمعی بدون تعيّن و تشريفات برای بازماندگان و دوستان نزديك باشد. بيشتر از توصيف و تمجيد شخص از دنيا رفته به تذكر قيامت و توجه به آخرت پرداخته شود، توصيه‌‏های (1) و (2) و (3) نيز بد نيست كه در مجلس ترحيم خوانده شود.


وصيتنامه مورخ 7/10/1373- در خانه نارون​

1. رحمن(55) / 26 و 27 : هر چه بر روی زمين است دستخوش فناست. و ذات پروردگار صاحب جلالت و اكرام توست كه باقی می‏ماند.

2. لقمان(31) / 34 : ... و هيچ كس نمی‏داند كه فردا چه چيز به‏ دست خواهد آورد و كسی نمی‏داند كه در كدام زمين خواهد مرد...

منبع: http://www.bazargan.com/
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
فعالیتهای دینی ایشان

فعالیتهای دینی ایشان

فعالیت‌های دینی بازرگان، همیشه بر فعالیت‌های سیاسی او مقدم بود. از اوان تدریس در دانشگاه ، با دانشجویان محشور بود و با آنان در تأسیس انجمن‌ اسلامی دانشجویان و سپس در انجمن اسلامی معلمین و بعدها در تشكیل انجمن‌های اسلامی مهندسین و پزشكان، مشاركت داشت. اولین نمازخانه را در دانشكده فنی در محیط دانشگاه تهران ایجاد كرد و با ایراد سخن‌رانی‌های متعدد در مجالس و محافل مذهبی و علمی، خلاء اعتقادی و علمی جوانان را پر می‌كرد و در برابر تبلیغات ضد دین حزب توده و جریان‌های تجدد زده و دین ستیز، نقشی مؤثر داشت و پشتوانه علمی و معنوی جوانان دین‌ مدار بود.
بازرگان اولین تألیف دینی خود را با عنوان «نماز» بین سال‌های 1315 تا 1320 برای جوانان نوشت‌ و با هزینه شخصی به چاپ رسانید. نسخه‌ای از چاپ پنجم آن (اسفند 1322) در دست است. «مذهب در اروپا»،« مطهرات در اسلام»، «كار در اسلام»، «راه طی شده»، «اختیار»، «پراگماتیسم در اسلام»، از دیگر آثار دینی او در دهه 1320 و «از خدا پرستی تا خودپرستی» و «آموزش قرآن» در 3 جلد در دهه 1330 می‌باشد. از زنده‌یاد مهندس بازرگان بیش از 100 اثر مذهبی و 16 اثر قرآنی به جای مانده است.
بازرگان از نظر علمی و فنی نیز فعال بود و پس از شهریور 1320 از بانیان تأسیس «كانون مهندسین» بود. در دومین سالِ تأسیس كانون مهندسین، اولین اعتصاب صنفی مهندسین به بار نشست و تحولی عمیق در ارجاع مسئولیت و میدان فعالیت به متخصصین به وجود آورد و راه اصلاحات باز شد. واگذاری مسئولیت ادارات و كارخانجات به تحصیل‌كرده‌ها و مهندسان و حقِ داشتن دو نماینده منتخب از هر دانشكده در شورای دانشگاه، از دست‌آوردهای این اعتصاب صنفی است. در پایه‌گذاری و انتشار مجله «صنعت» نقشی اساسی داشت و با انجام كارهای تحقیقاتی و انتشار نتایج آن در قالب مقالات و كتاب‌های علمی، از خود دست‌آوردهای ارزنده‌ای به یادگار گذاشته است، در وصف صنعت (1315)، زندان هارون یا آتشكده ساسانی (1323)، دیاگرام عمومی برای گازها و هوای مرطوب (1323)، سازمان مسافربری شهرستان تهران (1323)، صفحه محاسبه (1323)، ترمودینامیك صنعتی (1) و (2) (1323)،‌ تعیین شرایط هوای مطبوع (1326)، آینه صنعت در ایران (1328)، خشك كردن هوا بدون ماشین مبرد (1329)، مهندس خارجی (1334) و بسازیم یا برایمان بسازند (1335)، باد و باران در قرآن (1343)، پدیده‌های جوّی (1343)،‌ سیر تحول قرآن (1) و (2) (1344)، بررسی نظریه اریك فروم (1355) ‌و علمی بودن ماركسیسم (1356)، از آثار علمی و فنی فعالیت‌های مذكور است.
 

sara85

عضو جدید
بسم الله الرحمن الرحيم


«كُلُّ مَنْ عَلَيْها فَانٍ. وَيَبْقی وَجْهُ رَبِكَ ذُوالْجَلالِ وَ الاِكْرامِ.» (1)






وصيت‏نامه بنده گنه‌كار بی‏‌مقدار، محتاج عفو و رحمت پروردگار و درخواست كننده دعای بندگان مؤمن و مهربان، مهدی بازرگان، به همسر عزيز خود، فرزندان دلبند با همسران گرامی آنها، نوادگان نازنين و به همه خويشاوندان با مهر و صفا، به دوستان ارجمند و به آشنايان و اهل لطف.

