baroonearamesh
پسندها
3,290

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • گل خورشید وا می شد
    شعاع مهر از خاور
    نوید صبحدم میداد
    شب تیره سفر می کرد
    جهان ازخواب بر می خاست
    و خورشید جهان افروز
    شکوهش می شکست آنگه
    خموشی شبانگاه دژم رفتار
    و می آراست
    عروس صبح رازیبا
    وی می پیراست
    جهان را از سیاهیهای زشت اهرمن رخسار
    زمین را بوسه زد لبهای مهر آسمان آرا
    و برق شادمانیها
    به هر بوم و بری رخشید
    جهان آن روز می خندید
    میان شعله های روشن خورشدی
    پیام فتح را با خود از آن ناورد
    نسیم صبح می آورد
    سمند خستهپای خاطراتم باز می گردید
    می دیدم در آن رویا و بیداری
    هنوز آرام
    کنار بستر من مام
    مگر چشم خرد بگشاید و چشم سرم بندد
    برایم داستان می گفت
    برایم دساتان از روزگار باستان می گفت
    سرکشی می فشانم من به یاد مادر نکام
    دریغی دارم از آن روزگاران خوش آغاز
    سیه فرجام
    هنوز اما
    مرا چشم خرد خفته است در خواب گرانباری
    دریغا صبح هشیاری
    دریغا روز بیداری
    تو به من خندیدی
    و نمی دانستی
    من به چه دلهره از باغچه همسایه
    سیب را دزدیم
    باغبان از پی من تند دوید
    سیب را دست
    تو دید
    غضب آلوده به من کرد نگاه
    سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
    و تو رفتی و هنوز
    سالهاست که در گوش من آرام آرام
    خش خش گام تو تکرار کنان
    می دهد آزارم
    و من اندیشه کنان غرق این پندارم
    که چرا
    خانه کوچک ما سیب نداشت
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/365077-خصلت-مومن-از-رسول-اکرم(ص)?p=4930531#post4930531
    دوستان سلام به همگی
    امیدوارم سال جدید را عالی شروع کنید و لحظه لحظه امسال براتون سرشار از عطر خدا و لمس حضورش باشه ....
    التماس دعای فرج از همگی ...
    تاپیک : عکسهای نوروزی شما
    .
    .
    هدف : ایجاد یک مجموعه زیبا و به یاد ماندنی ، از نوروز 1391.

    موفق باشید . :gol:

    اسفند رو به پایان است
    وقت کوچ کردن به فروردین
    وقت بخشیدن و صاف کردن دل
    پس مرا ببخش اگر با نگاهی ، یا زبانی ، یا صدایی بر دلت ترک انداختم
    سال نو پیشاپیش مبارک
    الهی با خاطری خسته از اغیار و به فضل تو امیدوار ، دست از غیر تو شسته و در انتظار رحمتت نشسته ام، بدهی کریمی ندهی حکیمی، بخوانی شاکرم برانی صابرم الهی احوالم چنان است که میدانی و اعمالم چنین است که میبینی.
    نه پای گریز دارم و نه زبان ستیز ، یا ارحم الراحمین بهترینها را در این روزهای پایانی سال برای دوستانم که از بهترینها هستد مقدر فرما...
    تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

    وجود نازکت آزرده گزند مباد


    سلامت همه آفاق در سلامت توست

    به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد


    جمال صورت و معنی ز امن صحت توست

    که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد


    در این چمن چو درآید خزان به یغمایی

    رهش به سرو سهی قامت بلند مباد


    در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد

    مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد


    هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند

    بر آتش تو بجز جان او سپند مباد


    شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی

    که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
    تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست ...
    گسترده تر از عالم تنهایی "من" عالمی نیست ...
    غم آنقدر دارم که می خواهم تمام فصلها را...
    بر سفره ی رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست ...
    حوای "من" بر من مگیر این خودستانی را که بی شک...
    تنهاتر از "من" در زمین و آسمانت آدمی نیست...
    ایینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم ...
    تا روشنم شد : در میان مردگانم همدمی نیست ...
    همواره چون من نه : فقط یک لحظه خوب من بیندیش...
    لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست ...
    من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم ...
    شاید به زخم من که می پوشم ز چشم شهر آن را ...
    دردستهای بی نهایت مهربانش مرهمی نیست ...
    شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر اگرچه ...
    اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست ...
    اینجا برای از تو نوشتن مرا کم است
    دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
    اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست
    من از تو مینویسم و این ماجرا مرا کم است
    سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
    در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است
    تا این غزل شبیه غزلهای من شود
    چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
    گاهی تورا کنار خود احساس میکنم
    اما چقدر دلخوشی خوابها کم است
    خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
    آیا هنوز آمدنت را بها کم است
    در شب تردید من ، برگ نگاه!
    می روی با موج خاموشی کجا؟
    ریشه ام از هوشیاری خورده آب :
    من کجا ، خاک فراموشی کجا.
    دور بود از سبزه زار رنگ ها
    زورق بستر فراز موج خواب
    پرتویی آیینه را لبریز کرد :
    طرح من آلود شد با آفتاب
    من در آیینه رخ خود دیدم
    و به تو حق دادم
    آه می بینم، می بینم
    تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
    من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
    چه امید عبثی
    من چه دارم که تو را در خور؟
    هیچ
    من چه دارم که سزاوار تو؟
    هیچ
    تو همه هستی من، هستی من
    تو همه زندگی من هستی
    تو چه داری؟
    همه چیز
    تو چه کم داری؟
    هیچ
    بی تو در می یابم
    چون چناران کهن
    از درون تلخی واریزم را
    کاهش جان من این شعر من است
    آرزو می کردم
    که تو خواننده ی شعرم باشی
    راستی شعر مرا می خوانی؟
    نه، دریغا، هرگز
    باورم نیست که خواننده ی شعرم باشی
    کاشکی شعر
    مرا می خواندی
    سلام خوبی؟ کلیه بی خبرم ازت
    اومدم بگم کرسی دوباره راه افتاده :)
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/335172-اعجاز-شگفت-انگيز-قرآن?p=4409042#post4409042
    سلام عزیزم . خوبی؟
    من اومدم دوباره !!!! :D
    مرسی که این مدت به یادم بودی .
    البته اگه دو بیت اولش استفاده بشه حرف شما درسته.
    اما شعر کاملش توجه کنید زبان حال شهیده.
    به سلامممممممم
    خوبی؟
    اره جات خالی رفتیم زیر بارون تو حرم صفایی داد عشق کردم همه رو یاد کردم البته بدون اسم چون زیاد بودید(نیشخند)
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا