به دانشجوی کمپی:
توو پروف مردم چرا میای مینویسی؟ (فردا اگه بیاد صفحه شو ببنده منم و تو!)
من اگه ویرایش نمی کردم نمی دیدم اونجا نوشتی که!!!
خب از کلاهش خوشم اومد نمی دونستم که کیه؟ هیش کاری ندارم فقط خیلی هم فیلسوفانه نیگاه می کنه می پرسیدم چه فکری توو سرشه!
خب دلیل و ارتباط و ارادت من به اون عکس برمیگرده به چیزی که توو صفحه پروف سارا دی نوشتم! بذار کپی کنم!
البته این عکس (این عکس جو هست ها، ولی توو کتاب نوشته بود چاودار)
منو یاد یه تیکه از کتاب بر باد رفته می ندازه (بعضی مواقع که نه همیشه این حسو دارم!)
نقل به مضمون:
"جلوی ناملایمات زندگی مثل چاودار خم شو، نه مثل گندم که می شکنه! وقتی طوفان گذشت، می تونی دوباره سرتو بالا بگیری"
از زبان مامان بزرگ بود فکر کنم اشتباه نکنم اسمش مادربزرگ فاوینتون یا یه همچین چیزی بود
{که ظاهراً حرف خود مامان بزرگ ایرلندی مارگارت میچل بوده تووو کتابش از زبان شخصیت مادربزرگ یکی از دوستای اسکارلت نوشته شده}