اخلاق اجتماعي امام علي(ع) [ سیرت]

phalagh

مدیر بازنشسته
عدالت در رفتار اجتماعي
در روزگـار خـلافـت خـليفه دوّم، شخصي ادعائي نسبت به حضرت اميرالمؤ منين علي (ع) داشت و بنا شد در حضور خليفه رسيدگي شود. مدّعي حاضر شد و خليفه خطاب به امام علي(ع) گفت: اي ابا الحسن در کنار مدّعي قرارگير تا حل دعوا کنم. در اين هنگام آثار ناراحتي را در سيماي حضرت اميرالمؤ منين علي(ع) هويدا شد و خليفه با ديدن آن بر چهره ي امير مومنان گفت: اي علي! از اين که تو را در کنار دشمن قرار دادم ناراحتي؟ امام علي(ع) فرمود: نه بلکه از آن جهت که در رفتارت نسبت به ما دو نفر عدالت را رعايت نکردي نگران شدم، زيرا او را با نام صدا کردي و مرا با کنيه و لقب (ابوالحسن) خواندي(۱)، ممکن است طرف دعوا نگران شود.



پي نوشت ها:
۱- شرح اين ابي الحديد ج ۱۷ ص ۶۵ ـ و ـ فرائد السمطين ج ۱ ص ۳۴۹.
 

phalagh

مدیر بازنشسته
احترام به شخصيت انسان ها

احترام به شخصيت انسان ها

الف) عذر خواستن از پيادگان
حـضـرت امـيـرالمـؤمـنين علي(ع) سواره به راهي مي رفت و جمعي از مردم کوفه براي پاس داشتن حرمت امام علي(ع) پياده به دنبالش روان بودند. امام رو به آنان کرد و پرسيد: آيا کاري داريد؟ پاسخ دادند: نه، دوست داريم بدنبال شما بيائيم. حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) فرمود: بـرگـرديـد، زيرا همراهي پياده با سواره مايه ذلّت و خواري پيادگان و غرور و تباهي سواره خواهد شد.(1)
امام علي(ع) به بزرگ قبيله شباميان فرمود: ارجَع، فَإِنَّ مَشي مِثلِکَ مَعَ مِثلِي فِتنَهٌٔ لِلوَالِي، وَمَذَلَّهٌٔ لِلمُؤمِنِ. بـاز گـرد، کـه پـيـاده رفتن رييس قبيله اي چون تو پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبوني مؤمن است.(2)
ب) نکوهش از آداب جاهلي ذلّت بار
بـسـيـاري از پـادشـاهـان و قـدرتـمـنـدان در طـول تـاريـخ مـردم را وادار مـي کردند که در بـرابـرشان به خاک بيافتند، کُرنش کنند، خم شوند، و انواع ذلّت پذيري ها را برخود هموار کنند. وقـتي حضرت امير المؤمنين علي(ع) براي رفتن به صفّين به شهر"انبار" رسيد ديـد که مردم شهر تا امام علي(ع) را ديدند از اسب ها پياده شده، و در پيش روي آن حضرت شروع به دويدن کردند. حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) علّت را پرسيد. گفتند: يک رسم محلّي است که پادشاهان خود را اين گونه احترام مي کرديم.
امام علي(ع) ناراحت شد و فرمود: وَ اللّهِ مَا ينتَفِعُ بِهذَا اُمَرَاؤُکُم! وَ إِنَّکُم لَتَشُقُّونَ عَلَي اءَنفُسِکُم فِي دُنياکُم، وَتَشقَونَ بِهِ فِي آخِرَتِکُم. وَ مَا اَخسَرَ المَشَقَّهَٔ وَرَاءَهَا العِقَابُ، وَ اَربَحَ الدَّعَهَٔ مَعَهَا الاَْمَانُ مِنَ النَّارِ!
بـه خـدا سـوگـنـد! که اميران شما از اين کار سودي نبردند، و شما در دنيا با اين کار خود را بـه زحـمـت مـي افکنيد، و در آخرت دچار رنج و زحمت مي گرديد، و چه زيانبار است رنجي که عذاب در پي آن باشد، و چه سودمند است آسايشي که با آن امان از آتش جهنّم باشد.(3)


پي نوشت ها:

1- حکمت ۳۲۲ نهج البلاغه مجم المفهرس مؤلّف.
2- حکمت ۳۷ نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف.
3- تاريخ يعقوبي ج ۲ ص ۲۹ و الغارات ثقفي ص ۳۲.
 

phalagh

مدیر بازنشسته
اصلاحات اجتماعي(شکست نظام طبقاتي)

اصلاحات اجتماعي(شکست نظام طبقاتي)

بر اساس آيه ۱۳ حجرات: يا ايهَا النّاس اِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ اُنثي؛ اي مـردم مـا شـمـا را از يـک مـرد و زن آفـريـديم، پس همه انسان ها، نژادها، قبيله ها با هم برابرند. رسول گرامي اسلام(ص) با همه بگونه اي مساوي برخورد مي کرد. امـّا خـليـفـه اوّل و خـليـفـه دوّم و خـليـفـه سـوم بـه سـنـّت رسـول خـدا(ص) نکردند، و انواع تبعيضات در تقسيم مديريت ها، و توزيع بيت المال صورت گرفت که قابل چشم پوشي نبود. خـليـفـه اوّل، حتّي بزرگان انصار را در لشگرهاي خود فرماندهي نمي داد و تنها ثابت بن قيس را با اصرار و اجبار به کار گماشت که انصار اعتراض کردند. (1)
و دوّمي و سوّمي، آنقدر در زنده شدن روح نژاد پرستي، افراط کردند که همه زبان به اعتراض گشودند. عرب خود را بر غير عرب برتري مي داد. بني اميه همه مراکز کليدي کشور را در زمان خليفه دوّم و به خصوص در زمان خليفه سوم در دسـت گـرفـتـنـد و يـک نـظـام طـبـقـاتـي جـاهـلي به وجود آوردند، که شباهتي با جامعه رسول خدا (ص) نداشت. حـضـرت امـيـرالمـؤمـنين علي(ع) يکي از اهدافش، شکستن بافت طبقاتي ظالمانه موجود جامعه بود. وقتي موجودي بيت المال را مساوي تقسيم کرد، اعتراض امتياز خواهان بلند شد. بـه هـمـه ۳ درهـم داد و براي خودش هم ۳ درهم برداشت، و به آزاد کرده خودش قنبر هم ۳ درهم داد. برخلاف شيوه هاي سه خليفه قبلي، بزرگان انصار را ولايت داد، از قريش و بني هاشم هم استفاده کرد، و حـتّي در نشستن و برخاستن نيز چونان رسول خدا(ص) عدالت رفتاري را رعايت کرد.
روزي اشـعـث بن قيس بر امام علي(ع) وارد شد، ديد که حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) در مـيـان عـرب و غـير عرب از نژادهاي گوناگون نشسته است و جاي خالي براي او نيست، با ناراحتي به امام علي(ع) اعتراض کرد که: اي اميرمؤمنان، سرخ پوست ها بين ما و تو فاصله انداختند.(2) حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) خشمناک شده، به او فرمود: چه کسي مرا بر اين آدم هاي چاق و فربه ياري مي دهد؟ و نـپـذيرفت که ايرانيان و غير عرب پراکنده شوند، تا اشعث و ديگر بزرگان عرب در کنار امام علي (ع)بنشينند. (3) و در تـقـسيم مساوي بيت المال به حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) اعتراض کردند و گفتند: آيـا ايـن عـدالت اسـت کـه بـيـن ما و آنان که با شمشير ما مسلمان شدند يا بنده آزاد شده ما هستند، يکسان عمل کنيد و به همه ۳ درهم بدهيد؟

پي نوشت ها:

1- بـه اعـراب بـاديـه نـشـيـن کـه در آفـتـاب چـهـره شـان سرخ مي شد و ايرانيان که رنگشان سرخ و سفيد بود، سرخ پوست مي گفتند.
2- کتاب الغارات ثقفي ص ۳۴۱ و نقش ائمّه در احياء دين ج ۱۴ علاّمه عسگري.
3- خبر ياد شده در کتاب کافي و وافي و تهذيب و مَن لايحضره الفقيه آمده است .
 

phalagh

مدیر بازنشسته
گسترش عدالت نسبت به کودک سِقط شده دشمن(در زمان جنگ)

گسترش عدالت نسبت به کودک سِقط شده دشمن(در زمان جنگ)

چـون لشـگـر بـصـره پس از شکست در جنگ جَمَل فرار کردند و به شهر هجوم مي بردند، زني حامله از فريادها و هياهوي فراريان، به شدّت ترسيد و بچّه او سِقط شد.
پس از مدّتي کوتاه آن زن نيز فوت کرد. وقتي خبر به امام علي(ع) رسيد، ناراحت شده، چنين قضاوت کرد؛ "ديه آن کودک و ديه آن مادر را از بيت المال به خانواده اش بپردازيد".(1) بـا اين که مردم بصره از شورش گراني بودند که با امام علي(ع) جنگيدند، چنين قضاوت عادلانه اي عقل ها را به شگفتي وا مي دارد.


پي نوشت
1- شجره طوبي ص ۴۰۷ و دُرَرُ المطالب.
 

phalagh

مدیر بازنشسته
رسيدگي به يتيمان

رسيدگي به يتيمان

۱) خنداندن يتيمان
قنبر مي گويد: روزي امـام عـلي(ع) از حال زار يتيماني آگاه شد، به خانه برگشت و برنج و خـرمـا و روغـن فـراهـم کـرده در حـالي کـه آن را خـود بـه دوش کـشـيـد، مـرا اجـازه حمل نداد، وقتي به خانه يتيمان رفتيم غذاهاي خوش طعمي درست کرد و به آنان خورانيد تا سير شدند. سـپـس بـر روي زانـوهـا و دو دسـت راه مـي رفـت و بـچـّه ها را با تقليد از صداي بَع بَع گوسفند مي خنداند، بچّه ها نيز چنان مي کردند و فراوان خنديدند. سپس از منزل خارج شديم. گفتم: مولاي من، امروز دو چيز براي من مشکل بود. اوّل: آن که غذاي آن ها را خود بر دوش مبارک حمل کرديد. دوم آن که با صداي تقليد از گوسفند بچّه ها را مي خندانديد. امام علي(ع) فرمود: اوّلي براي رسيدن به پاداش، و دوّمـي بـراي آن بـود کـه وقـتـي وارد خـانه يتيمان شدم آن ها گريه مي کردند، خواستم وقتي خارج مي شوم، آن ها هم سير باشند و هم بخندند.(1)

۲) رسيدگي به محرومان
امـام عـلي(ع) رسـيـدگـي بـه مـحـرومـان را تـنـهـا بـا دستورالعمل و فرمان انجام نمي داد، بلکه شخصا به رفع مشکلات مردم مي پرداخت. نـان و خـرمـا را درون زنـبـيـل مـي گـذاشـت و بـا دوش مـبـارک حمل مي کرد و به فقرا مي رساند. اصحاب و ياران مي گفتند: يا اَميرالمومِنين، نَحنُ نَحمِلهُ؛ يا اميرالمؤمنين(ع) ما اين بار را بر مي داريم.
حضرت پاسخ مي داد که: رَبُّ العَيالِ اَحَقُّ بِحَملِهِ؛ رهبر امّت سزاوارتر است که بردارد(2)

۳) پرهيز از اخلاق پادشاهان
امام علي(ع) به تنهائي در بازار قدم مي زد، و مردم را ارشاد مي فرمود. هـرگـاه عـدّه اي در اطـراف آن حـضـرت يـا پشت سر او راه مي رفتند يا جمع مي شدند، مي ايستاد و مي فرمود: کاري داريد؟ مي گفتند: دوست داريم با شما باشيم و با شما راه برويم. حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) مي فرمود: اِنصَرِفُوا وَ ارجِعُوا؛ برويد و به راه خود بازگرديد زيرا اين گونه رفتارها "مَفسَدَهًٔ لِلقُلُوب" قلب ها را فاسد مي کند(3)

۴) سر زدن به خانواده هاي شهداء و رفع مشکلات آن ها
ابن شهر آشوب از عبدالواحد بن زيد نقل مي کند که: روزي در کـنـار کـعـبـه بـه عـبـادت مـشـغـول بـودم، دختر کوچکي را ديدم که خدا را به حقّ اميرالمؤمنين علي (ع)سوگند مي دهد، و نام و شخصيت امام علي(ع) را در قالب الفاظ و عباراتي زيبا بيان مي دارد. شگفت زده شدم، پيش رفتم و پرسيدم: اي دختر کوچک، آيا تو خودت علي(ع) را مي شناسي؟ پاسخ داد: آري چـگونه علي را نمي شناسم در حالي که از آن روز که پدرم در صفّين به شهادت رسيد و مـا يـتـيـم شـديـم، عـلي(ع) هـمـواره از حال مـا مي پرسيد و مشکلات ما را برطرف مي کرد. روزي من به بيماري آبله دچار شدم، و بينائي خود را از دست دادم. مادر و خانواده مان سخت ناراحت بودند، که حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) به خانه ما آمد، مادرم مرا نزد امام علي(ع) برد و ماجرا را تعريف کرد. حـضـرت امـيـرالمـؤمـنـيـن عـلي(ع) آهي کشيد و شعري خواند و دست مبارک را بر صـورت مـن کـشـيد. فورا چشمان من بينا شد و هم اکنون به خوبي اجسام را از فاصله هاي دور مي بينم، آيا مي شود علي(ع) را نشناخت؟(4)

