sires
پسندها
3

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تاپیک: اطلاع رسانی - فرخوان همکاری در نشریه آنلاین معماری
    حواسمون باشه
    دل آدما
    شیشه نیست
    که روی آن " هــا " کنیم بعد با انگشت قلب بکشیم و وایسیم آب شدنش رو تماشا کنیم و کیف کنیم
    رو شیشه نازک دل آدما
    اگه قلبی کشیدی
    باید مردونه پاش وایستی
    باز باران ٬ با ترانه

    میخورد بر بام خانه

    خانه ام کو ؟ خانه ات کو؟

    آن دل دیوانه ات کو؟

    روزهای کودکی کو؟

    فصل خوب سادگی کو؟

    یادت آید روز باران

    گردش یک روز دیرین؟

    پس چه شد دیگر ٬کجا رفت؟

    خاطرات خوب و رنگین

    در پس آن کوی بن بست

    در دل تو٬ آرزو هست؟

    کودک خوشحال دیروز

    غرق در غمهای امروز

    یاد باران رفته از یاد

    آرزوها رفته بر باد

    باز باران٬ باز باران

    میخورد بر بام خانه

    بی ترانه ٬ بی بهانه

    شایدم٬ گم کرده خانه


    دلم میخواست زمان را به عقب برمیگرداندم.نه برای اینکه آنهایی که رفتند را برگردانم به خاطر اینکه نگذارم بیایند...
    شلااااااااااااااااااام خوووووووووووووووووبی ؟؟؟؟؟؟؟؟
    این هفته ، هفته ی بهترین دوسته.
    بهترین دوست تو کیه؟
    این مطلب رو واسه همه ی دوستای خوبت بفرست حتی واسه من. البته اگه یکی از دوستای خوبت حساب میشم.
    ببین چندتا پس میگیری. اگه بیشتر از 7 تا گرفتی پس واقعا" محبوبی.
    دوستت دارم دوستم
    پادشاهی می خواهد بداند که نجس ترین چیزها در دنیای خاکی چیست. برای همین کار وزیرش را مامور میکند که برود و این نجس ترین نجس ترینها را پیدا کند و در صورتی که آنرا پیدا کند تمام تخت و تاجش را به او بده; وزیر هم عازم سفر می شود و پس از یکسال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که پاسخ همین مدفوع آدمیزاد است; عازم دیار خود می شود در راه چوپانی را می بیند و به خود می گوید از او هم سؤال کنم شاید جواب تازه ای داشت چوپان به وزیر می گوید من جواب را می دانم اما یک شرط دارد و وزیر نشنیده شرط را می پذیرد چوپان هم می گوید تو باید مدفوع خودت را بخوری وزیر آنچنان عصبانی می شود که می خواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او می گوید تو می توانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده ای غلط است تو این کار را بکن اگر جواب قانع کننده ای نشنیدی من را بکش. خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می کند و آن کار را  انجام می دهد سپس چوپان به او می گوید: " کثیف ترین و نجس ترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر می کردی نجس ترین است بخوری"   !!!!
    پادشاهی می خواهد بداند که نجس ترین چیزها در دنیای خاکی چیست. برای همین کار وزیرش را مامور میکند که برود و این نجس ترین نجس ترینها را پیدا کند و در صورتی که آنرا پیدا کند تمام تخت و تاجش را به او بدهد.<br> وزیر هم عازم سفر می شود و پس از یکسال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که پاسخ همین مدفوع آدمیزاد است. عازم دیار خود می شود در راه چوپانی را می بیند و به خود می گوید از او هم سؤال کنم شاید جواب تازه ای داشت چوپان به وزیر می گوید من جواب را می دانم اما یک شرط دارد و وزیر نشنیده شرط را می پذیرد چوپان هم می گوید تو باید مدفوع خودت را بخوری وزیر آنچنان عصبانی می شود که می خواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او می گوید تو می توانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده ای غلط است تو این کار را بکن اگر جواب قانع کننده ای نشنیدی من را بکش. خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می کند و آن کار را انجام می دهد سپس چوپان به او می گوید: " کثیف ترین و نجس ترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر می کردی نجس ترین است بخوری" !!!!
    پادشاهی می خواهد بداند که نجس ترین چیزها در دنیای خاکی چیست. برای همین کار وزیرش را مامور میکند که برود و این نجس ترین نجس ترینها را پیدا کند و در صورتی که آنرا پیدا کند تمام تخت و تاجش را به او بدهد.<br> وزیر هم عازم سفر می شود و پس از یکسال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که پاسخ همین مدفوع آدمیزاد است. عازم دیار خود می شود در راه چوپانی را می بیند و به خود می گوید از او هم سؤال کنم شاید جواب تازه ای داشت چوپان به وزیر می گوید من جواب را می دانم اما یک شرط دارد و وزیر نشنیده شرط را می پذیرد چوپان هم می گوید تو باید مدفوع خودت را بخوری وزیر آنچنان عصبانی می شود که می خواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او می گوید تو می توانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده ای غلط است تو این کار را بکن اگر جواب قانع کننده ای نشنیدی من را بکش. خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می کند و آن کار را انجام می دهد سپس چوپان به او می گوید: " کثیف ترین و نجس ترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر می کردی نجس ترین است بخوری" !!!!
    دقت کنید که اگر درحین رانندگی در شب مورد اصابت تخم مرغ به شیشه جلو قرار گرفتید از زدن برف پاک کن و پاشیدن آب به شیشه بپرهیزید!!

    چونکه تخم مرغ با آب مخلوط شده و بصورت یک مخلوط شیری می گردد که تا 92.5 درصد دیدشما رااز بین میبرد




    سپس شما مجبور به توقف در کنار جاده میشوید و در این موقع تبدیل به یک قربانی برای دزدان خواهیدشد




    این یک تکنیک جدید مورد استفاده توسط دزدان است
    رفتم در مغازه گفتم آقا نوشابه دارین؟ یارو گفت : مشکی دیگه! گفتم : پ... گفت: گمشوبیرون بی شعورعوضی! این چیه یاد گرفتن خودشونومسخره میکنن . گفتم : بابا میخواستم بگم پنیر هم میخوام. کلی معذرت خواهی کرد و از خجالت من دراومد بعدش گفت: پنیر بسته ای؟؟ گفتم : پ نه پ! متری؟؟ گفتم و فرار کردم.
    روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد…..و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. اما همان هم از من گرفته شد . این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواست از لانه محقرم ؟ کجای دنیا را گرفته بودم؟ و سنگینی بغض راه کلامش بست.سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!
    تو هرگز دلتنگی چشمانم را ندیدی

    و تصویر خاموشی قلبم را در روشنای آرزوهایت

    تو فریاد سکوتم را در میان واژگان روزمره زندگی نشنیدی

    تو فرصتی نداشتی

    برای برداشتن سیب سرخی از دستانم

    فرصتی نداشتی برای باور کردن باورهایم

    جاده ها چنان تو را در خود گرفتار کرده اند

    که لحظه ای توان ایستادن نداری

    تو فرزند سفر بودی

    و من نواده سکوت خویشتن

    برو مسافر

    جاده قدم های تو را دلتنگ است ...
    یادته میگفتی چرا از این تازه واردی در نمیایی؟
    خوش بحالت برا تو تازه وارد میزنه برا من همش صفری هستش
    ابرومو برده
    سلام قربونت
    جه عجب اومدی باشگاه بر و بچ سراغتو میگیرن!
    یادمه پودر شد گناه داشت
    خوب حالا چی گیرت اومد ؟ کجا رفته بودی؟ باکی؟;)
    من مسئول حرف ها و رفتارهایم هستم .........
    ...........
    اما مسئول .....برداشت شما از اونها نیستم ......... !!!!!!!!!!!!!!!!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا