زندگی و آثار نادر ابراهیمی

نسیم

عضو جدید
نادر ابراهيمي متولد ۱۴ فروردين‌ماه سال ۱۳۱۵ در تهران متولد شد و در سن ۷۲ سالگی در همین شهر دیده از جهان فرو بست.

از آثار اين نويسنده‌ مي‌توان به «خانه‌اي براي شب»، «آرش در قلمرو ترديد (يا: پاسخ‌ناپذير)»، «هزارپاي سياه و قصه‌هاي صحرا»، «افسانه‌ي باران»، «در سرزمين كوچك من» (منتخب آثار)، «تضادهاي دروني»، «انسان، جنايت، احتمال»، «مكان‌هاي عمومي»، «در حد توانستن» (شعرگونه)، «غزل‌داستان‌هاي سال بد»، «ابوالمشاغل» (زندگي‌نامه) و «فردا مشكل امروز نيست» و «يك عاشقانه‌ي آرام» اشاره كرد.

فرزانه منصوري همسر این نویسنده در شناخت‌نامه‌ي اين نويسنده آورده است: «نادر ابراهيمي در [چهاردهم] فروردين‌ماه سال ۱۳۱۵ در تهران به‌دنيا آمد. تحصيلات مقدماتي را در اين شهر گذراند و پس از گرفتن ديپلم ادبي از دبيرستان دارالفنون، به دانشكده‌ي حقوق وارد شد.

اما اين دانشكده را پس از دو سال رها كرد و سپس در رشته‌ي زبان و ادبيات انگليسي به درجه‌ي ليسانس رسيد.

او از ۱۳ سالگي به يك سازمان سياسي پيوست كه بارها دستگيري، بازجويي و زندان رفتن را برايش در پي داشت.

ارايه‌ي فهرست كاملي از شغل‌هاي ابراهيمي، كار دشواري است. او خود در دو كتاب "ابن مشغله" و "ابوالمشاغل" ضمن شرح وقايع زندگي، به فعاليت‌هاي گوناگون خود نيز پرداخته است. ازجمله شغل‌هاي او بوده است: كمك‌كارگري تعميرگاه سيار در تركمن‌صحرا، كارگري چاپخانه، حسابداري و تحويلداري بانك، صفحه‌بندي روزنامه و مجله و كارهاي چاپ ديگر، ميرزايي يك حجره‌ي فرش در بازار، مترجمي و ويراستاري، ايران‌شناسي عملي و چاپ مقاله‌هاي ايران‌شناختي، فيلم‌سازي مستند و سينمايي، مصور كردن كتاب‌هاي كودكان، مديريت يك كتاب‌فروشي، خطاطي، نقاشي و نقاشي روي روسري و لباس، تدريس در دانشگاه‌ها و ... .

در تمام سال‌هاي پركار و بي‌كار يا وقت‌هايي كه در زندان به‌سر مي‌برد، نوشتن را ـ كه از 16 سالگي آغاز كرده بود ـ كنار نگذاشت. در سال 1342 نخستين كتاب خود را با عنوان "خانه‌‌اي براي شب" به‌چاپ رسانيد كه داستان "دشنام" در آن با استقبالي چشم‌گير مواجه شد. تا سال 1380 علاوه بر صدها مقاله‌ي تحقيقي‌ و نقد، بيش از صد كتاب از او چاپ و منتشر شده است، كه دربرگيرنده‌ي داستان بلند (رمان) و كوتاه، كتاب كودك و نوجوان، نمايش‌نامه، فيلم‌نامه و پژوهش در زمينه‌هاي گوناگون است. ضمن آن‌كه چند اثرش به زبان‌هاي مختلف دنيا برگردانده شده است.

نادر ابراهيمي چندين فيلم مستند و سينمايي و همچنين دو مجموعه‌ي تلويزيوني را نوشته و كارگرداني كرده، و آهنگ‌ها و ترانه‌هايي براي آن‌ها ساخته است. او همچنين توانسته است نخستين مؤسسه‌ي غيرانتفاعي ـ غيردولتي ايران‌شناسي را تأسيس كند؛ كه هزينه و زحمت‌هاي فراواني براي سفر، تهيه‌ي فيلم و عكس و اسلايد از سراسر ايران و بايگاني كردن آن‌ها صرف كرد؛ ولي چنان‌كه بايد، شناخته و به‌كار گرفته نشد و با فرارسيدن انقلاب و جنگ، متوقف شد.

او فعاليت حرفه‌يي خود را در زمينه‌ي ادبيات كودكان، با تاسيس "مؤسسه‌ي همگام با كودكان و نوجوانان" ـ با همكاري همسرش ـ در آن مؤسسه متمركز كرد. اين مؤسسه، به‌منظور مطالعه در زمينه‌ي مسائل مربوط به كودكان و نوجوانان برپا شد و فعاليتش را در حيطه‌ي نوشتن، چاپ و پخش كتاب، نقاشي، عكاسي، و پژوهش درباره‌ي خلق‌وخو، رفتار و زبان كودكان و نيز بررسي شيوه‌هاي يادگيري آنان دنبال كرد. "همگام" عنوان "ناشر برگزيده‌ي آسيا" و "ناشر برگزيده‌ي نخست جهان" را از جشنواره‌هاي آسيايي و جهاني تصويرگري كتاب كودك دريافت كرد.

ابراهيمي در زمينه‌ي ادبيات كودكان، جايزه‌ي نخست براتيسلاوا، جايزه‌ي نخست تعليم و تربيت يونسكو، جايزه‌ي كتاب برگزيده‌ سال ايران و چندين جايزه‌ي ديگر را هم دريافت كرده است. او همچنين عنوان "نويسنده‌ برگزيدهي ادبيات داستاني 20 سال بعد از انقلاب" را به‌خاطر داستان بلند و هفت‌جلدي "آتش بدون دود" به‌دست آورده است.

نادر ابراهيمي در زندگي پرفرازونشيب خود، جايگاه خاصي براي ورزش نگه داشته است. او رشته‌هاي مختلف ورزشي را تجربه كرده، يكي از قديمي‌ترين گروه‌هاي كوهنوردي را به‌نام "ابرمرد" بنيان نهاده و در توسعه‌ي كوهنوردي و اخلاق كوهنوردي، تاثيرگذار بوده است.

‌ فهرست آثار نادر ابراهيمي براي بزرگسالان
خانه‌يي براي شب، آرش در قلمرو ترديد (يا: پاسخ‌ناپذير)، مصابا و رؤياهاي گاجرات، بار ديگر شهري كه دوست مي‌داشتم، هزارپاي سياه و قصه‌هاي صحرا، افسانه‌ي باران، در سرزمين كوچك من ‌(منتخب آثار)، تضادهاي دروني، انسان - جنايت - احتمال، مكان‌هاي عمومي، رونوشت بدون اصل، در حد توانستن (شعرگونه)، غزل‌داستان‌هاي سال بد، ابن مشغله (زندگي‌نامه، جلد اول)، ابوالمشاغل (زندگي‌نامه، جلد دوم)، فردا مشكل امروز نيست، لوازم نويسندگي (از مجموعه‌ي ساختار و مباني ادبيات داستاني)، مقدمه‌يي بر فارسي‌نويسي براي كودكان، مقدمه‌يي بر مصورسازي كتاب‌هاي كودك، مقدمه‌يي بر مراحل خلق و توليد ادبيات كودك، مقدمه‌يي بر آرايش و پيرايش كتاب‌هاي كودكان، دور ايران در شش ساعت، چهل ‌نامه‌ي كوتاه به همسرم، آتش بدون دود (داستان بلند هفت‌جلدي؛ دريافت جايزه به‌عنوان برگزيده‌ي 20 سال پس از انقلاب)، با سرودخوان جنگ - در خطه‌ي نام و ننگ، يك صعود باورنكردني، تكثير تأسف‌انگيز پدربزرگ، مردي در تبعيد ابدي (بر اساس زندگي ملاصدرا)، حكايت آن اژدها، بر جاده‌هاي آبي سرخ (داستان بلند 10 جلدي، بر اساس زندگي ميرمهناي دوغابي)، صوفيانه‌ها و عارفانه‌ها (بخشي از تاريخ تحليلي پنج‌هزار سال ادبيات داستاني ايران)، يك عاشقانه‌ي آرام، سه ديدار با مردي كه از فراسوي باور ما مي‌آمد (داستان بلند سه‌جلدي، بر اساس زندگي امام خميني (ره)، عارف، فيلسوف، سياستمدار و رهبر فقيد انقلاب اسلامي ايران)، براعت استهلال (از مجموعه‌ي ساختار و مباني ادبيات داستاني)، طراحي حيوانات (طرح‌هاي كوثر احمدي، با گفتاري تحليلي در باب مفاهيم و تعاريف طرح در هنرها)، الف‌با (تحليل فلسفي 50 طرح از علي‌اكبر صادقي‌، نقاش)، مويه كن سرزمين محبوب (ترجمه با همكاري فريدون سالك) و پيش‌گفتار كوچه‌هاي كوتاه (مجموعه‌ي قصه‌هاي كوتاه گروهي از شاگردان نادر ابراهيمي ـ دانش‌پژوهان نخستين دوره‌ي آموزشي ساختار و مباني ادبيات داستاني، با پيش‌گفتاري از نادر ابراهيمي).

نمايش‌نامه‌ها
اجازه هست آقاي برشت؟، وسعت معناي انتظار (سه قصه‌ي نمايشي)، يك قصه‌ي معمولي و قديمي در باب جنايت.

فيلم‌نامه‌ها
صداي صحرا، آخرين عادل غرب.

‌ فهرست آثار نادر ابراهيمي براي كودكان و نوجوانان
كلاغ‌ها (جايزه‌ي اول فستيوال كتاب‌هاي كودكان توكيوي ژاپن، جايزه‌ي اول - سيب طلايي - براتيسلاوا، جايزه‌ي اول تعليم و تربيت از يونسكو)، سنجاب‌ها، دور از خانه (كتاب برگزيده‌ي شوراي كتاب كودك)، قصه‌ي گل‌هاي قالي، پهلوان پهلوانان؛ پورياي ولي (جايزه‌ي بزرگ جشنواره‌ي كتاب كودك كنكور نوما، ژاپن)، باران - آفتاب و قصه‌ي كاشي، بزي كه گم شد، من راه خانه‌ام را گم كرده‌ام، سفرهاي دورودراز هامي و كامي در وطن، پدر چرا توي خانه مانده است (از مجموعه‌ي قصه‌هاي انقلاب براي كودكان)، جاي او خالي (همان)، نيروي هوايي (همان)، سحرگاهان همافرها اعدام مي‌شوند (همان)، برادرت را صدا كن (همان)، برادر من مجاهد (همان)، برادر من فدايي (همان)، جنگ بزرگ از مدرسه‌ي اميريان (همان)، نامه‌ي فاطمه (همان)، پاسخ‌ نامه‌ي فاطمه (همان)، مامان! من چرا بزرگ نمي‌شوم (از مجموعه‌ي قصه‌هاي ريحانه خانم)، روزي كه فريادم را همسايه‌ها شنيدند (همان)، آدم وقتي حرف مي‌زند چه شكلي مي‌شود (همان)، درخت قصه ـ قمري‌هاي قصه (جايزه‌ي كتاب برگزيده ازسوي هيأت داوران بزرگ‌سال كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، جايزه‌ي كتاب برگزيده ازسوي هيأت داوران خردسال، ترجمه‌شده به زبان روسي در تركمنستان)، عبدالرزاق پهلوان، آن‌كه خيال بافت و آن‌كه عمل كرد، حكايت كاسه‌ي آب خنك (از مجموعه‌ي نوسازي حكايت‌هاي خوب قديم براي كودكان) حكايت دو درخت خرما (همان)، آن شب كه تا سحر (همان)، قلب كوچكم را به چه كسي هديه بدهم؟ (ديپلم افتخار نخستين نمايشگاه تصويرگران كتاب كودك)، مثل پولاد باش پسرم؛ مثل پولاد (از مجموعه‌ي ايران را عزيز بداريم)، داستان سنگ و فلز و‌ آهن (همان)، با من آشنا شد (همان)، با من دوست شو (همان)، هستم اگر مي‌روم؛ گر نروم نيستم (همان)، راستي اگر نبودم (همان)، كمياب و قيمتي اما ... (همان)، مدرسه‌ي بزرگ‌تري هم وجود دارد (همان)، گل‌آباد ديروز؛ گل‌آباد امروز (همان)، گل‌آباد امروز؛ گل‌آباد فردا (همان)، فرهنگ فرآورده‌هاي فلزي ايران (همان)، هفت آموزگار مهربان (همان)، ما مسلمانان اين آب و خاكيم، قصه‌ي سار و سيب، قصه‌ي موش خودنما و شتر باصفا، با من بخوان تا ياد بگيري، حالا ديگر مي‌خواهم فكر كنم، قصه‌ي قاليچه‌هاي شيري، همه‌ي گربه‌هاي من (1 و2)، ديدار با آرزو، از پنجره نگاه كن (ترجمه با همكاري احمد منصوري)، دوست؛ كسي است كه آدم را دوست دارد (همان)، آدم آهني (همان).

فعاليت‌هاي سينمايي نادر ابراهيمي
نويسندگي و كارگرداني فيلم سنمايي صداي صحرا، تهيه‌شده در سينماتئاتر ركس، نويسندگي و كارگرداني فيلم مستند علم‌كوه و تخت سليمان، نويسندگي و كارگرداني فيلم مستند گل‌هاي وحشي ايران؛ قسمت اول: آذربايجان ـ گل‌هاي خردادي ـ تهيه‌شده در تلويزيون، نويسندگي و كارگرداني فيلم داستاني پدر در كوهستان (يا: ما از راه ديگري مي‌رويم) ـ تهيه‌شده در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، نويسندگي و كارگرداني مجموعه‌ي تلويزيوني 36ساعته‌ي آتش بدون دود، تهيه‌شده در تلويزيون، نويسندگي و كارگرداني 50 ساعت از مجموعه‌ي تربيتي آموزشي سفرهاي دور و دراز هامي و كامي در وطن ـ تهيه‌شده در تلويزيون، تدريس فيلم‌نامه‌نويسي و كارگرداني و تحليل فيلم در دفتر تبليغات اسلامي حوزه‌ي علميه‌ي قم، تدريس فيلم‌نامه‌نويسي و اصول كارگرداني و تحليل فيلم در دفتر فيلم‌سازي سپاه پاسداران، تدريس فيلم‌نامه‌نويسي و اصول داستان‌نويسي در دانشكده‌ي صداوسيما، تدريس اصول داستان‌نويسي و تحليل فيلم در دانشگاه هنر، نويسندگي و مشاورت كارگرداني مجموعه‌ي كوتاه تلويزيوني هفته‌ي دولت، نويسندگي و مشاوره‌ي كارگرداني و تدوين مجموعه‌ي 13 قسمتي جمعه‌ي خونين مكه، نويسندگي و كارگرداني و تدوين فيلم 61 دقيقه‌يي شركت نفت در سخت‌ترين سال‌ها، نويسندگي و كارگرداني و تدوين يك مجموعه‌ي تلويزيوني به‌نام اسناد كهنه، تاريخ نو، نويسندگي و كارگرداني فيلم مستند ”صحراي دوگانه”، گفتار متن فيلم‌هاي مستند ”ارگ بم”، ”گلاب قمصر”، پ مثل پليكان، بخشي از مغول‌ها، ‌تپه‌هاي قيطريه، آن‌كه خيال بافت و آن‌كه عمل كرد و كايت، نويسندگي و كارگرداني فيلم سينمايي روزي كه هوا ايستاد، نويسندگي فيلم‌نامه‌ي فيلم سينمايي دست شيطان، و دو فيلم‌نامه‌ي چاپ‌شده: صداي صحرا و آخرين عادل غرب.

سرود‌هاي نادر ابراهيمي
اي وطن (شعر و آهنگ) در مجموعه‌ي تلويزيوني سفرهاي دور و دراز هامي و كامي، سفر براي وطن (شعر و آهنگ)، در مجموعه‌ي تلويزيوني سفرهاي دور و دراز هامي و كامي، هجرت (شعر) در نمايش‌نامه‌ي سنجاب‌ها ـ اثر نويسنده، و دنبال دل (شعر و آهنگ) در نمايش‌نامه‌ي سنجاب‌ها ـ اثر نويسنده.»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

نسیم

عضو جدید
http://www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=3619&stc=1&d=1213103221http://www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=3618&stc=1&d=1213103194http://www.www.iran-eng.ir/attachment.php?attachmentid=3620&stc=1&d=1213103324
 

پیوست ها

  • 1ابراهیمی . jpg.jpg
    1ابراهیمی . jpg.jpg
    33.4 کیلوبایت · بازدیدها: 0

k.m.r.c

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایشون شخصی بودند که جز اساتید آقای کیومرث پور احمد در جوانی بوده و به ایشون کمک کرند تا یک کارگردان حرفه ای بشند!
روحش شاد ؛ یادش گرامی!!
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
تأخيرم در تسليت و اعلام هم‌دردي‌ام به دوستان هنرمندم، به دليل "تازه وارد" بودنم است. نيز به اين سبب که دير به اين مطلب برخوردم.
روح زيبايش شاد! :gol:
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
كتاب‌ها:
بار ديگر شهري‌ كه‌ دوست‌ مي‌داشتم‌
حكايت‌ آن‌ اژدها (مجموعه‌ي‌ ده‌ داستان‌ كوتاه)
ساختار و مباني‌ ادبيات‌ داستاني‌
سنجابها
سه‌ ديدار با مردي‌ كه‌ از فراسوي‌ باور ما مي‌آمد
مردي‌ در تبعيد ابدي: بر اساس‌ داستان‌ زندگي‌ ملاصدراي‌ شيرازي، صدرالمتالهين‌
هزارپاي سياه و قصه هاي صحرا
يك‌ عاشقانه‌ي‌ آرام‌
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
حیف مردی که سالها به آرامی باقلم زیبا دار فانی رو ودا گفت

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
به یاد نادر ابراهیمی



عشق به دیگری، ضرورت نیست، حادثه است.
عشق به وطن، ضرورت است، نه حادثه.
عشق به خدا ترکیبی است از ضرورت و حادثه.​
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


نامه بسیار زیبای نادر ابراهیمی به همسرش:

همسفر!

در این راه طولانی كه ما بی‌خبریم و چون باد می‌گذرد بگذار خرده اختلاف‌هایمان با هم باقی بماند خواهش می‌كنم! مخواه كه یكی شویم، مطلقا مخواه كه هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد مخواه كه هر دو یك آواز را بپسندیم یك ساز را، یك كتاب را، یك طعم را، یك رنگ را و یك شیوه نگاه كردن را مخواه كه انتخابمان یكی باشد، سلیقه‌مان یكی و رویاهامان یكی. هم‌سفر بودن و هم‌هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست. و شبیه شدن دال بر كمال نیست، بلكه دلیل توقف است

عزیز من! دو نفر كه عاشق‌اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است، واجب نیست كه هر دو صدای كبك، درخت نارون، حجاب برفی قله علم كوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت كه یا عاشق زائد است یا معشوق و یكی كافی است.عشق، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست .من از عشق زمینی حرف می‌زنم كه ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یكی در دیگری.

عزیز من! اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یكی نیست، بگذار یكی نباشد .بگذار در عین وحدت مستقل باشیم. بخواه كه در عین یكی بودن، یكی نباشیم. بخواه كه همدیگر را كامل كنیم نه ناپدید .بگذار صبورانه و مهرمندانه درباب هر چیز كه مورد اختلاف ماست، بحث كنیم ،اما نخواهیم كه بحث، ما را به نقطه مطلقا واحدی برساند. بحث، باید ما را به ادراك متقابل برساند نه فنای متقابل .اینجا سخن از رابطه عارف با خدای عارف در میان نیست .سخن از ذره ذره واقعیت‌ها و حقیقت‌های عینی و جاری زندگی است. بیا بحث كنیم. بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم. بیا كلنجار برویم .اما سرانجام نخواهیم كه غلبه كنیم.بیا حتی اختلاف‌های اساسی و اصولی زندگی‌مان را، در بسیاری زمینه‌ها، تا آنجا كه حس می‌كنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می‌بخشد نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ كنیم. من و تو حق داریم در برابر هم قدعلم كنیم و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم.بی‌آن‌كه قصد تحقیر هم را داشته باشیم .



عزیزِ من بیا متفاوت باشیم.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نامه های نادر ابراهیمی به همسرش:
آن روز ها که تازه تمرین خطاطی را شروع کرده بودم،حدود سالهای 63-65 ، به هنگام نوشتن،در تنهایی- در فضایی که بوی تلخ مرکب ایرانی در آن می پیچید و صدای سنتی قلم نی،تسکین دهنده خاطرم می شد که گرد ملالی چون غبار بسیار نرم بر کل آن نشسته بود- غالبا به یاد همسرم می افتادم- که او نیز همچون من و شاید نه همچون من اما به شکلی،گهگاه و بیش از گهگاه،دلگرفتگی، قلبش را خاکستری می کرد- و می کوشیدم که با جستجو به امید رسیدن به ریشه های گیاه بالنده و سر سخت اندوه، و دانستن اینکه این روینده ی بی پروا از چه چیزها تغذیه می کند،و شناختن شرایط رشد و دوامش را نه آنکه نابود کنم بل زیر سلطه و در اختیار بگیرم.
پس یکی از خوبترین راه های رسیدن به این مقصود را در این دیدم که متن تمرین های خطاطی ام را تا آنجا که مقدور باشد اختصاص دهم به نامه های کوتاهی برای همسرم،و در این نامه ها بپردازم تا سرحد ممکن،به تک تک مسایلی که محتمل بود ما را،قلب هایمان را آزرده کند؛ و دست رد به سینه ی زورآوری های ناحقی بزنم که نمی بایست بر زندگی خوب ما تسلطی مستبدانه بیابد و دائما بیازاردمان.
رفته رفته عادتم شد که تمرین نستعلیق را از روی سرمشق استادم بنویسم و شکسته را،به میل خودم،خطاب به همسرم، در باب خرده و کلان مسایلی که زندگی مان داشت و گمان می کنم که هر زندگی سالمی،در شرایطی،می تواند داشته باشد.
و این شد که تدریجا تعداد این نامه ها که نگاهی هم داشتند به جریان های عادی زندگی،رو به فزونی نهاد،تا آنجا که فکر کردم این مجموعه،شاید،فقط نامه های من به همسرم نباشد،بل سخنان بسیاری از همسران به همسرانشان باشد،و به همین دلیل به فکر باز نویسی و چاپ و انتشار آنها افتادم.
در سال شصت وشش، عمده ی توانم را برای تنظیم و ترتیب این نامه ها به کار گرفتم؛ و اینک این هدیه ی راستین ماست - من و همسرم - به همه ی کسانی که این نامه ها می تواند از زبان ایشان نیز بوده باشد- لااقل،گهگاه، اگرنه همیشه،و مشکل گشای ایشان به همین گونه.
و شاید ،در لحظه هایی به ضرورت،غم را عقب بنشاند،آنقدر که امکان به آسودگی نفس کشیدن پدید آید.
ن.ا.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نامه اول


ای عزیز!

راست می گویم.
من هرگز یک قدم جلوتر از آنجا که هستم را ندیده ام.
قلمم را دیده ام چنان که گویی بخشی از دست راست من است؛ و کاغذ را.
من هرگز یک قدم جلوتر از آنجا که هستم را ندیده ام.
من اینجا «من» را دیده ام -که اسیر زندان بزرگ نوشتن بوده است،همیشه ی خدا، که زندان را پذیرفته، باور کرده، اصل بودن پنداشته، به آن معتاد شده، و به تنها پنجره اش که بسیار بالاست دل خوش کرده...
و آن پنجره تویی ای عزیز!
آن پنجره ، آن در، آن میله ها، و جمیع صداهایی که از دور دستها می آیند تا لحظه ای، پروانه وش، بر بوته ی ذهن من بنشینند، تویی...
این ، می دانم که مدح مطلوبی نیست
اما عین حقیقت است که تو مهربان ترین زندانبان تاریخی.
و آنقدر که تو گرفتار زندانی خویشتنی
این زندانی، اسیر تو نیست-
که ای کاش بود
در خدمت تو، مرید تو، بنده ی تو...
و این همه در بند نوشتن نبود.
اما چه می توان کرد؟
تو تیماردار مردی هستی که هرگز نتوانست از خویشتن،بیرون بیاید
و این، برای خوب ترین و صبور ترین زن جهان نیز آسان نیست.
می دانم.
اینک این نامه ها
شاید باعث شود که در هوای تو قدمی بزنم
در حضور تو زانو بزنم
سر در برابرت فرود آورم
و بگویم: هر چه هستی همانی که می بایست باشی،و بیش از آنی،و بسیار بیش از آن.به لیاقت تقسیم نکردند؛ و الا سهم من،در این میان،با این قلم،و محو نوشتن بودن،سهم بسیار ناچیزی بود: شاید بهترین قلم دنیا،اما نه بهترین همسر دنیا...

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نامه دوم

بانوی بزرگوار من!

عطر آگین باد و بماناد فضای امروز خانه مان
و فضای خانه مان ، همیشه،در چنین روزی که روز عزیز ولادت پر برکت تو برای خانواده ی کوچک ماست...
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بانوی من ...

بانوی من ...

بانوي من!
يك روز عاقبت قلبت را خواهم شكست _ يك روز عاقبت.
نه با سفري يك روزه
نه با سفري بلند
بل با آخرين سفر
يك روز عاقبت قلبت را خواهم شكست _ يك روز عاقبت.
نه با كلامي كم توشه از مهرباني
نه با سخني توبيخ كننده
بل با آخرين كلام.
يك روز عاقبت قلبت را خواهم شكست _ يك روز عاقبت.
تو بايد بداني عزيز من
بايد بداني كه دير يا زود _ اما، ديگر نه چندان دير_ قلبت را خواهم شكست؛ و كاري جز اين هم نمي توان كرد. اما اينك، عليرغم اين شكستن محتوم قريب الوقوع _ كه مي دانم همچون درهم شكستن چلچراغي بسيار ظريف و عظيم، فرو ريخته از سقفي بسيار رفيع خواهد بود _ آنچه از تو مي خواهم _ و بسياري از ياران، از يارانشان خواسته اند _ اين است كه بر مرده ام دل نسوزاني، اشك بر گورم نريزي، و خود را يكسره به اندوهي گران و ويرانگر وانسپاري...
اينك احساس و اقرار مي كنم كه آرزويي مانده است _ آرزويي بر آورده نشد؛ و آن اين است كه تو را از پي مرگم اشك ريزان و نالان و فرياد زنان و نفرين كنان نبينم، همچنان فرزندانم را، دوستانم را، ياران و هم انديشانم را...
اینبار هم دیر شد...
نادر ابراهیمی:gol:

 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نادر ابراهیمی

نادر ابراهیمی

بانو،بانوی بخشنده ی بی نیازمن!
این قناعت تو،دل مراعجب می شکند...
این چیزی نخواستنت،وباهرچه که هست ساختنت...
این چشم ودست وزبان توقع نداشتنت،وبه آن سوی پرچین هانگاه نکردنت...
کاش کاری می فرمودی دشواروناممکن،که من به خاطرتوسهل وممکنش می کردم...
کاش چیزی می خواستی مطلقا نایاب،که من به خاطرتوآن رابه دنیای یافته هامی آوردم...


کاش می توانستم همچون خوب ترین دلقکان جهان،توراسخت وطولانی وعمیق بخندانم...
کاش می توانستم همچون مهربان ترین مادران،رداشک راازگونه هایت بزدایم...
کاش نامه یی بودم،حتی یکبار،با خوب ترین اخبار...


کاش بالشی بودم،نرم،برای لحظه های سنگین خستگی هایت...
کاش ای کاش که اشاره یی داشتی،امری داشتی،نیازی داشتی،رؤیای دورودرازی داشتی...
آه که این قناعت تو،این قناعت تودل مراعجب می شکند...
نامه ی اول _ نادر ابراهیمی

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
قلب چیست؟!!!

قلب چیست؟!!!

[h=2][/h]
قلب...مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند
دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند...
قلب...لانه گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود
و در پاییز باد آن را با خودش ببرد...
قلب...راستش نمیدانم چیست!!!
اما این را میدانم که فقط جای آدم های خیلی خوب است...



"نادر ابراهیمی-یک عاشقانه آرام":gol::heart:

 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
زندگی ...

زندگی ...



زندگى، قبل از هرچيز زندگى ست ..

گل مى خواهد، موسيقى مى خواهد، زيبايى مى خواهد ..

زندگى، حتى اگر يكسره جنگيدن هم باشد،

خستگى در كردن مى خواهد ..

عطر شمعدانى ها را بوييدن مى خواهد ..

خشونت هست، قبول؛

اما خوشونت، أصل كه نيست،

زايده است، انگل است، مرض است.

ما بايد به اصلمان برگرديم.

زخم را-كه مظهر خشونت است- با زخم نمى بندند،

با نوار نرم و پنبه پاك مى بندند،

با محبت، با عشق ...


نادر ابراهیمی :gol::gol::gol:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش می توانستم
همچون خوب ترین دلقکان جهان
تو را سخت و طولانى و عمیق بخندانم

کاش مى توانستم
همچون مهربان ترین مادران
ردِّ اشک را از گونه هایت بزدایم

کاش نامه اى بودم
حتّى یک بار
با خوب ترین اخبار

کاش بالشى بودم ، نرم
براى لحظه هاى سنگین خستگى هایت

نادر ابراهیمی
 

Similar threads

بالا