یه بار رفته بودم درمانگاه آمپول بزنم،
یه دختره اومد آمپولمو بزنه،معلوم بود خیلی تازه کاره!
همینجوری که سرنگو گرفته بود توی دستش،لرزون لرزون اومد سمت من و گفت:
بسم الله الرحمن الرحیــــم
منم که کپ کرده بودم از ترسم گفتم:
اشهد ان لا اله الا الله
هیچی دیگه:
انقدر خندید که نتونست آمپولو بزنه و خدارو شکر یکی دیگه اومد زد ..!