نغمه زندگی
پسندها
108

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مرگ هم به تساوی تقسیم نمی شود
    عجبا ! هیچ کس هنوز
    به سهم کم اش از مرگ اعتراض نکرده است .
    خیلی ها سهم بیشتری از مرگ نصیب شان می شود
    کودک بودم که درسینما
    مردی ازاسب افتاد و
    آنقدر روی زمین کشیده شد که :
    گریه چشم هایم را بست
    بعد ها دانستم
    افتادن از اسب گریه ندارد
    خیلی ها از اصل می افتند و می میرند . . .
    رفتن ، هميشه رفتن نيست.
    گاهي نشسته اي روي مبل .
    ليوان چاي را گرفته اي دستت
    وحتي شايد درجواب حرف هاي کسي سر تکان مي دهي.
    شايد سر کلاس باشي
    يا حتي ...
    شايد پشت پنجره بهار باشد
    شايد پايت روي برف هاي ترد زمستان باشد.
    مهم نيست .
    وقت رفتن که برسد ،
    خودت مي فهمي.
    نه بال لازم است نه بليط هواپيما و اتوبوس.
    از سرزمين هاي يخ زده خودت مي روي
    به دوردست هاي نا شناس خودت.
    هنوز نشسته اي سر کلاس ،
    هنوز چايي مي نوشي،
    فقط تو ديگر نيستي
    کسي نخواهد فهميد ولي ،
    تو از خودت کوچ کرده اي...
    هميــــــــــــــن !!!
    از سرنوشت غمگین نباش!چه بسا سگهای بر روی اجساد شیرهای جنگل رقصیدند شادی کردن و پنداشتند... ولی نمی دانستند شیر، شیر می ماند و سگ همان سگ حتی با قلاده های طلا...!
    سلام. هوا داره سرد می شه...مواظب باش کسی ازسردی هوا به گرمی قلبت پناه نبره.
    س...
    .
    .
    .نغمه من بهت چی بگم خودت بگو فقط ی راه حل پیداکن ؟؟/من نمیخوام نمیخوام خدای مننننننننننننننننننننننن:(:wallbash:
    ببخشید نغمه خانم من نتونستم
    جواب بدم کامپیوترم به مشکل خورد :(
    از این شب های بی پایان،
    چه می خواهم به جز باران
    که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم
    نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم
    و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده...
    به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفسهایت،
    دریغ از لکه ای ابری که باران را
    به رسم عاشقی بر دامن این خاک بنشاند
    نه همدردی،
    نه دلسوزی،
    نه حتی یاد دیروزی...
    هوا تلخ و هوس شیرین
    به یاد آنهمه شبگردی دیرین،
    میان کوچه های سرد پاییزی
    تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟

    ببارو جان درون شاهرگ های کویر آرزوهایم تو جاری کن
    که من دیگر برای زندگی از اشک خالی و پر از دردم
    ببار امشب!
    من از آسایش این سرنوشت بی تفاوت سخت دلسردم.
    ببار امشب
    که تنها آرزوی پاک این دفتر
    گل سرخی شود روزی!
    ودیگر من نمی خواهم از این دنیا
    نه همدردی،
    نه دلسوزی،
    فقط یک چیز می خواهم!
    و آن شعری
    به یاد آرزوهای لطیف و پاک دیروزی...

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا