onia$
پسندها
9,995

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام به جمله های زیباتون عادت کرده بودم.چرا دیگه نمینویسین؟
    ترا دوست می دارم
    اینه ها و شب پره های مشتاق را به من بده

    روشنی وشراب را

    اسمان بلند و کمان گشاده پل

    پرنده ها و قوس و قزح را به من بده

    و راه اخرین را

    و پرده ای که می زنی مکرر کن.



    در فراسوی مرزهای تنم

    ترا دوست می دارم.



    در ان دوردست بعید

    که رسالت اندامها پایان می پزیرد

    و شعله و شور تپش ها و خواهش ها

    به تمامی

    فرو می نشیند

    و هر معنا قالب لفظ را وا می گذارد

    چنان چون روحی

    که جسد را در پایان سفر

    تا به هجوم کرکس های پایانش وانهد...



    در فراسوی عشق

    ترا دوست می دارم

    در فراسوی پرده و رنگ...

    در فراسوی پیکرهایمان

    با من وعده دیداری بده...
    مففخ باشی:smile: و خوشبخت...تو همه لحظه ها....از همین الان
    وای که چه حسه خوبیه...خوشبختی....آرامش...
    شب آشیان شبزده

    چکاوک شکسته پر

    رسیده ام به ناکجا

    مرا به خانه ام ببر

    کسی به یاد عشق نیست

    کسی به فکر ما شدن

    از آن تبار خود شکن

    تو مانده ای و بغض من

    از این چراغ مردگی

    از این بر آب سوختن

    از این پرنده کشتن و

    از این قفس فروختن

    چگونه گریه سر کنم

    که یار غمگسار نیست

    مرا به خانه ام ببر

    که شهر ، شهر یار نیست

    مرا به خانه ام ببر

    ستاره دلنواز نیست

    سکوت نعره می زند

    که شب ، ترانه ساز نیست

    مرا به خانه ام ببر

    که عشق در میانه نیست

    مرا به خانه ام ببر

    اگر چه خانه ، خانه نیست
    ملسی نانانیییییییییییییییییییییییییی
    دیسب خیری باسه نی نی سحمت کسیدییییییییییییییییییی
    عاسگتممممممممممممممممممممممم
    انتظار

    بگو با من چرا تا کي نمي بينم تو را اي ماه
    بگو تا کي اسيرم من اسير درد ورنج و آه
    نمي دانم چه خواهد شدحديث عشق و دل دادن
    چه پايان دارد اين قصه نبرد غصه ها با من
    به پاهايم تواني نيست شدم خسته ازاين تکرار
    از اين دور تسلسل ها ميان گنبد دوار
    درونم شعله اي سرکش برونم رو به خاموشي
    به قلبم خاطراتي تلخ پر از حس فراموشي
    زمن پرسند بهر چه چنين بي تاب و حيراني
    بيا اي آسمان بشنو دليل اين پريشاني
    که اکنون مدتي باشد نديدم دلبر خود را
    نديدم روي خندانش و آن چشمان زيبا را
    اگه باعث جدایی اون باشه,اون باخته...چون اشتباه کرده
    می فهمم سخته...اما گاهی این سختی باختن نیست...
    :smile:می دونم که دلت گرفته الان
    آره راست می گی...
    کیه که بودن با تو رو از دست داده...اون باخته.پس اون باید ناراحت باشه
    :gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا