دنیا کوچکتر از آن است که گم شده ای را در آن یافته باشی،
هیچ کس اینجا گم نمی شود آدم ها به همان خونسردی
که آمده اند چمدانشان را می بندند و ناپدید می شوند
یکی درمه، یکی در غبار، یکی در باران، یکی در باد
و بی رحم ترینشان در برف آنچه به جا می ماند رد پائی است
و خاطره ای که هر از گاه پس میزند مثل نسیم سحر
شب شده بود، گل آفتاب گردان داشت دنبال خورشيد ميگشت که يهو يک ستاره بهش چشمک زد،
اما گل آفتابگردان سرش رو آرام آورد پايین، ميدونی چرا؟! آخه گلها هيچوقت خيانت
نميکنن واسه همينه که گل آفتابگردان هميشه شبها سرش پایين
تو قطار پسره به نامزدش میگه همین که رفتیم تو تونل هر وقت گفتم نون بده صورتت رو بیار جلو تا بوست کنم. از تونل که میان بیرون پسره پرسید حالا چند تا نون دادی؟ دختره گفت: چهارتا, پسره میگه: من که فقط یه دونه گرفتم! غضنفر از پشت میگه: دیدم نانوایی خلوته منم سه تا گرفتم
گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم
اگر خداوند مقرر می کرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم
فلج می شدیم
به اندازه ی کافی قوی نمی شدیم
و هر گز نمی توانستیم پرواز کنیم!!
آسمان بار امانت نتواست کشید
قرعه ی کار به نام من من دیوانه زدند...
با هستی انسان، عشق پیدا شد، که انسان جلوه گاه عشق باشد و عشق همچون ودیعه ای به انسان سپرده شد، زیرا که آسمان با همه ی عظمت و شوکت، این بار امانت را نمی توانسته و نمیتواند بر دوش بکشد، پس قرعه ی کار بر دوش و گریبان داشتن عشق، به همان که باید، به انسان دیوانه رسید...
انسان دیوانه، یعنی انسان جسوری که از عظمت و شوکت بارامانت نمی هراسد؛ زیرا که بیقرار تر و پریشان تر از این حرف هاست.
انسان دیوانه ای که نهایت عقل او در همین دیوانگی حیرت انگیز نهفته است.
در عاشق زیستن...