zalzalak_amir
پسندها
456

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • امیر جان میشه خودت بذاری ؟ به هر حال مقاله ایه که خودت زحمتشو کشیدی .:gol:
    راستی قفل تاپیک رو هم برداشتم . نظری داری بگو
    سلام امیر جان
    نه .. این حرفا نیست .:gol:
    واسه بهم ریختگی هم قرار بود یک تغییراتی انجام بشه . نمی دونم تاپیک نظرسنجی رو دیدی یا نه ؟؟
    اگه می تونی الان ببین . و بررسی کن ببین تو زمینه تخصصی خودت نقص ها کجاست .
    قرار بود پیرجو بیاد و همین روزا تغییرات رو اعمال کنه . اما گویا رفته مسافرت و فعلا نمی تونه بیاد .
    در هر حال مرسی .
    فکر می کنم اگه فعلا بذاریمش تو تاپیک دانلود مقالات گردآوری شده توسط اعضای تالار مهندسی کامپیوتر تا بعد یک جای بهتری براش پیدا کنیم .
    مرسی . و خسته نباشی
    دوستی به عشق ارزش می دهد.

    مبارک بادت این سال و همه سال
    همایون بادت این روز و همه روز

    سال نو پیشاپیش مبارک ، سال پر باری رو براتون آرزومندم داداش جان:gol:
    سلام
    فيناله حياتيه ممنون ميشم به من راي بديد.
    .
    .
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?p=1662442#post1662442
    .
    .
    خوب درسام زیاد بود آخه .وقتشو نداشتم.
    1 ترم.
    البته هنوز ارشد هست:redface:
    مرسی .
    ولی با dial میام سرعت دانلودم متاسفانه پایینه.
    درسا هم خوب پیش میره خدا را شکر.
    دور دوم نظر سنجي گل پسر باشگاه!(فيناليست ها)
    سلام فينال شروع شد خوشحال مي شم در تبليغ كمكم كني ...لطفا ميشه بمن راي بدي ديگه الان تك نفره شد

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=152691

    خدا گفت: زمین سردش است.چه کسی میتواند زمین را گرم کند؟
    لیلی گفت:من.
    خدا شعله ای به او داد.لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت.
    سینه اش آتش گرفت.
    خدا لبخند زد.لیلی هم.
    خدا گفت :شعله را خرج کن.زمینم را به آتش بکش.
    لیلی خود را به آتش کشید.خدا سوختنش را تماشا میکرد.
    لیلی گر میگرفت.
    خدا حظ میکرد.
    لیلی میترسید.میترسید آتش اش تمام شود.
    لیلی چیزی از خدا خواست.خدا اجابت کرد.
    مجنون سر رسید.مجنون هیزم آتش لیلی شد.
    آتش زبانه کشید.آتش ماند.زمین خدا گرم شد
    خدا گفت:اگر لیلی نبود زمین من همیشه سردش بود...
    امیر جان دستت درد نکنه
    هر دوتا رو دریافت کردم
    مرسی
    سلام امیر جان:gol:
    ممنونم داداش ، لطف کردی ، خیلی جالب بود.



    به قربانگاهت آمدم
    تا خود را قربانیت کنم
    اما دریغ
    گوش هایم به ندای شیطان لیک گفت


    --------------
    دعایم کن
    که محتاج دعایت هستم

    فانوس تنهایی
    شب عید قربان
    یا علی


    گویند صدای خفاش ها آنقدر بلند است که ما تونایی شنیدن آن را نداریم
    و چه زیباست این گوهر ناب ...
    خدایی که در همین نزدیکی است
    اما دریغ
    بارها دچار عجز و ناتوانی شدیم
    و تو را ندیدیم


    دنیای ما چون بازیِ تاب است
    وقتی به اوج میرسیم یادمان میرود که چگونه رسیدیم
    دلمان تنگ میشود
    بر میگردیم
    تا او را ببینیم
    اما دریغ وقتی دیدیمش
    دلمان برای اوج تنگ میشود
    عجب دنیایی است
    همه اش دلتنگی است
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا