گاهی دلت میگیرد
از خودت
دلت میخاهد خودت را بی اندازی دور...
شرمگین از حضور این همه "من" رسوا...."من" عجیب..."من"سرگردان....
سر بر دامن بی پناهی خود می گذاری و پا بر روی زمینو زمان....می روی و می روی ومی روی....
امید داری به خطای گاهو بی گاهت...که خداایت بزرگ استو می بخشد....وانسان عصیان گر استو گاهی خطاهاش پیدا تر از دیروز....
آه...کاش میشد خودت را ویران می ساختیوو....دوباره از نو...