اشعار ریاضیاتی

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه مسئله ریاضی (طنز)

از جمع من تا ضرب تو –راهي به جز تفريق نيست

دلخوش به مجذورم نكن – اينجا مگر تقسيم نيست

به راديكال عشق بيا – تا بشكند توان من

چيزي نچرخد بهتر است – سينوس من – آلفاي تو

واي دو اگر عاشق شود – بي پرده ايكس دو ميشود

چيزي شبيه معجزه – با جذر ممكن ميشود

گر ايكس داري در سوال – جايي براي ترس نيست

در انتهاي مسئله – ديگر مجال بحث نيست

یه فیلمی نشون میداد مسافری از هند​
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز هم خواب ریاضی دیده ام

خواب خط های موازی دیده ام



خواب دیدم می خوانم ایگرگ زِگوند

خنجر دیفرانسیل هم گشته کُند



از سر هر جایگشتی می پرم

دامن هر اتحادی می درم



دست وپای بازه ها رابسته ام

از کمند منحنی ها رسته ام



شیب هر خط را به تندی می دوم

گوش هر ایگرگ وشی را می جوم



گاه در زندان قدر مطلقم

گه اسیر زلف حد و مشتقم



گاه خط ها را موازی می کنم

با توانها نقطه بازی می کنم



لشکری تمرین دارم بی شمار

تیغی از فرمول دارم در کنار



ناگهان دیدم توابع مرده اند

پاره خط ها نقطه ها پژمرده اند



در ریاضی بحث انتگرال نیست

صحبت از تبدیل ورادیکال نیست



کاروان جذر ها کوچیده است

استخوان کسر ها پوسیده است



از لُگ وبسط و نِپر آثار نیست

ردپایی از خط و بردار نیست



هیچ کس را زین مصیبت غم نبود

صفر صفرُم هم دگر میهم نبود



آری آری خواب افسون می کند

عقده را از سینه بیرون می کند



مردم از این ایکس وایگرگ داد داد

روز های بی ریاضی یاد باد​
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای بیضی دو چشمت، هفت آسمانِ دیگر
قوس دو ابروی تو، رنگین کمانِ دیگر
با مستطیل غمها، بنشسته ای موازی
تا در مثلث تو، افتد جوانِ دیگر
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
شعري از پروفسور هشترودي در مورد رياضيات



منحني قامتم، قامت ابروي توست



خط مجانب بر آن، سلسله گيسوي اوست



حد رسيدن به او، مبهم و بي انتهاست



بازه تعريف دل، در حرم کوي دوست



چون به عدد يک تويي من همه صفرها



آن چه که معني دهد قامت دلجوي توست




پرتوي خورشيد شد مشتق از آن روي تو



گرمي جان بخش او جزئي از آن خوي توست



بي تو وجودم بود يک سري واگرا



ناحيه همگراش دايره روي توست



(پروفسور هشترودي)
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک داستان درباره ریاضی

روایت کرده اند که پادشاه هند که به سختی تحت تأثیر اختراع بازی شطرنج قرار گرفته بود
، به مخترع آن وعده داد که هرپاداشی بخواهد به او بدهد . مخترع تقاضایی کرد که به ظاهرخیلی نا چیز به نظر می رسید : او مقداری دانه های گندم درخواست کرد ، به نحوی که اگر آنها را در خانه های صفحه شطرنج جادهند ، درهرخانه دو برا بر خانه قبل وجود داشته باشد.
پادشاه هند که ثروتمند ترین مرد جهان بود ، نتوانست از عهده این درخواست برآید . درحقیقت این راجه ثروتمند شرقی با همه تصورات بی پایان خود نمی توانست این مقدار گندم را تهیه کند !
چون تعداد دانه ها گندم برابراست با مجموع توانهای متوالی 2از 5تا 63یعنی615,551,759,573,744,446, 18 عددگندم
اگر درهر سانتیمتر مکعب 25 دانه گندم جا بگیرد ، روی هم این تعداد گندم به اندازه 685,253,337,922مترمکعب گندم می شود ( 20میلیون گندم درهر مترمکعب ).

برای اینکه بتوان این مقدارگندم را بدست آورد ، باید هشت بار تمام زمین را کاشت وهشت بار محصول آنرا جمع کرد . به عبارت دیگر این محصول را از سیاره ای می توان بدست آورد که سطح آن هشت برابر زمین باشد .
ابوریحان بیرونی برای محسوس کردن این عدد می گوید در سطح کره زمین 2305 کره را در نظرمی گیریم ، واگر از هر کره 000/ 10رود جاری شود ، در طول رودخانه 1000 قطار قاطر حرکت کند و هر قطار شامل 1000 قاطر باشد و بر هر قاطر 8 کیسه گندم قرارداده باشیم ودرهر کیسه 000/10 دانه گندم باشد . آن وقت عدد همه این گندم ها را از تعدادگندم ها ی صفحه ی شطرنج کوچکتر می شود .
به این ترتیب مخترع شطرنج درس خوبی به پادشاه هند داد و به او ثابت کرد که امکانات بی پایانی ندارد ونمی تواند ((هر ))خواهش مخترع را برآورد .
 

s70

عضو جدید
شعری ریاضی از قیصر امین پور

شعری ریاضی از قیصر امین پور

شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید

مگر مساحت رنج مرا حساب کنید


محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید


خطوط منحنی خنده را خراب کنید


طنین نام مرا موریانه خواهد خورد


مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید


دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم


مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید


در انجماد سکون ، پیش از آنکه سنگ شوم


مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید


مگر سماجت پولادی سکوت ش


درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید


بلاغت غم من انتشار خواهد یافت


اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید



« قیصر امین پور »
 

s70

عضو جدید
سفر به ریاضیات!

سفر به ریاضیات!

بیا سفر کنیم تا به صفحه ای فرازتر

به مضربی از این جهان ، ۲π ترانه ساز تر

که پای عاشقان در آن رها ز بند مارکف ۱ است

و هم نهشت آن خسی که سد ره شود تف است

بیا که نقطه می تپد در آرزوی کانتوری ۲

و قلب ِ قلب ِ داربر ۳ در آرزوی تانسوری۴

بیا به گوش دل ۵ شنو گرادیان باد را :

فغان ز کرل ۶ زلف او که خط زد اتحاد را

به ساحت ریمان ، باناخ و در فضای هیلبرت ۷

رها کن...
 

babidili22

عضو جدید
عاشق ریاضی دان

عاشق ریاضی دان

یک بیت شعر میخواستم تقدیم به عاشقان ریاضی بکنم.

منحنی قامتم تابع ابروی اوست خط مجانب بر ان طره گیسوی اوست.:biggrin:
 
آخرین ویرایش:

Mohsen 89

مدیر تالار فیزیک
مدیر تالار
کاربر ممتاز
جهان یک ساختاری از ریاضیست/و معمارش بسی زین صنع راضیست
خدا مبناست و اصل واحدیت/که الحق نظم خلقت خود ریاضیست
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تقدیم به همه ریاضیدانان عاشق

تقدیم به همه ریاضیدانان عاشق

سراینده این شعر کسی نیست جز یکی از مفاخر ایران زمین:
پروفسور محسن هشترودی







منحنی قلب من، تابع ابروی توست




خط مجانب بر آن، کمند گیسوی توست
حد رسیدن به تو، مبهم و بی انتهاست




بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست

چون به عدد یک تویی من همه صفرها




آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست

پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو




گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست

بی تو وجودم بود یک سری واگرا




ناحیه همگراش دایره روی توست

(پروفسور هشترودی)
 
بالا