گوش كن ، جاده صدا مي زند از دور قدم هاي ترا.
چشم تو زينت تاريكي نيست.
پلك ها را بتكان ، كفش به پا كن ، و بيا.
و بيا تا جايي، كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد.
و زمان روي كلوخي بنشيند با تو
و مزامير شب اندام ترا، مثل يك قطعه آواز به خود جذب كنند.
پارسايي است در آنجا كه ترا خواهد گفت:
بهترين چيز رسيدن به نگاهي است كه از حادثه عشق تر است.
تو را مثل خوبیها سپید میبینم
تو گلستانی و من از گلسرای وجودت گلبرگ محبت میچینم مثل ابی دریا بیکرانی و من در امواج دریایت اوج میگیرمچشمانت مکمل تمام زیبایهاست من هم با ان عسلی رنگ ها شبانه روز درگیرم نهایت این دنیا مرگ است و من عشق میکنم که برای تو و به پای تو بمیرم . دی
خوب بید؟ 5 تومن وشد