شمع لوای دین شد میسوخت تا قیامت قلب رشید حیدر سرشار از دیانت
او ذره ذره میسوخت در راه پور حیدر با جان و دل برایش او غرقه در ثیانت
با آیه ای الهی آراست جان و دل را سر تا به پا شعف بود تا محضر شهادت
می داد او حرم را امید تشنه کامان سر شار از شعف بود جان بر کف ولایت
عباس تا به میدان از سوی حق روان شد گویا به ما نشان داد آزادگی سعادت
در جنگ با پلیدان ذکر خدا به لب بود آزاده حسین و جانباز این روایت
در قلب آب دریا خشکیده لب که دیده بر جان خشک انسان او نم نم طروات
چون دست او جدا شد پیکراز رشیدش بر ما نشانه می داد از غربت امامت
بر چشم آسمانی بنشست تیر خاکی تا آیه ای نگارد با خون و از درایت
آزادگان گیتی درس وفا بیاموخت بر شهریار دلخون فردا کند شفاعت
[IMG]