شب ستاره های بیدار ...
امشب آخرین دقایق آذرماه را ورق می زنیم و شمع های روشن زرد پاییز را فوت می کنیم. شب آغاز زمستان است، چراغ خانه ها هنوز بیدارند و خانه نشینان گرد آتش گرم دوستی، نشسته اند و خاطرات دیروز را پلک می زنند. آن طرف هندوانه ای که ضربات چاقو خون سرخش را جاری کرده و این طرف مادر بزرگ که تسبیح فیروزه ای رنگش را بارها مرور می کند. همه گرد هم آمده اند تا از روزهای خوب خدا سخن بگویند و به بهانه یلدا این طولانی ترین شب سال، فارغ از پیچ و خم های زندگی همدیگر را به شنیدن خاطرات خوب خویش میهمان کنند.
یلدا فرصتی است برای دیدارها، وقتی کشاکش روزگار تو را از دیدار آنان که به چشمان تو نیازمندند، بازمی دارد. آتش گرم و کرسی خانه مادربزرگ ما را به گرد خویش می آورد و گرمایش را با ما تقسیم می کند تا در زمستان سرد در راه، به یاد چون امشبی همیشه گرم گرم بمانیم ....