فریبا خانوممممم...فریبا خانومممم
ببین فریبا...معماری قضیش فرق میکنه با رشته های دیگه....اولا به لحاظ ظاهری بدجوری در محدودیت قرار میگیری...حالا این هیچی...کار معماری که تو شهرداری باید انجام بدی...یه کار روتین اداریه...تو معماری خوندی که همچین کاری انجام بدی...خسته کننده...بعد از یه مدتم از انرژی خالیت میکنه
میتوان با هم بود ...بی هراس از همه فاصله ها....
میتوان دل خوش بود... به صدای تپش ثانیه ها...
ای صمیمی ، ای دوست !
با تو هست این دل من،با وجود همه فاصله ها...
تو را هيچگاه نمي توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستي ..
مي توانم تو را خط خطي کنم که آن وقت در زندان خط هايم براي هميشه ماندگار ميشوي....
و وقتي که نيستي بي رنگي روزهايم را با مداد رنگي هاي يادت رنگ مي زنم...
خارجیه قبل غذا : خدایا ممنون به خاطر نعمت هایی که دادی
ایرانیه قبل غذا : زود باش که روده کوچیکه روده بزرگه رو خورد!
خارجیه بعد غذا : خدایا ازت سپاسگزارم …
ایرانیه بعد غذا : آخیش ترکیدم!