elnaz0020
پسندها
1,335

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • برای این که بنده رو تو دانشگاهمون بصورت فجیعی میشناسن واسه همین تنها دلیلی که تو این کلوپ میام..... اینه که بچه های دانشگاه مون نیستن............
    البته شهرتم بین پسراست خانم ها زیاد اشنایی ندارن............
    خیلی ربط داره........ اگه از یه یونی باشیم همین الان بای بای........
    اگرم نباشیم....... که خوب می شیم دوتا دوست خوبه با مرام........
    برای شروع هم میگم اسمم مجیده ترم 7.........
    یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچ کس نبود...........
    چی بگم...........؟؟؟؟؟؟؟؟ اول بگو بچه کدوم دانشگاهی من ببینم چیا باید بگم چیارو نباید بگم...........
    منظورم این بود خدا سرماخوردگیت رو شفا بده هااااااااا........ برداشت بد نکنی............
    ای بابا خدا شف بده..... خوب وقتی تو نمی خوای بگی من چرا بگم؟؟؟؟؟؟؟
    چی بگم بگو بهت بگم..........
    کلا دلت دعوا می خواد آره......... پیش خوب کسی اومدی چون من خودم کلی کلم داغه...........:biggrin:
    راستی........ ترم چندی؟؟؟؟؟؟ دانشجوی کدوم دانشگاهی؟؟؟؟؟؟؟
    از دست شما......... من چی بگم......... لنگی ها که خوب نیسن چون اگه خوب بودن........... این فدر تعداد رفیقای قرمز من کم نبودن......!!!!!!!!
    ولی خوب شما اون خوی بد و تند پرسپولیسی ها رو نداری........
    ممنون قبول کردی....... خواستم عید رو تبریک بگم دیدم صفحت هیدن هست............
    راستش شما سومین دوست پرسپولیسی من هستی.......
    ههه چرا پیامارو واس خودت گذاشتی!!:surprised:
    من ندیدم جواب بدم ببخشید:D


    آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را
    و دریایى غرق نمی کند "موسى" را

    کودکی، مادرش او را به دست موجهاى "نیل" می سپارد
    تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش

    دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
    سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
    مکر زلیخا زندانیش می کند
    اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند

    از این "قِصَص" قرآنى هنوز هم نیاموختی ؟!

    که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
    و خدا نخواهد
    نمی توانند
    او که یگانه تکیه گاه من و توست !

    پس

    به "تدبیرش" اعتماد کن

    به "حکمتش" دل بسپار

    به او "توکل" کن

    و به سمت او "قدمی بردار"

    تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی ...
    وقتی رفتی
    گفتی زود می‏‏آیی
    از آن روز،
    هر روز، شاخه گلِ پشتِ شیشه را عوض کرده ام
    مبادا گلم، بپژمرد و امیدِ من نیز...
    فقط نمیدانم،
    نمیدانم با این تغییر فصل ها،
    با این باران های دل زیر و رو کن،
    چه کنم؟!




    من از عطرِ آهسته‌ی هوا می‌فهمم
    تو بايد تازه‌گی‌ها
    از اينجا گذشته باشی.
    گفت‌وگویِ مخفی ماه وُ
    پرده‌پوشیِ آب هم
    همين را می‌گويند.
    ديگر نيازی به دعای دريا نيست
    گلدان‌ها را آب داده‌ام
    ظرف‌ها را شسته‌ام
    خانه را رُفت و رو کرده‌ام
    دنيا خيلی خوب است،
    بيا!
    علامتِ خانه‌بودنِ من
    همين پنجره‌ی رو به جنوبِ آفتاب است،
    تا تو نيايی
    پرده را نخواهم کشيد.
    اره گذشت دیگه مهم نیستش ولی حیف شد
    مرسی الناز جان
    اون که حتما همچنین
    حتما حتما یبار شیرینی میدم بروبچو حله
    حله حله :D
    اره بابا اونش که حله :D
    بچه های شهر قدس ماهن ماه ...نمونش خودم :دی
    تهران والا اره سخته ولی بستگی به شانستم داره ما که نداشتیم بد بخت شدیم :D
    البته جام خوبه خیلی حال میده
    سلام .خیلی ممنون عزیز. منم ترم 3 کارشناسی ام. از آشنایی باهات خیلی خوشحال شدم:gol::gol::gol:
    استادا که همیشه رو مخن :دی ...اخه گرایشی که من میخواستمو نداره اونجا من خاک میخواستم وگرنه میزدم ...والا سلامتی خوبه فعلا هواش خدا بعدا به خیر کنه :دی
    درسا نه دوره عوض شده اولاش ادم گیجه هنوز باید بیافتم روش هنوز روی جریان نیستم :دی
    نه بابا چه حرفیه بپرس راحت خیالت تخت :D
    چه خبرا دانشگاه چطوره ؟؟؟
    قدرشو بدونا من الان فهمیدم چه جایی بودم :دی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا