دکتر مهدیه
پسندها
1,972

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • پیچوندیا هواست باشه:D
    برو عزیزم به سلامت:D
    پشت همین چراغ قرمز

    اعتراف کردم که دوستت دارم!
    تاهرجا مجبور شدی کمی مکث کنی
    یاد عشقمان بیفتی.
    چه می دانستم قرار است بعد از من
    تمام چراغ های زندگی ات سبز شود!!!
    زود بود؟؟؟؟؟
    ساعت 3:30 بود که
    نه تموم نشده منم درگیر امتحانم
    من فعلا برم مهدیه جان شاید دوباره اومدم
    شما که مخفی میای معلوم نیست هستی یا نه :d
    امام علي(ع)"تيزي زبانت را به سمت كسي كه به تو حرف زدن آموخته نشانه نرو.
    در خاطراتـــ ــم


    دستــــ ــکاری می کنم


    هر به ايـــــامی


    هرجــــــــا


    دلــــــــ ــم تنگ شد


    ...تـــــو را


    می سازم
    خوبم ممنون
    من که بودم دیشب شما خیلی دیر اومدی:d
    میسی که به یادم بودی
    آووووووووووووو بلی حتما!!!! :)
    نه عزیزم بــــــــــــــــام ایران
    هزاره ی حضور تو
    از عمر آه کمتر بود
    بگو با من
    بانوی بی من
    کجایی
    پنجره را باز میکنم

    احساس قشنگ ِ " تو " می آید

    می نشیند

    بر پرده

    بر دیوار...

    من

    گیج ِ این همه " تو "

    مست ِ مست

    کنار می آیم با خودم

    و

    با احساس ِ قشنگی که " تـــو " یی

    زندگی می کنم
    قلبـَــم را مومیایـی خواهـَــم كرد ؛


    تا از عِشـق ابدیتـی بـِسازَم


    کــِ در تاریـخ ، ماندگـار شـَوی
    دلت میاد بابالنگ درازنامه را خراب کنی!؟:razz::D:(
    سلام..... تازه تمومش کردم داشتم دنبال نامه های دیگه میگشتم.....
    قصد داشتم دعوتت کنم
    ببخشید:D
    آدم هـا می آینـد..

    زنـدگی می کننـد..
    می میـرنـد و می رونـد ...
    امـا فـاجعـه ی زنـدگی ِ تــو
    آن هـنگـام آغـاز می شـود که...

    آدمی می رود امــا نـمی میـرد!
    مـی مـــانــد!
    و نبـودنـش... در بـودن ِ تـو
    چنـان تـه نـشیـن می شـود
    کـه تـــو می میـری!
    در حالـی کـه زنــده ای ...
    کسی که می گوید
    "شب های بهاری
    بسیار بلند است"
    ...
    دیوانه نیست
    ... مردیست
    که موهایِ تو را
    شانه زده
    تقویم آنقدر ورق خورد

    تا تو آمدی آخر

    در نیمه های شب

    و همقدم شدیم

    در کوچه ای به کوتاهی یک رویا ...
    گاه
    آدمی تنهاتر از آن است که سکوتش می گوید
    دیشب
    تنهایی ام
    تا نوکِ مدادت آمده بود
    ... اگر می نوشتی ام!
    اگر می نوشتی ام!
    گاه
    تنهایی تنهاتر از آن است که دیده شود

    محمدعلی بهمنی
    و صدای باران ، و سکوتی دلگیر

    و نوایی که تو را می خواند : آه ای همدم ِ من زود بیا

    یاد ِآن روز بخیر ،یاد ِ آن روز ِ سپید

    یاد آن روز که دیدار ِ تو شد قسمت ِ من

    یاد آن روز که نقاش ِ زمان

    طرح ِ چشمانِ تو را،ساخت اندازه ی دیوار دلم

    یاد آن روز بخیر....
    صدای عقربه‌های این ساعتِ لعنتی

    خوابِ تو را

    پَر می‌دهد از چشم‌هايم.

    باید قفسی برایت بسازم!
    می آیی…


    در “وا” میشود…


    میروی…


    در “بسته” میشود…


    میبینی!!!


    حتی در هم “وابسته” میشود...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا