هنوز هستم ، که گاه و بیگاه ، به ساعت مچی ام نگاه کنم و
بسنجم بودنم را...
هنوز هستم
که گاهی شاید، به عالم و آدم ناسزا بگویم،ناخواسته بودن ام را
و خیال کنم که لابد به جایی از این هستی باید بر بخورد این ناسزاها!...
هنوز هستم
که روی این زمین گرد خدا راه بروم
که هر قدر هم که رویش...