۵) کمک به يتيمان و همسران شهداء
روزي اميرالمؤمنين ديد زني مشک آبي به دوش گرفته مي برد، امام علي(ع) مشک آب را از او گرفت و به محلّي که زن مي خواست آورد، آن گاه از حال زن پرسيد. زن گفت: علي بن ابيطالب(ع) شوهر مرا به بعضي از مرزهاي نظامي فرستاد و در آنجا کـشـتـه شـد، چـند طفل يتيم براي من گذاشت و احتياج مرا وادار کرده است تا براي مردم خدمت کنم که خود و اطفالم را تأمين نمايم. حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) از آن جا بازگشت. سپس زنبيلي که در آن طعام بود برداشت و قصد خانه زن کرد. بعضي از يارانش گفتند: بگذاريد ما ببريم. فرمود: کيست که بار مرا در قيامت بردارد؟ چون به در خانه زن رسيد، زن پرسيد: کيست که دَر ميزَنَد؟ فـرمـود: هـمـان بـنده خدا هستم که ديروز مشک آب را براي تو آوردم، در را باز کن براي بچّه هايت طعام آورده ام. زن گفت: خدا از تو راضي باشد و ميان من و علي بن ابيطالب حکم کند، سپس در را باز کرد.
امام علي(ع) داخل شد، فرمود: من کسب ثواب را دوست دارم، مي خواهي تو خمير کن و نان بپز و من بچّه ها را آرام کنم و يا من خمير کنم و تو آن ها را آرام کني؟
زن گفت: من به نان پختن آگاه ترم و شروع به خمير گرفتن کرد. حـضـرت امـيـرالمـؤمـنـيـن عـلي(ع) گـوشـت را آمـاده کرد و لقمه لقمه به دهان اطفال گوشت و خرما مي گذاشت و به هر يک مي فرمود: علي را حلال کن، در حقّ تو کوتاهي شده است. چون خمير آماده شد، زن گفت: بنده خدا تنور را آتش کن. امام علي (ع) تنور را آتش کرد. حرارت شعله به چهره آن حضرت مي رسيد و مي فرمود: بـچـش حـرارت آتـش را، ايـن سـزاي کـسـي اسـت کـه از زنـان بـيـوه و اطفال يتيم بي خبر باشد.
در ايـن مـيان زني از همسايه داخل خانه شد، که اميرالمؤمنين(ع) را مي شناخت به زن صاحب خانه گفت: واي بر تو اين کيست که براي تو تنور را آتش مي کند؟ زن جواب داد: مردي است که به اطفال من رحم کرده است. زن همسايه گفت: واي بر تو اين اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(ع) است. آن زن چون حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) را شناخت پيش دويد و گفت: واحَيائِي مِنکَ يا اَمِيرَالمُؤمنين؛ اي اميرمؤمنان از شرمندگي آتش گرفتم، مرا ببخشيد. امام علي(ع) فرمود: بَل واحَيائِي مِنکَ يا اَمَهَٔ اللّه فيما قَصُرتَ فِي حِقِّکَ؛ بلکه من از تو شرمنده ام، اي کنيز خدا، در حقّ تو کوتاهي شده است.(5)


پي نوشت:

1-کوکب درّي ج ۲ ص ۱۳۲.
2- کوکب درّي ج ۲ ص ۱۳۱.
3- مناقب ابن شهر آشوب.
4- بـحـار الانـوار ج ۴۱ ص ۲۲۰ ـ ۲۲۱، از بـشـارهٔ المـصـطفي ص ۸۶ و ابن شهر آشـوب آن ـرا در مـنـاقـب تـج ۲ ص ۳۳۴ باب اموره مع المرضي و الموتي بطور اختصار نقل کرده است.
5- بحار الانوار ج ۴۱ ص ۵۲ و مناقب آل ابيطالب ج ۲ ص ۱۱۶.
 

phalagh

مدیر بازنشسته
رسيدگي به جوانان

رسيدگي به جوانان

تهيه پيراهن بهتر براي جوان:
روزي امـام عـلي(ع) بـا يـکـي از کـارگـران منزل به نام قنبر به بازار رفته و دو عدد پيراهن، يکي به دو درهم، و ديگري به سه درهم خريد. پيراهن نو و بهتر را به قنبر داد که بپوشد، و خود پيراهن ساده را پوشيد. قنبر گفت: مولاي من، بهتر است که پيراهن بهتر را شما بپوشيد. حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) فرمود: تـو جـوانـي و بايد لباس خوب بپوشي، و سنّ من بالاست بايد لباس ارزان تر داشته باشم من از پيامبر(ص) شنيدم که فرمود: از طـعـامـي کـه مـي خـوريد به غلامان تان بدهيد، و از لباس هائي که مي پوشيد به آن ها بپوشانيد. مـن از خـداي خـود خـجـالت مـي کـشـم که پيراهن نو را خودم، و کهنه را به تو بپوشانم(1)



پي نوشت :

1- مناقب ابن شهر آشوب ج ۱ ص ۳۶۶ و بحارالانوار ج ۸ و الغارات ج ۱.
 

Similar threads

بالا