N
پسندها
1,098

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اره عزیزکم
    ببخش سری قبل هول هولکی اومدم پیاما رو جواب ندادم
    این کوچولوئه (سمت راستی) رو یه ساعت امانت بدید بهم:D
    قول میدم یه گاز بیشتر نزنم:D
    سلام
    خوبید؟
    تاپیک آپ شد... الان میتونید سوالاتتون رو کامل بپرسید... سعی بر اینه که در خلال انجام پروژه ها بلوک ها معرفی بشه و سایر اطلاعات ارائه بشه:)
    سلام... اصلا تو خوابگاه بهم سخت نمی گذره .. دوستان خوبی دارم.. امکانات داخل دانشگاه هست ازجمله اینترنت و بوفه و باشگاه و استخر و درمانگاه و نیازی نیست به داخل شهر برم..
    میخواستم همزمان با درس برم یک جایی مشغول بشم اما اصلا وقت می کنم..
    سه روذ که کلاسم.. بقیه روزا هم درگیر پروژه های کلاسی.. یکسره در حال تحویل پروژه هستیم.. کامل وقتم را می گیره.. و یک سری وقتم هم صرف ترجمه زبان و خواندن کتاب انگلیسی هستم تا درس را بفهمم..
    ار توصیه هات ممنونم
    خودت گلی عزیزم
    :)
    منم کتاب شعرشو ندارم هر از گاهی تو نت و حرفای دوستان می بینم
    اره در حال خوندن هستم...
    دانشگاه های دولتی حدافل سه روز در هفته کلاس میگذارن معمولا کسی نمی تونه بره سرکار.. مگر اینگه واحد خیلی کم بگبره .. اما از اون طرف دیر فارغ التحصیل می شی..
    تو هم تلاش کن مطمئن باش موفق می شی..
    زبان هم بخون.. که مهم تر از همه زبان...
    هوای کاشان خشک و گرم.. تو خوابگاه با خیلی ها اشنا شدم..
    الان 3 هفته ای میشه که خانوادم رو ندیدم.. اوایل یرام سخت بود اما الان خیلی راحت زندگی می کنم..
    حس خوبی دارم.. تجربه جدیدی تو زندگی من بود..
    احساس می کنم تو این شش ماه اخیر خیلی تغییر کردم... به قول دختر خاله ام از شیطتنم کم شده و خانوم تر شدم:w05::w05::w05::redface:

    یک کوچولو هم کم حرف شدم.. دلم واسه دوران کارشناسیم تنگ شده..
    سلام Natanael.
    يك مقدار سرم شلوغ بود. سعي ميكنم امشب بزارم.
    چشم.....بفرمایین

    من از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
    حرفی از جنس زمان نشنیدم!
    هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود.
    کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.
    هیچکس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت .
    من به اندازه ی یک ابر دلم میگیرد

    .....

    و شبی از شبها
    مردی از من پرسید
    تا طلوع انگور چند ساعت راه است؟


    باید امشب بروم
    باید امشب چمدانی را
    که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
    و به سمتی بروم
    که درختان حماسی پیداست
    رو به ان وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند
    یه نفر باز صدا زد سهراب!
    کفش هایم کو؟



    بهترین چیز رسیدن به نگاهی است
    که از حادثه عشق تر است...
    سلام عزیزم .. چظوری؟ خوبی عزیزم
    خیلی دلم واست تنگ شده... اتفاقا اومدم رو صفحه ات که پیام بذارم که نتم قطع شد..
    اره خوبه... اما هنوز وقت نکردم بگردم.. خیلی درس ها سنگینه..
    درسها به صورت انگلیسی تدریس میشه و کتاب ها هم انگلسی.. وقتمو زیاد می گیره تا ترجمه کنم و بخونم
    اما ید نیست اینجا.. امکانات لازم را داره..
    تو چکار می کنی؟؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا