از این عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب, آیینه عشق گذران است
تو که امروزنگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم:حذر از عشق؟- ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
روز اول, که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر, لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی, من نرمیدم, نه گسستم
باز گفتم که; تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم, نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب, ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم, نرمیدم
رفت در ظلمت غم, آن شب و شبهای دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو, اما, به چه حالی من از آن کوچه گذشتم.
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب, آیینه عشق گذران است
تو که امروزنگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم:حذر از عشق؟- ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
روز اول, که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر, لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی, من نرمیدم, نه گسستم
باز گفتم که; تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم, نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب, ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم, نرمیدم
رفت در ظلمت غم, آن شب و شبهای دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو, اما, به چه حالی من از آن کوچه گذشتم.