lilium.y
پسندها
3,636

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • هنوز آنقدر عاشقم
    که حتی
    وقتی به تو فکر می کنم
    شعرهایم
    بوی تورا می گیرند...
    پس بگذار معشوقه ات بمانم ؛
    شب ها
    به دفترت بیایم و شاعرت کنم
    و روزها
    درتب و تاب آشپزخانه ام
    تَه بگیرم ...
    من به همین هم راضی ام
    که بگذاری
    در خانه ی کوچک شعرهایت
    " خانومی" کنم .
    داشت می رفت...
    آرام .....
    اشک هایش را نمیدیدی....
    آرام می گفت می آیی...؟
    زمزمه ای شنید.....
    اگر سهم هر شب من از صدایت را بدهی...................
    b/
    سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای
    مرا تو پیییییییر کرده ای........
    اوج دلتنگی....زمانیست که باید باشی ولی نیستی.....
    حتی پشت چراغی خاموش یا روشن.......!
    می خواهم خودم را بزنم به آن راه
    همان راهی که تو همیشه از آن می رفتی
    شاید دوباره همدیگر را دیدیم ...
    زمستان به نیمه اش میرسد
    جیب های تو را از دست هایم پر کرده ام
    و دست های من
    دست های برفی من
    باید عادت کنند
    قطره
    قطره
    بند
    بند
    انگشت هایم برای تو آب شود
    ده ها رودخانه راه می افتد
    همیشه پس از آب شدن برف هاست
    که جریان زندگی را می شود دید
    امروز به پایان می رسد ...
    از فردا برایم چیزی نگو !
    من
    نمی گویم فردا روز دیگری است ؛
    تو
    روز ِ دیگری هستی !!
    "تو" فردایی ...
    همان که باید به خاطرش زنده بمانم !
    که قول داده ای و داده ام قوی باشیم
    که قول داده ای و داده ام... ولی سخت است!
    سلام دوست عزيز ، بابت حضور سبــزتان ممـــنونم
    :gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
    فصل پاييــز ، (موسم رويايي خزان و فصل عشاق) بـراي شمــا هم مبــارك
    ولي در هر فصلي هستيم ، دلتان بهــاري
    و سبز تر از سبزي بهــار
    :gol:=======:gol:=======:gol:
    به دلم گفتم ،
    شايــد، اين اقليـم ز دل من پايـيــز شـد
    اشكــها ، از بارش باران جاري شد...
    .
    .
    .
    ولي من مجنونم
    تا اَبــد چشـم به راه
    اشك را از نـم نـم باران مي گيــرم.

    سلام بهار خانومی:redface:
    فقط خواستم عرض ادبی کرده باشم:)
    مراقب خودت باش:gol:
    شبت آروووم دوستجونم
    دلی که در دو جهان
    جز تو،
    هیچ یارش نیست
    گرش تو یار نباشی،
    جهان به کارش نیست

    هوشنگ ابتهاج
    پيش مى روم
    كجا بود؟
    آن جا
    كه شادىِ روح
    براى سلامت تن كافى بود
    من جستجوگرم
    حسرت كشيدن كار من است
    همون طور که گفتم کنار اومدم باهاش:-( کاری نمیشه کرد، پس سایه میشم منم.
    ممنون بابت پیامای قشنگت بهارجونم...
    دیگه حس پیام گذاشتنم نیست:(
    سلام بهار خانومی...
    بله ببخشید ستاره یادش رفته بود:-|
    دیگه کاری از ستاره هم برنمیاد:-( اونم باید خودشو وقف بده با این شرایط
    نمیدونم پس چرا بنظر من این روزا خیلی حضورت کمرنگه!؟
    کلا حس بدی بهم دست میده وقتی میام باشگاه:-(
    سلااااام خوبین؟!
    عکستون چه آرامشی داره مرسی:)
    چقدررر سکوت و کور شده اینجاا....:(
    سلام عزیزم خوبی؟ ببخش دیر جوابتو دادم نبودم این مدت
    اما دیگه اومدم ک نرم:redface:
    آخه فک کردم تو هم رفتی دوستم...
    اتفاقا وقتی بهار هست حواسش به منم هست همیشه
    تازه قرار بود باهام بیای گوشه بشینی حالم خوب شه دیگه ،اما فک کردم رفتی واسه همین منم رفتم:gol:
    می آیند و می روند آدم ها

    با خود به یغما می برند باورهایم را
    می برند آن منِ سابق را
    آن منِ ساده خوش باور را
    آن منی که خوب بود ، چشم هایش برق داشت

    در وهمِ شیرین خیالش رویایی در سر داشت!
    آن منی که منِ اکنون نبود
    این‌چنین مغموم و بدبین نبود
    دنیا معمایی پیچیده نبود
    آسمانش آفتاب داشت،

    روشن بود ، گرم بود ، هرروز امیدی بود!
    دلتنگ منم می‌شوم گهگاهی
    جا گذاشته‌امش حوالی این دو راهی
    ای منم ، راه گم نکرده ای؟!
    سری بزن ، گاهی حالی ، احوالی ..!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا