کوثر89
پسندها
663

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • هزار و صد و هفتاد و سه سال ست که مهدی (عح) "امام" شده است و منتظر است که منتظرانش "به خود بیایند" تا او بیایند...
    نهم ربیع الاول پیام رسان بهار ظهوریست که گل های زیبای زندگی همچون عدل عزت صفا وصمیمیت گذشت و ایثار و ایمان و احسان در ان می شکفد
    عید امامت و ولایت مولایمان امام زمان مبارک
    :gol::gol::gol:
    تنهایی را که ورق میزنم.....ناگهان تکه های بودنت را میابم....
    تو...کجای درون من شکل گرفته ای....!!!!!
    برای زمین هفتاد کیلو گوشت

    با هفتاد کیلو سنگ

    تفاوتی ندارد!


    یادمان باشد

    کسی مسئول دلتنگی ها و مشکلات ما نیست!
    گاهی درونم به لایه هایی پرواز میکند....انقدر دورمیشود از من....انقدر دور
    که گاهی سرگیجه ی نبودن میگیرم....
    تقدیم به درون نا ارام خودم:
    وقتی که تو نیستی
    دنیا
    چیزی کم دارد
    مثل ِ کم داشتن ِ یک وزیدن ، یک وا‍ژه ، یک ماه !! ...
    من فکر می کنم در غیاب ِ تو
    همه ی ِ خانه های ِ جهان خالیست !
    همه ی ِ پنجره ها بسته است !
    وقتی که تو نیستی

    من هم

    تنهاترین اتفاق ِ بی دلیل ِ زمین ام !

    واقعا ...

    وقتی که تو نیستی

    من نمی دانم برای گم و گور شدن

    به کدام جانب ِ جهان بگریزم
    راست است که صاحبان دل های حساس نمی میرند ،

    بی هنگام ناپدید میشوند!
    من رویایی دارم...که غیر ممکن نیست

    دنیایی که پاکه از...تابلوهای ایست

    دنیایی که بمب و...موشک نمی سازه

    موشک رویِ خوابِ...کودک نمی ندازه

    دنیایی که تو اون...زندونا تعطیلن

    آدم ها به جرمِ...پرسش نمی میرن
    حال مرا نپرس که هنجار ها مرا

    مجبور می کنند بگویم که بهترم ...!
    وااااااای اینوووو:.....
    نزدیکت می شوم

    بوی دریا می‌‌آید


    دور که می شوم

    صدای باران!

    بگو تکلیف‌ام با چشم‌هایت چیست؟

    لنگر بیاندازم عاشقی کنم

    یا چتر بردارم و دلبری کنم؟!
    لحظه ها عریانند
    به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز

    تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست

    تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید

    و اگر بغض کنی

    آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
    .... اما
    اعجاز ما همین است :
    ما عشق را به مدرسه بردیم
    در امتداد راهرویی کوتاه
    در آن کتابخانه ی کوچک
    تا باز این کتاب قدیمی را
    که از کتابخانه امانت گرفته ایم
    ــ یعنی همین کتاب اشارات را ــ
    باهم یکی دو لحظه بخوانیم ...

    ما بی صدا مطالعه می کردیم
    اما کتاب را که ورق می زدیم
    تنها
    گاهی به هم نگاهی ....
    ناگاه
    انگشتهای « هیــس ! »
    ما را
    از هر طرف نشانه گرفتند

    انگار
    غوغای چشمهای من و تو
    سکوت را
    در آن کتابخانه رعایت نکرده بود !
    کاش میشد گوشه ای نوشت خدایا امشب خیلی خسته ام فردا صبح بیدارم نکن....
    شعر دو کاج

    در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روئیدند
    سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست می دیدند
    یکی از روز های پاییزی زیر رگبار و تازیانه باد
    یکی از کاج ها به خود لرزید خم شدو روی دیگری افتاد
    گفت ای آشنا ببخش مرا خوب درحال من تامل کن
    ریشه هایم زخاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن
    کاج همسایه گفت با تندی مردم آزار از تو بیزارم
    دور شو دست از سرم بردار من کجا طاقت تورا دارم
    بینوا راسپس تکانی داد یار بی رحم و بی محبت او
    سیمها پاره گشت و کاج افتاد برزمین نقش بست قامت او
    مرکز ارتباط دید آن روز انتقال پیام ممکن نیست
    گشت عازم گروه پی جویی تا ببیند که عیب کار از چیست
    سیمبانان پس از مرمت سیم راه تکرار بر خطر بستند
    یعنی آن کاج سنگدل را نیز با تبر تکه تکه بشکستند
    در آن شبی که تو رفتی به آرزو گردی
    کنار پنجره ماندم که زود برگردی
    غم سیاه و بزرگی درون قلبم بود
    ولی تو کاش نگاهی سپید می کردی
    به خود نهیب زدم:<<بردبار و قانع باش
    مگر تو در دل خود عشق را نپروردی
    اگر به یاد کسی باشی و امید بهار
    چه فرق می کند احساس سبز یا زردی>>
    گذشت موعد دیدار و مانده بودم باز
    کنار پنجره ، شاید دوباره برگردی
    ولی کنون که پس از سال ها رسیدی تو
    غریبه است نگاهت چقدر هم سردی
    من از مسیر تو رفتم ولی بگو آخر
    به جستجوی کدامین بهار می گردی؟
    یک عکس چسبانده ام به اتاق ام . نور از قابش می گذرد .
    همیشه طره ای از آفتاب ، رویش است. یک شکاف مانند می شود که میانه اش پیدا نیست، بس که نور هست.
    عکس، عکس یک دست مهربان است. دست خیلی مهربان و نرم . دستی که انگشت های کشیده دارد و ناخن هایش ، مرتب است . دست توست، ولی کسی نمی بیند. قاب، خالی است. فقط تو را نشانم می دهد. به خصوص صبح ها ... وقتی کلاغ ها حس می کنند با قارقارشان می توانند خواب های طلایی من را کدر کنند...
    بخشندگی اندازه ای دارد که اگر از آن فراتر رود اسراف است.
    یه فرشته فرستادم تا مراقبت باشه اما برگشت... پرسیدم چرا برگشتی؟.. گفت : فرشته ها نمیتونن مراقب فرشته ها باشن.. 20 تا فرشته تو دنیا هست که 10 تا شون خوابن و 9 تاشون دارن بازی میکنن یکیشون هم داره این پیام و میخونه... این پیام جک نیست یه واقعیته.. فردا بهترین روز زندگیت خواهد بود. این پیام و به 10 تا از دوستات بفرست حتی به من.. اگه 5 تا برات برگشت مطمئن باش کسی که دوسش داری سورپرایزت میکنه...
    سرت که درد نمی اید از سوالاتم
    مرا ببخش که انقدر بی مبالاتم
    ...............
    روز هایم عجیب میگذرد....عجییییب......
    کاش لحظه ها نفسشان بند بیاید.....
    میخواهم بدون وقفه بیاندیشم.....
    من واقعا کیستم...؟؟؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا