نتایح جستجو

  1. Aminof

    رمان "میگرن عشق"

    رمان "میگرن عشق" دوستت دارم شرم از گفتن حسرت از نگفتن خاطره هاي سنگين در عبور از لحظه هاي تلخ غم وچه سخت است رفتن... آغوش آسمانم بدون ماه در حسرت يك نگاه كه بگويمت با چشمانم دوستت دارم دهان باز و زبان سنگين چقدر اين كلام به بغض فرو برده ام خواهش دل تن تب دارم والتماس...
  2. Aminof

    رمان "میگرن عشق"

    ميگرن عشق -رماني عشقي از سعيد مطوري . ولي رهگذران وبوق ما شين هاي درحا ل حركت شوغي خيابان را بيشتر كرده بود،مجيددر حالي كه مرتب ميگفت: - ببخشيد .ببخشيد كتابها را جمع كرد وسرش را بلند كرد كه كتابها را به صاحبش بدهد با چهره ي زيباي دختري سفيد روي با چشماني سبز كه از شرم وعصبانيت سرخ شده به مجيد...
بالا