salvador
پسندها
3,260

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خواجه عبدالله انصاری : روزه تطوع صرفه نان است، نماز تهجد کار پیرزنان است، حج کردن تماشای جهان است، نان دادن کار جوانمردان است، دلی به دست آر که کار آن است. اگر بر روی آب روی خسی باشی، و اگر به هوا پری مگسی باشی، دلی به دست آر تا کسی باشی.
    جنازه ای را بر راهی می بردند. درویشی با پسر بر سر راه ایستاده بودند. پسر از پدر پرسید که بابا در این جا چیست؟ گفت : آدمی. گفت: کجا می برند؟ گفت : به جایی که نه خوردنی باشد و نه پوشیدنی. نه نان و نه آب، نه هیزم، نه آتش، نه زر، نه سیم، نه بوریا و نه گلیم. گفت : بابا مگر به خانه ما می برندش؟
    مراتب انتظار فرج
    5. انتظار جهت گشايش امر انبيا و اوليا
    جاهلی خواست که الاغی را سخن گفتن بیاموزد، گفتار را به الاغ تلقین مى کرد و به خیال خود مى خواست سخن گفتن را به الاغ یاد بدهد. حکیمى او را گفت : اى احمق ! بیهوده کوشش نکن و تا سرزنشگران تو را مورد سرزنش قرار نداده اند این خیال باطل را از سرت بیرون کن ، زیرا الاغ از تو سخن نمى آموزد، ولى تو مى توانى خاموشى را از الاغ و سایر چارپایان بیاموزى
    بگفتا: چون زیم بــــی جـــــان شــــیرین
    بگفت: او آن من شــــد زو مکــن یـــاد
    بگفت : این کـــی کند بیچــــاره فرهــــاد
    چو عاجـــز گشـت خســـــرو از جوابش
    نیــــامد بیــش پرســـــیدن صــــوابش
    گشــــاد آنگه زبـــان چـون تیـــــغ پولاد
    نهــــاد المـــــاس را بـر ســــنگ بـنـیـاد
    که مـــا را هســـت کــــوهـی بر گــذرگـاه
    کـه مشــکل مـی تـوان کــردن بـدان راه
    میان کــــوه، راهـــــی کـنــــد بـــــــــاید
    چنــان آمـد شــــدن مــــــــا را بشــــــاید
    جـوابــش داد مــــــــــرد آهـنـیـن چـنگ
    کـه بـردارم ز راه خســـــرو این ســـنگ
    گــر ایـن کـــردم رضــــایم شــــه بجوید
    به تـرک شــــــکر شـــــیرین بگــوید
    چنان در خشــم شـــد خســـرو ز فرهاد
    که حلقــش خواســـت آزردن ز فـــــولاد
    به تنـدی گـفت: آری شــــــــرط کــــردم
    اگـر زین شـــرط بـر گـــــــردم نه مـردم
    به کـــوهـــی کـرد خســـــرو رهنـمونش
    که هــــر کس خـواند اکـنون بیسـتونش
    نخســـتین بـار گـفـتـش : از کجـــــــایی
    بگفـت : از دار مـلـک آشــنــــایـــــی
    بگفت : آنجـــا به صنعت در چه کوشــند
    بگفت: انـده خــــرند و جــــان فـروشــند
    بگفـتا : جـان فـروشــی در ادب نیسـت
    بگفت: از عـشـقــبـازان این عجب نیسـتب
    گفت : از دل شــدی عاشـق بدین سان
    بگفت: از دل تو مـی گـــویی من از جان
    بگفتا :عشـق شـیرین بر تو چـون است
    بگفت: از جـــان شــــیرینم فــزون است
    بگفتـــا: دل زمهــرش کـــی کنــــی پاک
    بگفت : آنگه کـه باشــــم خفته در خاک
    بگفتا: گـــر خــــرامـــی در ســــــرایـش
    بگفت : انـدازم ایـن ســـــــر زیـر پایـش
    بگفـتا : گـــــر نیـــــابی ســـــوی او راه
    بگفت : از دور شـــــــاید دیـد در مــــــاه
    بگفتــــا: دوســتیش از طبــــــع بگـــذار
    بگفت: از دوســتان نـــایـد چنین کــــــار
    بگفتا: رو صــــبوری کـــــن در ایـن درد
    بگفت: از جان صــبوری چون توان کرد
    بگفت: از صــبر کردن کس خجل نیست
    بگفت : ار دل تـوانـد کـــــــرد دل نیست
    بگفت: از دل جـــدا کن عشــق شـــیرین
    مرسي
    نه بابا خواهش ميكنم دشمنتون شرمنده
    ممنون بابت اين عكساي هنري :gol:
    سلام تو خوبی؟
    نه اتفاقا خیلی حرف قشنگی بود
    سلام
    مرسي خوبم
    خواهش ميشه ديگه بد عادتمون كردي ديگه :D
    ديگه ديگه :دي

    نه بابا خواهش مي كنم شوخي كردم
    نه مارکوپولو ندیدم
    دارم به حرفت فکر میکنم هنوز
    خوبی؟
    سلام حال شما ؟؟؟؟؟؟؟؟
    خوبي ؟
    ميگم اون دوست خارجكيت ديگه بهتون عكس قرض نميده ؟ :دي
    الهی ،
    ای خالق بی مدد و ای واحد بی عدد ، ای اول بی بدایت و ای آخر بی نهایت ، ای ظاهر بی صورت و ای باطن بی سیرت ، ای حی بی ذلت ،
    ای معطی بی فکرت ، و ای بخشنده بی منت ، ای داننده رازها ، ای شنونده آوازها ، ای بیننده نمازها ، ای پذیرنده نیازها
    امان ده ما را از خود بی خدایی
    بله واقعا خوش بحالی هم داره :confused:
    خواهش میکنم، به عکسای شما که نمیرسه
    سپاس شما هم موفق باشید
    :gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا