همانا خوب ما که نه تلویزیون میبینیم و نه رادیو میشنویم و نه درست و حسابی نت میگردیم و روزنامه هم تحریم کردیم و خوب دیگه چی؟
نتیجه این میشه که تا زمان ربایش دوازدهمین تندیس خبری نشنیدیم و اونهم دیگه سرکار از همکارا!
در راستای نوعی احسای خود شرلوک هلمز پنداری سه نوع فرضیه طراحی کردیم که دو تای اولیش مال واتسونه و اخریش مال خودمون!
فرضیه اول رو در راستای یک جور یاد اوری از کارتون دوران کودکی ساختیم!
پروژه ربودن بناهای تاریخی و بزرگ دنیا که گربه های فضایی موفق میشوند حلش کنند!
جناب دزززززززززززززززززززد ! ابتدا بناهای مربوطه رو بوسیله یکجور فناوری فوق پیشرفته کاملاً بومی نامریی میکرد ( تندیس ها رو با سایر اقلام کاغذی اشتباه نگیرید!) و خوب بعدش کولشون میکرد و میرفت!
فرضیه دوم!
کارتون عروسکی دوران کودکی که اسمش یادم نیست!
پادشاهی که به کمک یک جادوگر دروغگو (ببخشید بدجنس) ناقوسی میسازه که هنگام نواخته شدنش مردم به خواب میرفتند و بعد سربازان حاکم به شهر میومدند و اموال مردم رو به یغما میبردند!
فرضیه سوم فرضیه انسان کامل!
یه روزگاری توی اون احوال دلپذیر اصلاحاتی یه تندیس بینوایی که از همون اول سر رراهی بود بیچاره روبه روی کتابخونه مرکزی اصفهان نصب شد!
طفلک از اولین تندیسها از نوع هنر های انتزاعی بود که در شهر ما رخ نمود و خوب مشکل منکراتی داشت!
لباس تنش نبود ! خوب بیچاره اصلاً معلوم نبود زنه و یا مرد! و خوب فقط یک مدل بود شبیه به یک ادمک که قرار بود زن و یا مرد نباشه و نژاد و قومیت نداشته باشه و فقط اندیشمند باشه که بشه انسان کامل!
یه روزی یه گروه لش (لباس شخصی) با نفت و کبریت افتادند به جون بیچاره تندیس و سیاه و کبودش کردند و زیرش نوشتند مجسمه نکبت!!!!
تندیس یه بار رفت پزشک قانونی طول درمان گرفت و برگشت! دفعه دوم همون پروژه توسط لش ها به طور بدتری سرش پباده شد!
شورای شهر که اینبار از برادران ارزشی انتخاب!!!!!!!!! شده بودند فرمودند تندیس رو میبریم برای تعمیرات! و خوب بعد از شش هفت سال هنوز طفلی در بند تعمیرات بازداشته!
تندیس اصفهانی بعدی کاوه اهنگر بود! تندیس کاوه توی میدان دروازه شیراز همزمان با انسان کامل به فنا فرستاده شد! البته به دلیل ساخت مترو!
جنجال های روزنامه ها و هنرمندان و اعتراض ها در مورد عدم دستگیری لش ها خوب اون دوران خیلی طوفان به پا کرد!
اینبار ما کمی اندیشیدیم!
فرض کنیم پروژه ربایش تندیس جداً همون پروژه حذف تندیس باشه! خوب چه روشی بهتر از ربایش که حداقل مسئولین عامل نباشند!
یه دزدی پیدا شده و زحمت برادران لش رو کم میکنه! بده؟ تازه مسئولین هم کمتر از اون دفعه در معرض اتهامند!
فرضیه اول____________> دزدان ابتدا تندیسها رو غیب میکنند و بعد میدزدنشون به همین دلیل کسی چیزی نمیبینه!
فرضیه دوم ________________> دزدان ابتدا در سوتی چیزی میدمند تا مردم اون ناحیه به خواب بروند و بعد تندیس رو بدزدند!
فرضیه سوم _________________> تندیس ها رفتند برای تعمیرات!
و در پایان!
در صورت بازگشت تندیس انسان کامل به مکان سابق خودش برادران ارزشی اجازه دارند من رو یک امیب کم فهم خطاب کنند!
یک سال دیگه همین شرط رو در مورد تندیس های اخیر هم میبندم!
از این جریانات برای ما یک سوال پیش میاد و یک نتیجه!
اولیش اینه که چرا اینقدر پیش پیش ما رو یک امیب کم فهم فرض میکنند؟
دومیش هم اینه که خوب شد ما زمان کودکی چهارتا کارتون به درد بخور دیدیم! وگرنه کودکان نسل اسپیتیکانها و من روبوتها عمراً مثل ما فرضیه در کنند!
و اخرش هم اینکه میدونستید تندیس مادر دزدیده شده از میدون صنعت اثر زهرا رهنورد بوده؟
و راستی اینکه تندیس ها رو بی خیال از قیمت پیاز چه خبر؟
نتیجه این میشه که تا زمان ربایش دوازدهمین تندیس خبری نشنیدیم و اونهم دیگه سرکار از همکارا!
در راستای نوعی احسای خود شرلوک هلمز پنداری سه نوع فرضیه طراحی کردیم که دو تای اولیش مال واتسونه و اخریش مال خودمون!
فرضیه اول رو در راستای یک جور یاد اوری از کارتون دوران کودکی ساختیم!
پروژه ربودن بناهای تاریخی و بزرگ دنیا که گربه های فضایی موفق میشوند حلش کنند!
جناب دزززززززززززززززززززد ! ابتدا بناهای مربوطه رو بوسیله یکجور فناوری فوق پیشرفته کاملاً بومی نامریی میکرد ( تندیس ها رو با سایر اقلام کاغذی اشتباه نگیرید!) و خوب بعدش کولشون میکرد و میرفت!
فرضیه دوم!
کارتون عروسکی دوران کودکی که اسمش یادم نیست!
پادشاهی که به کمک یک جادوگر دروغگو (ببخشید بدجنس) ناقوسی میسازه که هنگام نواخته شدنش مردم به خواب میرفتند و بعد سربازان حاکم به شهر میومدند و اموال مردم رو به یغما میبردند!
فرضیه سوم فرضیه انسان کامل!
یه روزگاری توی اون احوال دلپذیر اصلاحاتی یه تندیس بینوایی که از همون اول سر رراهی بود بیچاره روبه روی کتابخونه مرکزی اصفهان نصب شد!
طفلک از اولین تندیسها از نوع هنر های انتزاعی بود که در شهر ما رخ نمود و خوب مشکل منکراتی داشت!
لباس تنش نبود ! خوب بیچاره اصلاً معلوم نبود زنه و یا مرد! و خوب فقط یک مدل بود شبیه به یک ادمک که قرار بود زن و یا مرد نباشه و نژاد و قومیت نداشته باشه و فقط اندیشمند باشه که بشه انسان کامل!
یه روزی یه گروه لش (لباس شخصی) با نفت و کبریت افتادند به جون بیچاره تندیس و سیاه و کبودش کردند و زیرش نوشتند مجسمه نکبت!!!!
تندیس یه بار رفت پزشک قانونی طول درمان گرفت و برگشت! دفعه دوم همون پروژه توسط لش ها به طور بدتری سرش پباده شد!
شورای شهر که اینبار از برادران ارزشی انتخاب!!!!!!!!! شده بودند فرمودند تندیس رو میبریم برای تعمیرات! و خوب بعد از شش هفت سال هنوز طفلی در بند تعمیرات بازداشته!
تندیس اصفهانی بعدی کاوه اهنگر بود! تندیس کاوه توی میدان دروازه شیراز همزمان با انسان کامل به فنا فرستاده شد! البته به دلیل ساخت مترو!
جنجال های روزنامه ها و هنرمندان و اعتراض ها در مورد عدم دستگیری لش ها خوب اون دوران خیلی طوفان به پا کرد!
اینبار ما کمی اندیشیدیم!
فرض کنیم پروژه ربایش تندیس جداً همون پروژه حذف تندیس باشه! خوب چه روشی بهتر از ربایش که حداقل مسئولین عامل نباشند!
یه دزدی پیدا شده و زحمت برادران لش رو کم میکنه! بده؟ تازه مسئولین هم کمتر از اون دفعه در معرض اتهامند!
فرضیه اول____________> دزدان ابتدا تندیسها رو غیب میکنند و بعد میدزدنشون به همین دلیل کسی چیزی نمیبینه!
فرضیه دوم ________________> دزدان ابتدا در سوتی چیزی میدمند تا مردم اون ناحیه به خواب بروند و بعد تندیس رو بدزدند!
فرضیه سوم _________________> تندیس ها رفتند برای تعمیرات!
و در پایان!
در صورت بازگشت تندیس انسان کامل به مکان سابق خودش برادران ارزشی اجازه دارند من رو یک امیب کم فهم خطاب کنند!
یک سال دیگه همین شرط رو در مورد تندیس های اخیر هم میبندم!
از این جریانات برای ما یک سوال پیش میاد و یک نتیجه!
اولیش اینه که چرا اینقدر پیش پیش ما رو یک امیب کم فهم فرض میکنند؟
دومیش هم اینه که خوب شد ما زمان کودکی چهارتا کارتون به درد بخور دیدیم! وگرنه کودکان نسل اسپیتیکانها و من روبوتها عمراً مثل ما فرضیه در کنند!
و اخرش هم اینکه میدونستید تندیس مادر دزدیده شده از میدون صنعت اثر زهرا رهنورد بوده؟
و راستی اینکه تندیس ها رو بی خیال از قیمت پیاز چه خبر؟