ارسطو، فيلسوف معاصر ما ..... به بهانه ترجمه و انتشار رساله «خطابه» ارسطو

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به بهانه ترجمه و انتشار رساله «خطابه» ارسطو
ارسطو، فيلسوف معاصر ما





ارسطو همچنان معاصر ما است. نه از آن رو كه هر‌ساله مقالات، پژوهش‌ها، پايان‌نامه‌ها و تصحيحات متعددي از آثار او در تيراژهاي وسيع روانه بازار مي‌گردد از اين رو كه ارسطو مي‌تواند در دل مناقشات جدي فلسفه و علوم انساني معاصر نقشي راهبر ايفا كند. السدير مك اينتاير ، فيلسوف برخاسته از سنت فلسفه تحليلي بريتانيايي همواره در بررسي‌هاي خود از تكوين فلسفه اخلاق مدرن رو به سوي نياي اعظم خود ارسطو دارد. كورنليوس كاستورياديس، انديشه‌گر يوناني- فرانسوي متعلق به سنت قاره‌يي، در خوانش‌هاي خود از ماركس خط وثيقي ميان سنت ارسطويي تا ماترياليسم ماركسي كشيده و در رساله «از ماركس تا ارسطو و از ارسطو تا ما» چنين خوانشي را پي گرفته است. اين نوشتار قصد ورود به بازار ارسطوپژوهي را ندارد بلكه مي‌خواهد خواندن ارسطو را به عنوان ضرورت معاصر بودن مطرح كرده و بپرسد كه چرا ما معاصران ارسطو هستيم؟



«خطابه» به شكلي خوش‌چاپ و آراسته به قلم اسماعيل سعادت به همت نشر هرمس به زبان فارسي ترجمه و منتشر شده است. ارسطو اين رساله را در سه كتاب تنظيم و ترتيب كرده است كه هر كتاب شامل فصولي مجزاست كه از منظر مفهومي به‌شدت به هم گره خورده است. كارويژه خطابه به گواهي مترجم فارسي و بر حسب نص ارسطو، آميزه‌يي است از عناصر جدلي و سياسي و اخلاقي. روشي است (مانند جدل) كه ضرورتا هيچ موضوعي از آن خود ندارد، ولي تا اندازه‌يي فني عملي است مشتق از اخلاق و سياست (ص 18). اين تعريف به رابطه ظريف سخنوري و عقل عملي اشاره دارد كه اين نسبت نه يكسر اثباتي است و نه سراسر سلبي. اين ديالكتيك پيچيده هنگامي سر بر مي‌آرد كه خطابه و نيز جدل را زورآزمايي فيلسوف‌ها و سوفيست‌ها در عصر يونان باستان بدانيم كه در جايي به نام پوليس معنا مي‌يابد؛ من رويكرد بسيار متاخرتر از اين انگاره را به‌وضوح و روشني در آثار و مكتوبات كاستورياديس برضد خيزخاست پست مدرنيسم ديده‌ام كه حاكي از منش ارسطويي اوست. برمي گرديم به مقولات تشكيل‌دهنده و برسازنده خطابه ارسطو به مثابه كنشي اخلاقي و سياسي در فرم جدلي (پلميك) كه در سه سطح صورت‌بندي مي‌شود: نخست خطابه به عنوان تجربه اخلاقي؛ يعني تمييز دادن خير از شر يا رذيلت از فضيلت در گفتاري (logos)كه در خطابه مندرج است. دوم خطابه به منزله فعل سياسي؛ يعني موضعگيري دربرابر خصم يا رقيب سياسي كه گويي در روزگار ارسطو سوفيست‌ها تالي فاسد خطابه در شمار مي‌آيند. سوم خطابه درمقام خطابه كه به فنون چيرگي و اقناع و سبك‌هاي سخنوري مي‌پردازد. اين سه سطح در وجه فرمال و انتزاعي از هم مي‌توانند مستقل باشند اما به‌واقع در حيات انضمامي و ملموس آدمي كاملا وابسته و همبسته‌اند. ما به‌عبارتي فني‌تر، در رساله ارسطو با رژيم گفتارهاي خطابه بر سپهر سياسي روبه‌روييم يعني آنچه اصطكاك گفتارها را بر مرز منازعات ايدئولوژيك نشاندار مي‌كند. في‌المثل دعواي معروف سقراط با سوفيست‌ها صرفا يك زورآزمايي در عرصه جدل و خطابه محسوب نمي‌شود بلكه فراتر، بنيادگذاري گونه‌يي رژيم حقيقت بود كه سرانجام سقراط جانش را بر اين راه نهاد؛ عملا سقراط لايه‌هاي ايدئولوژيك گفتارهاي سوفيست‌ها را وامي‌شكافت تا پنبه آنها را بزند و اين مصادف بود با بر هم زدن نظم عمومي كه تجليگاهش همان پوليس باشد؛ ميشل فوكو اين فقره را با موشكافي تمام در رساله «گفتمان و حقيقت» (ترجمه علي فردوسي، نشر ديبايه) بررسيده است.


خطابه ارسطو حياتي مياني يا بينابيني دارد، به تعبيري در فاصله دو سپهر سخنوري از يكسو و اخلاق و سياست از سوي ديگر مستقر است؛ به زعم من اين رساله را بايد در اتصال با رساله‌هاي ديگر ارسطو چون «بوطيقا» و «اخلاق نيكوماخوس» خواند. شايد بيشترين علاقه طيف چپ فلسفه معاصر به ارسطو بدين دليل است كه او گفتار را فارغ از كشتگاهش نمي‌سنجد و زمينه‌مندي گفتار به زعم او حايز اهميت است، زمينه‌يي كه هسته سخت آن اخلاق و سياست است. اينجاست كه مي‌توان قلب حال را نشانه رفت؛ چه بسيار اهل بلاغت و خطيباني كه بي‌همياري مقوله‌يي به نام اخلاق و سياست راه را بر بربريتی گشوده‌اند كه نقلش همچنان مو بر تن آدمی راست مي‌كند. و نيز چه اخلاقيات و سياست‌هايي كه فارغ از بلاغت و خطابه توان حركت از دست داده و مقهور و مرعوب شده‌اند. خطابه يك فرم ميانجي است كه در حكم نوعي اتصال‌دهنده عمل كرده و سپهرها را به هم تقريب مي‌كند و مناسباتشان را در سايه قدرت - چه اقناع و چه سلطه- آشكار مي‌سازد. اين امر هنگامي بر ما زمينه‌مند‌تر رخ مي‌نمايد كه منازعه ميان دو سنت ايده آليسم و ماترياليسم را وجهه نظر خود قرار دهيم و خطابه را بر قلب آن بنشانيم؛ چيزي كه در اين ميانه مهم جلوه مي‌كند خطابه در حكم همان فرم ميانجي ميان دو سنت است منتها با اين تبصره كه اين وساطت مي‌تواند رسوخ گفتارها در سنت‌ها را به خوبي نشان دهد في‌المثل رسوخ گفتار ماترياليستي ماركسي در دل سنت ايده‌‌آليسم آلماني هگلي، و اين رسوخ از طريق يا به ميانجي خطابه (راستاي بلاغت ماركس به هدف نفي كاپيتاليسم) ميسر است.


والتر بنيامين، فيلسوف و ناقد آلماني ماركسيست نسبت به فرم رساله نويسي (essay writing) نظر مساعدي داشت چه بسا كه آن را در روزگار خود بهترين فرم بياني براي خلق ايده‌ها و جهان‌ها و جان‌هاي معاصر مي‌ديد. فرم رساله را از منظر تاريخي بايد به روزگار ميشل مونتنی صاحب «تتبعات» (ترجمه احمد سميعي گيلاني، نشر سخن) كه به‌واقع پدر چنين ابداعي است بازگردانيم لذا رساله اصالتا مدرن و ميوه رنسانس است. اما ارسطو در زمانه باستان شايد نخستين انديشه‌گري بود كه به شكلي دقيق و نظام يافته، تاملات خود را در فرمي بياني مدون كرد كه بعدتر مدرن‌ها رساله‌اش خواندند و اين نكته نيز نبايد از قلم بيفتد كه نمي‌توان حلول روح ارسطو و ارسطوگرايي (خاصه چپ‌هاي ارسطويي به تعبير ارنست بلوخ آلماني) در كالبد نگرش رنسانسي را ناديده انگاشت، واين نوزايي در فرمي نظير رساله نيز از تاثيرات ارسطو و سنت ارسطويي بركنار نماند. خطابه از اين حيث مثال زدني است چرا كه بيان پخته فرم رساله‌نويسي ارسطو است و نظم و نسقي دقيق هم در ريخت و هم در محتوا دارد؛ پيش‌تر اشاره كردم كه خوانش خطابه در اتصال با خوانش بوطيقا و اخلاق نيكوماخوس است. بياييد به آن سه سطح پيش‌گفته (خطابه چون تجربه اخلاقي، خطابه چون فعل سياسي و خطابه چون خطابه) سطح يا شق چهارمي نيز بيفزاييم كه خطابه به منزله تجربه ايدئولوژيك است و البته اين سطح آخري همپوشاني‌ها و حتي تداخل‌هايي با سه سطح ديگر دارد اما مي‌تواند در وهله نهايي چون سطحي مستقل (و نيز مرتبط) در نظر آيد؛ خطابه به منزله تجربه ايدئولوژيك كه در كار انتقادي ماركسيست‌هاي متاخر و معاصر به مثابه ترجيع‌بندي نظري رخ نمايي مي‌كند، يادآور جهاني است كه ريشه‌هاي اخلاقي-سياسي بلاغت خشكيد‌ه‌اند و ما زمين باير و هرز ايدئولوژي‌هايي را مي‌بينيم كه بلاغت در خاك‌شان ريشه دوانده است در حالي كه اين ريشه همان ريشه‌يي نيست كه ما در خطابه ارسطو سراغ مي‌گيريم كه با اخلاق و سياست پيوند وثيقي دارد بلكه ريشه‌يي است كه دل در گرو شوره‌زار دارد و نتيجه، جهاني است كه خطابه در حد يك مفت‌گويي و مفت شنوي (به قول دلوز، عوامانه كردن‌هاي عظيم فكر، حرف مفت مردم سركيف، سرگرمي‌هاي تلويزيون و ...) تنزل مي‌يابد. دقيقا اينجاست كه اتصال بوطيقا، خطابه و اخلاق نيكوماخوس اضطرار خود را باز مي‌يابد.






روزبه صدرآرا


منبع: روزنامه اعتماد شماره ۲۹۲۱ - ۲۲ اسفند ۱۳۹۲







.
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
mohsen-gh نظریه فلسفی ارسطو در مورد اشیاء و حرکت فلسفه 0

Similar threads

بالا