با اقرار به وحدانيت و ربوبيت خالق و با درود بر همه پيامبران علی‌‏الخصوص خاتم آنها محمد مصطفی صلی‌‏الله عليه و آله و سلم و بر اهل بيت طهارت و امامت.


(1)​


اولين و مهم‌ترين آرزو و توصيه‏‌ام به خانواده و خويشان و دوستان اين است كه رفتن من برايشان عبرت بوده، به زندگی هميشگی خيلی بزرگ‌تری‌كه در پيش‌ دارند- بيشتر از دوروزه دنيای گذران- بينديشند و تدارك ببينند.

زندگی بی‏‌مرگ و انتها كه خبرش را فرستادگان خدا داده، ما را برحذر از آتش و عذاب و اميدوار به رستگاری و رضوانش كرده‌‏اند، به فرض كه كسی يقين به وقوع آن نداشته باشد، دليل قطعی هم به دروغ بودن و عدم آن ندارد. حال كه بنا به خبرها و هشدارهای شخصی چون محمد مصطفی(ص) و كتابی چون قرآن، شدت و مدت عذاب چنان وحشتناك و غيرقابل تحمل است كه احتمال وقوعش را هر قدر كم و كوچك بگيريم، مصلحت و منفعت ما ايجاب می‏نمايد كه با توجه به عظمت واقعه و بی‏نهايت بودن مصيبت، آن را به حساب بياوريم و راه احتياط هم كه شده باشد در پيش گيريم.

وصيت من اين است كه نه آخرت و قيامت را نفی و فراموش كنيد و نه روزی رسان و آفريننده خودتان را كه برای جهان غير او صاحب و گرداننده‏ای قابل تصور نبوده، اگر خودمان و جهان، دروغ و خيال نباشيم، او هم دروغ و خيال نمی‏تواند باشد.

اينك كه دنيا و زندگی در مجموعه و متوسط، ناخشنودی و ناراحتی و زيانكاری است و جريان تاريخ بشريت در جهت افزايش گرفتاري‌ها و سختي‌ها يا توسعه ظلم و فشارهاست، بايد سعی كنيم در عوض، آخرتمان در اثر تحمل و تلاش و با صبر و مرحمت، آباد و خشنود كننده باشد.


(2)​


دومين توصيه (خصوصی‏ام) به همسر و فرزندان و كسان، مهربانی و گذشت و خدمت‌گزاری در حق يكديگر است. مخصوصاً نسبت به مادرها و پدرها، پس از آن برادر خواهرها، زن و شوهرها و بالاخره ديگر خويشاوندان و صله رحم.



(3)​


توصيه سوم قبول عذر تقصيرها و قصورهايم در حق خانواده و كسان و دوستان و هموطنان. از همگی حلاليّت می‏طلبم و تقاضای بخشش و دعای خير دارم، و رساندن اين تقاضا به كسانی كه در مجلس فاتحه حضور نداشته، آن را نشنيده باشند يا آگاه نشده باشند. هر بدی و نقصان و زيان كه به كسی و به كسانی رسانده باشم و به هر گونه و اندازه و ارتباط كه باشد، چه فردی و شخصی و چه اجتماعی و عمومی و سياسی، تقاضايم اين است كه حلالم نماييد.




(4)


كفن و دفن و ترحيم

«... وَ ما تَدْری نَفْسٌ ماذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْری نَفْسٌ بِاَی اَرْضٍ تَمُوتُ...» (2)​


برای محل دفن قبری را زير سر نگذارده‏ام كه زحمت بازماندگان كمتر باشد. و محل خاصی را هم در نظر ندارم ولی اگر امكان داشته و خالی از دردسر و اشكال باشد بدم نمی‏آيد در مقبره بيات در جوار مرقد حضرت معصومه سلام الله عليها و در كنار پدر و مادر و عده‏ای از برادر خواهرها و عمو و عموزادگان باشد كه احتمال سر خاك آمدن و از خدا طلب مغفرت خواستن برای همه به خاك سپردگان بيشتر باشد.

برای كفن خلعتی سابقاً از سفر حج ‏آورده و در چمدان عنابی‌‏رنگ گذارده بودم كه پس از نقل مكان به نارون نمی‏دانم چه شده است.

برای مجالس ترحيم و تذكر اگر چه بيشتر جنبه تشريفاتی و تكلف پيدا كرده و جزو آداب و حساب‌های سياسی و گروهی شده، دردی از دنيا و آخرت مردگان و زندگان دوا نمی‏كند ولی با احتمال اينكه برای افرادی، مختصر عبرت از مرگ و خشيت از خدا و آخرت حاصل شود و حلاليت و آمرزشی نصيب ميت گردد ايراد به برگزاری آن از محل ثلث خودم ندارم خصوصاً اگر همراه با اطعام مساكين و غذای دسته جمعی بدون تعيّن و تشريفات برای بازماندگان و دوستان نزديك باشد. بيشتر از توصيف و تمجيد شخص از دنيا رفته به تذكر قيامت و توجه به آخرت پرداخته شود، توصيه‌‏های (1) و (2) و (3) نيز بد نيست كه در مجلس ترحيم خوانده شود.


وصيتنامه مورخ 7/10/1373- در خانه نارون​

1. رحمن(55) / 26 و 27 : هر چه بر روی زمين است دستخوش فناست. و ذات پروردگار صاحب جلالت و اكرام توست كه باقی می‏ماند.

2. لقمان(31) / 34 : ... و هيچ كس نمی‏داند كه فردا چه چيز به‏ دست خواهد آورد و كسی نمی‏داند كه در كدام زمين خواهد مرد...

منبع: http://www.bazargan.com/
ممنون دوست عزیز که این متن رو گذاشتی من می خواستم این کار رو بکنم که شما پیش دستی کردی یه دنیا ممنون:gol:

 
باتشکر فراوان از شما که این بخش رو تکمیل کردید . با کمال احترامی که برای نظر شما قائل هستم من استعفای ایشون رو پس از جریان 13 آبان یکی از بهترین و پخته ترین رفتار سیاسی و نشانی از سیاست عقلانی و نه احساسی ایشون می دونم و برای این نظرم هم دلایلی دارم:
اول اینکه تاریخ همیشه نشون داده که قطع ارتباط سیاسی با کشور ها هیچ وقت راه به جایی نبرده واین یه امر کاملا طبیعی در دنیای امروزه چون هر کشوری حتی با دشمنانش هم گاهی برای احقاق حقوقش ناچار به مذاکرات سیاسیه حتی کشورهایی هم که مدعی قطع ارتباط سیاسی بودن در برهه هایی از زمان مجبور به مذاکره و رابطه هر چند پنهانی شده اند . از این نمونه می تونیم به روابط پنهانی آمریکا و چین در سال 1971 که مشهور به دیپلماسی پینگ پنگه(مذاکراتی که در پشت پرده مسابقات پینگ پنگ صورت گرفت) یاد کنیم.و البته کشور خودمون هم از این قاعده مستثنی نبوده.
دوم اینکه همین الان هم کشور هایی مثل چین و روسیه که مهمترین رقبای آمریکا محسوب می شن ارتباطشون رو با این کشور قطع نکردن بلکه در روابطشون حتی زمانی که با آمریکا همگام می شن به دنبال منافع کشورشون هستند و در ازای این همراهی امتیازاتی رو برای کشورشون می طلبن.
سوم اینکه حتی اگر قطع ارتباط سیاسی رو جایز بدونیم . باید این رو در نظر بگیریم که سفارت هر کشور به منزله بخشی از خاک اون کشوره و حمله به سفارت اون به منزله حمله به خاک اون کشوره. ایران حتی اگر قصد تعطیلی سفارت آمریکا رو داشت می تونست این کار رو با اولتیماتوم های سیاسی و از طریق کارهای دیپلماتیک انجام بده نه به دست دانشجو های ناپخته و احساسی(که اکثر اونها الان خودشون از کارشون پشیمون هستند) و گروگان گیری دیپلمات های آمریکا و...اون همه بهانه که به دست آمریکا داده شده و لطماتی که به ایران از این مطلب وارد شد.و ما اگر این اشتباه رو نمی کردیم چقدر در جامعه جهانی حق به جانب بودیم در صورتی که با این اشتباه دنیا رو در مقابل خودمون قرار دادیم.آمریکا اولین و آخرین کشوری نبود که ایران بعد از انقلاب با اون قطع ارتباط کرد ولی ماجرای سفارت آمریکا در مورد هیچ کدوم از اونها تکرار نشد و این خودش نشان از پی بردن سیاست مداران ما به اشتباهشون در اشغال سفارت آمریکا داره
با تشکر مجدد از شما:gol:

ماجرای تسخیر سفارت آمریکا و متعاقب اون گروگان گیری صدمه هایی رو به کشور ما وارد کرد که بعضی به چشم دیده میشن و بعضی احتیاج به صحبت های بسیار دارن
واکنش مرحوم بازرگان یقینا واکنشی ورای انقلابیونی بود که توقع واکنش های احساسی و دور از عاقبت اندیشی داشتند
هرچند اکنون شاید آرزوی ما باشه که "مرحوم بازرگان استعفا نمی دادند و مدت بیشتری از دولت ایشون بهره می بردیم"
و خب
یقینا تایید تسخیر سفارت آمریکا دلایل متعددی می تونست داشته باشه که یکیش "پرستیژ انقلابی" بود
بسیاری در آن دوران تمایل به پرستیژ انقلابی داشتند

همینطور بسیاری تسخیر سفارت آمریکا رو واکنش دانشجویان مسلمان به برخوردهای درون دانشگاهی می شمارند
آنها که از تلاش نافرجام دانشجویان چپ در همان برهه ی زمانی برای تسخیر سفارتخانه مطلع باشند،
شاید این رفتار دانشجویان مسلمان رو واکنش و یا یک "قدرتنمایی" به چپ ها بدانند

در رابطه با مشکلات پس از آن و اشاره ی صحیح ساراجان به معاملات پشت پرده هم
خب
ماجرای مک فارلین و افشای اون و ... می تونن مثال خوبی باشن
 
آخرین ویرایش:
بالا