صحن می رقصد میان انتشار نورها
اوج می گیرند این جا شعرها و شورها
این حوالی روشن از اشراق های چشم توست
"صبح آهوها بخیر" و ظهر نیشابورها
این حوالی نه ، غلط گفتم جهانی مست توست
شرق ها و غرب ها ، نزدیک ها و دورها
پای می کوبند مستان دور این شمس الشموس
قونیه تا بلخ ، بی دف ها و بی تنبور ها
از بد و خوب کسی این جا نباید حرف زد
زائرش هم جورها هستند هم ناجورها
ما که نزدیکیم و می بینیم از آن دور هم
گنبدت را خوب می بینند ، حتی کورها
هرطرف رو می کنی طوری تجلّی می کند
وه ...چه موساها که افتادند در این تورها
خوش به حال شعرهای من که پرپرزد تو را
شاید اقبال مرا هم برد تا لاهورها
دست خالی از کریمان بازگشتن خوب نیست
ای سلیمان منّتی بگذار براین مورها
از خجالت تاک ها خود را به مستی می زنند
بعد تو شد روسیاهی قسمت انگورها